یک خانم خانهدار در خانه، بر شوهر و فرزندان خود مدیریت میکند اما ما میگوئیم زن سالاری.
شاید بسیاری از ما، هر چند گاهی آهی از ته دل روانه افکارمان میکنیم و در حسرت صدور حکم مدیریت در محل کارمان، شمارش معکوس را آغاز مینمائیم و وقتی به صفر میرسیم با دنیائی از ناامیدی همانند صفرهای سمت چپ یا پشت اعداد بیفایده باقی میمانیم و زار. اما بیابید واقعبین باشیم. بیایید اگر شمارش معکوس را آغاز کردیم، حداقل وقتی به صفر رسیدیم، آغاز حرکت یا به عبارتی فرمان آتش باشیم. یعنی همانند صفرهای سمت راست یا جلوی اعداد.
همه ما به نوعی مدیریم. تعجب نکنید. چرا که هستیم، اما یا باور نداریم یا نمیخواهیم باور کنیم. گروهی باور دارند و گروهی نمیدانند. گروهی موفق هستند و گروهی در جا زدن را تجربه میکنند. گروهی دایم میاندوزند و گروهی تنها میدوزند. گروهی دایم میدوشند و گروهی تنها مینوشند. ما اگر در اداره مدیر نیستیم، در دایره دوستان که میتوانیم باشیم. ما اگر در کارخانه مدیر نیستیم، در خانه که میتوانیم باشیم. ما اگر مدیریم، مدبر هم که میتوانیم باشیم.
راستی؛ ما تنها در آرزوی مدیر شدن هستیم یا بر آرزوها نیز مدیریت میکنیم؟
▪ مدیریت بر دیگران؟!
شاید روزانه این واژهها را زیاد بازگو نمائیم. مرد سالاری، زن سالاری، کارگر سالاری، شاگرد سالاری، معلم سالاری، کارمند سالاری، کودک سالاری و نظایر آن.
حقیقت چیست؟ حقیقت، مدیریت سالاری است نه فرد سالاری. این مدیریت میتواند در جهت مثبت باشد یا استبدادی. میتواند منطقی باشد یا نادرست. این که کدام است باشد برای بعد.
▪ یک خانم خانهدار در خانه، بر شوهر و فرزندان خود مدیریت میکند اما ما میگوئیم زن سالاری.
▪ یک مرد فروشنده در خانه، بر زن و فرزندان خود مدیریت میکند اما ما میگوئیم مرد سالاری.
▪ یک سرپرست در کارخانه، بدون یک کارگر خاص و مدنظر، نمیتوان کار را ادامه دهد اما ما میگوئیم کارگر سالاری.
▪ یک شاگرد در کلاس درس، جو کامل کلاس را در اختیار دارد اما ما میگوئیم شاگرد سالاری.
▪ یک معلم در کلاس درس، اجازه کوچکترین شلوغی را به شاگردانش نمیدهد اما ما میگوئیم معلم سالاری.
▪ یک کارمند در اداره، جو محیط اداری را در اختیار کامل دارد اما ما میگوئیم کارمند سالاری.
▪ یک کودک بر عاطفه پدر و مادر خود، تسلط کافی را دارد اما ما میگوئیم کودک سالاری.
راستی؛ ما چگونهایم و چگونه سالاری هستیم؟
۲۵ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱:۳۳:۱۴ قبل از ظهر