هيچ گاه اين را غير قابل تصور نميدانستم كه سرمايهگذاري يك ميليارددلاري در يك تيم ورزشي، سخت باشد. در مورد تيم كابز، اين گونه بود. نام مرا هم به ليست افرادي كه هرگز خواهان شركت در اين نوع فرآيند فروش نيستند، اضافه كنيد. از هر ترفندي كه ميشناختم، استفاده كردم تا آنها را وادار نمايم كه به من متعهد بمانند.
قرار است كه شركت تريبون، اين هفته نام خريدار تيم بيسبال شيكاگو كابز را اعلام كند. براساس گزارش شيكاگو تريبون كه ميبايست از منابع اطلاعاتي موثقي برخوردار باشد، خريداران احتمالي اين تيم عبارتند از تام ريكتز، تاجر اهل شيكاگو، هرش كلاف، سرمايهگذار املاك در شيكاگو و مارك يوتي، سرمايهگذار سهام متعارف در نيويورك. هواداران اين تيم كه صد سال از آخرين قهرماني آنها گذشته است، به شدت اميدوار شدهاند.
اين مطلب را تنها به اين دليل آوردهام كه مارك كوبان معروف كه پس از فروش شركت خود از ضرر سهام ياهو جلوگيري كرد و مالك باشگاه بسكتبال دالاس موريكس ميباشد كه به كرات توسط ديويد اشترن، عضو كميته NBA جريمه شده است، (هفته گذشته، 25 هزاردلار ديگر جريمه شد)، چند هفته پيش در سايت فوقالعادهاش، يعني blogmaverick.com توضيح داد كه چرا جزو خريداران نهايي تيم كابز قرار نگرفته است. وي ندانسته يا شايد بيپرده، بهترين توضيح را در باب ارزش داراييها در اين روزها و آنچه كه بر اقتصاد آمريكا رفته است را ارائه ميكند.
هيچ گاه اين را غير قابل تصور نميدانستم كه سرمايهگذاري يك ميليارددلاري در يك تيم ورزشي، سخت باشد. در مورد تيم كابز، اين گونه بود. نام مرا هم به ليست افرادي كه هرگز خواهان شركت در اين نوع فرآيند فروش نيستند، اضافه كنيد. از هر ترفندي كه ميشناختم، استفاده كردم تا آنها را وادار نمايم كه به من متعهد بمانند.
من مارك را از سالها پيش و از زماني ميشناسم كه در Silicon Valley ، به دنبال مشتري براي شركتش، يعني Audionee بود. هر از گاهي از طريقايميل، با هم حرف ميزنيم و روزهايي كه دالاس در گلدن استيت بازي ميكند، او هم ميآيد و با هم گپ ميزنيم. تعداد بسيار زيادي از مالكان تيمهاي ورزشي هستند كه پاپيون ميزنند و هيچ وقت جرات نميكنند كه از حالت لوكس و تجملي خود خارج شوند. ولي مارك، تيشرت ميپوشد و كنار تيمش مينشيند. بر سر داورها و بازيكنان تيم مقابل فرياد ميزند و با بردها و باختهاي تيمش، ميميرد و زنده ميشود. او هنوز هم، مثل طرفداران تيمهاي ورزشي و مثل بسياري از ما، جوان است.
اما در رابطه با مسائل كاري، كودن و احمق نيست. او دالاس موريكس را خريد و اين تيم را روي ريل برد انداخت و در مقابل، تماشاگران بسيار زيادي را به سالن كشاند. آيا اين كار را با كابز تكرار خواهد كرد؟ كوبان ميخواست كه يك ميليارددلار يا شايد بيشتر از آن، براي كابز هزينه كند كه بخش بزرگي از اين مبلغ، از طريق وام بانكي تامين ميشد.
آيا اين كار، ارزش يك ميليارددلار هزينه را داشت؟ من از جريانهاي نقدينگي آگاه نيستم، اما برخلاف طرفداران دالاس، شك دارم كه آنچه ميتوانست از امتيازهاي مخصوص به دست آمد را كسب كرده باشيم. كل حقوق بازيكنان اين تيم، برابر با 118 ميليوندلار بوده كه در ليگ NBA ، در رتبه هفتم از نظر ميزان حقوق قرار دارند.
تيم كابز از نظر تعداد تماشاگران، در رده هفتم قرار داشت و در هر بازي 40743 نفر حاضر ميشدند. در ورزشگاه ريگلي، جاي زياد ديگري وجود ندارد. تامپا كه در مسابقات سالانه بيسبال شركت كرد، به طور متوسط، در هر بازي، 22259 تماشاگر داشت.
WGN، ابر ايستگاهي است كه هماكنون، برروي بسياري از ماهوارهها و سيستمهاي كابلي، ارسال ميشود. تعميرات انجام شده در زمين ريگلي در 25 سال گذشته، هزينه چندان زيادي به همراه نداشته است. قيمت بليت سكوها ميتواند 50دلار يا بيشتر باشد و نوشيدنيهاي ملايم به قيمت 7دلار به فروش ميرسند!
