از اثرات انقلاب دانایی، مطالعه آينده
بعنوان علمي مدرن برای شناخت فرصتها وتهديدات پيش رو است، داشتن
دیدگاه مثبت و شناخت بینش آینده پژوهی لازمه قرن 21 می باشد. سرعت روز افزون
تغييرات نا پیوسته اقتصادي و اجتماعي در دنياي رقابتي امروز که در
قرن سنت گریزی نوشته ام، خرد مندان را به ايجاد آمادگی براي پاسخ به اين
تغييرات مجبور می نماید. اصول پارادايم نوين مديـريت، يعني مديريت
در محيط پويا، بي ثبــــات و غيرقابل پيش بيني، برنامه ريزی سازمانها را
براي نگاه به آينده وتغييرات آن را مغتنم می شمارد. در گذشته هاي دور مردم
در زندگی دایره ای خود به اندازه كافي فرصت داشتند تا زندگي خود را بر
اساس عادتها بنا كرده و با خاطري آسوده آينده آن را پيش بيني كنند. ولي
با پيشرفت علم و فناوري در سده هاي اخير، ثبات يك پديده نادر شده و موج
هاي نو و تغيير يكي پس ازديگري فرا می رسند. اين تغييرات انواع و اقسام
پديده هاي اجتماعي و اقتصادي بديع را به همراه دارند و همچنین حامل عنصر
تازگي هستند، از يك سو ما را وادار به فهميدن ميكنند و از سوي ديگر شالوده
عادت هاي ما را در هم می كوبند. دشواري در شناخت آینده و پيش بيني
ناپذيري اساسا در ماهيت و طبیعت انسان ريشه دارد، ولی مديران پیشرو در
سازمان های انقلابی قرن 21 بايستي براي کار در محيط بي ثبات و پوياي آينده،
علم آينده شناسي و بهرهبرداري از آن را بياموزند. مديران موفق قرن بيست و
يكم منتظر نمی مانند تا فرصت به سراغ آنان برود بلكه ضمن توانايی
شناسايی و بهره بردار از فرصتها، توانايي تبديل تهديد
به فرصت را نيز دارند، انوش راوید در وبلاگ سازمان آینده بینی
می
تواند کمک بزرگی به عزیزان باشد.
تحول و دگرگونی اجتماعي و پيش
بيني
رخداد هاي آينده يكي از موضوعات مورد علاقه آينده پژوهان است. با اين
وجود،
تلاش هاي متعدد در حوزه علوم انساني براي تقليد از علوم طبيعي و
رسيدن
به دقت قابل قبولي براي پيش بيني وقایع آينده و شناسايي مسير دگرگوني
اجتماعي تا كنون كما بيش با شكست مواجه شده است. در واقع احتمال
ظهور
پديده هاي شگفت انگيز در زمينه رفتار اجتماعي انسان ها بيشتر از
احتمال
ظهور پديده هاي شگفت انگيز در زمينه رفتار جهان مادي و طبيعي است.
از
اين رو كساني كه تلاش كرده اند براي پيش بيني وضعيت آينده يك سيستم
اجتماعي
از قوانين اداره كننده و مدل هاي علت و معلولي مشابه قوانين اداره
كننده
و مدل هاي مورد استفاده درعلوم طبيعي همچون علم مكانيك استفاده
كنند،
با مشكلات فراواني مواجه شده اند.
آزادي انتخاب مسير و عدم تطابق
هميشگي
رفتار با ترجيحات ذهني بيان شده، باورها و ارزش ها از جمله ويژگي
هاي
متمايز انسان و سيستم هاي متشكل از انسان است. گاهي اوقات از طريق
تحليل
شخصيت و ملاحظه واقعيت هاي موجود همچون استعداد ها و توانمندي ها،
مي
توان مسير هاي دگرگوني زندگي يك فرد را محدود ساخت و در نتيجه به يك يا
چند
پيش بيني قابل قبول و معتبر درباره وضعيت آينده زندگي وي دست يافت. بي
ترديد
حتي اين پيش بيني ها در برابر اتفاقات شگفت انگيز خوشايند يا ناگوار
و
به طور كلي مواردي كه تحت عنوان شانس و اقبال شناخته مي شوند، آسيب
پذيرند.
