جهاني شدن تجارت و مساله هويت فرهنگي

جهاني شدن تجارت و مساله هويت فرهنگي
پيشرفت‌هاي بي‌سابقه علمي و فني به ويژه در عرصه وسائل ارتباط جمعي در سه دهه اخير، بر نفوذ و تاثيرگذاري رسانه‌ها بر افكار و رفتار مردم بيش از پيش افزوده است. همزمان با اين پيشرفت‌ها و تا حدود زيادي شايد در سايه آنها، پديده جهاني شدن نيز شتاب بيشتري گرفته است.

پيشرفت‌هاي بي‌سابقه علمي و فني به ويژه در عرصه وسائل ارتباط جمعي در سه دهه اخير، بر نفوذ و تاثيرگذاري رسانه‌ها بر افكار و رفتار مردم بيش از پيش افزوده است. همزمان با اين پيشرفت‌ها و تا حدود زيادي شايد در سايه آنها، پديده جهاني شدن نيز شتاب بيشتري گرفته است. در نتيجه اين تحولات نوعي فرهنگ عمومي كه ناظر بر ارزش‌هاي تجاري و اقتصادي است در همه جوامع دنيا رواج مي‌يابد و زبان مشتركي كه از آن مي‌توان به زبان تجاري تعبير كرد پديدار مي‌شود.
برخي از روشنفكران و جامعه‌شناسان كه به طور كلي نظر مثبتي نسبت به تجاري شدن جوامع انساني ندارند فراگير شدن فرهنگ تجاري را خطري جدي براي فرهنگ‌هاي بومي تلقي مي‌كنند و معتقدند كه غلبه فرهنگ تجاري كشورهاي صنعتي دنياي غرب به ويژه آمريكا، هويت فرهنگي جوامع متفاوت و متكثر جهاني را به شدت به خطر انداخته است. با فروپاشي بلوك كمونيستي قدرت در سطح جهاني، كه به عنوان وزنه متعادل‌كننده در برابر سرمايه‌داري جهاني مي‌توانست عمل كند، ديگر سدي به لحاظ سياسي در برابر اين سيل وجود ندارد و چين كه مي‌شد تصور مي‌شد كه چنين نقشي را به عهده گيرد خود پيش از فروپاشي شوروي، تجارت و به ويژه تجارت با جوامع صنعتي غرب را در اولويت قرار داد. البته اين‌ جا بايد ميان دو مفهوم تجارت و فرهنگ تجاري به‌رغم ارتباط بسيار نزديكي كه با هم دارند تفكيك قائل شد. تجارت به خودي خود الزاما حاصل فرهنگ تجاري نيست، كشورهاي كمونيستي سابق با دنياي سرمايه‌داري تجارت مي‌كردند، اما در عين حال مانع نفوذ فرهنگ تجاري در جوامع خود بودند. درست است كه با توسعه تجارت، فرهنگ آن نيز نفوذ بيشتري پيدا مي‌كند اما عامل مهم گسترش چنين فرهنگي در دهه‌هاي اخير پيشرفت‌هاي بي‌سابقه در تكنولوژي‌هاي رسانه‌اي است. ساكنان دور افتاده‌ترين روستاهاي آسيا و آفريقا در عقب مانده‌ترين مناطق دنيا به لحاظ اقتصادي، از طريق تصاوير ماهواره‌اي، شيوه زندگي انسان‌ها در پيشرفته‌ترين جوامع را مشاهده مي‌كنند و از آن تاثير مي‌پذيرند. به نظر مي‌رسد كه نگراني منتقدان بيش از آنكه به خود تجارت مربوط باشد به غالب شدن ارزش‌هاي جوامع صنعتي و خطر از ميان رفتن ارزش‌ها و فرهنگ بومي تاكيد دارد. حقيقت موضوع چيست؟ آيا توسعه تكنولوژي‌هاي ارتباطي به همراه جهاني شدن اقتصادي، فرهنگي‌هاي بومي را در معرض نابودي قرار داده يا اينكه مساله چيز ديگري است و رويكرد متفاوتي براي فهم درست آن لازم است.
