چرا اکثر ایرانیها شیفته کسب و حفظ سمت
دولتی هستند؟
البته این سؤال را نسبت به ملیتهای مختلفی میتوان مطرح کرد ولی در رابطه با ایران،
جدیتر و پررنگتر است. سه دلیل ساختاری برای این مسئله وجود دارد که میتوان آن را در نظریه «پاش» خلاصه کرد:
سمت دولتی، پول میآورد
(پ)؛ سمت دولتی، امنیت میآورد (الف) و سمت دولتی، شهرت میآورد هر یک از این عوامل را توضیح میدهیم:
(1سمت دولتی، پول و درآمد و ثروت و رانت اقتصادی میآورد. اصولا،
رفتار افراد را
باید
در ساختارها جستجو کرد. از قدیمالایام در ایران، نزدیکی به دستگاه دولتی، امکانات
فراهم میآورده است. همینکه فردی از طرف دربار قاجار، والی ایالتی میشد، از فرصتهای تجاری، کشاورزی و مستغلات
برای خود و خانواده و
اطرافیان خود بهرهبرداری میکرد، ضمن اینکه سهم دربار را نیز پرداخت مینمود. در
دوره پهلوی، این نوع فرصتها به معاملات بزرگ تجاری، تسلیحاتی، انرژی و وارداتی تبدیل شد و قرابت به دربار، زمینههای
دسترسی به
قراردادها و طرحهای دولتی را تسهیل کرد.
متأسفانه پس از انقلاب اسلامی،حاکمیت اندیشهها و راهحلهای چپ و سوسیالیستی برای
مدیریت کشور، ساختارهای
قدیم را تداوم بخشید. تا زمانی که تولید ثروت نزد دولت باشد، نوآوریهای شهروندان یک جامعه، بروز و ظهور نخواهد داشت.
جامعه زمانی رشد
میکند
که مستقل از حکومت برای خود فضا داشته باشد.
حکومتها دو وظیفه بنیادی دارند: حفظ امنیت و نظارت بر اجرای قانون. در
کشورهای صنعتی
و
هماکنون در مالزی، ترکیه و کره جنوبی، بیش از 80 درصد تولید ناخالص ملی را شرکتها و افراد
خصوصی با فکر، همت و ارتباطات خود ایجاد میکنند. وقتی دولت مسئول معاش مردم باشد، آنان را در ساختاری قرار میدهد
که خود به خود
تنبل
میشوند و خلاقیت و نوآوری خود را از دست میدهند.
ایرانیها در جهان به ملتی بااستعداد و نوآور معروف هستند ولی عمده این خلاقیت،
خارج از ایران
متبلور است زیرا که ساختار داخلی اقتصادی ما به شدت تحتالشعاع عملکرد و اولویتهای
دولتی است. ژاپنیها 125 سال پیش تشخیص دادند که اقتصاد را باید غیردولتی کنند. چینیها حدود 30 سال پیش به
این جمعبندی رسیدند و
روسها هنوز مشغول بحث کردن پیرامون مزایا و مضار خصوصیسازی هستند.
افرادی که مستقل از دولت کار و درآمد و
سرمایه تولید میکنند،
شخصیت متفاوتی نیز دارند. کسی که با فکر خود، درآمد تولید میکند، نیازی به صنعت مخرب «چاپلوسی»، «تملق» و «توجیه وضع
موجود» ندارد. مهمترین
کار فرهنگی برای مبارزه با تملق، خصوصیسازی اقتصادی است.
مبالغه، تعریف کردنهای بیهوده از دیگران و
در عین حال، انصاف در قضاوت،
رفتار
معقول اجتماعی و تحلیل منطقی از اوضاع جاری، عموما تحتالشعاع معاش انسانهاست. میان
منابع درآمد افراد و افکار آنان، ارتباط مستقیمی وجود دارد. رشد فکر در گروی منابع درآمد غیردولتی است. با توجه به
اینکه عموم ایرانیان یک
لایه تجملاتی دارند و در پی بهترین وضعیت زندگی برای خود و فرزندان خود هستند، در محیطهای کاری که اغلب دولتی است،
فضاها و شرایطی
را
ایجاد میکنند که درآمدهای به مراتب وسیعتر از فیش حقوقی خود کسب کنند.
از این رو، تملق، باندبازی، تظاهر، دروغ،
توجیه سیاستهای موجود و
غلط
جلوه دادن شرایط زمان به طور طبیعی رواج پیدا میکند. درآمدهای خصوصی، انسانها را متعادل
بار میآورد. حتی تدین و خداپرستی در گروی بسط درآمدهای خصوصی است. بزرگترین اهتمام برای گسترش اندیشه
آزاد، تربیت انسانهای
متعادل، بسط اعتقاد به ماوراءالطبیعه و زدودن خصلتهای تاریخی تملق، تظاهر و دروغ،
غیردولتی کردن منابع معاش مردم ایران است.