حضور در مكان مناسب در زمان مناسب يا برعكس حضور در مكان نا مناسب
در
زمان نا مناسب شايد تاثيرات چشمگيري بر مسير زندگي يك فرد بگذارد. از
همه
مهم تر حضور فرد در جامعه موجب مي شود كه از طريق تعاملات و روابط
متقابل
رسمي و غير رسمي با اجزاء ديگر سيستم اجتماعي، يعني افراد ديگر،
جهت
يا جهت هاي مشخصي به عنوان سمت حركت مطلوب يا مشروع از ديد عرف يا
قوانين
حاكم بر جامعه براي او تعريف شوند.
بتدريج که به ژرفاي عصر اطلاعات
و
دانايي نزديك مي شويم و مشاغل سنتي از بين می روند، ما براي اين كه
بتوانيم
جاي مناسبي در بازار كار بيابيم و در اقتصاد هاي ابر انسانی بهره
ور
باشيم، بايد به سوي مهارت هايي برويم که قابل ماشيني شدن نباشند. در
بسياري
از موارد، افراد به دنبال شغل هاي موجود نخواهند رفت، بلکه آنها را
با
تعريف مسئله هايي که با مهارت هاي ابر انساني شان قابل حل باشد، ابداع
خواهند
کرد؛ مهارتهايي مانند اکتشاف، خلاقيت و تاثيرگذاري.
سه حوزه اصلی و
كليدي براي طراحي ابر شغل هاي آينده عبارتند از: انرژي، دستكاري
مواد و احياي انسان. در حوزه انرژي، بويژه ترويج اقتصاد بدون نفت
و
كسب و كار انرژي هاي جايگزين ميتواند دستمايه طراحي ابر شغلها باشد.
به
بركت پيشرفت علم و فناوري، هيچ يك از صنايع آينده از دست كاري مواد در
امان
نخواهند بود و اين نيز به نوبه خود يعني انبوهي از فرصتها براي طراحي
ابر
شغلها. گذشته از همه اينها، ما انسانيم و بايد از كار و زندگي لذت
ببريم
و بنابراين، شادابي رواني يا بهبود آن نيز حوزه وسيعي است كه در
آينده
ميزبان ابر شغل هاي جديد خواهد بود. اين ابر شغلها، افزايش شادابي
رواني
و حيات روحاني انسانها را نشانه خواهند گرفت و به انسانها كمك
خواهند
كرد تا توانمندي هاي ابر انساني شان را تقويت كنند. وبلاگ سازمان
آینده
بینی انوش راوید، ميكوشد با تبيين ويژگي هاي ابر شغلها و حوزههاي
اصلي
ظهور آنها، چهار اصل كليدي طراحي ابر شغلها را نيز برملا كند. البته
باید
توجه داشت آینده بینی در دو بینش اساسی است، مدیران متخصص آینده نگر
برای
کارهای کلان و افراد با هوش با بینش فردی آینده پژوهی.
سئولات زیادی در باره آینده داریم مانند،
آیا نانو تکنو لوژی واقعی است و به کجا می رود؟ آیا فیزیک لیزر کارا
تر می شود؟ فن آوری اطلاعاتی و مخابرتی تاثیر مثبت بیشتری خواهند
داشت؟ این ها بحث های مهمی هستند که به آنها خواهم پرداخت. گر چه شتاب
تغييرات نا پیوسته نيرويی مشخص و عيني است كه تا اعماق
زندگي شخصي ما نفوذ كرده و ما را وادار ميكند كه نقشهاي تازهاي را
بعهده بگيريم، ولي درعين حال اين فرصت نيز وجود دارد كه با استفاده از
دانش آينده پژوهي در این وبلاگ ، آگاهانه تغيير را پيشبيني كرده وبه
فكرچاره جويي بيفتيم. در واقع آينده غير قابل شناخت است اما به
كمك
دانش و داده های ناقص خود مي توانيم سهمي در شكل بخشيدن به آن داشته
باشيم.