واقعيت اين است كه شهرنشيني و تمدن با توسعه تجارت امكان‌پذير شده است و بدون تجارت تصور جماعات بزرگ انساني كه در كنار هم زندگي كنند دشوار است. به تعبيري شهرها را مي‌توان مراكز تجاري دانست كه از طريق آنها توليدكنندگان و مصرف‌كنندگان كالاهاي متعدد و متفاوت در ارتباط با هم قرار مي‌گيرند. برخي انديشمندان معتقدند كه تجارت به لحاظ تاريخي قديمي‌تر از دولت است و دولت‌هاي متمركز سازمان‌يافته بيش از آنكه در خدمت تجارت باشند در كاركردهاي آن اختلال ايجاد كرده‌اند. توسعه سرمايه‌داري و روابط تجاري و شهرنشيني در اروپاي غربي در اواخر قرون وسطي در سايه فقدان قدرت سياسي متمركز يا به عبارت ديگر آنارشي سياسي امكان‌پذير شد.(1) قدرت‌هاي سياسي حاكم هميشه رويكرد دوگانه‌اي به تجارت و بازرگانان داشته‌اند. از يك طرف خود را نيازمند برخي خدمات آنها ديده و به حمايت از آنها برخاسته‌اند و از سوي ديگر قدرت اقتصادي آنها را تهديدي براي خود تلقي كرده از اين رو به رقابت، كنترل و حتي سركوب آنها اقدام كرده‌اند. اما نياز به تجارت هميشه به قدري زياد بوده كه همه حكومت‌ها، به جز روساي قبايل بيابانگرد و غارتگر ، به نوعي با آن كنار آمده‌اند. «تجارت در واقع بر اساس نيازهاي متقابل انسان‌ها به يكديگر شكل گرفته و توسعه مي‌يابد از اين رو بارز‌ترين و مهم‌ترين وجه زندگي اجتماعي انسان‌ها را در يك جامعه بزرگ تشكيل مي‌دهد. همچنانكه منتسكيو انديشمند برجسته قرن هجدم ميلادي فرانسه بيان مي‌كند تجارت خشونت‌ها را به ملايمت و روابط خصمانه را به صلح و دوستي تبديل مي‌نمايد.» تجارت چاره‌ساز تعصبات و پيشداوري‌ها است: اين تقريبا يك قاعده كلي است كه هر جا خلق و خوي ملايم وجود دارد، تجارت هم آنجا است و در هر جا تجارت است، خلق و خوي انسان‌ها ملايم است. جاي تعجب نيست كه خلق‌و‌خوي‌ ما نسبت به گذشته خشونت كمتري دارد. تجارت موجب شده كه شيوه‌هاي رفتاري همه ملت‌ها همه جا نفوذ كند و در نتيجه انسان‌ها آنها را با هم مقايسه كرده‌اند و خير بزرگي از اين امر حاصل شده است.»(2) منتسكيو با بررسي تاريخ جوامع بشري به ويژه تاريخ اروپا به اين نتيجه رسيده بود كه اثر طبيعي تجارت برقراري صلح ميان ملت‌ها است. ايجاد نياز متقابل ميان ملت‌ها، منافع آنها را به هم وابسته كرده و مانع از جنگ مي‌شود. تجارت نقطه مقابل راهزني است، از اين رو هر جا تجارت گسترش يافته، راهزني كم شده و هر جا كه انسان‌ها از تجارت منع شده‌اند راهزني افزايش پيدا كرده است.(3)
مبناي ارزشي فرهنگ تجاري چيزي جز توافق داوطلبانه يا مبادله داوطلبانه نيست و اين درست نقطه مقابل راهزني و غارت است كه طي آن اراده يك طرف برطرف ديگر تحميل مي‌شود. منتسكيو به درستي به اين نكته پي برده بود كه مهمان‌نوازي و دست و دل بازي كه در ميان مردمان راهزن بسيار رايج است در ميان جوامع تجارت پيشه پديده‌اي بسيار كمياب است.