فرسودگی شغلی به عنوان فقدان انرژی و نشاط
تعریف میشود و
شخص دچار فرسودگی شغلی احساس کسالتانگیزی را نسبت به انجام رفتار شغلی نشان میدهد. فرسودگی شغلی حالتی است که در یک فرد
شاغل به وجود میاید
و پیامدی از فشار شغلی دایم و مکرر است. بدین ترتیب که شخص در محیط کارش به علت
عوامل درونی و بیرونی احساس فشار میکند و این فشار، دایمی و مکرر بوده و در نهایت به احساس فرسودگی تبدیل میگردد.
در این وضعیت احساس
کاهش انرژی رخ میدهد.
در سالهای اخیر، روانشناسان نسبت به مطالعه
و تحقیق در باب
پدیدهای به نام فرسودگی شغلی، علاقه نشان داده و پژوهشهای متعددی را در این زمینه
انجام دادهاند. در واقع، فرسودگی شغلی، آن نوع از فرسودگی روانی است که با فشارهای روانی یا استرسهای مربوط به
شغل و محیط کار توأم
گشته است. به عبارت دیگر، فرسودگی شغلی پاسخی تأخیری به عوامل استرسزای مزمن
هیجانی و بین فردی در حیطه مشاغل است.
بر اساس نظر مازلاک فرسودگی شغلی سندرمی است که در پاسخ به فشار روانی
مزمن به وجود میآید و
شامل سه جزء خستگی یا تحلیل عاطفی؛ از خود بیگانگی یا مسخ شخصیت؛ فقدان موفقیت فردی
یا پیشرفت شخص است. و بیشتر در میان انواع مشاغل مددرسان و یاری دهنده نظیر مشاوران، معلمان، مددکاران
اجتماعی، پزشکان،
پلیس،
پرستاران و مواردی از قبیل این مشاغل بیشتر مشاهده میشود و این امر احتمالا معلول نوع
وظایف و مسوولیتهای اینگونه مشاغل میباشد.
فرسودگی شغلی با فشار، گمگشتگی نقش و ضعف عملکرد شغلی همراه است و علت
آن در دو جنبه فردی و
سازمانی مطرح میشود. اغلت مطالعات طولی که اخیراً درباره فرسودگی شغلی انجام شدهاند از تحلیلهای بسیار پیچیدهای
برای تشخیص اینکه چگونه
تغییرات عوامل فشارزای محیط کار میتوانند تغییرات در فرسودگی شغلی را پیشبینی
کنند، استفاده نمودهاند. یک نظر عمومی این است که بهترین و آرمانگراترین افراد دچار فرسودگی شغلی میشوند یعنی
افراد دچار فرسودگی
شغلی، افرادی هستند که برای رسیدن به آرمانها و معیارهای کاری خود، بیش از حد تلاش
مینمایند اما وقتی میبینند فداکاریها و تلاشهایشان برای رسیدن به اهدافشان کافی نبوده است دچار
فرسودگی و حتی
دچار
بدبینی میشوند. نظر دیگر این است که فرسودگی شغلی نتیجه نهایی در معرض فشارهای شغلی
مزمن و طولانی مدت قرار گرفتن است. در نتیجه، فرسودگی شغلی میبایست بیشتر در بین افرادی اتفاق بیافتد که مدت
بیشتری در یک شغل
اشتغال
داشتهاند تا افرادیکه به تازگی شغلی را انتخاب نمودهاند.
برخی محققان در پی یافتن رابطه بین ویژگیهای شخصیتی با نشانگان
فرسودگی شغلی بودهاند،
مطالعات این گروه نشان داده است افرادیکه از لحاظ عاطفی دچار فرسودگی شغلی میشوند اغلب کمالگرا و بطور افراطی درگیر کار
و شغلشان هستند و از
طرفی، اهداف غیر واقعبینانه برای خود ترسیم میکنند.
همچنین این محققان بر این عقیدهاند که صفات و ابعاد شخصیتی میتوانند
توجیه کننده
فرسودگی باشند مثلا، مازلاک معتقد است فرسودگی شغلی با بعد شخصیتی روان نژدی و نیمرخ
روانی خستگی ناشی از کار مرتبط است.