ما ميتوانيم رخداد هاي آينده را به صورت غير متحمل و محتمل و
همچنين
مطلوب و نامطلوب تقسيم بندي كرده و سپس اقداماتي انجام دهيم تا
احتمال
رخداد هاي مطلوب افزايش يابد، يا از ظهور رخداد هاي محتمل اما نا
مطلوب
جلوگيري كنيم.
البته هنگامي كه مردم درك بهتري از تغيير
داشته باشند، براي تاًثير گذاري مثبت بر آيندهاي كه در حال تكوين
است فرصتهاي بيشتري خواهند داشت. براي مثال افرادي
كه دارائي هاي خود را بيمه مي كنند و كساني كه هنگام رانندگي از كمربند
ايمني استفاده ميكنند، عملاً از اين الگوي فكري استفاده ميكنند. به کسب و
کارتان فکر کنيد، آيا کاملاً روشن است که سازمان شما به کدام سو در حرکت
است؟ سازمان شما در يک، دو، پنج و ۱۰ سال ديگر
کجا خواهد بود؟ مطمئناً اگر ندانيد كه به کجا مي خواهيد برويد،
هرگز به مقصدي نخواهيد رسيد. به اين منظور مطالعه آينده در چارچوبهاي
زماني گوناگوني صورت ميگيرد.
برخي به اين تقسيم بندي
معتقدند:
آينده نزديك حداكثر تا يكسال، آينده كوتاه مدت بين يك تا پنج سال، آينده
دراز مدت بين پنج تا بيست سال، آينده دراز مدت بين بيست تا پنجاه سال و
آينده دور دست بيش از پنجاه سال. بسياري از بنگاههاي كسب و كار، برنامه
ريزي حداكثر چهار الي پنج سال آينده را در نظر ميگيرند. اما زماني كه
سرعت تغييرات سرسام آور است، لحاظ كردن آينده هاي دور بسيار مهم
به
نظر مي رسد و در واقع آنچه امروز انجام مي دهيم در آفرينش دنياي پنج
تا
بيست سال آينده تاًثير بسزايي خواهد داشت.
در واقع آينده پژوهي يكي از
علوم
استراتژيك مي باشد كه متاسفانه حتي براي اكثر اساتيد و پژوهشگران
داخلي
نيز ناشناخته است، حتی باید قسمتی از آن را در آهنگ تاریخ مربوطه
دانست،
منجمله تاریخ و فرهنگ یاد گیری را باید در نظر داشت. آينده پژوهي
دانش
و معرفتي است كه سازمان را نسبت به رويدادها، فرصتها و مخاطرات
احتمالي
آينده آگاه نموده، ابهامات، ترديدها، و دغدغه هاي فرساينده آن را
خواهد
كاست. توانايي در درک اهمیت آینده نگری انتخاب هاي هوشمندانه سازمان
را
افزايش ميدهد، منجمله نگرش های نوع آلفا که پيش بيني می باشد، که به
خاطر
بيان آن، مورد به وقوع می پیوندد، و پيش بيني نوع بتا که به خاطر
بيان
آن موضوع به وقوع نپيوندد. در يك كلام، آيندهپژوهي ابزاري براي
مهندسي
هوشمندانه آينده است، نه تقدیر ها و تقصیر ها که در گذشته ساده
دلانه
همه چیز را با آنها تمام می کردند. لذا بهتر است سازمان هاي زیرک و
چابك،
در كنار مديريت ريسك به مقوله آينده پژوهي نيز توجه بيشتري داشته
باشند
تا با استفاده از مسير هايي كه اين علم در اختيارشان مي گذارد،
راهبرد
هاي معطوف به آينده سازي را شناسايي نموده و با سهولت بيشتري به
آيندههاي
مطلوب خود برسند. همه ما کارهای مهمی داریم که در آینده باید انجام دهیم.
جهت استفاده بهینه لطفاً لینکهای میان مقاله را مطالعه نمایید.
