پایه
و اساس سازمان، وظایفی است كه به وسیله اعضای آن انجام میگیرد. این وظایف
باید متناسب با یكدیگر و دارای هماهنگی در جهت رسیدن به اهداف سازمان
باشد. بنابراین، تجزیه و تحلیل و شناخت مشاغل در سازمان، بخش مهمی از
وظایف مدیریت منابع انسانی محسوب میشود.تجزیه و تحلیل شغل، فرآیندی است
كه از راه آن، ماهیت و ویژگیهای هر یك از مشاغل، در سازمان بررسی میگردد
و اطلاعات كافی در باره آنها جمعآوری و گزارش میشود. با تجزیه و تحلیل
شغل معلوم میشود كه هر شغل چه وظایفی را شامل میشود و برای احراز و
انجام شایسته آن، چه مهارتها، دانشها و تواناییهایی لازم است.در حال
حاضر، روش بهخصوصی كه به طور یكسان برای تجزیه و تحلیل همه مشاغل در هر
شرایطی مناسب بوده و از پایایی و روانی لازم نیز برخوردار باشد، وجود
ندارد. برخی از صاحبنظران معتقدند كه تركیبی از روشهای گوناگون، مؤثرتر
از به كارگیری هر یك از آنها به تنهایی است و هیچیك از روشها به طور
جداگانه بر دیگر روشها برتری ندارد.
تنظیم شرح شغل و شرایط احراز شغل
در شرح شغل، وظایف، مسؤولیتها و شرایط كلی كار به طور خلاصه بیان میشود.
شرایط احراز شغل نیز شرح حداقل شرایطی است كه متصدی شغل باید داشته باشد
تا بتواند با موفقیت از عهده كار برآید. به بیان دیگر، دانش، مهارتها و
تواناییهایی كه برای انجام موفق و مؤثر شغل ضروری است، در فرم شرایط
احراز منعكس میشود و انتظار میرود كسی كه دارای آن شرایط است، كار را
بهتر از كسی كه فاقد آنها است، انجام دهد.تنظیم شرایط احراز شغل، نقش
مهمی در فرآیند انتخاب افراد ایفا میكند و با استفاده از آن میتوان فردی
را انتخاب و استخدام كرد كه بیشترین شایستگی را برای تصدی شغل مورد نظر
داشته باشد. در واقع، منظور از انتخاب درست در مدیریت منابع انسانی، این
است كه شاغل (با توجه به مشخصاتی كه در شرایط احراز شغل درج گردیده) و شغل
(آن طور كه در شرح شغل آمده است) با هم تناسب داشته باشند.در شرح شغل،
عناوینی مانند: عنوان شغل، محل شغل، خلاصهای از شغل، وظایف شغل، رئیس یا
زیردستان، شرایط شغل و خطرهای موجود در شغل میآید. در شرایط احراز شغل،
عناوینی مانند: تحصیلات، تجربیات، دورههای تخصصی، قدرت قضاوت، ابتكار،
توان تصمیمگیری، مهارتهای جسمی، مهارت در انتقال مفاهیم، ویژگیهای روحی
و روانی و نیاز به استفاده بیش از اندازه از یكی از حواس پنجگانه، مانند
چشم، میآید.
كاربرد تجزیه و تحلیل شغل
اطلاعاتی كه از تجزیه و تحلیل شغل به دست میآید، در امور گوناگون مربوط
به مدیریت منابع انسانی، مورد استفاده قرار میگیرد كه مهمترین آنها
عبارتند از: كارمندیابی، انتخاب و انتصاب، ایمنی، ارزیابی عملكرد، حقوق و
دستمزد، طراحی شغل، برنامهریزی نیروی انسانی و تحقیق و پژوهش و تنظیم
قوانین و مقررات استخدامی.
مشكلات تجزیه و تحلیل شغل
ممكن است در نتیجه تجزیه و تحلیل شغل، تصویر مبهمی از شغل ارائه شود. این
احتمال، همواره حتی هنگامی كه تجزیه و تحلیل بههنگام صورت گرفته باشد نیز
وجود دارد. علت این است كه افراد مختلف از دیدگاههای مختلف به یك شغل
نگاه میكنند و برداشتهای متفاوتی دارند. از این رو، ممكن است كارشناسان
و تحلیلگران آمار، ارقام و اطلاعات به دست آمده را به صورتهای گوناگون
تفسیر كنند. این مشكل، تنها به تجزیه و تحلیل مشاغل محدود نمیشود، بلكه
در هر فرآیندی كه انسان به عنوان عامل، در آن دخالت داشته باشد، وجود دارد.
