کمتر پیش می آید که زوجی پیش از ازدواج توافقات جدی داشته باشند. این واقعیت زمانی جورج استیگلیتز اقتصاددان نوبل برده را ناخشنود می کرد. او معتقد بود کسانی که حاضر نیستند به بحث درباره جزئیات بپردازند نهاد بزرگی چون ازدواج را خدشه دار می کنند.
کمتر پیش می آید که زوجی پیش از ازدواج توافقات جدی داشته باشند. این واقعیت زمانی جورج استیگلیتز اقتصاددان نوبل برده را ناخشنود می کرد. او معتقد بود کسانی که حاضر نیستند به بحث درباره جزئیات بپردازند نهاد بزرگی چون ازدواج را خدشه دار می کنند.
ایالت لوئیزیانا که به قول خودش می خواهد انتخاب های شهروندان را زیاد کند اخیرا ابتکار تازه ای به عمل آورده است. شهروندان این ایالت می توانند میان دو قرارداد از پیش تنظیم شده انتخاب کنند که هرکدامشان شرایط متفاوتی برای طلاق دارد. قرارداد اول مثل نمونه هایی است که در همه جا وجود دارد و اصل را بر بی تقصیری می گذارد، اما قرارداد دوم که «میثاق ازدواج» نیز نامیده می شود، شرایط طلاق را بسیار بسیار دشوارتر می کند.
حتی اگر خیال نداشته باشید که طلاق هم بگیرید اینکه چه انتخاب هایی در قرارداد ازدواجتان هست تاثیر عمده ای بر زندگی شما می گذارد برای اینکه احتمال وجود طلاق باعث می شود که شما انگیزه های متفاوتی درباره شاد نگاه داشتن همسر خود داشته باشید (یا برعکس). البته روشن است که همه به دلایل دیگر هم دوست دارند که همسرشان را شاد کنند که احتمالا بهترین اش عشق است. گاهی اوقات، عشق همه چیز است، اما از آنجا که می خواهیم درباره قانون طلاق حرف بزنیم من سعی می کنم بیشتر بر مواردی تمرکز کنم که در آنها عشق همه چیز نیست – و می خواهیم ببینیم که در چنین مواردی کدام قرارداد بیشترین نقش را در رفتار مناسب همسران ایفا می کند. پاسخ احتمالا آنچه شما فکر می کنید نیست.
حالا که بحث به اینجا کشیده است بگذارید سه نوع ازدواج را از هم مجزا کنیم: قرارداد بی تقصیری (که هر کس می تواند در آن تقاضای طلاق کند)، قرارداد رضایت دوجانبه (که هر دو طرف باید برای طلاق موافقت نشان بدهند) و میثاق ازدواج (که در آن حتی رضایت طرفین هم به تنهایی شرط نیست). ممکن است فکر کنید که قراردادهای ازدواج نوع اول احتمالا بیشترین آمار طلاق را دارند، اما اینطور نیست و یک دلیلش هم این است: خیلی از مسائلی که در ازدواج پیش می آید قابل مذاکره است: مثل اینکه کی ظرف ها را بشوید، یا کنترل تلویزیون دست کی باشد و غیره و غیره. در این موارد نفس فرآیند چانه زنی و مذاکره باعث می شود که شما به نیازهای همسرتان احترام بگذارید. کاری که برای عشق نمی کنید را هم ممکن است برای رشوه بکنید و کارهایی که حتی در برابر رشوه و امتیاز هم حاضر به انجامشان نیستید، احتمالا کارهایی هستند که اصلا بهتر است انجامشان ندهید.
این فرآینده رشوه (یا امتیاز) دهی در قراردادهای نوع اول یا دوم خوب کار می کند (هرچند که نوع قرارداد توازن قدرت را تعیین می کند و آن وقت میزان امتیازها هم تحت تاثیر قرار می گیرد.) در هردوی این سیستم ها ازدواج تا آنجا که رضایت طرفین از باهم بودن بیشتر از جدا بودنشان باشد دوام می آورد؛ بنابراین این دو قرارداد آمار طلاقشان نیز یکسان است. (این یک مورد خاص از اصل عام تری است که اقتصاددان ها قضیه کوز می نامند.)