- حرکت های و تحولات اصلی تاریخی:
تلاقی تاریخ و آینده در بهترین حالت خود
جوهر و ماهیت سیاست و حکومت را تشکیل می دهد، سعی من بر این است که
یک تارنگار آینده ـ آگاه (future-conscious) و قابل درک
برای عموم جوانان با هوش و تحصیل کرده ایران عزیز مهیا شود، ندانستن تاریخ و
فرهنگ یادگیری بعلت ضعف آموزشگاه های سنتی ایران، انتقال از تمدن قدیم
به جدید در بسیاری از جهات ناشناخته و تعریف نشده مانده است. این شناخت
برای ایران فوق العاده اهمیت دارد که می تواند جهشی واقعی برای ساختن تمدنی
نو باشد، عدم آگاهی از حرکت ها و تحولات اصلی تاریخی ایران را با چالش
های بزرگی روبرو می کند که امکان گذر از آنها مشکل می شود.
بشر تا قرن 20 دو حرکت مهم در تحولات
اجتماعی داشته است، هر یک به مقیاس وسیعی باعث محو
فرهنگ ها یا تمدن های پیشین شده اند، و شیوه هایی از زندگی را جایگزین آنها
کرده که کلاً در نظر پیشینیان محال می نمود. این حرکت ها و تحولات مهم
اجتماعی را موج نامیده اند، نخستین موج تحول، انقلاب کشاورزی بود که هزاران
سال طول کشید، در حالی که تحقق موج دوم یعنی ظهور تمدن صنعتی، فقط سیصد
سال به طول انجامید. امروزه تاریخ از این هم پرشتاب تر پیش می رود و چه بسا
که موج سوم طی فقط چند دهه بستر تاریخ را طی کند و به کمال برسد. و
سپس در قرن 21 با موج جدید روبرو شویم که حرکتی متفاوت خواهد داشت، و باید
آنرا در بحثی آینده نگر برای کل جهان به تحلیل کشید. نباید چشم را به
واقعیتها بست و آنها را دیده گرفت چون در جایی دیگر
بدنبال واقعیت می گردند و کلاً از ما برتر خواهند شد. در قرن 21
سیر
وقایع بسیار سریع است و شتاب در همه چیز و جا دیده می شود، تغییرات و
آهنگ
جامعه در سرنوشت این تارنما تأثیر خواهد گذارد. همانگونه که انقلاب
صنعتی
بسیاری از ساختارهای سیاسی متقدم را نابود یا باطل کرد، انقلاب
دانایی
قرن 21 و موج نو مستلزم دگرگونی واقعی در امور انسانی است. این
انقلاب
آینده ای نو را شکل می بخشد، آنهایی که موفق به درک و تشخیص این
واقعیت
تاریخی نشوند، در کام تنوره طوفان تاریخ فرو خواهند غلتید.
برای پیشگویی و پیش بینی آینده، انقلاب
اطلاعاتی این قرن را باید با دو دگرگونی بزرگ، یعنی انقلاب کشاورزی و
انقلاب صنعتی مقایسه نمودند، و تغییرات در تاریخ را درک کرده در
نتیجه فرایند ایجاد تمدنی نوین را یافت. در سال 1991 جهان شاهد اولین جنگ بین
سیستم های نظامی موج سومی آمریکا با یک ماشین نظامی کهنه موج دومی بود، به
قرن سنت گریزی مراجعه شود. طوفان صحرا انهدام یک جانبه عراقی ها به دست
آمریکا و متحدین بود. آن هم بیشتر به این دلیل که سیستم های موج سومی به
طرز کوبنده ای ثابت کردند که سیستم های ضد هوایی پیچیده موج دومی در
برابر جنگنده های رادار گریز موچ سومی هیچ خاصیتی ندارند و ارتش های سنگر
گرفته موج دومی در مواجهه با سیستمهای اطلاعاتی موج سومی برای هدف گیری و
لجستیک به سهولت مقهور و منهدم می شوند. نتیجه اینها نبردی بود که از
نظر اهمیت می توان آن را با شکست نیرو های موج اولی مهدی سودانی در ام
دورمان سودان به دست ارتش موج دومی مصر و انگلیس در
سال 1898 مقایسه کرد.
