غول بازاریابی شبکه ای همچنان می تازد. شاید در ابتدا کسی گمان نمی کرد این مسئله تا به این حد گسترش یابد. نمونه های قبلی چنین مسائلی بسیار زود از گردونه خارج شدند و از رونق افتادند، اما این دفعه قضیه فرق می کند.
شرکت گلدکوئیست در آغاز ورودش به ایران طبقات پایین جامعه به لحاظ سواد
اجتماعی و اقتصادی - را هدف قرار داد. مردم عادی جامعه که اطلاع چندانی از
اصطلاح علمی مورداستفاده اعضای شبکه نداشتند، براحتی وارد بازی شدند و از
آنجا که بدرستی نمی دانستند باید چه کنند، اکثرا ضرر کردند. این ضرر به
شکایت آنها از شرکت گلدکوئیست و اعضای اصلی اش در ایران منجر شد و قوه
قضائیه در اولین برخورد، دستور فیلتر سایت های اینترنتی این شرکت و
دستگیری اعضای اصلی و سر شاخه های آن را صادر کرد. گلدکوئیستی ها برای
مدتی از سر و صدایشان کم کردند و در خفا به جلساتشان ادامه دادند. زخم ها
باید ترمیم می شد و بازنگری در روش ها و جامعه هدف، لازم بود.
پس از مدتی
دوباره فعالیت شدید علنی آغاز شد. این بار جوان ها مورد هجوم قرار گرفتند.
روش ها تغییر کرد و علمی تر شد. دانشجویان که پیشتر از طریق روش های علمی
و استدلال های منطقی کار شبکه را مردود اعلام می کردند، این دفعه خود
تبدیل به مبلغان شرکت گلدکوئیست شدند و سرانجام کار به آنجا رسید که
نباید. این روزها کمتر جوانی یافت می شود که پرزنت نشده باشد. همه می
دانند که اگر دوستی پس از مدت ها با شما تماس بگیرد و بگوید کار مهمی با
شما دارد، حتما می خواهد پرزنت تان کند. بگوید دستی که در آن است خیلی
سریع پیش می رود، همه ۳uv (سه یو وی) هستند و... .
به این قضیه چند مدل و از چند زاویه می توان نگاه کرد؛ یکی از این زوایا،
دیدگاه پیشگیرانه است. چه باید می کردیم تا کار به اینجا نکشد؟
موضوع چندان هم پیچیده نیست. جامعه ما پر است از آدم هایی که می خواهند یک
شبه پولدار شوند و در چشم به هم زدنی ره ۱۰۰ ساله بروند. مدت هاست که پول،
جای بسیاری از ارزش های اخلاقی را گرفته و کعبه آمال شده است. ظهور نوکیسه
ها در شهرها، مردم را هوایی کرده است. همه فکر می کنند، می شود کار نکرد و
پول داشت. هرجا بحث باشد، حتما یکی هست که بگوید فلانی با یک تلفن میلیون
میلیون پول جابه جا می کند. بهمانی در خانه نشسته است و سر برج، میلیونی
پول به حسابش می ریزند و قس علی هذا. گویی کار نکردن در جامعه ما ارزش شده
است. از سوی دیگر، فقر و تورم و بیکاری آنچنان عرصه را بر مردم کوچه و
بازار تنگ کرده که همه طاقتشان را از دست داده اند و به دنبال مفری می
گردند. اینجاست که هر کس بیاید و بگوید شش ماهه میلیونر می شوی، یک ساله
میلیاردر، حتما همه به سمت او جذب خواهند شد. طبیعتا قوانین و احکام هم
نمی توانند جلو مردم را بگیرند قانونگذار هم این را می داند- باید خیلی
زودتر از اینها به فکر می افتادیم. به قول قدیمی ها، علاج واقعه قبل از
وقوع باید کرد. نباید می گذاشتیم به اسم سیاست تعدیل اقتصادی، نوکیسه ها
متولد شوند و پول داشتن جای کار کردن را بگیرد. پول داشتن موضوع بدی نیست،
اما چگونه پولدار شدن، مهم است. ایجاست که متولیان فرهنگی کشور باید مورد
سئوال قرار گیرند.
