درگيري جزء اجتناب‌ناپذير همكاري اقتصادي

درگيري جزء اجتناب‌ناپذير همكاري اقتصادي
درگیری را به عنوان یک واقعیت بپذیرید و آن را فعالانه مدیریت کنید ‌اين چالش یکی از باسابقه‌ترین چالش‌ها برای مدیران ارشد بوده است.
درگیری را به عنوان یک واقعیت بپذیرید و آن را فعالانه مدیریت کنید ‌اين چالش یکی از باسابقه‌ترین چالش‌ها برای مدیران ارشد بوده است.
‌اينکه چگونه افراد سازمان را راضی به کار کردن با یکدیگر در درون فضای سازمانی کنند. ولی در دنیای پرتغییر و جهانی امروزی پاسخ دادن به اين سوال بیش از پیش اهمیت یافته است. برای خدمات دادن در سطح بین‌المللی، شما باید بتوانید فراتر از حدود مرز‌های کشور‌ها و قاره‌ها با هم همکاری کنید. برای ‌اينکه بتوانید رضایت مشتری را به دست بیاورید، باید بتوانید همکاری سازمانی‌ را از بخش‌های مختلف به دست آورید. برای‌اينکه بتوانید به مشتریان راه‌حل‌هایی بدهید که مخصوص نیاز‌های آنها طراحی شده است، باید بتوانید بخش‌های خدماتی و محصول خود را راضی به همکاری با یکدیگر بکنید.
در عین حال از آنجایی که فشار رقابت باعث شده است که مدیران بیش از گذشته سعی کنند کار‌های بیشتری را با نیروی انسانی کمتری انجام دهند، مدیران کمي باقی مانده‌اند که مي‌توانند تنها از کارکنان با وفای خودشان برای حرکت به سمت اهداف سازمانی استفاده کنند و بسیاری مجبور هستند برای رسیدن به اهداف خودشان از افرادی خارج از سازمان همکاری بخواهند که هر کدام از آنها کارها، اولویت‌ها و مشوق‌های مختلفی دارند.
رسیدن به همکاری سازنده میان افراد مي‌تواند مزایای بسیاری داشته باشد: یک چهره همگون در مقابل مشتریان از سازمان، تصمیم گیری داخلی سریع‌تر، هزینه‌های کمتر با استفاده از منابع مشترک و تولید بیشتر محصولات نوآورانه در سازمان. ولی به‌رغم میلیارد‌ها دلاری که در سازمان‌ها برای همکاری کردن صرف مي‌شود، سازمان‌های کمي‌از نتایج کار راضی هستند. ما همواره تیم‌های مدیریتی را مي‌بینیم که از همان استراتژی‌های محدودی که دارند برای افزایش همکاری در سازمانشان استفاده مي‌کنند. آنها ساختار سازمانی‌شان را تغییر مي‌دهند و سعی مي‌کنند فرآیندهایشان را مهندسی مجدد کنند. آنها تشویق‌های میان واحدی در نظر مي‌گیرند. برای کار کردن تیمي ‌به افراد آموزش مي‌دهند. ولی همه‌اين کارها شاید برای مدتی بسیار کوتاه به افزایش همکاری بینجامد و سازمان پس از مدتی دوباره به فضای پیشین خود بر مي‌گردد.
پس مشکل کجا است؟ اکثر سازمان‌ها به چالش ‌ايجاد همکاری به شیوه‌اي کاملا نادرست پاسخ مي‌دهند. آنها روی علائم مشکل تمرکز مي‌کنند و سعی در از میان برداشتن آنها دارند (مثل ‌اينکه بخش فروش و تحویل آنچنان که باید با یکدیگر همکاری نمي‌کنند) و کمتر بر ریشه مشکل؛ یعنی درگیری در سازمان توجه مي‌کنند. واقعیت ‌اين است که تا زمانی که درگیری‌های سازمانی از میان برداشته نشوند، رسیدن به همکاری در میان کارکنان و بخش‌های مختلف سازمانی امکان‌پذیر نیست.
بسیاری به اشتباه فکر مي‌کنند که تاکید بر همکاری میان افراد سازمانی در نهایت منجر به از میان رفتن درگیری مي‌شود. ولی در واقع بسیاری از تلاش‌ها، به فرض تلاش برای ساختاردهی مجدد، در نهایت درگیری را بیشتر هم مي‌کند.
اگرچه بسیاری از افراد فاقد درک درونی برای کنار آمدن با درگیری هستند، راه‌های مستقیمي ‌برای مدیران وجود دارد تا آنها بتوانند ‌اين درگیری‌ها را به صورت کارآ مدیریت کنند.‌ اين تلاش‌ها را مي‌توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد. استراتژی‌هایی برای مدیریت عدم توافق در زمان درگیری و استراتژی‌هایی برای مدیریت درگیری زمانی که ‌اين اتفاق در سطوح بالای مدیریتی مي‌افتد.
