يك مدل خلاقانه تشخيص فرصت كارآفرينانه

يك مدل خلاقانه تشخيص فرصت كارآفرينانه
یک مدل خلاقانه تضخیص فرصت تشخيص فرصت – يكي از ايده‌هاي مركزي كارآفريني- توانايي شناسايي يك ايده خوب و تبديل آن به يك مفهوم كسب و كار است كه ارزش افزوده و درآمد بيافريند.
یک مدل خلاقانه تضخیص فرصتتشخيص فرصت – يكي از ايده‌هاي مركزي كارآفريني- توانايي شناسايي يك ايده خوب و تبديل آن به يك مفهوم كسب و كار است كه ارزش افزوده و درآمد بيافريند. بايگريو و هوفر (1991) يك كارآفرين را به عنوان "شخصي كه فرصتي را تشخيص مي‌دهد و سازماني براي اجراي آن ايجاد مي‌كند" تعريف كرد. شين و ونكاتارامان (2000) بيان كردند كه يافتن، ارزيابي و استخراج فرصتها ويژگي تعريف شده در زمينه كارآفريني است.
اخيرأ يك مدل فرايند تشخيص فرصت پيشنهاد شده كه بر پايه ايده دريافت و ارزيابي بنا شده است (هيلز، شريدر و لومپكين، 1999؛ لومپكين، هيلز و شريدر، 2004). بر پايه يك نظريه روانشناسي كلاسيك خلاقيت (زيسكزنت ميهايلي1996؛ والاس، 1926)، مدل تشخيص فرصت به عنوان يك فرآيند مرحله‌اي به تصوير كشيده مي‌شود كه شامل يك فاز اكتشاف شامل آماده سازي، پرورش و بينش و فاز شكل گيري شامل ارزيابي و به جزئيات پرداختن است(شكل 1 را ببينيد).
يك ويژگي كليدي اين مدل عمومي تشخيص فرصت، ماهيت تكرارپذير آن است. تشخيص فرصت محدود به يك بيان "آها"ي خالي نيست؛ بلكه يك فرايند تكراري است كه از طريق آن نگرش‌ها انديشيده مي‌شوند، اطلاعات جديد جمع آوري مي‌شود و مورد مطالعه قرار مي گيرد، و دانش در طول زمان ايجاد مي‌شود. در اين مسير يك ايده كسب و كار بايد براي يك فرصت كه ارزش افزوده براي شركت ايجاد كند شكل بگيرد (تيمونز، 1994).
مدل بر پايه خلاقيت تشخيص فرصت، به چندين دليل براي تشخيص فرصت كارافرينانه تناسب يافته است. اول اينكه كارآفريني به ويژه در مراحل اوليه آن يك فرايند معلولي است، ماهيت بازگشت پذير خلاقيت، فعاليت‌هاي پس و پيشيني كه كارآفرين غالبأ در تلاش براي به چنگ آوردن يك مفهوم پديدار شونده كسب و كار با آنها درگير است را با هم جفت مي‌كند (گارتنر، برد و ستار، 1992؛ ساراسواتي، 2001). دوم اينكه اين مدل از ساير مدل‌هاي خلاقيت در ادبيات سازماني متمايز است زيرا اصولأ براي توصيف يك فعاليت در سطح انفرادي به كار مي‌رود، در حاليكه ساير رويكردهاي خلاقانه اساسأ استفاده از تكنيك‌هاي خلاقيت در سطح گروهي در زمينه سازمان‌هاي تأسيس شده را مد نظر دارند (آمابيل،1988؛ وودمن، ساوير و گريفين 1993).
بعد از خلاصه‌اي از پنج مرحله تشخيص فرصت، نشان مي‌دهيم چگونه سه حالت يادگيري سازماني – رفتاري، ادراكي و اجرايي- به فازهاي اكتشاف و شكل‌گيري فرايند تشخيص فرصت ارتباط پيدا مي‌كند.
پنج مرحله تشخيص فرصت