سمت دولتی، حریم امنیتی به دنبال میآورد.
افرادی که سمت دولتی دارند، از
فضای
ذهنی و عینی امنتری برخوردارند و بسیاری از فعالیتهای خود ـ منطقی یا غیرمنطقی، مشروع
یا نامشروع ـ را میتوانند توجیه کرده و پیش ببرند. دولتی بودن، ارتباطات گستردهای را فراهم میآورد و افراد در
فضاهایی کار کرده و تنفس
میکنند که پشتیبان دارند. ارتباطات دولتی، افراد را مصونیت میبخشد. افرادی که سمت دولتی دارند، سعی میکنند در همه
نهادها و سازمانها،
آشنا داشته باشند و اگر لازم بود، سهم آنها را تأمین کنند تا بتوانند به فعالیتهای خود ادامه دهند. شهروندانی که عاری از
این ارتباطات هستند،
هرچند بر روی کاغذ قانون، حقوق دارند ولی در عمل، فاقد پشتیبان بوده و احساس ناامنی
میکنند.
عنصر امنیت در سمت دولتی عمدتا به درآمدهای نامشروع
مربوط میشود. فساد مالی در دولتها از کجا ناشی میشود؟ از آنجا که افرادی برای تأمین امنیت خود در فضاهای دولتی به
دنبال تشکیل شبکههای
دولتی و ارتباطی هستند. هرجا که پول باشد، استعداد فساد هم وجود دارد. پول و ثروت
نزد بخش خصوصی به مراتب سالمتر از پول و ثروت نزد بخش دولتی است. بیدلیل نیست که کشورهای اسکاندیناوی برای سالها
سالمترین نظام دولتی
را دارند. زیرا دولت در چند هزار نفر کارمند خلاصه میشود و بقیه افراد جامعه زندگی خود را با شرکتها و تولید درآمد از
طریق کار خصوصی تعریف
میکنند. وقتی شهروندان نروژی، فنلاندی و سوئدی به دولت میاندیشند، آن را نهادی برای تأمین نظم و امنیت عمومی و
اجرای قانون و
تنظیم
روابط با جهان تلقی میکنند.
افراد به گونهای تربیت شدهاند و منظومه انتظارات
آنها با روشی سامان یافته است که در پی «فضاهای غیردولتی» برای تأمین نیازهای زندگی خود باشند. از این رو، لزومی ندارد
که ارتباطات دولتی ایجاد
کنند، در نهادهای دولتی آشنا داشته باشند و فراتر از قانون و قوه قضائیه، در پی منابع دیگر تحقق امنیت فردی و خانوادگی
باشند.
بیدلیل نیست که از سال 1860 تاکنون، بیش از 90 درصد خلاقیتهای صنعتی
و نوآوریهای
فناوری را افراد و شرکتهای خصوصی ایجاد کردهاند. «بیل گیتس» با فکر و اهتمام خود شرکت عظیم «مایکروسافت» را بنا کرد. اگر
کنگره آمریکا در دهه 1970
و زمان ورود کامپیوتر به نسلهای جدید، بودجهای را برای بسط فناوری اختصاص داده بود و چند شرکت دولتی را مسئول این کار
کرده بود، بشریت هنوز
در نسل دوم کامپیوتر متوقف مانده بود. برای سامان دادن به نظامهای اجتماعی رو به رشد، هیچ نیروی دیگری جز کار خصوصی
تاکنون کشف نشده است.
به
درجهای که دولت سایه خود را بر زندگی اقتصادی مردم گسترش میدهد خود به خود ساختارهای فساد مالی را نیز بسط میدهد.
انسانها باید
از
طریق قانون و حسن اجرای قانون احساس امنیت کنند و نه ارتباطات و داشتن آشنا در راهروهای
قدرت. در فضاهای دولتی برای آنکه کاری انجام پذیرد، رضایت افراد و تأمین منافع آنها ملاک است اما در محیطهای بخش
خصوصی، پیشبرد کار
اهمیت دارد و جایگاه افراد به میزانی که کار و طرحی را تحقق بخشند، سنجیده میشود.