تمدنی جدید در زندگی آشکار شده
است،
مطابق معمول آل فسیل سکون طلب گذشته خواه همه جا سعی در مخالفت با آن
دارند،
در تمدن جدید قرن 21 اشکال کار و عشق و امرار معاش و اقتصاد و کلاً
همه
چیز دگرگون شده است. بدین جهت تعارضات اجتماعی و سیاسی جدید و فراتر
از
همه اینها آگاهی تغییر شکل یافته را به همراه دارد. اواخر قرن 20 در
جهان
متمدن می پنداشتند که با جهشی کوانتومی به جلو می روند و احساس
خلاقیت
برای بازسازی هایی نو را داشتند، بدون آنکه بتوانند شناخت روشن و
درستی
از این جهش داشته باشند. با دانایی قرن 21 می بایست تحلیل درست و
اینده
بینی واقعی داشت، با پیگیری و مطالعه دقیق وبلاگ های انوش راوید
تاریخ
و آینده را بهم پیوند زده و در جهت تحقیقات علمی مستقل دور از نفوذ
استعمار
و امپریالیست همراه شوید. در اواخر دهه اول قرن 21 هستیم و می
بینیم
و می دانیم بسیاری از کشورها به دست آوردهای بزرگ علمی و اجتماعی
رسیده
اند، آینده متفاوتی که آینده نگران امروز آن را پیش بینی میکنند
حتماً
اتفاق می افتد، و باید با دیدی نو بدانیم که چگونه خواهد بود تا
بتوانیم
بر آن تاثیر گذاریم، در این روزگار ما میتوانیم با دانش و بینش نو
مسئول
سرنوشت خود و اطرافمان باشیم، و دیدی علمی و نو به همه چیز داشته
باشیم.
تاریخ پر از ماجرا های اجتماعی و سیاسی و
اقتصادی است، که یکی پس از دیگری آمده و رفته اند،
البته بعضی مهمتر و خاص بودند، اگر به آنها مانند داستان های دروغ اسکندر
مقدونی و چنگیز مغول و غیره، سطحی نگاه گردد و پندار شود که اتفاقی در تاریخ
بوده و بس، خیلی اشتباه است. اتفاق های تاریخ یکی پس از دیگری تکمیل
کننده جریان های قبلی بوده که از جایی شروع شده و در جغرافیای دیگری ختم شده
و این آهنگ هم چنان تا امروز و آینده ادامه دارد. یافتن این آهنگ یا
ریتم تاریخ فقط در دانستن واقعیتها است، و برای اندیشمندان آینده بین و
نگاه کنندگان به جلو بسیار مهم است. با انبوه سازی فکر و اندیشه در قرن 20
می پنداشتند که کمیت برتر از کیفیت است و کیفیت را در کار انبوه می
دانستند، یکی از مهمترین شاخص های آن قرن رأی گیری و
انتخابات بود که سعی می کردند توده مردم را با یک حق مساوی و انبوه پای
صندوق بیاورند. در صورتیکه امروزه می دانند که نباید حق رأی یک
شخص
تحصیل کرده و شاخص اجتماعی برابر فردی باشد که سوادی و یا تحلیلی از
جامعه
ندارد و یا حتی مجرمی است که جز زیان به مملکت باری و کاری نداشته
است.
این مسئله مهمی است که در قرن 20 به آن توجه نمی کردند ولی امروز قشر
آینده
بین و دلسوز و کار آمد باید به آن توجه ویزه نشان دهند، تا ورود به
آینده
ای نوین و پویا را میسر کنند.
- آگاهی درک موقـعـیـت:
اصول دیالکتیکی و دترمینیستی اجتماعی مبتنی
براسباب وعللی است که مهمترین آن ایفای نقش روشنفکر آگاه به تحلیل
صحیح جغرافیایی و تاریخی است که در جایگاه کاتالیزورهای ضروری این فرایند
اجتماعی میباشد و در صورت خالی بودن این میدان دید توسط رهبری صادق تنها
باعث پر کردن این خلاء توسط غریبه های حکومت های بیگانه وبقولی رهبران قلابی
شده. با پایان جنگ دوم و فروش گروپ به همه اولین قدم واقعی سرمایه داری
فرا ملی شروع شد و سرمایه داری سنتی بی خبر از این حریف قوی که بسرعت و
بدون انتظار مبتکرین آن بالا آمده، این نو سرمایه داری سریع در پی جایگاه های
جدید چین گشنه و خسته را یافت و آنها برای زنده و باقی بودن استقبال
خوبی کردند، چینی ها در هر صورت سابقه تاریخی خوبی داشتند. پایان دهه 1970
هنوز این دو سرمایه داری یکدیگر را نشناختند، امروز هم خیلی ها نمی دانند
و در تحلیل ها اشتباه می کنند. دو نیروی جهانی که یکدیگر را خوب نمی
دانند حتماً در برنامه ریزی های مشترک اشتباه دارند، یکی کمربند می خواست،
که دیگر نیاز به آن نبود و دیگری از ترس تهدیدهای بچه گانه برای حفظ جاده
ابریشم چین و خلیج فارس و آمریکا یکی از ساده ترین ترفندهای تاریخ سیاسی
جهان را در سر داشت.