استراتژی‌هایی برای مدیریت عدم توافق در زمان درگیری
مدیریت ناسازگاری، زمانی بیشترین تاثیر را دارد که خود گروه‌های درگیر در‌اين ناسازگاری سعی به مدیریت آن بکنند. هدف هدایت افراد به سوی حل کردن ‌اين مشکلات به شیوه‌اي است که به رابطه شان آسیب نزند.
طراحی و پیاده‌سازی یک شیوه مشترک برای حل کردن ناسازگاری: یک سازمان ماتریسی را در نظر بگیرید. به هر دلیلی پنج گروه مختلف فروش محصول باید روی مسائلی برای تخصیص منابع، قیمت‌گذاری و استراتژی فروش به توافق برسند، ولی اين کار به نظر بسیار دشوار مي‌رسد. با توجه به ‌اين موضوع به نظر مي‌رسد که یک تیم فروش بزرگ در داخل سازمان درگیری‌های بسیار بیشتری‌ايجاد مي‌کند تا میان سازمان و مشتریان.
ایجاد یک فرآیند گسترده در تمام سازمان برای حل کردن ‌اين موافقت‌ها مي‌تواند ‌اين سناریوی همیشگی را از میان بردارد. حداقل ‌اينکه چنین سناریویی مي‌تواند هزینه‌های تراکنشی را از میان ببرد، هزینه‌هایی مانند وقت‌های تلف شده. روش‌های ماتریسی برای حل‌ اين گونه مشکلات در سازمان‌ها وجود دارد، ولی ‌اين روش‌ها باید به صورت کاملا قدم به قدم استفاده شوند. در عین حال باید به یک عضو درونی فعالیت‌های کسب‌و‌کار فعلی تبدیل شوند تا بتوانند نتیجه‌بخش باشند. اگر فرآیند حل ناسازگاری به صورت یک فرآیند مستقل از سایر فرآیند‌های سازمانی طراحی شود، در ‌اين صورت به احتمال قوی زمانی که علاقه اولیه مدیران از بین برود، خودش هم نابود خواهد شد.
به افراد معیار‌هایی برای بده بستان (trade-off:
انتخاب میان دو گزینه به طوری که داشتن مقدار بیشتری از یک گزینه به معنای داشتن مقدار کمتری از گزینه دیگر شود) بدهید.‌ اين معیار‌ها را مي‌توان درون جدولی قرارداد تا افراد بتوانند به راحتی ببینند که برای مثال مقايسه میان به راه‌انداختن یک فرآیند جدید برای کار با حداکثر سرعت ممکن و گذاشتن زمان کافی برای یکپارچه کردن ‌اين فرآیند با فرآیند‌های قبلی سازمان چه شکلی به خود مي‌گیرد و چه تاثیری روی کل کسب و کار مي‌گذارد. به ‌اين ترتیب افراد دیگر دور یک میز با یکدیگر در مورد‌ اينکه نظر خودشان درست است و نظر دیگری نادرست بحث نمي‌کنند، بلکه سعی مي‌کنند با استفاده از‌ اين جدول‌ها مزایا و معایب هر رویکرد را شناسایی کنند و در نهایت بهترین شیوه را که شاید حتی از در هم آمیختن چند راه‌حل موجود به دست بیاید انتخاب کنند.
از شدت گرفتن درگیری به عنوان فرصتی برای هدایت کردن استفاده کنید. در سازمان‌ها، حل کردن زمانی که اعضای سازمان با هر نوع درگیری مواجه مي‌شوند، سعی مي‌کنند آن را برای حل کردن به مافوق‌هایشان منتقل کنند و آنها هم به نوبه خود، ‌اين درگیری‌ها را به مافوق خودشان منتقل مي‌کنند و در مدتی کوتاه ‌اين درگیری‌ها برای حل کردن به مدیران ارشد سازمان منتقل مي‌شوند و به‌اين ترتیب بخش اعظمي‌از زمان مدیران ارشد صرف حل کردن ‌اين درگیری‌ها مي‌شود و ‌اين موضوع اصلا ‌ايده‌آل نیست؛ چرا که مدیران ارشد درگیری را جلوی خود مي‌بینند که چند سطح پایین‌تر اتفاق مي‌افتند و به‌ اين ترتیب درک کاملی از علل مشکل و چگونگی حل کردن آن ندارند. علاوه بر‌اين آنها هر چه زمان بیشتری را صرف حل کردن‌ اين درگیری‌ها کنند، زمان کمتری برای درگیر شدن در کسب و کار خواهند داشت و به ‌اين ترتیب از محیط‌شان ‌ايزوله مي‌شوند.