بگیر و ببندهای قانونی، آخرین مرحله است. پیش از آن
باید زمینه های وقوع جرم را از بین برد. همه زمینه های مجرم سازی هم
اقتصادی نیستند. همه فقرا به بهانه فقر دست به دزدی نمی زنند. این که
جامعه طبقاتی شده است و جمع وسیعی از مردم فقیرند غیرقابل انکار است، اما
توجیه مناسبی برای ورود به عرصه های غیراخلاقی نیست.مشکل بیشتر از هنگامی
شروع شد که ارزش های جامعه دگرگون شدند و دستگاه های متولی فرهنگ که
سالانه صدها میلیاردتومان پول از بودجه کل کشور می گیرند، به اموری دیگر
سرگرم شدند.در ابتدای ورود گلدکوئیست به ایران همه ورودش را نادیده گرفتند
و از همه بیشتر صدا و سیما. شاید اولین باری که رادیو و تلویزیون به این
موضوع پرداخت زمانی بود که قوه قضائیه برای اولین بار با این شبکه برخورد
کرد. از آن زمان تاکنون جسته و گریخته برنامه هایی از صدا وسیما در این
رابطه پخش می شود، اما بسیاری شان تاثیر زیادی ندارد. این عدم تاثیرگذاری
معلول چند علت است.اولا ساعت پخش این برنامه ها چندان مناسب نیست. گویی
مدیران صدا وسیما به اهمیت موضوع و مخرب بودن این مسئله پی نبرده اند.
تاثیری که گلدکوئیست بر اقتصاد و آینده این کشور باقی می گذارد قطعا آنقدر
هست که لزوم پرداختن به مسئله را در ساعات پربیننده تلویزیون اثبات کند.
می توان اندکی از حجم تبلیغ چیپس و پفک و شکلات کم کرد و به آموزش مردم در
موضوعی پرداخت که آینده کشور را در معرض نابودی قرار داده است. می توانیم
کلاس های رنگارنگ کنکور را زیرنویس کنیم، اما نمی توانیم هشدار به مردم را
در دستور کار قرار دهیم؟
ثانیا حجم برنامه هایی که به گلدکوئیست و شبکه های اقماری اش می پردازد
چندان فربه نیست. هنگام انتخابات از مدت ها قبل تبلیغات برای شرکت گسترده
مردم آغاز می شود. استدلال این است که انتخابات بر آینده کشور تاثیر
مستقیم دارد که البته استدلال درستی است- این موضوع هم به آینده ربط دارد.
دانشجویان، یکی پس از دیگری از کارهایشان استعفا می دهند، مرخصی تحصیلی می
گیرند و مشروط می شوند تا برای گلدکوئیست بازاریابی کنند. هر عقل سلیمی
گواهی می دهد که این وضعیت، آینده اسفباری را برای کشور رقم خواهد زد. به
گفته بسیاری از کارشناسان داخلی و خارجی، ایران در آستانه یک جهش علمی
قرار دارد. منحرف کردن دانشجویان از علم اندوزی در دراز مدت اثری مخرب تر
از جنگ در کشور باقی خواهد گذاشت.پس از هشت سال جنگ ویرانگر که بر ما
تحمیل شد، این جوانان تحصیلکرده بودند که کشور را دوباره ساختند. افتخار
امروز ما، مدا ل های رنگارنگ المپیادهای علمی و جوانان مخترع و مکتشف و
نوآور هستند. می خواهیم با سهل انگاری، تمامی این اندوخته ها را از دست
بدهیم؟
ثالثا: گلدکوئیستی ها اکنون با سلاح استدلال و منطق وارد می شوند. از علم
ریاضیات و اقتصاد حرف می زنند و کار خود را یکی از شاخه های اقتصاد معرفی
می کنند. در مخالفت با اقدامات آنها تنها نمی توان به حرف های کلی بسنده
کرد. بیشتر برنامه هایی که در این رابطه از صدا و سیما پخش می شوند، به
کلی گویی اکتفا می کنند. به جزئیات نمی پردازند و از کارشناسان خبره ای
سود نمی برند. وقتی کسی با سلاح علم وارد کارزاری می شود باید با همان
سلاح به مبارزه اش رفت؛ تکیه بر قانون و مجازات و تهدید نتیجه نمی دهد.دیر
شده است.
سیستم های بازاریابی شبکه ای، جامعه و جوانانش را آلوده کرده و
از کنار این شبکه گسترده چندین و چند شبکه داخلی که حتی برخی، صاحبان
ایرانی دارند بیرون آمده است؛ زخم ناسور شده. عضو فاسد را نمی توان براحتی
از پیکره اصلی جدا کرد. باید در درمان زخم کوشید. دستگاه هایی که بودجه و
امکانات بیشتری در اختیار دارند قطعا باید در این پروسه درمانی سهم بیشتری
داشته باشند.
۱۷ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۸:۲۶:۲۰ قبل از ظهر