خطای تشخیص مهمترین عامل انحراف در سیاستگذاری است. یعنی زمانی که منشا یا نتیجه یک رویداد به اشتباه شناسایی شود، منجر به تصمیمگیری نادرست خواهد شد. از امروز که دوره جدیدی از گزارشگری در بازار سهام کشور آغاز میشود، موافقان و مخالفان این طرح، نظرات خود را به اشتراک گذاشتهاند. در نقش مخالف، منع شرکتها از ارائه گزارش «پیشبینی سود» باعث سردرگمی فعالان میشود و در شرایطی که سایر زیرساختها فراهم نیست، این امر میتواند منجر به سوءاستفاده گروههایی خاص شود. از نگاه موافقان اما، عدم اتکا به گزارشهایی که توسط شرکتها ارائه میشود میتواند مشابه جامعه بینالمللی منجر به تقویت قدرت تحلیل فعالان بورسی شود. اما فارغ از صحت هر کدام از این دیدگاهها میتوان دلایل تداوم فضای تحلیلگریزی در بورس تهران و ارائه خدمات ضعیف را آسیبشناسی کرد.
در فلسفه رابطه «علت و معلولی» نقش ویژهای در تحلیل پدیدههای مختلف دارد. اینکه بدانیم نقص موجود در یک سیستم، علتی برای گسترش ضعفهای دیگر است یا آن نقص منشا دیگری داشته و معلول اقدامات پیشین است. در ادبیات عامه، چنین رویکردی مشابه داستان «مرغ و تخممرغ» است که افراد بعضا در یافتن درست منشا و نتیجه دچار سردرگمی میشوند. در بورس تهران نیز، بسیاری از ضعفها مانند «عدم تحلیلپذیری» وجود دارند که نباید مبنای تصمیمگیری قرار گیرند زیرا آنها نه تنها علت نیستند، بلکه یکی از معلولها یا همان نتایج سیاستگذاریهای اشتباه در بازار سرمایه کشور هستند.
آفت نگاه دولتی در بورس
نگاه دولتی در بازاری که ذاتا بر اساس مفاهیم اقتصاد آزاد بنا شده است، ریشه اصلی بسیاری از ناکارآمدیهای بورس تهران ارزیابی میشود. خاطرات دکتر علی صالحآبادی در کتاب «ناگفتههای بورس» میتواند مثالی عینی از این نوع دیدگاه باشد. سال ۸۴ که ایشان ریاست سازمان بورس (سازمان کارگزاران وقت) را در اختیار میگیرد بازار سهام در حال تخلیه حبابی است که طی سالهای ۸۲ و ۸۳ شکل گرفته بود. نگاه مداخلهجویانه نهاد ناظر از همان زمان و حتی پیشتر نیز در بورس تهران قابل رصد است. تا جایی که به جای آزاد گذاشتن بازار سهام برای تعیین منطقی قیمتها، دامنه نوسان به ۲ درصد کاهش پیدا میکند. اقدامی که در کتاب مزبور، بهعنوان «تدبیری» برای ملایم کردن مسیر کاهشی قیمتها یاد میشود! در واقع دخالت در مسیر طبیعی بازارها و تمایل به سیاستهای حمایتی منشا آن چیزی است که اکنون بهعنوان «ناکارآمدی بورس تهران» شناخته میشود.
جای خالی اسطوره بورسی
اکنون که ریشهیابی کوتاهی از وضعیت بازار سهام کشورمان داشتیم، بد نیست مثالی را در غولهای صنعت آیتی بررسی کنیم. در کتاب «زندگینامه استیو جابز» والتر آیساکسون، استیو جابز (موسس شرکت اپل) و بیل گیتس (موسس شرکت مایکروسافت) را دو اسطوره اواخر قرن بیستم معرفی میکند که مشابه نیلز بور و آلبرت اینشتین، فیزیکدانان اسطورهای اوایل قرن بیستم همزمان با یکدیگر میزیستهاند. با صرف نظر از استعداد فردی این افراد، بد نیست ریشه تشکیل این شرکتهای موفق صنعت رایانه را از زاویهای دیگر نگاه کنیم. زمانی که جابز و همکارش ووزنیاک برای تولید اپل۱ تلاش میکردند به دلیل دیدگاه ضدهنجاری که داشتند تمام کشفیات خود را به رایگان در اختیار عموم قرار میدادند. آنها در ابتدا بر این عقیده بودند که دسترسی آسان به همه اطلاعات و کشفیات باعث پیشرفت بیشتر و توسعه صنعت آیتی میشود.
