میدانید مدیران آلمانی پیش از اقدام درتصمیمگیری با خود چه میگویند: (در چیزی كهذهنتان به آن مشغول باشد در زندگیتان رشد وگسترش پیدا میكند، ببینید بیشتر اوقات به چهچیزی فكر میكنید و این فكر دارد شما را به كجامیبرد؟)و عدهای میگویند: (تمام دلیلهایی را كه بهخاطر آن میخواهید از حوزه كاریتان جزوموفقترین افراد باشید را لیست كنید، این دلیلهاسوخت موتور موفقیت هستند.)
میدانید مدیران آلمانی پیش از اقدام درتصمیمگیری با خود چه
میگویند: (در چیزی كهذهنتان به آن مشغول باشد در زندگیتان رشد
وگسترش پیدا میكند، ببینید بیشتر اوقات به چهچیزی فكر میكنید و
این فكر دارد شما را به كجامیبرد؟)و عدهای میگویند: (تمام
دلیلهایی را كه بهخاطر آن میخواهید از حوزه كاریتان
جزوموفقترین افراد باشید را لیست كنید، این دلیلهاسوخت موتور
موفقیت هستند.) همچنین مدیران ژاپنی كه به مدیران خونسردمعروف
هستند میگویند: (هرگز هنگام كار، صبروآرامش خود را از دست ندهید،
همیشه راحت،با روحیه و مثبت باشید، حتی وقتی كه وضعیتروحی خوبی
ندارید.) عدهای دیگر میگویند: (همیشه یك آدممثبت و خوشبین تمام
عیار باشید، فقط بهچیزهایی كه میخواهید فكر كنید و تنها
دربارههمانها حرف بزنید.)
یك پلان به گذشته
میخواهیم سالها به عقب بازگردیم، جنگجهانی اول به سال
۱۹۱۸پایان یافت، تا پیش ازآغاز جنگ، آلمان جزو یكی از
قدرتهایاقتصادی اروپا بود، اما زمانی كه جنگ اولجهانی پایان
یافت، آلمان محكوم جنگ شناختهشد و باید غرامت سنگینی به كشورهای
همسایهمیپرداخت. همین امر باعث شد كه اوضاعاقتصادی بسیار به هم
بریزد و تا زمانی روی كارآمدن هیتلر اوضاع نابسامان اقتصادی كشور
بههمان شكل بود. ابتدابه هیچ عنوان نمیخواهیمبه سیاستمداران
این كشور بپردازیم، اما جا داردكه ذكر كنیم، هیتلر پس از روی كار
آمدن در اینكشور، طی مدت هفت سال مدیران موفقی درسازمانهای
بزرگ اقتصادی بر سركار گذاشت وصاحبان صنایع را تشویق به تولید كرد،
كشوری كهپس از جنگ جهانی اول حتی اجازه ساخت یكخودكار را
نداشت، طی مدت هفت سال به یكغول صنعتی در اروپا تبدیل شد، كار
وتلاششبانهروزی و اندیشه درست مدیران باعث شد تااین كشورصنعت
اروپا را صاحب شود و خود را دركنار انگلیس ببیند. اما یكباردیگر
سیاستمداران آلمان، كهجهانگشایی هدف اول آنان بود، جنگ
دیگریراه انداختند وآلمان مسئول آغاز جنگ دومجهانی شد و پس از شش
سال جنگ فرسایشی،یكبار دیگر آلمان محكوم جنگ جهانی شد. امااینبار
غرامت سنگینتری پرداخت كرد، چرا كهآلمان به دو قسمت شرقی و غربی
تبدیل شدهبود.