سازمان‌های زیادی وجود دارند که در ‌اين تله مي‌افتند. هر قدر هم که معیار‌های استاندارد برای شناسایی بده بستان‌های مختلف در سازمان وجود داشته باشد و هر قدر هم که کارکنان برای حل کردن‌ اين مشکلات آموزش ببینند، باز هم نوعی تمایل برای فرستادن درگیری‌ها به سمت مدیران ارشد برای حل شدن وجود دارد، ولی مدیران به جای ‌اينکه خودشان مشکلات را حل کنند، باید سعی کنند کارکنان را آموزش دهند که خودشان اقدام به حل کردن ‌اين نوع مشکلات بکنند.
استراتژی‌هایی برای حل کردن درگیری‌ها در سطوح بالاتر هر چقدر هم که کارکنان برای حل کردن درگیری‌ها آموزش ببینند، باز هم درگیری‌هایی هست که در نهایت برای حل شدن به دست مدیران ارشد سازمان سپرده مي‌شوند. بنابر‌اين مدیران باید اطمینان پیدا کنند که از سازنده‌ترین روش‌ها برای حل کردن‌ اين مشکلات استفاده مي‌کنند تا در آينده ‌اين مشکلات حل شده رفتار مطلوب را در سازمان به وجود بیاورند.
نیاز به فرستادن مشکلات به سطوح بالاتر را به صورت مشترک‌ ايجاد کنید. برای مثال مشکل ‌اين‌گونه نشود که زمانی که سه فروشنده از بخش‌های مختلف سازمان با یکدیگر درگیر مي‌شوند یکی از آنها تصمیم بگیرد که مشکل را برای حل شدن به ريیسش ارجاع دهد و دیگران‌اين کار را نکنند. به ‌اين ترتیب مدیر تنها از یک دیدگاه به مشکل آگاه مي‌شود. بهترین کار ‌اين است که همه افرادی که در درگیری حضور دارند، به صورت مشترک نزد ريیس بروند و دیدگاه‌های خود را برای او توضیح دهند. به‌اين ترتیب هم مدیر اطلاعات کافی برای حل کردن مشکل در دست دارد و هم تعداد مشکلاتی که برای حل شدن به مدیران ارشد منتقل مي‌شود، کاهش مي‌یابند.
مطمئن شوید که مدیران‌ اين درگیری‌ها را با زیر دستان مستقیم‌شان حل مي‌کنند. سعی کنید مدیران را آموزش دهید که هر نوع درگیری که به آنها مي‌رسد را با آگاهی همه طرف‌های درگیر در قضیه و به سریع‌ترین شکل ممکن حل کنند تا به‌اين ترتیب مشکل در سایر فرآیند‌ها و بخش‌ها ریشه ندواند.
فرآیند حل‌ اين مشکلات را شفاف کنید. اگر کارکنان درگیر در یک درگیری را از چگونگی روند حل کردن یک مشکل آگاه نکنید، درست است که مشکل در حال حاضر حل مي‌شود ولی کارکنان هیچ راهنمایی برای حل کردن مشکلات مشابهی که در آينده به وجود مي‌آید، به دست نمي‌آورند و باز در آن زمان هم مشکلات را برای حل شدن به مدیرانشان مي‌سپارند.
در بسیاری از سازمان‌ها زمانی که مدیران مشکلی را حل کرده‌اند، تصمیم را اعلام مي‌کنند و به سایر کارهایشان مي‌پردازند و روش حل کردن‌ اين مشکلات به نوعی درون یک جعبه سیاه مي‌ماند؛ چرا که مدیران در اکثر مواقع یا فکر مي‌کنند که کارکنان توانایی لازم برای درک چگونگی حل مشکلات را ندارند یا فکر مي‌کنند که توضیح دادن روند حل کردن‌اين مشکلات به کارکنانشان کاری بسیار وقت‌گیر است و به همین دلیل سعی مي‌کنند به نوعی از زیر آن شانه خالی کنند. ولی مدیران بايد درک کنند که در صورتی که یک بار زمان بگذارند و ضروریات روند حل مساله را برای کارکنانشان توضیح دهند، در ‌اين صورت کارکنان در حل کردن ‌اين گونه مسائل توانا مي‌شوند و از ‌اين به بعد مشکلات اين‌چنینی را برای حل شدن به مدیران انتقال نمي‌دهند.
سریما نازاریان
منبع: HBR
منبع خبر: دنیای اقتصاد
  ۴ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۴:۱۰:۳ قبل از ظهر
شما اولین نفری باشید که نظر میدهد

 همین حالا نظر خود را ثبت کنید:

نتایج یافت شده: 0 مورد