چندين محقق تصميم گرفتند فرايند تشخيص فرصت را با ويژگي‌هاي آن توصيف كنند (فيت،2002؛ شين، 2000؛2003). بعضي مدل‌هاي تشخيص فرصت تشخيص فرصت را به عنوان يك فرايند مرحله‌اي به تصوير كشيدند (بهيو،1994) به شكلي كه حاصل اين فرايند به عنوان "تشخيص" تعريف شد (كريستن سن، ماسدن و پترسن، 1989). بيشتر تلاش‌هاي محققين در مدل تشخيص فرصت، آن را  به عنوان محل تلاقي عوامل زيادي از قبيل زمينه كارآفريني و تأثير كسب و كار و محيط عمومي تعريف كردند (گاگليو و تاوب، 1992؛ لنگ و مك مولان،1984). در تلفيق از اين ديدگاه‌ها، هيل و همكارانش (1999) و لومپكين و همكاران (2004) مدلي راپيشنهاد كردند كه طي آن يك چهارچوب "مرحله خلاقيت" (زيسكزنت ميهايلي، 1996؛ والاس 1926) عناصر ضروري براي مدل سازي تشخيص فرصت را ارائه مي‌داد. اين مراحل شامل: 1)آماده سازي؛ 2) پرورش؛ 3) بينش، كه فاز اكتشاف را شكل مي‌دهند؛ 4)ارزيابي؛ و 5) به جزئيات پرداختن كه فاز شكل‌گيري را شكل مي‌دهند. در زيربخش پايين، هر كدام از اين پنج عنصر با رائه اينگه چگونه در فرايند تشخيص فرصت استفاده مي‌شود مورد بحث قرار گرفته‌اند.
آماده سازي: تحقيقات قبلي بر اين باور بودند كه آماده سازي و دانش قبلي براي فرايند تشخيص فرصت ضروري هستند (شين،2000). آماده سازي به تجربه و دانشي رجوع مي‌كند كه پيش از فرايند اكتشاف فرصت مي‌آيد (كائو، 1989). چنان آماده‌سازي اساسأ يك تلاش آگاهانه براي ايجاد تخصص در يك حوزه و ايجاد يك حساسيت براي موارد و مشكلات در يك زمينه سودآور است (زيسكزنت ميهايلي ، 1996).  اما آماده سازي همچنين شامل دانش و تجربه‌اي است كه غير ارادي و بدون قصد اكتشاف فرصت جمع آوري شده است. در يك مجموعه سازماني، ايده هايي كه به راه‌اندازي موفقيت آميز كسب و كار منجر مي‌شود، اغلب از زمينه شركت، خط جاري محصول يا خدمت، يا دانش فني پديدار مي‌شود. با اين حال، افراد مهارت ها و ايده‌هاي جديد را به شركت مي‌آورند كه مي‌تواند به ايجاد كسب و كارهاي جديد منجر شود.
پرورش دادن. پرورش دادن به بخشي از فرايند تشخيص فرصت گفته مي‌شود كه كارآفرينان يا تيم كارآفرين به يك ايده يا يك مشكل ويژه مي‌انديشد. با اين حال اين مرحله به حل مسئله آگاهانه يا تجزيه و تحليل سيستم‌ها ارجاع نمي‌شود. (Csikszentmihaly، ابراز مي‌كند كه در طول پرورش دادن، "ايده‌ها از زير يك آگاهي بيرون مي‌ايند" (1996، صفحه 79). بنابراين پرورش دادن اساسأ يك سبك تكراري و جهت‌نيافته ، از توجه كردن امكانات يا گزينه‌هاي متفاوت است. گاگليو و تاوب (1992) پرورش دادن را به عنوان يك دوره كه "تشخيص، آماده جوش آمدن مي‌شود" توصيف كرده است. اين بخشي از فرايند تشخيص فرصت است كه تركيب جديدي كه شومپيتر (1934)  به آن فكر مي‌كرد، پديدار مي‌شود. (وارد، 2004)
بينش: بينش به لحظه " يافتم، يافتم" يا "آها"ي جوينده يابنده اشاره مي‌كند. در حاليكه پرورش دادن به يك فرايند جاري نظر دارد ، بينش به لحظه تشخيص اشاره مي‌كند. (زيسكزنت ميهايلي ، 1996). در بسياري موارد، اين نقطه‌اي است كه تمام جواب يا راه‌‌حل اساسي به شكل ناگهاني و غيرمنتظره به ذهن خطور مي‌كند. اين همگرايي ناگهاني نتيجه تغيير ادراكي است كه روابط وسيله-هدف موجود را به هم مي‌ريزد (گاگليو و كاتز، 2001). بينش‌ها ممكن است كاتاليزورهاي خنثي سازي براي ايجاد كسب و كار جديد يا دانش پوشش داده نشده‌اي كه فرايند جاري اكتشاف را به پيش اندازد، فراهم كنند. غير محتمل است كه بينش يك "رويداد" منفرد باشد؛ بينش‌ها اغلب به صورت بازگشت پذيري از طريق فرايند تشخيص فرصت روي مي‌دهند (د كودينگ، 1999). بينش‌هاي كارآفريني اساسأ يا تشخيص ناگهاني فرصت كسب و كار، يعني راه حلي براي مشكل كاملأ مطالعه شده و يا به دست آوردن يك ايده از همكاران، دوستان و ساير افراد مرتبط را شامل مي‌شوند.