(4) علت اين امر هر چه باشد واقعيت آن در مناطق مختلف دنيا و در طول تاريخ انكارناپذير است. اما موضوع مهم‌تر شايد اين است كه مهمان‌نوازي و كمك يك سويه و بدون توقع پاداش يك ارزش اخلاقي تلقي مي‌شود، ارزشي كه گسترش فرهنگ تجاري ممكن است آن را مورد تهديد قرار دهد. هر تجارتي مبتني‌بر دو اصل حسابگري و رضايت است. مطلوبيت آنچه كه يك مبادله‌گر مي‌ستاند، براي وي بايد بيشتر از مطلوبيت آنچه كه در برابر آن مي‌دهد باشد در غير اين صورت عقل حسابگر حكم مي‌كند كه وي به چنين كاري دست نيازد. اين نكته‌اي است كه هر عقل سليمي ناگزير از پذيرفتن آن است، اما مشكل زماني بروز مي‌كند كه تجارت و اين نوع حسابگري متصل به آن بر همه روابط ميان انسان‌ها غالب شود و در نتيجه برخي فضيلت‌هاي اخلاقي مانند مهمان‌نوازي، كمك بلاعوض به هم‌نوعان و به طور كلي نوع‌دوستي يا ديگردوستي تضعيف گردد. گذشته از اين، با توسعه روابط تجاري مبادله مستقيم (پاياپاي) به سرعت از ميان رفته و جاي خود را به مبادله غيرمستقيم يا تجارت پولي مي‌دهد. در اين نوع مبادله طبيعي است كه واسطه (تاجر) نقش كليدي و تعيين‌كننده پيدا مي‌كند. رفتار تاجر نيز بخشي از مشكل اخلاقي فرهنگ تجاري را تشكيل مي‌دهد. ارسطو كسب ثروت از راه تجارت را غيرطبيعي و از اين رو غيرعادلانه مي‌دانست و آن را محكوم مي‌كرد. موقعيت مشكوك و متزلزل تاجر و سود تجاري از منظر اخلاقي تا پيدايش انديشه اقتصادي مدرن هيچ گاه به طور جدي مورد چالش نظري قرار نگرفت و به‌رغم اينكه تار و پود جامعه مدرن از تجارت بافته شده است برخي انديشمندان هنوز به ديده ترديد و حتي تحقير در آن مي‌نگرند.
فراگير شدن روابط تجاري در جوامع مدرن در واقع به علت سودمندي اقتصادي آن صورت گرفت. آدام اسميت در كتاب معروف خود «ثروت ملل» توضيح مي‌دهد كه چگونه افزايش ثروت در جامعه به تقسيم كار و تقسيم كار به توسعه بازار يعني ‌تجارت وابسته است. افزايش ثروت و رفاه نزد وي همانند ديگر انديشمندان اقتصادي مدرن، در گرو گسترش هر چه بيشتر روابط تجاري ميان انسان‌ها و ملت‌ها است و به همين لحاظ مذموم تلقي كردن تجارت به معناي تاييد فقر و فلاكت است و از جهت اخلاقي كار درستي نيست. انديشمندان بزرگي مانند «جرمي بنتهام» و «جان استوارت ميل» در طول قرن 19ميلادي از موضع فايده‌گرايي (utilitarianism) به دفاع از تجارت آزاد پرداختند و به اين ترتيب راه را براي پذيرش اخلاقي فرهنگ تجاري در افكار عمومي باز كردند. دستاوردهاي تجارت آزاد چه در زمينه توليد ثروت و رفاه بيشتر و چه در خصوص ايجاد روابط صلح‌آميز ميان ملت‌ها چشم‌گير و غيرقابل انكار بود. علم (اقتصاد) و تجربه بر سودمندي تجارت آزاد در اين دو زمينه مهر تاييد مي‌زدند، در اين صورت «اخلاق» چگونه مي‌توانست به موضع انتقادي خود نسبت به آن ادامه دهد؟ فايده‌گرايي به تدريج به ايدئولوژي رسمي طرفداران تجارت آزاد تبديل شد اما واقعيت اين است كه بر مبناي فايده‌گرايي نمي‌توان نظريه اخلاقي منسجم و محكمي برپا كرد. ارزش‌هاي اخلاقي مانند آزادي، به خودي خود داراي اصالت‌اند و نمي‌توان آنها را صرفا بر اساس نتايجي كه به بار مي‌آورند مورد قضاوت قرار داد. دست يافتن به ثروت و رفاه و از ميان بردن فقر يك هدف نيكو و بسيار مهم است اما براي رسيدن به اين هدف اتخاذ هر وسيله‌اي و به هر بهايي مجاز و قابل قبول نيست. برخي از مهم‌ترين منتقدان «فرهنگ تجاري» اتفاقا در همين چارچوب استدلال مي‌كنند كه آنها مشكلي با ثروت و رفاه انسان‌ها ندارند بلكه مشكل در چگونگي كسب آن و بهايي است كه بايد پرداخت. يكي از نتايج يا بهتر بگوييم هزينه‌هاي گسترش فرهنگ تجاري در ميان جوامع متفاوت، از ميان رفتن تكثر فرهنگي، يكسان‌سازي ارزش‌ها و رفتارها و نهايتا از دست رفتن هويت است.