اما بیل گیتس که در آن دوران روی نرمافزارهای جدید شرکت مایکروسافت کار میکرد در اقدامی تاریخی، نقطه عطفی برای این صنعت به وجود آورد. گیتس از طریق حقوقی، انتشار اطلاعات و دستاوردها بدون تاکید بر حقوق مالکیت معنوی (copy rights) را محکوم کرد. به گفته وی «هیچ فرد متخصصی حاضر نیست به رایگان خدماتی را به مردم ارائه کند. بنابراین، افشای بدون مرز این کشفیات باعث خروج نخبگان رایانهای از صنعت نرمافزار میشود». چنین رویکردی که با حمایت اهالی این صنعت همراه شد، اکنون آمریکا را به غول رایانهای جهان تبدیل کرده و در مثالی معکوس، کشورمان عملکرد بسیار ضعیفی در این صنعت دارد. بهطوری که در نبود حقوق مالکیت، حتی سادهترین نرمافزارها، نظیر ویراستاری word به زبان فارسی بهطور کارآمد و بهروزی وجود ندارد. بر اساس تحقیقات رابرت شاپیرو در انجمن صنعت اطلاعات و نرمافزار (SIIA) تولیدات این صنعت از ۱۴۹ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۷ با جهش ۱۸۰ درصدی به ۴۲۵ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۲ رسیده است. همچنین، اشتغالزایی این صنعت در سال ۱۹۹۵ بهطور مستقیم ۷۷۸ هزار نفر بود که در سال ۲۰۱۴ به بیش از ۵/ ۲ میلیون نفر بهطور مستقیم و حدود ۶۵/ ۳ میلیون نفر در مجموع (مستقیم و غیرمستقیم) در آمریکا رسیده است.
نداریم یا فرصت ندادهایم؟
بررسی مثال مزبور نشان میدهد شاید ریشه بسیاری از مشکلات در بورس تهران مربوط به نبود این رویکرد اصلاحی باشد. جایی که همه به دنبال دسترسیهای رایگان به اطلاعات، حمایتهای دولتی و کسب سود با کمترین تلاش هستند که نتیجهای جز رونق فعالیت سیگنالفروشان، عدم تحلیلپذیری، ضعف نهادهای فعال و مشابه آن نخواهد داشت. اگر نقدهای وارده به دستورالعمل گزارشگری جدید که «پیشبینی سود» از آن حذف شده است را بررسی کنیم، به نتایج جالبی میرسیم.
۱) برخی معتقدند در بورسهای بینالمللی، فضای تحلیلی قدرتمند است و عدم ارائه پیشبینی سود اختلالی ایجاد نمیکند. باید پرسید آیا روزنامهنگار حرفهای یا تحلیلگر خبره در بورس تهران نداریم که تحلیلهای مناسب ارائه کنند؟ یا اینکه نبود تقاضای کافی برای این خدمات، منجر به گسترش فضای ضعیف تحلیلی و رسانههای ناکارآمد اقتصادی شده است؟ آیا محدودیتهایی نظیر دامنه نوسان که سهامداران را از تحلیل بینیاز میکنند و آنها با مشاهده «سایز صف» خرید و فروش میکنند، ریشه اصلیتری برای توضیح نبود تحلیلهای قدرتمند در بازار سهام نیست؟
۲) گروهی دیگر به ضعف در ارائه خدمات دادهای از سوی شرکتهای پردازش اطلاعات اشاره میکنند و حذف گزارشهای پیشبینی سود در این شرایط را نامناسب میدانند. در بازارهای بینالمللی، حتی دسترسی به قیمتهای لحظهای نیز نیازمند پرداخت هزینه است، این در حالی است که بورس تهران دائما در تلاش است همه چیز را برای عموم رایگان کند. اگر شرکت فناوری اطلاعات بورس تهران میتوانست درآمدزایی از خدمات خود داشته باشد و نیازمند حمایتهای سازمانی دولتی نبود، شاید هیچگاه قفل شدن سیستمها و از کار افتادن سایت tsetmc را شاهد نبودیم. یا اگر شرکتهای پردازش اطلاعات، متقاضی کافی داشتند بدون شک برای توسعه خدمات خود تلاش بیشتری میکردند و به کیفیت آن اهمیت میدادند.
۳) دستهای دیگر اما، خروج سرمایه حقیقیهای کمترمطلع از بورس را پیامد نامناسب عدم ارائه گزارش پیشبینی سود میدانند. این گروه به درستی اشاره میکنند در نبود صندوقهای سرمایهگذاری کارآمد، این پولها بهطور کلی از بورس خارج میشود. یعنی در شرایطی که فعالیت مستقیم افراد کماطلاع در بورس دشوار میشود، کانالهای غیرمستقیم نیز استانداردهای مناسب برای جذب پول را ندارند. اما سوال اینجاست که این ضعف به دلیل نبود سبدگردان یا مدیر صندوق حرفهای در سطح جامعه بورسی است یا نوع نگاه و قوانین محدودیتساز و ضدانگیزشی؟ آیا باید به دلیل نبود یک شرط، مسیر صحیح بهطور کلی فراموش شود یا برای اصلاح آن شرط تلاش شود؟
سخن آخر
با توجه به آنچه گفته شد، اگر به ریشه مسائل با عینکی دیگر نگاه شود میتوان برای تغییرات در قواعد بازی بورس تهران نیز رویکرد مناسبتری اتخاذ کرد. به نظر میرسد گزینه بهتر آن باشد که به جای مخالفت مطلق با حرکت در مسیر بهبود، مطالبهگری را برای ادامهدار شدن تغییرات در دستور کار قرار داد. باید پذیرفت که اصلاحات به تدریج باید انجام شوند. اکنون که سازمان بورس گامی در جهت تغییرات برداشته، همه نخبگان و فعالان بورسی باید در راستای تکمیل این زنجیره اصلاحی پیشقدم شوند تا این جریان سرعت بیشتری پیدا کند و از مسیر منحرف نشود. در غیر این صورت، هر الگوی اصلاحی به بهانه شرایط و ضعفهای موجود قابل منتفی شدن خواهد بود و بورسبازی حرفهای در بورس تهران تا ابد یک رویا میماند.