برخی محققان بر این عقیدهاند ک صفات و ابعاد شخصیتی میتوانند توجیهکننده
فرسودگی باشند
مثلا،
مازلاک معتقد است فرسودگی شغلی با بعد شخصیتی روان نژندی و نیمرخ روانی خستگی ناشی از
کار مرتبط است.
برخی محققات بر این تصورند که توقعات بالا در محیط
شغلی، موجبات بروز فشارهای شغلی را فراهم میاوند و در نهایت فرسودگی شغلی را در دراز مدت ایجاد میکنند. در
مقابل، برخی دیگر
از
محققین اعتقاد دارند که عوامل بیرونی از قبیل درآمد پایین، میتواند زمینه را برای فرسودگی
شغلی فراهم سازند. مثلا گیلمور و دانسون معتقدند کمبود درآمد باعث میشود که افراد، سطوح بالاتری از فرسودگی
شغلی را تجربه
نمایند
و احتمال خطر بروز فرسودگی شغلی در میان آنان افزایش یابد. آنها همچنین بر این عقدیهاند
که یکی از علتهای اصلی روج بیشتر فرسودگی شغلی در بین معلمین، سطح پایینتر حقوق معلمین در مقایسه با سایر
گروههای شغلی
میباشد.
عدهای دیگر نیز، فرسودگی شغلی را اساساً
ناشی از فشار شغلی
میدانند
و معتفدند پیامد فوری و بدون واسطه فشار روانی در محیط کار، پدیده فرسودگی شغلی است. این گروه از نظریهپردازان، فشارهای
شغلی را به عنوان عوامل
مؤثر در فرسودگی شغلی مطرح میکنند و اصطلاحاتی از قبیل گمگشتگی نقش، کار بیش از حد و کار کمتر از حد را در نظر میگیرند
اما هنوز این بحث
مطرح است که آیا فرسودگی شغلی نتیجه حجم کار زیاد است) یعنی خواستهای فراوان در منابع محدود (یا نتیجه حجم کار ناچیز
است؟) یعنی یکنواختی و
بیتنوعی (مثلا نشان داده است که فشار کار میتواند یکی از عوامل تعیینکننده بروز شکایات ناشی از فرسودگی شغلی باشد اما
این بدان معنان نیست
که هر کس فشار کاری تجربه نماید دچار فرسودگی شغلی خواهد شد بلکه این بدان معناست که فشار کار شرط لازم برای فرسودگی شغلی
است اما شرط کافی نیست.
عدهای دیگر از محققین نیز حمایتهای
سازمانی و سیستم مدیریتی
را
در نظر گرفتهاند در حالیکه برخی دیگر به فرصتهای ارتقاء شغلی و تأثیر آن بر کاهش فرسودگی
شغلی تأکید دارند. نظریهپردازان پیرو مکتب رفتارگرایی نیز به تقویت مشروط اشاره دارند و پیامدهای
رفتاری و موقعیتی
را
در نظر میگیرند.
عملکرد شغلی حاصل از فرسودگی شغلی به شیوههای گوناگونی از قبیل
کنارهگیری از کار،غیبت، تصمیم به کنارهگیری از کار و تغییر عملی کار مشاهده شده میشود. اما فرسودگی شغلی در مورد
افرادی که در
شغل
خود باقی میمانند موجب کاهش تولید و اثربخشی در کار میگردد در نتیجه، فرسودگی شغلی
با کاهش رضایت شغلی و تعهد نسبت به کار یا سازمان مرتبط است. افرادیکه دچار فرسودگی شغلی میشوند میتوانند اثر
منفی روی همکاران خود
بگذارند بنابراین فرسودگی شغلی میتواند از طریق تعاملات غیررسمی موجود در محیط کار حالت مسری و دایمی به خود بگیرد.
همچنین شواهدی
وجود
دارد که نشان میدهد فرسودگی شغلی تأثیر منفی روی زندگی خانوادگی افراد دارد.