روس ها هم که رجال
سیاسی واقعی نداشتند، در به در و خسته از پرسه زدن های بیهوده
در
آفریقا و لاتین با دیدن این چین پریده خوششان آمد و پروستوریکا را
پرداختند،
ولی بر عکس چین، روسها سابقه تاریخی بدی داشتند. بقیه هم بخاطر
اینکه
جا نماند دیوار برلینو حتی خوردند، کمونیست سنتی یا به نوعی کلاسیک
آن
با فرو ریختن دیوار تا یافتن اندیشه دگری سرگردان شدند، اروپا سرخوش و
مست
شبانه از این پیروزی بود، ولی بی خبر که روسهای گشنه ندانسته اسب تروا
را
پر از اسلحه دارند به آفریقا و لاتین می فرستند. سرمایه داری فرا ملی و
عمو
سام هم شادتر از این سرمایه داری فراملی با آسه آنی ها مشغول بودند و
زیر
چشمی به آسیای جنوبی هم نگریسته تا حالی هم اونجا کنند. تا امروز
سرمایه
داری فراملی با سرعت جلو می رود و سنگر های سرمایه داری سنتی، که
ارباب
فکری و پایگاه اصلی آن اروپای غربیست، یکی بعد از دیگری می گیرد و
همزمان
لیبرال سنتی اروپا تغییر شکل میدهد. در دهه آخر قرن 20 برخورد های
آنها
را خوب می دیدیم، که نمونه آن فروختن چند پژو و کاسه بشقاب به ایران
و
تحریمهای دیگری و یواشکی با یک رقابت کاسه و بشقابش فروختن بود. در این
ده
سال آخر بیستم اسب تروای گفته شده، آفریقا را بی قانون و قاعده، از
سرمایه
داری سنتی تا حدودی گرفته و چند قرن الماس بردن و تیله فروختن
تقریباً
تمام شد، خیرشو به شرش بخشیدن بهتره. از قرن 21 همه چیز به نفع
این
سرمایه داری جدید تمام شده و در این سال سرمایه داری سنتی، بطور کلی
دارد
تسلیم میشود، مثل اجماع جهانی علیه ایران نه بخاطر ایران بلکه برای
جاده
ابریشم نفتی. ولی از این بابت صف بندی های نو برای آنها خیلی مشکل
است
بوی پوله و یه عده مست.
این وسط چند تا مسئله مهم می باشد،
مثل:
سهم روسیه تنبل با ترکیب فکری آن و منابع موجود، منجمله دریا مازندران و
منابع نفتی آن و احتمال بدست گرفتن اختیارش دست روسیه و باز نمودن کانال
اقیانوس پیما و دگر شدن جغرافیای منطقه، بالا گرفتن حرکتهای ناسیونالیستی
یا سوسیالیستی یا اسلامی در نیمه غربی آسیا و احتمال تغییر جغرافیایی
به تمام معنی و عدم توانایی کنترل آن و به خطر افتادن جاده ابریشم
جدید، بوجود آمدن شکل دیگری از سرمایه داری بنام بی هویت بعد از 11
سپتامبر
بدلیل شرایط پیش آمده. اکثراً تحلیل گران سیاسی و اجتماعی، دولتی
و
غیر دولتی مسائل مطرح شده را در نظر نمی گیرند، همچنین نوع قدرت و نفوذ
نیروهای
مدیریت کننده سرمایه داری های ذکر شده، در همه جا، مثال: واشنگتن
از
75 میلیون دلار برای برهم زدن و مغشوش کردن نیروهای سیاسی و اندیشه ها
و
نگرش های آنها، در برنامه های چون تلویزیون و غیره و حتی در پوشش های
سیاسی
بخوبی استفاده میکند. در آسیای غربی بعضی نیروهای موجود تاثیر گرفته
از
همین برنامه ها جایگاه خود را اشتباه می گیرند، در واقع باید وجود و
افکار
تمام نیروها سیاسی و اجتماعی را قبل و بعد از کمربند یا دیوار خراب
شده
حساب کرد. در این زمان ملتها در بخش سرمایه داری یا غیر، با این
سرمایه
داری جدید که اصل ماموریت حفاظت از جاده ابریشم را به بدلیل امکاناتش به
آمریکا سپرده در گیرند. بنا براین در یک وجه مشترک و دمکراسی
خواهی
همه در آسیای غربی باید یکدیگر را بیابند. قرن 21 است، و کارها شیو
های
نو می طلبد و شناختن ترفندهای موجود که در اشکال مختلف ارایه میشود
بسیار
مهم است.
