کوچه تکیه دولت روبروی بازار بزرگ تهران جنب و جوش روزهای پایانی سال را ندارد. وقتی از کنار قهوه خانه ای که در این کوچه است عبور می کنم مردان پا به سن گذاشته ای توجه ام را جلب می کنند که در این ساعت روز اینجا و برای چه کاری نشسته اند.
این کوچه در سالهای گذشته که وضعیت اقتصاد کشور در شرایط رکود تورمی نبود ، با برق طلا روشن بود و در روزهای پایانی سال همواره کارگران آن به طور تمام وقت برای ساخت و تحویل سفارشات طلا در کارگاه ها مشغول به کار بودند.
کوچه را طی می کنم تا به انتهای کوچه که راهرویی با چند مغازه در آن است وارد می شوم، شماره مغازه را فراموش کرده ام ، اما از همایسگان سراغ احمد حبیبی رئیس انجمن صنفی کارگران طلا ساز را می گیرم.
چند نفر مغازه اش را نشانم دادند، وقتی وارد شدم به یاد سال 1384 افتادم که مغازه بزرگتر و تعداد کارگرانش بیشتر بود ، اما امروز فقط یک کارگر در آنجا باقی مانده است.
حبیبی که بزرگترین دغدغه زندگی شغلی اش نبود حمایت اجتماعی از کارگران صنف طلا ساز است ، در نخستین کلام از بی عدالتی حاکم بر مسائل صنفی کارگران طلا ساز می گوید.
بسیاری از کارگران این صنف علیرغم بیش از دو دهه کار هنوز بیمه نیستند. دستمزد اندک، سختی کار طلاسازی که سلامت آنها را هدف گرفته و معیشت دشوار که هر روز کارگری را از این صنف جدا می کند،مهمترین دغدغه ذهنی حبیبی است.
اتفاقی که در کوچه تکیه دولت بازار تهران افتاده، به نوعی طلاق عاطفی میان تولیدکننده و کارگر است. کارگران که با رکود صنعت طلا مواجه هستند، کارفرمایان را به دلیل بی رونقی بازار ترک می کنند.
صحبت های این فعال صنفی که از رنج کارگران طلاساز حکایت می کند آنچنان روح و روانم را نشانه می گیرد که دیگر طلای در دستان زبر و خشن کارگری که در حال کار است ، برقی ندارد.
ورود بی رویه مصنوعات طلا از خارج توان تولید کننده داخلی را به یغما برده است . فروش این زیورآلات وارداتی با قیمت های گران به کارگر ایرانی پیام ناگواری می دهد.
حبیبی با اشاره به آتش سوزی که چند هفته پیش در خیابان جمهوری رخ داد و دو زن بر اثر سهل انگاری جان خود را از دست دادند، گفت: باید چنین اتفاقی بیافتد تا متوجه شویم کارگران ما در چه شرایط نا ایمنی زندگی می کنند . آیا جامعه به درد این زنان کارگر که تمام عمر خود را در یک واحد تولیدی برای لقمه ای نان می گذرانند آگاه است؟ آیا مسوولان حوزه کار می دانند حقوق این کارگران در کجاها نادیده گرفته می شود؟.
کارگر طلاسازی که در مغازه حبیبی به آرامی در حال کار است می گوید: روزانه 14 ساعت کار می کنم و با دستمزدی که دریافت می کنم حتی نمیتوانم هزینه مسکنم را پرداخت کنم. 25 سال است کار می کنم اما فقط چهار سال سابقه بیمه دارم.
به امید داشتن سرپناهی با هزار قرض و بدهکاری در مسکن مهر ثبت نام کرده و حالا که باید خانه را دریافت کند با وام کمر شکن 30 میلیون تومانی مواجه شده است.
کارگران صنف طلا در معرض بدترین آسیبهای جسمی قرار دارند.دستان، چشمان و ریه کارگران طلا ساز به دلیل کار با سرب، آزبست و دیگر مواد خطرناک بدون آنکه خود بدانند به مرور زمان فرسوده و بیمار می شود.
قالکاری یکی از مراحل بسیار سخت در صنعت طلا است. در قالکاری 40 کیلو سرب باید در کوره سوزانده شود. کارگران این بخش در معرض سرطاان ریه قرار دارند.
برخی از کارگران طلا ساز مجبورند تا 11 شب کار کنند و با دستمزد اندکی که دریافت می کنند حتی نمی توانند برای رسیدن به منزل، سوار تاکسی شوند و بیشتر آنها که از شهرکهای حومه تهران می آیند باید حداقل 2 ساعت برای رسیدن به خانه وقت می گذارند.
بر اساس آمارهای ارائه شده از سوی مرکز آمار ایران هزینه خانوار شهری سالانه 16 میلیون تومان است ، بنابراین کارگری که سالانه 6 میلیون تومان دریافتی دارد چگونه باید معیشت خانوار را تامین کند؟
قرار بود بیمه کارگران طلا ساز از طریق بیمه صنایع دستی اجرایی شود ، اما پس از مدتی جلوی این کار گرفته شد و هم اکنون فقط بنکداران در این صنف از این بیمه استفاده می کنند. وقتی کارگران برای بیمه صنایع دستی مراجعه کردند به آنها گفته شده که باید مغازه ای را برای کار اجاره کنید تا بتوانید از این بیمه بهره مند شوید.
حبیبی در ادامه گفت: مگر کارگر طلا ساز چقدر درآمد دارد که بتواند چنین کاری بکند. اگر این همه درآمد داشت که 185هزار تومان بیمه خود را پرداخت می کرد.