یافتههای تحقیقات موازی با فرسودگی شغلی
نیز آشکار ساختهاند
که میان فرسودگی شغلی و شیوههای گوناگون سوءمصرف مواد، ارتباط وجود دارد. در مورد
ارتباط فرسودگی شغلی و بهداشت روانی فرض متداول این است که فرسودگی شغلی باعث برخی عملکردهای نامناسب روانی میشود
بدین معنا که اثرات
منفی عواملی از قبیل اضطراب، افسردگی و کاهش عزت نفس را تشدید مینماید و به طور
غیرمستقیم بر بهداشت روانی تاثیر میگذارد.
عوامل زمینهساز و مرتبط با فرسودگی شغلی
فرسودگی شغلی، یک تجربه فردی و در عین حال خاص زمینههای کاری است.
بنابراین، تحقیقات
انجام شده در طول 25 سال گذشته تمرکز خود را معطول دو عامل مرتبط با فرسودگی شغلی
نمودهاند یعنی عوامل موقعیتی و ویژگیهای فرید، که هر دو عامل ارتباط تنگاتنگی با پدیده فرسودگی شغلی دارند. در مقاله
خود با عنوان تجویزی برای
فرسودگی شغلی در بیان عوامل مرتبط با فرسودگی شغلی تاکید بیشتری بر عوامل سازمانی دارد و عوامل زیر را معرفی مینماید.
تعارض نقش: شخصی که مسوولیتهای متعارضی دارد، این احساس را خواهد
داشت که به چند جهت
کشیده میشود. چنین شخصی مجبور خواهد بود چندین کار را همزان به انجام برساند و در
نتیجه، به خستگی از کار و نهایتاً فرسودگی شغلی مبتلا خواهد شد.
ابهان نقش: بعضی از افراد،از انتظاری که از
آنها میرود آگاه نیستد.
چنین افرادی ، تنها میدانند که از آنها انتظار میرود شخص کارآمدی در حرفه خود باشند اما مطمئن نیستد که چگونه میتونه
میتوانند این انتظار
را برآورده سازند و این عدم اطمینان، بدین دلیل است که برای ایفای نقش خود، الگو یا راهنمایی ندارند که از او پیروی کنند
یا الگوبرداری
نمایند. نتیجه این عدم آگاهی نسبت به وظیفه محوله، این خواهد بود که فرد شاغل هرگز این احساس را تجربه نخواهد نمود که میتواند
در انجام کار
خود، ارزشمند و موفق باشد.
ازدیاد نقش: بعض افراد نمیتوانند به پیشنهاد کاری و
مسوولیتهای فراوان و بیش از حدی که به آنها میشود نه بگویند و در نتیجه، مسوولیتها و وظایف زیادی را به خود تحمیل
مینمایند. چنین افرادی
از جمله کسانی هستند که بیشتر در معرض ابتلا به فرسودگی شغلی قرار دارند.
عوارض و اثرات فرسودگی شغلی
اولین آسیب فرسودگی شغلی، رنج بردن از فرسودگی
بدنی است. افرادیکه از این عارضه رنج میبرند دچار کاهش انرژی و احساس خستگی شدید میگردند، بعلاوه این افراد
برخی از نشانههای
فشار بدنی نظیر سردرد، تهوع، کمخوابی، و تغییراتی در عادات غذایی را بطور فراوان گزارش میدهند. همچنین افراد مبتلا به
این عارضه، فرسودگی
عاطفی را نیز تجربه یکنند. افسردگی، احساس درماندگی، احساس عدم کارآیی در شغل خود و
همچنین ایجاد نگرشهای منفی نسبت به خود، شغل، سازمان و به طور کلی نسبت به زندگی نشانگر فرسودگیهای نگرشی هستند و
نهایتا اینکه اغلت
مبتلایان، احساس پایین بودن پیشرفت و ترقی شخصی را گزارش میدهند که ممکن است به جستجوی مشاغل و نقشهای اداری و
اجرایی جدید بپردازند.
بنابراین با توجه به اینکه زندانبانی و مشاغل مرتبط با آن از مشاغل پرفشار محسوب میشود، توجه به مسأله فرسودگی شغلی و
مطالعه عوامل تاثیرگذار،
زمینهساز و مرتبط با آن و راهکارهای پیشگیری از بروز آن و فائق آمدن بر عوارض آن، میتواند سهم ارزشمندی در سلامت و
بهزیستی کارکنان
و
پیشبرد هر چه بهتر اهداف سازمانی داشته باشد.