به عنوان مثال فردی را تصور كنید كه منتظر یك تلفن مهم است. او در این
شرایط و در لحظات انتظار، صدای مجری تلویزیون را كه خبر شاید مهم تری را
گزارش می كند نمی شنود. شخص مورد نظر در حالت انتظار به سر می برد كه این
حالت، ویژگی های خاص خود را دارد. در این حال شاید دیگر مراتب احساسی را
نیز درك نكند. مثلا اگر از مسئله خاصی می ترسد و آن اتفاق رخ دهد، شاید
توجه چندانی به آن نكند اما صدای زنگ تلفن موجب جهیدن او می شود. این
جهیدن شاید در مورد فرد فوق الذكر برای ما بی اهمیت باشد اما جهش های
بازارهای مالی قطعا برای ما به عنوان تحلیل گر و معامله گر این بازار، از
اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
سؤال این است كه «آیا بازار نیز همانند یك انسان، نسبت به شرایط بیرونی واكنش نشان می دهد یا مكانیزم پیچیده تری دارد؟»
حقیقتا جواب دادن به این سؤال بسیار مشكل است و باید از مثال های ساده تر
شروع كرد. به عنوان مثال یك كندوی عسل را در نظر بگیرید، این مجموعه از
تعداد زیادی زنبور تشكیل شده كه همگی موجود زنده محسوب می شوند و نسبت به
محرك بیرونی واكنش نشان می دهند. این مجموعه، خود نیز یك موجود زنده محسوب
می شود و تمامی صفات یك موجود زنده را دارد اما آیا الزاما رفتار این
موجود جدید، شبیه رفتار زنبور است؟ آیا یك مجموعه الزاما رفتاری شبیه سلول
های خود دارد؟
مثال دیگر كه كمی ما را به هدف نزدیك تر می كند، یك شهر است. یك شهر را می
توان یك موجود زنده دارای تمام خواص آن از جمله تولد، حیات، واكنش به
محرك، دارای صفات اخلاقی و مرگ دانست ولی آیا الزاما رفتار یك شهر، رفتاری
انسانی و مدل شده از رفتار انسان است؟
●... و در نهایت بازار
بازار، تشكیل شده از انسان هایی است كه یا می خرند یا می فروشند و احساسات
و تمایلات اینها قیمت كالای مورد نظر را مشخص می كند. بنابراین مجدداً
سؤال همیشگی مطرح می شود كه آیا رفتار بازار، یك رفتار انسانی است یا
بازار، یكی دیگر از مخلوقات خداوند است و رفتار خاص خود را دارد و صرفا
سلول های آن از انسان تشكیل شده است؟
باید به مسائل كلان اقتصادی و سیاسی از این زاویه نگریست و در ابتدا درك
خوبی از موجودی كه در مقابلمان است پیدا كنیم. مفاهیمی همانند جنگل، دریا،
خانواده، شهر و در نهایت بازار، در قلمرو موجودات زنده ای قرار می گیرند
كه هویت مستقل خود را دارند و تنها سلول های تشكیل دهنده آنها را موجودات
زنده دیگر تشكیل می دهند.
اگر بخواهیم بحث را به محور اصلی خود بازگردانیم باید بگوییم كه هر بازار
از طلا و نفت و ارز تا بورس های منطقه ای، هركدام هویت خاص خود را دارند
كه این هویت اگرچه تا حدود زیادی تشكیل شده از سلول های تشكیل دهنده آن
است اما در نهایت، هویتی مستقل محسوب می شود.
به عنوان مثال اگر رفتار بورس تهران را با رفتار بورس توكیو مقایسه كنید
حتی با یك نگاه، متوجه تفاوت ساختاری آن می شوید. البته پر واضح است كه در
این مقاله، دید ما خوب و بد یا ضعیف و قوی بودن نیست، بلكه صرفا دارای
هویت بودن این منحنی های به ظاهر كج و معوج مد نظر ماست. به عنوان مثالی
دیگر اگر به نمودار قیمت نفت نگاه كنید متوجه تفاوت مشهود و ساختاری آن با
نمودار طلا می شوید؛ با اینكه مشهور است كه این دو، همبستگی بالایی با هم
دارند.