وی با اشاره به قهوه خانه ای که در ابتدای کوچه تکیه دولت جمعی از مردان سپید موی را در خود جای داده است می گوید: بیشتر این مردان که هر روز در قهوه خانه تکیه دولت جمع می شوند و کالایی را خرید و فروش می کنند تا بتوانند اندکی پول برای خانواده خود در بیاورند، زمانی کارگر طلاساز بودند. اکنون هیچکدام آنها بازنشسته نیستند و درآمدی ندارند.
ابزارهایی که کارگران طلا ساز استفاده می کنند بسیار قدیمی است، حبیبی در خصوص دستگاه سی ان سی که هم اکنون در صنعت طلا بکار گرفته می شود، می گوید: قیمت این دستگاه بیش از 40 میلیون تومان است اما وقتی از گمرک خارج می شود و می خواهی آن را تهیه کنی به 400 میلیون تومان می رسد. اگر چنین پولی داشتم در بانک می گذاشتم و سود آن را می گرفتم و این همه خود را در معرض بیماری های مختلف قرار نمی دادم.
وی با انتقاد از نبود اتحادیه های کارگری گفت: اگر اتحادیه داشتیم و از طریق اتحادیه می توانستیم مشکلاتمان را به گوش مسئولان برسانیم وضعیت کارگران این صنف بهتر می شد.
وی در مورد عیار طلا گفت: برخی می گویند اگر عیار طلا را پایین بیاوریم ،استانداردی نیست که عیار آن را محک بزند. واقعا اگر این افراد اینهمه دلشان برای مردم می سوزد چرا به وجود این همه موارد محصولات غیراستاندارد در کشور از سبزی خوردن گرفته تا خودرو معترض نیستند.
وی گفت: برخی از کارشناسان خط فقر را 2میلیون و 35 هزار تومان و فقر مطلق را یک میلیون و 530 هزار تومان اعلام می کنند، بنابراین کارگر این صنف که نمی تواند بیش از 500 هزار تومان دریافتی داشته باشد در کجای این خطوط تعریف شده قرار دارد؟
حبیبی در ادامه این گفت وگو در خصوص این که آیا سبد کالا دریافت کرده است، گفت: متاسفانه بسیاری از کارگران صنف طلا سبد کالا دریافت نکرده اند، اما برای من که هم کارفرما هستم و هم کارگر سبد تعلق گرفته است.چرا باید اینطور باشد؟
سازنده دیگری در میان این گفت و گو وارد مغازه حبیبی می شود، می گوید 25 سال است که کار می کند و دستانش را که شاهد تلاش و رنج سالهای متمادی است نشان می دهد. دستانی بغایت خشن و زخمی از حرفه طلا سازی. برخی از انگشتانش به دلیل رفتن به زیر دستگاه از کار افتاده است.
علی اکبر محرابی که کارگری هنرمند است کارهای ارزشمند خود را یادآوری می کند و می گوید : نقشه ایران را با طلا ساخته ام و مرزهای کشور با سنگ فیروزه مشخص کرده ام. این کار هم اکنون در ریاست جمهوری است اما چه کسی وقتی این کار ارزشمند را می بیند از دستان زخمی من یاد می کند؟ آیا به فکر کسی می رسد که سازنده این اثر ارزشمند بیمه ندارد و وقتی دستان و چشمان او از کار افتاد آیا تامین اجتماعی از او حمایت می کند؟
ناباورانه می گوید شما هرچقدر می خواهید بنویسید اما مسئولان حوزه کار آیا به درد کارگران طلا ساز توجهی می کنند؟
کارهای محرابی در جهان تک است و نام او امضای کار است. جواهر فروشی های بزرگ کارهای او را می شناسد اما صد افسوس که دل این کارگر هنرمند ایرانی از نبود امنیت شغلی پر از رنج است.
محرابی که کارهایش نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای اروپایی شناخته شده است ، می گوید : متاسفانه هر کس که تمول مالی داشته باشد حرفش شنیده می شود و کارگران فقیر هیچ جا صدایشان شنیده نخواهد شد.پ
وی که به لحاظ مهارت، فردی توانمند است نگران پس از خود است که این ارثیه معنوی را باید به چه کسی منتقل کند؟ چرا مسئولان حوزه مهارت چنین افرادی را نادیده می گیرند؟راه دور نرویم در کشور ترکیه چنین افرادی جایگاه والایی دارند و به لحظ توانمندی شان از موقعیت ویژه ای برخوردار هستند اما ما چه می کنیم با چنین سرمایه های معنوی؟
از مغازه رئیس انجمن صنفی طلاسازان استان تهران بیرون می آیم و از کنار قهوه خانه می گذرم .حالا چهره های همه این سالخوردگان برایم آشناست .می دانم کیستند و چگونه در تمام عمر خود با دستان زخمی از اسید، ارزش آفریدند اما هم اکنون که به سن سالخوردگی رسیده اند و نیاز به تامین اجتماعی دارند چگونه مورد غفلت قرار می گیرند.
در اینجا فقر و ثروت به تساوی تقسیم نشده است، آنکه کار می کند نان خود را در کاسه ای خالی می چرخاند و آنکه واسطه و دلال است و کاری نمی کند نان خود را در روغن فرو می کند و آینده ای روشن را برای خود و خانواده اش رقم می زند.
برای بسیاری از کارگران کوچه تکیه دولت، نمی توان از عدالت اجتماعی سخن گفت. عدالت اجتماعی برای آنها کار است، دستان سوخته از اسید است، سرطان ریه است و گمنامی در کوچه های پنهان شهر.
ایکاش تدبیر دولت یازدهم امید را در کوچه تکیه دولتها و دیگر کوچه ها و پستوهایی که کارگران در آن فراموش شده اند، بنشاند. ایکاش نظام تامین اجتماعی آنچنان وسعت و سروسامان یابد که دیگر صدای خرد شدن کارگران در چرخه زندگی شنیده نشود.