خوب! اگر كسي براي اين باشگاه يك ميليارددلار بپردازد، به نظر من، بيشتر نشانه پيروزي است تا اينكه نوعي و هزينه فايده اقتصادي و نوعي كسبوكار باشد و اين، جايي است كه نظر من با مارك فرق ميكند. من شك دارم كه اين خريدها با توجه به اصول اقتصادي معنادار باشد.
كوبان، اين گونه ادامه ميدهد: سپس بحران اعتبار، همه چيز را عوض كرد.
به نظر من، هيچ بانكي تمايل نخواهد داشت كه در مقابل جريانهاي نقدينگي موجود، وام دهد و افزايش اين جريانها سخت خواهد بود.
يك مرتبه، آنچه كه تصميم كاري عاقلانهاي به نظر ميرسيد، ديگر همانند قبل نبود به ويژه اينكه همكاريها و شراكتهاي مالي كه در رابطه با آنها، با روساي بانكها صحبت كرده بودم، براي وامهاي كوتاه مدت بودند. اين بدان معنا بود كه كابز، قرار بود كه براي 100 سال ديگر همين وضعيت را داشته باشد، پس حداقل يك دوره 10 يا 20 ساله براي وام خوب بود.
از اين روست كه ميتوان گفت كابز ديگر يك ميليارددلار نميارزد. كابز، تقريبا همان تيم است! همان جريان نقدينگي. درست است كه مبلغ مربوط به تبليغات، به صورت نقدي پرداخت خواهد شد، اما اين مقدار، چندان زياد نيست. بدون تامين بودجه، دارايي يكساني از ارزش بسيار كمتري برخوردار خواهد شد.
اين كاهش ارزش، به چه ميزان خواهد بود؟
در حالي كه بازار اعتبار، اين چنين شرايطي را داشت. گزينه ديگر اين بود كه تعداد سرمايهگذارها اضافه شده و پول پرداخت شود. با اين حال، اگر قرار بود كه پول پرداخت كنيم، من تحت هيچ شرايطي، قيمت نزديك به يك ميليارددلار را براي داراييهاي اين شركت پيشنهاد نميكردم.
وقتي كه بحران اعتبار پيش آمد، ارزش پول به شدت افزايش يافت. اين تنها مساله ميزان ارزش كابز نبود، بلكه اين نيز بود كه من، با آن مقدار پول، چقدر ميتوانستيم در آورم.
پول، بسيار ارزشمند بوده و هست. فرصتهاي نامناسب سرمايهگذاري، به گونهاي تغيير ميكردند كه ميتوانستند درآمدي بيش از هر تيم ورزشي براي من داشته باشند. اصلا نميتوانستم سناريويي را تصور كنيم كه در آن، ارزش كابز، نزديك به ارقامي باشد كه در رسانهها بحث شده است.
به نظر من، همه چيز به اندازه 40 درصد كاهش يافته است. احتمالا پاسخ صحيح، حدود 600 ميليوندلار است. كوبان، صحبت خود را اين گونه جمعبندي ميكند: آخرين موقعيتي كه ميخواستم در آن باشم، اين بود كه آنقدر براي اين تيم بپردازم كه اگر درآمدها كاهش پيدا كنند، شانس برد نداشته باشم.
اكنون در اوايل سال 2009 قرار داريم. بانكها زياد وام نميدهند، لذا ارزش داراييها به سرعت در حال بازگشت به ضريبي منطقي از پول و جريان گردش است.
ارزش مسكن به طور فزايندهاي با آن ميزان پرداختهاي وامي كه جريان درآمد افراد قادر به پرداخت آن است برابر ميشود و اين با مبلغي، كه هالوي بعدي براي آن كه خانه را از دست شما در آورد، پرداخت خواهد كرد. برابر نيست. وضعيت بورس هم به همين صورت است. درآمدها زياد بوده و هستند. شركتهايي كه بدهي كمي داشته يا بدون بدهي باشند موج بعدي برندهها هستند.
چيزي باعث خواهد شد كه كابز و اقتصاد، دوباره به سوي رشد بازگردند. آيا يك بسته محرك به صورت 209 ميليوندلار حقوق، براي اين كار كفايت خواهد كرد؟ من در اين باره شك دارم. راهحل اين است كه در سريعترين حالت ممكن، به قيمتگذاري منطقي برسيم. چيزي كه سود و جريان نقدينگي متعارفي برخوردار باشد، چه ارزشي خواهد داشت؟ اين همان چيزي است كه بنيادهاي بازار را تشكيل ميدهد و سبب ميشود كه بانكها دوباره وام دهند. اگر كسي هم اكنون بابت كابز پرداخت زيادي انجام دهد، كوبان شانس ديگري براي آنها خواهد داشت.
آندي كسلر مدير سابق صندوق دفاع و نويسنده چندين كتاب از جمله چگونه به اينجا رسيديم.
مترجم: محسن رنجبر