(3سمت دولتی، شهرت میآورد. در جوامعی
که دولت معاش
مردم را تأمین میکند، اعتبار افراد رابطه مستقیمی با ارتباط آنان با دولت دارد. صنعت دولتی، دانشگاه دولتی، علم دولتی،
درمان دولتی، تحقیق
دولتی، حملونقل دولتی و رسانههای دولتی، فرصتی به شهروندان نمیدهد که موضوع و خواستهای را خارج از دستگاه دولتی تعریف
کنند. «ماهاتیر
محمد» در اقدامی شجاعانه و با برنامهای تدریجی، آب و برق و گاز و تلفن در مالزی را
غیردولتی کرد و به شرکتهای خصوصی گفت: شما در قبال مردم، مسئول هستید. در مقابل، مردم کارآمدی را از شرکتها میخواهند
و نه دولت. دولت
در نهایت ناظر بر اقدامات بخش خصوصی است.
اصولا نویسنده، مبتکر، مخترع، بانکدار، استاد دانشگاه، کارگردان و
مدیری که اعتبار خود
را از دولت گرفته باشد،ارزش مصنوعی دارد. دلیل بسیار مهمی برای این ادعا وجود دارد. اعتبار افراد و نهادها در فضاهای
رقابتی مشخص میشود. در
نهاد دولت، رقابتی در کار نیست. یکی از دلایل رکود دانشگاهها در ایران، فقدان
رقابت میان اساتید است. در دانشگاههای معتبر جهان، ارزش یک دانشگاهی به مقدار تولید و پژوهشی است که در رشته خود
انجام داده که
مورد
تأیید همکاران او قرار گرفته است و نه بر اساس سنوات تدریس و مدرک دکتری.
در
این نوع دانشگاههای معتبر، حتی دو استاد از یک سطح حقوق و مزایا برخوردار نیستند و فیش حقوقی هر یک بر اساس خلاقیت
پژوهشی اوست. ارزش یک کارگردان
در این نیست که دولت تشخیص بدهد و به او جایزه بدهد بلکه در فضاهای به شدت رقابتی میان کارگردانان داخلی و خارجی است.
ممکن است دولت به
بهترین کارمند خود جایزهای اختصاص دهد ولی نمیتواند بهترین کتاب سال را تعیین کند و
یا چهرههای ماندگار را تشخیص دهد. بهترین کشاورز را صنف کشاورزان انتخاب میکنند و نه وزارت کشاورزی. کارآمدترین
صنعتگر را صنف صنعتگران
به جامعه معرفی میکنند و نه وزارت صنایع. افرادی که در نهادهای دولتی هستند، نمیتوانند سطح تخصص شهروندان را با
اعطای جوایز دولتی تشخیص
دهند. شهرت و اعتبار برای آنکه واقعی باشد، باید با معیارها و انتخابکنندگان غیردولتی مورد سنجش قرار گیرد.
وقتی که دولت مسئول تقسیم شهرت و اعتبار باشد، معنای تخصص از بین میرود.
افراد از این طریق میتوانند
در راهروهای دولت در پی کسب ارتباطات باشند تا سهمی از اعتبار و شهرت را به دست آورند. یکی از بزرگترین مشکلات
جمهوری اسلامی،
ورود
انبوهی از مهندسین و پزشکان در صحنه تصمیمگیریهای اقتصادی و سیاسی است. هرچند این
افراد در رشتههای خود محترم هستند ولی به دلیل ناآشنا بودن با متون بسیار پیچیده علوم انسانی که جهان با آن مدیریت
میشود، تصمیمگیریهای
نسنجیده، اقدامات بدون پروسه و سخنان بدون پشتوانه مطالعاتی و تجربی، نتیجه عملکرد این مهندسین و پزشکان بوده
است.
«فرانسوا میتران» پس از 29 سال عضویت در حزب سوسیالیست فرانسه و طی
مراحل مختلف سیاسی و
اجتماعی به ریاستجمهوری رسید.
او
حقوقدانی بود که پس از 30 سال
آشنایی
با پیچیدگیهای داخلی و بینالمللی فرانسه، به چنین سمتی دست یافت. لازم نیست به میتران
تبریک بگوییم. باید به آن سیستمی تبریک بگوییم که ساختاری را فراهم کرده است تا میترانها در آن رئیسجمهور
شوند.
هنگامی که شهرت یافتن، دولتی شود، افراد سعی میکنند در حاشیه دولت
بمانند تا به طور طبیعی
غریزههای آنان ارضا شود. امروزه از «جان میجر» نخستوزیر سابق انگلیس و یا از
«کلینتون» رئیسجمهور سابق آمریکا خبری نیست چون آنها فقط در یک دورهای محدود، فرصت داشتند تمام استعداد و خلاقیت خود
را در صحنه سیاست و
مدیریت و کشورداری به نمایش بگذارند. در ایران، افراد برای دههها در انتظار قدرت مینشینند
زیرا فراتر از قدرت و سمت سیاسی، شهرت و کار دیگر، از اعتبار چندانی برخوردار نیست.