از طرف دیگر اگر ازدواج شما به شکل قرارداد میثاق نوع سوم است – که حتی با رضایت دوجانبه نیز طلاق سخت است – احتمالا مجبور به تحمل خیلی از مشکلات خواهید شد. اگر فرض کنیم که تمام چالش هایی که در ازدواج پیش می آید قابل مذاکره است، آن وقت قرارداد نوع سوم هیچ مزیت خاصی ندارد. تنها باعث باهم ماندن زوجین در شرایطی می شود که هر دو ترجیح می دهند جدا زندگی می کردند.
اگر مسائلی باشند که نتوان بر سرشان مذاکره کرد، آن وقت تحلیل متفاوت خواهد شد. لجاجت طرفین در چنین موضوعاتی می تواند کل ازدواج را از بین ببرد. حالا اگر بدانید که طلاق غیرممکن است شاید تلاش بیشتری برای جلوگیری از بوجود آمدن چنین موقعیت هایی کنید. هر دو طرف می دانید که برای داشتن زندگی خوب باید سخت کار کنید، یا اینکه مجبور خواهید شد اسیر یک زندگی عذاب آور شوید، اما گاهی این شرایط فشار را بیشتر می کند؛ بنابراین در کل قرارداد نوع سوم وضعیت پیچیده ای دارد.
تنها مساله ای که نمی توان بر سرشان مذاکره کرد این است که باعث می شود قرارداد نوع سوم قابل بررسی باشد، اما همین مساله هم می تواند قراردادهای ساده ازدواج را از همه مستحکم تر کند. در چنین ازدواجی اگر با همسرتان خوب رفتار کنید او هم با شما خوب رفتار می کند تا کسی هوس ترک خانواده به سرش نزند. کل این فرآیند مدام تکرار می شود: همسرتان سعی می کند شما شاد باشید، شما هم ترغیب می شوید که ازدواجتان را حفظ کنید و پس کاری می کنید که همسرتان شاد باشد و باز این چرخه تکرار می شود الی آخر.
اما از طرفی اگر لازمه طلاق رضایت هر دو طرف باشد، همسر شما می تواند از تلاش هایتان بهره ببرد بدون آنکه سعی کند او نیز شادی شما را فراهم آورد. همین نکته باعث می شود که شما نسبت به کل مساله دلچرکین بشوید. در شرایطی که اگر هر یک از طرفین اختیار فسخ ازدواج را داشته باشند. مهربانی با مهربانی پاسخ داده می شود و همه چیز خوب پیش می رود. توجه داشته باشید که این تحلیل فقط تلاش هایی غافلگیر کننده را شامل می شود. مسائلی که از پیش مذاکره شده اند، می توانند در هرکدام از حالات سه گانه فوق نیز مورد مذاکره قرار بگیرند
نتیجه نهایی این است: وقتی مسائل ازدواج قابل مذاکره باشند، قضیه کوز برقرار است و قراردادهای نوع اول و دوم (طلاق با تقاضای هر یک از طرفین، یا رضایت دوجانبه) به یک اندازه مناسب هستند و قرارداد نوع سوم اشتباه است، اما اگر موضوعات مهم قابل مذاکره نباشند، هر کدام از قراردادهای نوع اول یا سوم به قرارداد دوم ترجیح دارند.
البته این بحث خیلی کلی و ابتدایی است و من مطمئنم که هر یک از خوانندگان بعد از خواندن مقاله چندین مساله خوب را پیش خواهند کشید. بگذارید همین جا از آنها بگذرم و خودم به یک سوال بزرگی اشاره کنم که اینجا نادیده گرفتم: تغییرات قرارداد ازدواج در همان بدو امر چه تاثیری بر تصمیم طرفین به ازدواج خواهد داشت؟ در سوال فوق نکات اقتصادی خیلی جالبی وجود دارد و شاید بتوانیم یک روز بیشتر به آنها بپردازیم.
استیون لندزبرگ
مترجم: نگار اینانلو
۲۳ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۵:۵۲:۴۰ قبل از ظهر