همان گونه كه پيش از اين به نقل از منتسكيو اشاره شد، توسعه تجارت روي خلق و خوي يعني ارزش‌ها و رفتار انسان‌ها در جوامع مختلف تاثير مي‌گذارد و روابط ملايم و صلح‌آميز را جايگزين خشونت و تنازع مي‌كند. به سخن ديگر، تجارت حامل نوعي پيام تاثيرگذار فرهنگي است كه مضمون آن يكسان‌سازي برخي ارزش‌هاي كلي رفتاري است. همه جوامع متفاوت و متنوع بشري زماني كه از طريق تجارت در ارتباط با هم قرار مي‌گيرند در عمل و ناگزير مشتركات ارزشي مهمي پيدا مي‌كنند كه بدون آنها توسعه تجارت امكان‌پذير نيست. اين مشتركات عبارتند از حق مالكيت، آزادي انجام معاملات، تضمين اجراي قراردادها، به رسميت شناختن منافع متقابل در مبادلات داوطلبانه و نظاير آن كه مجموعه آنها را مي‌توان قواعد كلي تجارت ناميد. در واقع جنبه مهمي از جهاني‌ شدن اقتصادي ناظر بر جهاني شدن اين قواعد رفتاري و ارزش‌هاي پشتيبان آن است كه موجب برخي تحولات در فرهنگ‌هاي بومي در جهت سازگاري آنها با اين فرهنگ عمومي تجاري مي‌گردد. در سايه عموميت يافتن اين فرهنگ است كه نه تنها توسعه تجارت بلكه هم‌زيستي صلح‌آميز ميان جوامع و تمدن‌هاي متفاوت و متنوع امكان‌پذير شده است. از اين منظر مي‌توان گفت كه تجارت در نفس خود به عنوان يك وسيله ارتباط جمعي مهم و موثر عمل كرده و فرهنگ‌هاي متكثر را به هم پيوند زده و نزديك مي‌كند. پيشرفت تكنولوژي‌هاي ارتباط از حمل‌و‌نقل گرفته تا رسانه‌ها و فنون اطلاعاتي همگي ابزار مهمي در خدمت تجارت بوده‌اند، اما هيچ كدام را نمي‌توان جايگزيني براي آن تلقي كرد.
منتقدان فرهنگ تجاري به طور كلي و جهاني شدن به طور خاص بر اين نكته تاكيد مي‌ورزند كه فرهنگ‌هاي بومي اگر مورد حمايت قرار نگيرند در معرض تهديد و نابودي هستند. فرهنگ مسلط تجاري غرب و در راس آنها فرهنگ آمريكايي از طريق جهاني شدن اقتصادي و به كمك رسانه‌هاي جمعي جديد پيشرفته تيشه به ريشه هويت‌هاي فرهنگي متكثر مي‌زند و اگر اين روند متوقف نگردد دور نيست روزي كه از فرهنگ‌هاي متنوع جهاني ديگر اثري بر جاي نماند. اين قضاوت به دو لحاظ نادرست و بي‌پايه است: يكي اينكه فرهنگ تجاري را منحصر به غرب و سرمايه‌داري جديد بدانيم و دوم مفروض گرفتن نابودي همه فرهنگ‌هاي غيرغربي كه واقعا هيچ قراين و شواهدي براي آن وجود ندارد. تجارت پديده‌اي به قدمت چند هزار ساله است كه محدود به هيچ مرز جغرافيايي يا قومي خاصي نيست. دشوار بتوان تمدني عاري از هر گونه سنت‌هاي تجاري در گوشه‌اي از اين كره خاكي سراغ گرفت. فرهنگ تجاري بخشي از فرهنگ عمومي بشري است و اختصاص به قوم و منطقه خاصي ندارد. آنچه در اروپاي دوران جديد اتفاق افتاد و منجر به شكل‌گيري نظام اقتصادي مدرن شد در واقع غالب شدن روابط تجاري بر تقريبا كليه جوانب زندگي اقتصادي در اين منطقه از جهان بود. نظام اقتصادي مدرن يا سرمايه‌داري در ماهيت خود پديده جديدي نيست، بلكه در شكل و شيوه عملكرد خود تازگي دارد. به سخن ديگر، روابط تجاري هميشه و در همه جا كم و بيش وجود داشته اما در جوامع سنتي عمدتا در حاشيه بوده است، ويژگي جوامع مدرن چيزي جز از حاشيه به متن آمدن روابط تجاري نيست. علت اينكه روابط تجاري به آساني و به سرعت در همه جوامع دنيا گسترش مي‌يابد و به روابط غالب و حاكم اقتصادي تبديل مي‌شود، ناشي از اين واقعيت است كه فرهنگ همه جوامع فعلي دنيا باارزش‌هاي تجاري كم و بيش مانوس است. اگر غير از اين بود فرايند جهاني شدن اقتصادي با موانع جدي روبه‌رو مي‌شد. آنچه در غرب اتفاق افتاد، ابداع تجارت و فرهنگ تجاري نبود بلكه ارتقاي آن به نظام اقتصادي حاكم بود.