ارزيابي: ارزيابي شروع فاز دوم فرايند تشخيص فرصت، يعني شكل‌گيري  را نشان مي‌دهد. اين مرحله شامل تحليل اين مي‌شود كه مفاهيم ايجاد شده در فاز اكتشاف قابل اجرا باشند، اينكه آيا تيم/كارآفرين مهارت هاي ضروري براي انجام آن را داشته باشند، و اينكه اين ايده آنقدر جديد باشد كه بشود روي آن كار كرد. در زمينه تشخيص فرصت كارآفرينانه، مرحله ارزيابي شامل مطالعه امكان‌سنجي مي‌شود، به شكلي كه ايده‌ها از طريق شكل هاي مختلف بررسي از قبيل آزمون مقدماتي بازار، تحليل‌هاي امكان‌سنجي مالي و يا بازخوردهايي از شركاي تجاري و ساير افراد در شبكه اجتماعي (بهيو 1994؛ سينگ و همكاران 1999) مورد آزمون قرار گيرند. ارزيابي همچنين شامل يك فرايند داخلي مي‌شود كه در آن كارآفرين بايد چشم‌اندازي براي بينش جديد جستجو كند و بپرسد: آيا مفهوم اين كسب و كار به اندازه كافي ارزشمند است كه آن را اجرا كرد؟ (زيسكزنت ميهايلي، 1996)
به جزئيات پرداختن: در محيط خلاقيت كارآفرينانه، پرداختن به جزئيات يعني: "ارزش آفريني از طريق كار خلاقانه" (كائو، 1989، صفحه 17). بر عكس جنبه‌هاي در جستجوي اطمينان مرحله ارزيابي، اين مرحله شامل جستجوي مشروعيت است: شكل دادن كسب و كار از يك فرصت پايدار با موضوع قرار دادن آن در يك بررسي موشكافانه خارجي و ساختن يك سيستم حمايتي براي آن. اين مرحله از آنجا كه نشان‌دهنده كار نسبتأ خسته كننده انتخاب گزينه‌ها، نهايي كردن انتخاب‌ها و سازماندهي منابع است، اساسأ وقت‌گيرترين بخش فرايند است.( زيسكزنت ميهايلي، 1996). با فرض اينكه ايده كسب و كار بعد از مرحله ارزيابي هنوز پايدار ملاحظه مي‌شود، اين مرحله شامل فعاليت‌هاي برنامه ريزي جزئيات براي كاستن از عدم اطمينان مي‌شود. با اين حال خود فرايند پرداختن به جزئيات جنبه‌هايي از مفهوم كسب و كار را كه نياز به توجه يا تحليل‌هاي دقيقتري دارد و بنابراين بايد بيشتر تحت ارزيابي قرار گيرد، آشكار مي كند (آلدريچ، 1999).
فرايند تشخيص فرصت با اين پنج مرحله به اختصار گفته شده، مي‌تواند به وسيله اجراي اصول و روش‌هاي يادگيري سازماني پيشرفت كند. در باقيمانده مطلب، شرح مي‌دهيم كه چگونه مي‌توان به تشخيص فرصت دست يافت. سپس به اين مي‌پردازيم كه چگونه يادگيري سازماني مي‌تواند فرايند تشخيص فرصت را بهبود بخشد.
منبع خبر: دانشنامه فارسی اقتصاد
  ۶ دی ۱۳۸۹ ساعت ۹:۱۳:۲۴ قبل از ظهر
نظرات (1)

خسروانی  ۸ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱:۸:۱۳ بعد از ظهر

از این طرح ها برای نقره هم استفاده میشه شبیهشو فردوسی دیدم جذابه

 همین حالا نظر خود را ثبت کنید:

نتایج یافت شده: 0 مورد