نوشتن کتاب و خاطرات، کار خیریه، راهاندازی مؤسسات
خصوصی و تحقیقاتی، رسیدگی به ایتام، تدریس، علاقه به هنر، تئاتر، موسیقی، گالری عکس و نقاشی چندان چنگی به دل نمیزند.
در نهاد دولت است که
افراد سخنان خود را مطرح میکنند و در رسانههای بصری و غیربصری، انعکاس پیدا میکنند اما گر رسانههای غیردولتی با
دولتی رقابت کنند، آنگاه
میتوان اهمیت سخن و فکر و کالا را مشخص کرد.
روانشناسان میگویند، چون شخصیت ایرانی در کودکی و نوجوانی سرکوب میشود،
در سنین بالاتر نیاز
شدیدی به نمایش و جلب رضایت و تأیید دیگران پیدا میکند. صحنه دولتی و سیاسی،
بهترین فضایی است که افراد نیازهای غریزی و روانی خود را تأمین کنند. بنابراین، شهرت و اعتبار به درجهای که برخاسته
از نهادهای دولتی باشد،
مصنوعی و آمیخته به منافع و وفاداری به دولت است و به درجهای که نتیجه رقابت در
فضاهای غیردولتی و ارزیابی افراد غیردولتی باشد، واقعیتر خواهد بود. اگر جوایز اسکار و بهترین خبرنگار و
برجستهترین نویسنده در
آمریکا را به عهده کاخ سفید بگذارند، معلوم نیست چگونه افرادی انتخاب شوند. خصوصیسازی
و اعتبار بخشیدن به جامعه، نه تنها در تولید ثروت و کار اقتصادی، بلکه در تولید اندیشه و هنر نیز میباشد.
جمعبندی
نظریه «پاش» برخاسته از تجربه بشری است. تاریخ، معرف این واقعیت است
که بزرگ شدن دولت به ضرر
مردم یک جامعه و رشد آنهاست. ایرانیها نه تنها استعداد رشد دارند، بلکه ظرفیت الگوسازی را نیز دارا هستند. هماکنون
تجربه بشری این
است
که تنها با ایجاد ساختارهای مناسب، میتوان شهروندان را به سوی خلاقیت و رشد هدایت کرد.
ساختارهای عقلایی، انسانهای عقلایی به وجود میآورند. اگر ایرانیها به سمت دولتی علاقهمند شدهاند، ناشی از ذات
آنها نیست، بلکه به
دلیل وجود ساختارهای مخالف با رشد است. از «دنگ شائوپینگ» پدر چین نوین پرسیدند: «شما
زمانی سوسیالیسم را ترویج میکردید، چگونه اکنون به بخش خصوصی روی آوردهاید؟» او پاسخ داد: «ما در پی سعادت مردم
چین بودیم. الان به این
نتیجه رسیدهایم راه سعادت از طریق خصوصیسازی است و مردم، خود باید ثروت تولید کنند».
به لحاظ فلسفی و اخلاقی، مزیت مهم تفکیک ثروتیابی از
دولت این است که فکر، هنر و رسانه از دولت و فضاهای آمیخته به منافع و خواستههای فردی رهایی مییابد. ثروتیابی
مردم، ساختاری را
ایجاد میکند که دولت صرفا وظیفه خود را نظارت بر قانون تعریف کند. اگر امور و
سرنوشت یک ملت نزد دولت باشد، یکسانسازی فکری و استنباط ایجاد میشود. به هر میزانی که جامعه نقش پیدا کند، رنگینکمان
تفکر و استنباط و
به تبع آن، رسانه و تولید ثروت و معاش ایجاد میگردد. زمانی ایران، ژاپن خاورمیانه میشود و یا طی بیست سال آینده، طبق
خواسته سند چشمانداز،
قدرت اول منطقه میشود که جامعه ایرانی رشد کند، نه آنکه دولت روز به روز حجیمتر
شود. ایرانی برای آنکه زندگی مطلوبی داشته باشد، در شرایط فعلی ناچار است خود را در فضاهای دولتی تعریف کند. اگر
بخواهیم از تجربیات
دیگر ملل و به خصوص ملل آسیایی، درسی آموخته باشیم، آینده رشد ایران و ایرانی در
کانون غیردولتی کردن اقتصاد کشور است. در غیر این صورت، نظریه «پاش» ادامه پیدا خواهد کرد.