اگر بپذيريم كه همه فرهنگ‌ها كم و بيش داراي ارزش‌هاي تجاري هستند، نگراني درباره اضمحلال فرهنگ‌هاي بومي در برابر فرهنگ تجاري وارداتي (غربي) بي‌مورد خواهد بود. مدرن‌ترين روابط تجاري – اقتصادي در جوامعي مانند هنگ‌كنگ، سنگاپور و ژاپن اكنون حاكم است، اما هيچ كس نمي‌تواند ادعا كند كه فرهنگ‌هاي بومي اينها از بين رفته يا در معرض خطر جدي است. البته شكي نيست كه برخي رفتار‌ها و پديده‌هاي فرهنگي غربي (آمريكايي) در اين جوامع نفوذ كرده و آنها را تحت‌تاثير قرار داده است، اما ترديد نبايد داشت كه اين تاثير يكسويه نيست و جوامع غربي نيز از ديگر فرهنگ‌هاي جهان تاثير پذيرفته‌اند. جنبه‌هاي گوناگون و گسترده‌اي از فرهنگ جوامع غربي، از آشپزي، ورزش و موسيقي گرفته تا آداب و رسوم مذهبي و معنوي تحت‌تاثير فرهنگ‌هاي غيرغربي (آسيايي- آفريقايي) متحول شده‌اند. همچنان كه يك فيلسوف معاصر فرانسوي به طنز مي‌گويد: تعداد رستوران‌هاي چيني، عرب و ايتاليايي در پاريس بسيار بيشتر از مغازه‌هاي مك‌دونالد است. (5) واضح است كه در جريان پيشرفت اقتصادي و فراگير شدن فرهنگ تجاري در همه زواياي زندگي اجتماعي، برخي تحولات فرهنگي در جامعه، اعم از اينكه شرقي يا غربي باشد، روي مي‌دهد. فرهنگ فرانسوي امروزي نسبت به فرهنگ فرانسه دو سده قبل يقينا تفاوت‌هاي بسياري كرده و همانند ديگر جوامع پيشرفته دنيا، فرهنگ تجاري در آن وجه غالب يافته، اما هويت فرانسوي همچنان ويژگي‌هاي خاص خود را دارد كه آن را از ديگران متمايز مي‌كند. به عبارت ديگر، پيدايش وجوه مشترك زندگي اجتماعي ميان جوامع مختلف نه تنها باعث از بين رفتن هويت فرهنگي آنها نمي‌شود بلكه آشنايي و پيوند هرچه بيشتر آنها با يكديگر بر غناي فرهنگي آنها مي‌افزايد.




موسي غني‌نژاد
1 - Baechler, Jean (1971), Les origines du capitalisme, Paris, Gallimard, in Hayek, F. (1988), La presomption fatale, PUF, Paris, pp. 48-64
2 - Montesquieu, Charles- Louis (1748), De L,esprit des Lois, Paris, Garnier- Flamarion, 1979, T.II, p.g8
3 - Idem, p.10
4 - Idem.
5 - Comte- Sponville, Andre (2004), Le Capitalisme est-il moral? Paris, Albin Michel, p.186

منبع خبر: روزنامه دنیای اقتصاد
  ۱۴ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۴۷:۴۷ قبل از ظهر
شما اولین نفری باشید که نظر میدهد

 همین حالا نظر خود را ثبت کنید:

نتایج یافت شده: 0 مورد