- علم بهتر است یا ایده:
وقتی می توانیم انبوه
اطلاعات و دانش را درجیب خودمان داشته باشیم، چرا آنرا در مغز نگه
داریم،
این حافظه ها بسیار شکیل تر و منظم تر و رنگی در رم و فلش و غیره و
بسیار
کوچک هستند. بهتر است شکل فرهنگ یاد گیری مغز را از ایده و خلاقیت
پر
کنیم، و پردازش ها را در مغز شکل دهیم. قرن 20 دوران انبوه سازی بود،
انبوه
سازی کشور و آدم و دانشگاه و غیره، دانشگاه هایی که امروزه غیر از
پول
سازی کار بهتری ندارند. آموزشگاه های سنتی قرن 20 یاد می دادند که هر
آنچه
ما می گوییم تمام دانایی و علم است حفظ کنید و امتحان دهید، در هر
صورت
نتیجه خوبی نداشته و امروزه اثرات آن را در همه جا می بینیم. مثلاً
هم
میهنی به من می نویسد، کتاب چهار جلدی تاریخ ایران نوشته شده ** را
خوانده
ای، این هم وطن اشاره می کند شما بر عکس حرف های آن کتاب را در
مورد
تاریخ می نویسی. این گفته دلیل ندانستن و نداشتن ایده و خلاقیت است
که
شخص را به گمراهی می برد، و آنچه که دیگران خواسته اند، نا آگاهانه و
بدون
ایده و خلاقیت پیگیری کرده و انبوه در مغز جا داده، با اندکی دقت و
براحتی
می توان با چند کلیک سابقه وجودی آن نویسندگان را می توان دید و با
تحلیل
و پردازشی درست علم را با دانایی قرن 21 پیش برد.
در قرن سنت گریزی
نوشتم که باید از سنت های قرن گذشته که بر جهان حاکم کرده بود
دوری
کرد منجمله کار های انبوهی بدون ایده مانند انبوه سازی فکر و اندیشه،
در
قرن 20 می پنداشتند که کمیت برتر از کیفیت است و کیفیت را در کار انبوه
می
دانستند، یکی از مهمترین شاخص های آن قرن رأی گیری و انتخابات بود که
سعی
می کردند توده مردم را با یک حق مساوی و انبوه پای صندوق بیاورند. در
صورتیکه
امروزه می دانند که نباید حق رأی یک شخص تحصیل کرده و شاخص اجتماعی
برابر فردی باشد که سوادی و یا تحلیلی از جامعه ندارد و یا حتی
مجرمی
است که جز زیان به مملکت کاری و برنامه ای نداشته است. در قرن 20 به
این
مسئله مهم و جدی توجه نمی کردند، ولی امروز قشر آینده بین و دلسوز و
کار
آمد باید به آن توجه ویزه نشان دهند، تا ورود به آینده ای نوین و پویا
را
میسر کنند.