و باز هم پیشرفت
دولتهای اروپایی میدانستند كه اگر جنگدرنمیگرفت به پای اقتصاد
قوی آلماننمیرسیدند، چرا كه آنان از وجود مدیران موفقو صاحبان
اندیشه بهرهمند بودند. پس از پایانجنگ از آلمان ویرانهای باقی
نمانده بود، همهدیگر آلمان را تمامشده حساب میكردند، اما بازهم
فراموش كرده بودند كه نسل موفق مدیران وصاحبان صنایع در این كشور
وجود دارند. پس از جنگ دوم جهانی، اولین كارخانهای كهفعالیت خود
را آغاز كرد، همان مرسدس بنزمعروف بود و پس از آن تولیدات
ورزشیآدیداس... و جالب اینكه، این دو تولیدیهمچنان با استقبال
مواجه شدند، اگر آلمانتحریم شده بود، اما مرسدس بنز حرف اول و
آخراتومبیلهای جهان را میزد، چرا كه تولیدات باكیفیت، شعار اول
مدیران بنز بود و همین امرباعث شد كه بنز در جهان سردمدار شود.
بایدقبول كنیم كه تولیدات كشور صنعتی مانند آلمانتولیداتی است كه
مشتری میپسندد و یكآلمانی، یك بنز را حداكثر تا چهار سال سوارمیشود
و سپس آن را تحویل كارخانه میدهد ویك اتومبیل مدل بالای بنز دیگر
سوار میشود واین چرخه همچنان به همین شكل به حركتدرمیآید...
پانزده سال پس از پایان جنگجهانی دوم، آلمان قدرت بلامنازع
اقتصادی درقاره اروپا شده بود و این پیشرفت تنها بهخاطرخلاقیت
مدیران آنان بود... خلاقیت مدیران،تولید فكرهای نو و از همه مهمتر
رضایت مشتری...
شرق دور و یك قدرت اقتصادی
اما در شرق دور آسیا هم كشوری است كه ازچنین قدرت بالای اقتصادی
برخوردار است،منظورمان كشور ژاپن است. پس از پایان جنگدوم جهانی،
ژاپن هم به مانند آلمان، به ویرانهایتبدیل شده بود و حتی بدتر
از آن... چرا كه اینكشور را به خاك تبدیل كرده بود. همین
ژاپن۱۵تا۲۰ سال بعد به یك قطب اقتصادی بدل شدو دنیای كامپیوتر و
لوازم صوتی و تصویری راصاحب شد. فكر میكنید چرا؟ تنها دلیل
آنمدیریت صحیح و استفاده از تمامی پتانسیلهایموجود بود. در ذیل
میخواهیم نگاه یك مدیر ژاپنی رابرای شما شرح دهیم: یك مدیر
ژاپنی، یك میزكارآشفته، مدیر را این طور بیان میكند:
_ پایین بودن بهره وری
_ از دست دادن فرصتها برای انجام بهتركار
_ جستجوی دیوانهوار برای اطلاعات گمشده
_ ساعتهای طولانی كار
- افزایش اضطراب و پریشانی
_ از دست دادن روحیه خود
_ حواس پرتیهای ناخواسته
_ مشكلات غیرمنتظره
به نظر شما یك مدیر ایرانی چنین
مسائلی رارعایت میكند، پاسخی كه باید خودتانپاسخگوی آن باشید. اما
مدیر ژاپنی اصولخاصی را برای موفقیت در كاروكسب خودرعایت میكند.
این اصول به شرح زیر است كه مدیران ژاپنیكاملا آن را رعایت میكنند...
-۱ هدف -۲ تغییر ذهنیات مدیران -۳ترغیب كاركنان برای این كه تولید
بیشتر داشتهباشند. -۴ رهبری درست بخشهایمجموعهاش -۵ در انجام
تصمیمهای فوری، بایدترس نداشته باشند. -۶ واحدها به یكدیگر
ارتباطداشته باشند، نه اینكه انجام امور توسط هر بخشدر یك مسیر
مجزا صورت گیرد.
-۷ از شعارهای بی محتوا پرهیز كنند.
-۸ به آمار و ارقام و كمیت توجه همیشگی.شود
-۹ لذت از كار همیشه باید باقی بماند.
-۱۰ خود اصلاحی باید در وجود یك مدیرباقی بماند.
-۱۱ كمك گرفتن از تمامی كاركنان وكارمندان.