مسئله ای كه تا اینجا قصد تبیین آن بود، این بوده كه بازارهای مالی، اولا
حیات دارند و دارای صفات یك موجود زنده هستند و در ثانی اگرچه هویت شان از
هویت سلول های تشكیل دهنده كه همان انسان ها هستند بی تاثیر نیست اما در
نهایت، هویتی مستقل دارند.
اما سؤال دیگری كه اینجا مطرح می شود این است كه آیا مرتبه وجودی(و نه هوش) موجود جدید، از سلول هایش بالاتر است؟
●با قاطعیت می توان به این سؤال پاسخ گفت: بله!
مرتبه وجودی یك شهر، از شهروندانش بالاتر است یا مرتبه وجودی دریا از ماهیان بالاتر است.
مرتبه وجودی بازار نیز از معامله گرانی كه این بازار را تشكیل می دهند
بالا تر است. اینجاست كه پارادوكسی حل ناشدنی در برابر معامله گر قرار می
گیرد؛ باید سوار بر اسبی شود كه از او قوی تر است.
انسان عصر باستان سوار بر چارپایان می شد چون مرتبه وجودی بالاتری داشت.
به تدریج با رشد هستی و به همراه آن انسان، مرتبه وجودی انسان به حدی رسید
كه سوار بر قوانین فیزیكی شد و هواپیما را اختراع كرد یا انسانی كه روزی
با كلك خود بر رودخانه پیروز می شد، با رشد مرتبه وجودی، كشتی را ساخت و
دریا را مغلوب خود كرد.
برای مغلوب كردن چیزی، ابتدا باید از آن قوی تر شد اما مشكلی كه در مورد
بازار وجود دارد، این است كه این موجود، خود از سلول هایی تشكیل شده كه در
حال قوی شدن هستند و به عبارتی، مرتبه وجودی بازار همواره یك قدم از انسان
جلوتر است و این است راز ناكامی بسیاری از معامله گران.
ما در صدد پیشی گرفتن از موجودی هستیم كه همواره یك قدم جلوتر از ما حركت
می كند و چون در شرایط عادی كسی نمی تواند از سایه خود پیشی بگیرد، شكست
دادن بازار نیز كار بسیار سختی می نماید و همانند یك ماهی كه عمری در دریا
گذرانده اما نمی داند دریا چیست، معامله گران نیز كه اجزای تشكیل دهنده
بازار محسوب می شوند، از قدرت درك رفتار بازار عاجزند و تنها راه پیروزی
بر این موجود عجیب، رهاشدن از پیوندهای تشكیل دهنده آن و نگاه كردن به آن
از موضعی بالاتر است. اما مشكل جدی، آنجا پدیدار می شود كه عموم معامله
گران برای كسب ثروتی كه ناشی از متوسط بودن مرتبه وجودی آنهاست، وارد
بازار می شوند و معمولا كسانی كه از غار افلاطونی گریخته اند و به مراتب
بالای وجودی رسیده اند، علاقه ای به بازگشت به غار ندارند، چه رسد به
اینكه خود را مجدد سرگرم بازی های آن محیط كنند.
به راستی كه در بازار های مالی نیز چنین است؛ عده بسیاری كه گرفتار شبكه
انسانی موجود هستند و برای رفع نیاز های خود به بازار مراجعه می كنند، از
این مسأله غافلند كه حریف در سطح بالاتری قرار دارد و عده كمتری كه از این
شبكه گریخته اند، به دلایل دیگری پا به بازار می گذارند و بر امواج آن
سوار می شوند و خطری متوجه آنان نیست.
شاید در انتها بد نباشد به هسته اصلی فلسفه كی یركگور اشاره شود(این
فلسفه، زیربنای فكری فیلم « هامون» اثر داریوش مهرجویی بود) كه برای به
دست آوردن هر چیزی، باید آن را از دست داد.
و این پارادوكسی است كه در طول این چند هزار سال تاریخ تمدن بشر، عده كمی توانایی حل آن را داشته اند.