در دوسال گذشته بیش از چهار هزار نفر نظر در
وبلاگ هایم ثبت شده، ولی متأسفانه در آنها ایده و خلاقیت ندیده ام،
بهترین این نظر ها شامل پیشنهادی بود که این و آن
کتاب را بخوان، بعضی ها می گویند امکانات نیست تا ایده بدهیم یا می
گویند فضای کار علمی نیست. عزیزان به این گفته انوش راوید خوب دقت کنید، در
توانایی و همچنین وظیفه بخش پایین دست جامعه نیست که در مقابل بخش جلو
رونده جامعه قرار گیرد و تکامل اجتماعی را تحت تاً ثیر قرار دهد یا
متوقف کند، بلکه همیشه تاریخ به جلو و تکامل رفته و تاریخ را برای قبلی ها
به پایان برده است. دانایی قرن 21 وظیفه دارد که پرچم مبارزه با سنت قرن
20 را بدست بگیرد و آنرا وادار به عقب نشینی کند. ایده و خلاقیت ها را
باید بکار انداخت تا بتوان از گذشته جدا شد و به آینده رسید، آینده ای که
باید ایرانی ها پیشرو و پیش آهنگ آن باشند تا بتوانند در آینده نقش مهمی
را در جهان بازی کنند. نباید گذاشت بخش عقب مانده جامعه در هر کجا و هر
محفل کوچک و بزرگ پیش کسوت شود، و فلسفه آل فسیل را حاکم کند، باید با
ایده هایی نو و نو تر آنها را پیرو سرشتی دگر نمود.
مثال ساده دیگری بگویم، تعدادی از افراد
گذشته خواه یا آل فسیل در باره وبلاگ های من می گوید که گمان دارند
جریانی در کار است، این قبیل اشخاص حتی ممکن است
کوله باری از مدرک و اطلاعات و دانش را در خود داشته باشد ولی ایده و خلاقیت
ندارند بنا بر این از واژه گمانم استفاده می کنند چون نمی توانند از
این همه نوشته و امکانات بهره برد و واقعیت را بیابند، و چنین ساده چون
عصر حجر گمان می کنند و می گویند. مدت 35 سال است پول نفت به
ایران بزرگ یا در اصطلاح سیاسی آن خاورمیانه وارد شده، و از
بابت آن پول باد آورده قشری از جوانان پرورش یافته که با آموزش
قرن
20 تربیت گردیده اند، و در مقابل دیدگانشان فقط رونق اقتصادی بی پایه
ای
می بینند که برای آنها ترسیم شده است، و حاضر به تحلیل و تحقیق واقعی و
یافتن
آهنگ رشد و حرکت تکاملی واقعی جامعه ای نیستند، از هر یک پرسیده شود
تحلیل
شما از جایی که در آن زندگی می کنید چیست، پاسخ هایی توده ای و
انبوه
از پیش طراحی شده می دهند، چه بسا آن جواب کاملاً علمی هم می باشد
ولی
فاقد ایده ای نو است. ایده هایی نو چون حق رأی و سرنوشت، ترکیب دانش و
کار
در قرن 21 و آموزش پردازش نوین، کار بردی و ساده نمودن علم و بسیاری
چیزهای
دیگر که در قرن سنت گریزی به آنها اشاراتی کرده ام، این ها را باید
شنید.
باید در نظر داشت ابراز ایده و خلاقیت و شناخت آن متفاوت است،
مثلاً،
جهان بینی آینده با برنامه نویسی برای آینده یک سازمان و یا شرکت
تفاوت
هایی دارد، برای اولی دانستن تاریخ در بعد جغرافیایی مربوطه لازم
است
و در دومی مسائل موضع مطرحه مهم است. در این تفاوت داشتن ایده های نو
کاملاً
لازم است، فقط با داشتن علم قادر به تشخیص خاص تفاوت ها نشده و
حتماً
در جایی به گمراهی ختم می شود. مانند اشخاصی که در این دوره قدرت
نفوذ
تبلیغاتی و فرهنگی غرب را ندیده می گیرند و در همه امور منکر آن می
شوند،
و ایده پردازی خود را بر پایه آن علم بنا می کنند، و یا به ایجاد و
بر
پایی این تبلیغات و هم چنین دروغ های تاریخی اجازه تحلیل و تحقیق درست
را
از جامعه زیر دست می گیرند.
نویسنده: انوش
راوید Anoush Raavid