-۱۲ بازرسی باید همیشگی باشد. اما از دور، نهاین كه متوجه باشند.
-۱۳ در گرفتن تصمیمات مهم باید از افرادشناخته شده و مورد اعتماد كمك گرفت.
پیروزیها مانند شكست است
مدیران ژاپنی عادت بسیار خوبی دارند،عاداتی كه آنان را در رسیدن
به موفقیت كمكمیكند. برای آنان پیروزی مانند شكست یكعادت است و
موفقیت و شادمانی واقعی برایمدیران زمانی حاصل میشود كه
رشتههایی ازالگوهای اسامی كامل و بیوقفه بهكار گرفته شود وبا
درونی كردن آن، بنیان عادتهای تازه رابناكنند. البته هستند
بسیاری از مدیران كه تحت تاثیرالگوهایی بسیار قدیمی، تجربههای
كهنه را مرتباتكرار میكنند...
مدیریت جامع در ژاپن، كیفیت فرآیندیاست متمركز بر روی مشتریها
ومدیران ژاپنی.ابتدا با تمركز بر كیفیت محور و مبتنی بر حقایق ومتكی
بر افرادی كه به اهداف استراتژیك سازمانما از طریق ارتقای مستمر
فرآیندها توسط مدیرانارشد هر سازمان است. مدیران ژاپنی یك اصل را
رعایت میكنند،آنها براین عقیدهاند كه اگر یك مدیر هر چهبیشتر
خواسته افراد را برآورده سازد، انتظار آناناز مدیر بیشتر میشود. این
انتظارات چیزی جزبهرهوری كیفیت و خدمات نیست. مدیران ژاپنی،ابتدا
سعی میكنند كاركنانشان را بشناسند و سپسبا آنان برخوردی صحیح
داشته باشند و نیازهایآنان را درك كنند و آنان را راضی نگه
دارند...مدیران ژاپنی، همچنین برانگیختن احساسمسئولیت كاركنان
برای ارائه بهترین خدمات خوددر جهت پیشبرد اهداف سازمان، از نكات
اصلیآنان است.
پنج اصل مهم در مدیرت ژاپنی
-۱ هدایت سازمان برای نیل به اهداف خود.
-۲ توسعه نیروی انسانی سازمان.
-۳ درك نیازها و انتظارات مشتریان وبرنامهریزی برای پاسخگویی صحیح به آنان.
-۴ سازماندهی كارها در سازمان و ارزیابیسازمان از عملكرد خود.
-۵ جمعآوری اطلاعات و استفاده از آنهابرای رسیدن به اهداف سازمانی.
به این مثال توجه كنید، (فوجی كو) مدیرتویوتا میگوید: ما یاد
گرفتیم كه با مشتریهایمانچهطور صحبت كنیم و اتومبیلهایی را به
آنانارائه دهیم كه منطبق با نظر وسلیقه آنان باشد. بهنظر من،
این كه شركتی تنها فروش خوب داشتهباشد به تنهایی كافی نیست... و
باید به صورتاصولی این قانون را رعایت كنیم و از كار ندزدیم€كه
اگر جز این باشد موفقیتی در كار نیست. (فوجی كو) به نشریه
آلمانیSTERNمیگوید: ما در سالهای اخیر بهموفقیتهای فوقالعادهای
رسیدیم و محصولاتما در بازار جهانی با محصولات شركتهایی چونبنز و
بیامو، رقابت میكند. (فوجی كو) كه نمونه یك مدیر موفق
است،میگوید: مدیر تا جایی كه امكان دارد باید باكارمندش در ارتباط
باشد و سعی كند اعتماد واحترام دوطرفه را جلب كند كه این یك عنصر
مهمبرای موفقیت است. فوجیكو میگوید: من به شركت تویوتا
بسیارخوشبین هستم كه در آینده به بزرگترین شركتاتومبیلسازی
تبدیل شود... گفتههای (فوجی كو) كاملا درست است، امامهمتر از آن
ارتباط بامشتری و احترام به آناناست كه كاملا رعایت میشود و این
راز موفقیتآنان است.