بیشتر مواقع مدیران در ارتباطاتشان بدون استفاده از کلام موفقتر از زمانی هستند که از کلام بهره میبرند. چیزی که در اینجا اهمیت زیادی دارد، حفظ حالت توازن و متقاعد کردن مخاطب میباشد.
بیشتر مواقع مدیران در ارتباطاتشان بدون استفاده از کلام موفقتر از زمانی هستند که از کلام بهره میبرند. چیزی که در اینجا اهمیت زیادی دارد، حفظ حالت توازن و متقاعد کردن مخاطب میباشد.
این ایده هنگام تماشای هنرنمایی کوین بیکن (Kevin Bacon) در صحنهای از فیلم Taking chance به ذهن من آمد. در این صحنه زنجیرهای انسانی در حال تشییع پیکر یک سرباز کشته شده به آرامگاه ابدیاش بودند. با اینکه بیکن نقش اصلی را در این فیلم داشت، به نظر میرسد که کل دیالوگهای اوبیشتر از 10 صفحه نبود و جالب اینکه او در هر صحنه فقط یک یا دو جمله میگفت. بهرغم عدم استفاده او از کلمات، اوج غم و اندوهی را که او برای از دست دادن سرباز جوان تحمل میکرد و نیز سرزنش خودش به دلیل عدم شرکت در جنگ کاملا قابل مشاهده بود.
چیزی که اجرای بیکن به ما یادآوری میکند این است که مدیران همیشه نیاز ندارند که برای انتقال منظور خود از کلمات استفاده کنند؛ حالات بیکلام گاهی اوقات تاثیرشان خیلی بیشتر از سخن گفتن با کلمات است. متاسفانه بیشتر اوقات حالات بیکلام برای موارد منفی مانند: نشان دادن گیجی و حواس پرتی، بیاعتنايی یا حتی برای ابراز انزجار استفاده میشوند. متصدیان امور، مخصوصا افرادی در پستهای بسیار بالا، نه تنها باید مراقب حرفهايي که میزنند باشند، بلکه باید مواظب حرکات و اشاراتشان نیز باشند. در اینجا ما چند پیشنهاد ارائه میدهیم.
عضلات صورتتان را شل کنید. زمانی من با یک مهندس با استعداد کار میکردم که علاقه و دلبستگی زیادی به درس دادن به دیگران داشت، اما از آنجایی که او به تازگی به آن شرکت آمده بود، کارمندان شرکت او را نمیشناختند و فقط او را در دفتر کارش میدیدند، در حالی که عضلات صورتش کاملا منقبض بود و بسیار عصبی به نظر میآمد. زبان بدن او به دیگران این القا را میکرد که «فاصله بگیرید»! در حقیقت تنها مشکل او این بود که خیلی عمیق به فکر فرو میرفت، ولی در ارتباط با دیگران میتوانست بسیار موفق باشد. او روی یادآوری به خود برای شل کردن عضلات صورتش کار کرد. از زمانی که او این کار را میکرد دوستانهتر به نظر میآمد و به خاطر همان قادر شد که ارتباط بهتری با همکاران خود داشته باشد. (شما هم تمرین برای شل کردن عضلاتتان را با نگاه کردن در آینه میتوانید انجام دهید. این کار دور از فایده نخواهد بود.)
برای خودتان بازرس تعیین کنید. از یکی از همکاران مورد اعتمادتان خواهش کنید که حالات صورت و طرز ایستادن شما را در حین یک جلسه، مخصوصا جلسهای که بحثهای پر تنش در آن مطرح میشود را با دقت بررسی کند. اگر شما کسل و عصبانی به نظر بیایید یا اگر در حالی که در صندلیتان فرو رفتهاید بیرون از پنجره بیرون را نگاه کنید، این پیغام را القا میکنید که ترجیح میدادید به جای شرکت در آن جلسه در جای دیگری حضورداشتید. اگر قیافه شما در هم باشد، ممکن است که حالت رنجش و آزردگی از خود ساطع کنید. آگاه باشید که مردم فقط به آنچه که شما میگویید گوش نمیدهند، بلکه حواسشان به تمام حالات و رفتار شما حین ادای آن سخنان نیز هست.
گزیدهگو باشید. در بعضی فرهنگها و به طور قابل ملاحظهای میان آمریکاییهای بومی و اسکاندیناویها این عادت رواج دارد که افرادی که پست بالاتری دارند خیلی کم صحبت میکنند و فقط در مورد موضوعات مهم و آخر از همه سخن میگویند. رهبران تجاری نیز میتوانند افراد زیردست خود را تشویق کنند که در ابتدا و به صورت آزادانه سخن بگویند و خودشان فقط زمانی مداخله کنند که میخواهند مطلب بسیار مهمی را به بحث بیفزایند. هرگز صدای خود را بالا نبرید در عوض هنگامی که میخواهید توجه جمع را به خود جلب کنید با خونسردی و اقتدار سخن بگویید. زمانی که همه مردم حاضر در جمع با عصبانیت سر هم دیگر داد میزنند، هیچ چیزی غیر از کنترل کردن احساسات نمیتواند نشانگر قدرت شما باشد. مدیران نباید در حالی که به شدت خودشان را گرفته اند در داخل شرکت قدم بزنند. هنگامی که موضوعات مهمی در میان است نشان دادن احساسات علاوه بر سخن گفتن بسیار مناسب خواهد بود. یک مدیر لایق باید با اقتدار و قدرت با دیگران ارتباط برقرار کند و اهمیت زمان را به دیگران بشناساند. برای مثال، اگر یک تیمی با اینکه همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارند توجهی به ضرب الاجلی بودن کار نمیکنند، یک گفتوگوی نیروبخش و پرحرارت بسیار ضروری خواهد بود. این چنین احساساتی که برای هدفهای خوب صرف میشوند یک راه بسیار خوب برای متمرکز شدن توجه ما روی موضوعات مهمی است که در اختیار داریم. البته شما باید این کار را با احتیاط انجام دهید. گفتوگویی را به خاطر میآورم که با یکی از مربیهای افسانهای چوگان دانشگاه میشیگان به نام رد برنسون
(Red Berenson) داشتم. او گفت اگر من صدایم را برای یک دانشجوی تازهوارد بلند کنم این کار من ممکن است منجر به از دست رفتن اعتماد به نفس آن دانشجو بشود. از طرف دیگر اگر گاهی اوقات آن دانشجو توبیخ نشود ممکن است تمرکز خود را از دست بدهد. پس نتیجه میگیریم که باید در موقعیتهای مختلف واکنشهای مناسبی از خود
بروز دهیم. یکی از صحنههای قابل توجه فیلم Taking Chance جایی است که بیکن نظری به تابوت سرباز جوان میاندازد. هیچ کس دیگر جسد را نخواهد دید، اما بیکن احساس میکند که این وظیفه او است که مطمئن شود سرباز جوان بهصورت شايستهاي لباس پوشانده شده است. هیچ کلامی رد و بدل نمیشود، ولی حالت صورت بیکن آنچه که نیاز است بدانیم را به ما میگوید.
منبع: Harvard Business Review
نویسنده: جان بالدونی
مترجم: عاطفه کردگاری
۲ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۴۵:۵۱ قبل از ظهر