مدیرانی که ۲۵ سال پیش (اغلب در ۲۵ تا ۳۰ سالگی) بر منصب مدیریت تکیه زدند تا با سری پرشور و چشمانی امیدوار, شجاعانه و بی مهابا ریشه های نظام اداری سلطنتی را برکنند و اخلاق و آداب کارگزاران اسلامی را جایگزین آن سازنده, اکنون در سنین ۵۰ تا ۵۵ سالگی و در آستانه ورود به دوران بازنشستگی, در حالی به ترک مناسب دولتی (و شاید حضور مجدد در بخش خصوصی) می اندیشند که از آن محاسن سیاه, چهره های مصمم و پرشور و گام های پرشتاب, نشانه های چندانی به چشم نمی خورد.
مدیرانی که ۲۵ سال پیش (اغلب در ۲۵ تا ۳۰ سالگی) بر منصب مدیریت تکیه زدند
تا با سری پرشور و چشمانی امیدوار, شجاعانه و بی مهابا ریشه های نظام
اداری سلطنتی را برکنند و اخلاق و آداب کارگزاران اسلامی را جایگزین آن
سازنده, اکنون در سنین ۵۰ تا ۵۵ سالگی و در آستانه ورود به دوران
بازنشستگی, در حالی به ترک مناسب دولتی (و شاید حضور مجدد در بخش خصوصی)
می اندیشند که از آن محاسن سیاه, چهره های مصمم و پرشور و گام های پرشتاب,
نشانه های چندانی به چشم نمی خورد. گویی هرچه تجارب آنان توسعه یافت,
پیچیدگی و ابهام مسائل و فشارهای درونی و بیرونی سازمان های کشور نیز
فزونی یافت. اکنون اما خوب یا بد و ناکام یا کامیاب, طی سال های آینده
بسیاری از آنان باید خود را برای واگذاری مناسب دولتی به دیگران مهیا
سازند و پرسش اساسی آن است که امروز چه کسی می خواهد بر جایگاه آنان تکیه
زند؟ به نظر می رسد پاسخ هوشمندانه به این پرسش پیش از تامل در پرسش های
زیر میسر نخواهد بود:
▪ آیا نظام آموزش و پرورش و نظام عالی کشور توانسته اند طی سال های گذشته
مهارت های مدیریت و استعدادهای رهبری جوانان کشور را کشف و شکوفا سازند؟
در این زمینه علاوه بر بازخوانی مباحث نظری برگرفته از متون علمی که
خاستگاه و بستری متفاوت از فضا و شرایط حاکم بر مدیریت کشور داشته, چه
تلاش هایی انجام شده است؟
▪ آیا نظام اداری کشور توانسته است (حداقل با الگو برداری از کشورهایی چون
کره جنوبی, سنگاپور و مالزی) و با استفاده از آزمون های معتبر, شایسته
ترین استعدادها را در بخش دولتی جذب نماید؟
▪ آیا ۲ تا ۳ دهه حضور مستمر مدیرانی که در فاصله کوتاهی پس از پیروزی
انقلاب کلیه مناصب اداری را گاه تا پایین ترین سطوح سازمان بر عهده
گرفتند, مجالی برای بروز استعداد, تمرین و پرورش مهارت های مدیریتی
زیردستان مستعد و جانشینان بالقوه آنان فراهم نموده است؟
▪ آیا با تکیه بر تصمیم گیری انفرادی و اداره سازمان بر محور صلاح دید
عالی ترین مقام هر موسسه یا دایره سازمانی (دربستر ساختار بوروکراتیکی که
نه تنها دستخوش تحول نگردید, بلکه در مواردی با تقویت شماری از هنجارهای
غیر اثر بخش, بر استحکام بنیان های آن نیز افزوده شد) جایی برای اجرای
الگوهای متداول جانشین پروری و رشد و ارتقاء مدیران سایه باقی خواهد ماند ؟
▪ آیا مدیران یاد شده با تفویض اختیار هوشمندانه به سطوح پایین, طی این
مدت زمینه های رشد و پرورش مهارت های مدیریتی را در میان استعدادهای
شایسته و توانمند فراهم نموده اند؟
▪ تقریبا نیمی از این دوران به دغدغه مداخله افزون تر دولت در مالکیت و
اداره نهادهای اجتماعی کشور و نیم دیگر به همهمه رهایی دولت از قید انبوه
سازمان های به ظاهر ناکارآمد گذشت. آیا اگر به همین اندازه که نگران دولتی
یا خصوصی سازی سازمان های مختلف بودیم, به پرورش مدیران کارآمد برای این
سازمان ها می اندیشیم, همچنان از وجود مدیرانی که (فراتر از وضعیت حقوقی
هر موسسه) از توان بهبود و بازسازی سازمان و رشد و پرورش منابع انسانی آن
برخوردار باشند, محروم بودیم؟
▪ و سر انجام سردرگمی, پیچیدگی امور, سنگ بناهای نادرستی که برخی مدیران
پیشین نهادند, آشکار نبودن چشم اندازها و تغییر استراتژی های هر بخش,
محدودیت های بودجه و برنامه های تحول اداری و فراتر از آن مشاجرات سیاسی,
چه دورنمایی را فرا روی مدیران دولتی آینده نهاده است و این دورنما چه
جذابیتی برای آنان که تنها به اعتلای کشور و خدمت به جامعه می اندیشند,
خواهد داشت؟
اکنون اگر از یک سو در پرورش استعدادهای شایسته در نظام پرورش و آموزش
عالی کشور توانمند ظاهر نشده ایم, در جذب نخبگان کشور به نظام اداری موفق
نبوده ایم, در میدان دادن به استعدادهای برجسته راه یافته به سازمان های
دولتی تعلل ورزیده ایم و از سوی دیگر شماری از مدیران کشور فرصتی برای
جانشین پروری نداشته اند, تعدادی از آنان شرایط را برای تفویض اختیار و
تقویت مهارت های مدیریتی زیردستان مساعد نمی دانستند, تعدادی علی رغم
اعتقاد به ضرورت تفویض اختیار و جانشین پروری به دلیل وجود سلطه تاریخیِ
فرهنگی غیر اثربخش در سازمان های دولتی و به تبع آن نگرانی از ناتوانی زیر
دستان, از این امر اجتناب ورزیدند و بالاخره بسیاری از افراد توانمند به
دلیل اشغال مستمر مناصب دولتی توسط دیگران, اساساً مجالی برای بروز
توانمندی های مدیریتی خود نیافته اند, چه کسی پذیرای این ادعا خواهد بود
که مدیران آینده توانمند تر و با تجربه تر از اسلاف خویش اجرای برنامه های
دشوار توسعه را بر عهده خواهند گرفت؟