طراحی شغل
برای طراحی مشاغل، روش واحدی كه همواره بتوان از آن استفاده كرد، وجود
ندارد و در شرایط و موقعیتهای گوناگون، طرحها و الگوهای متفاوتی به كار
برده میشود؛ ولی معمولاً از چهار روش، بیشتر استفاده میشود: روش مدیریت
علمی، روش انگیزش، روش سیستمی و روش مبتنی بر ویژگیهای عامل انسانی
۱. روش مدیریت علمی
رایجترین شیوه برای طراحی شغل، روش مدیریت علمی است كه تیلور آن را
پیشنهاد كرده است. او معتقد بود كه تقسیم كار (بر اساس تخصص) باید مبنای
طراحی مشاغل قرار گیرد.
در این نظریه، بهترین طرح برای هر شغل، آن است كه حركات اضافی برای انجام
دادن آن را حذف كرده باشد. او نكات زیر را مورد توجه قرار میداد:
شغل باید به وظایف و مسؤولیتها محدود شود كه میتوان به بهترین وجه از عهده آنها بر آمد.
شاغل باید فنون و مهارتهای خاص هر شغل را آموخته باشد.
ابزار و وسایل كار باید در دسترس كاركنان قرار داده شود، به گونهای كه از تعداد حركات غیر ضروری كاسته شود.
۲. روش انگیزش
بر اساس این روش، مشاغل باید به گونهای طراحی شوند كه باعث رضایت كاركنان
و ایجاد انگیزه در آنان گردد. روش انگیزش بر اساس نظریههای زیر پیشنهاد
گردیده است:
نظریه دو عاملی هرزبرگ (غنی سازی شغل)
بنابر این نظریه، بدون اینكه تغییری در محتوای شغل داده شود، كاركنان،
مسؤول برنامهریزی برای كار خویش و نظارت بر فرآیند كار میشوند و در
نتیجه، مسؤولیت آنان در برابر كار، مشخصتر میگردد.
نظریه فعالسازی
طبق این نظریه، باید با ایجاد تنوع در كار و كاهش خستگی، كاركنان را فعال
ساخت. گردش شغلی، یكی از روشهایی است كه به این منظور بهكار گرفته
میشود. به جای اینكه فردی همواره مأمور و مسؤول كار بهخصوصی باشد،
مجموعهای از وظایف مختلف و متنوع را انجام میدهد.
نظریه ویژهگیهای شغل
این نظریه، مانند نظریه هرزبرگ، معتقد است كه كاركنان هنگامی برای انجام
كار انگیزه خواهند داشت كه احساس كنند شغلشان با ارزش است و از چگونگی
عملكرد خود، بازخورد بگیرند؛ ولی بر خلاف نظریه هرزبرگ، كه در آن، توصیه
ویژهای برای طراحی شغل ارائه نمیشود، در این نظریه، ابعاد كار به شرح
زیر در طراحی شغل، مورد توجه قرار میگیرد:
۱. انجام كار باید به مجموعهای از مهارتها و تواناییهای گوناگون و متنوع نیاز داشته باشد.
۲. هویت كار باید معلوم باشد؛ یعنی به جای بخشی از كار، كاركنان باید یك كار را به طور كامل انجام دهند.
۳. كار باید هم از نظر كسی كه مسؤول انجام دادن آن است و هم از نظر دیگران، چه در داخل سازمان و چه در خارج از آن، مهم به شمار آید.
۴. شغل باید طوری طراحی شود كه شاغل آن، استقلال و آزادی عمل داشته باشد و بتواند در باره رویه كار، تصمیمگیری كند.
۵. طراحی شغل باید به گونهای باشد كه شاغل بتواند از عملكرد خود بازخورد بگیرد.
وجود سه عامل (تنوع، هویت و اهمیت) باعث میشود كارمند احساس كند كه كار
مهمی دارد. استقلال و آزادی عمل باعث میشود كه خود را مسؤولِ نتیجه كار
خود بداند و دریافت بازخورد باعث میشود كه فرد از نتایج واقعی عملكرد
فعالیتهای خویش آگاه گردد. نتیجه حاصل از این حالتهای روحی در كاركنان،
انگیزه بیشتر، افزایش كیفیت كار، رضایت بیشتر و غیبت كمتر است.
۳. روش سیستمی
منظور از روش سیستمی، این است كه به جای طراحی تكتك مشاغل، نظام كار به
گونهای طراحی شود كه ابعاد اجتماعی و فنی كار، مكمل یكدیگر باشند.
از نظر كاركنان، شغلی خوب است كه پیشپا افتاده و عادی نباشد و انجام دادن
آن تا حدودی به توان فكری نیاز داشته باشد، تا اندازهای در آن تنوع و
آزادی عمل وجود داشته باشد، وجهه اجتماعی خوبی داشته باشد و امكان پیشرفت
شاغل را فراهم كند. بنابر این، ضوابط نظام كار باید طوری طراحی شود كه آن
دسته از كاركنانی كه خواهان مسؤولیت بیشتر، مشاركت در تصمیمگیریها و
رشد و پیشرفت در سازمان هستند، امكان دستیابی به این اهداف را داشته
باشند.
در روش سیستمی، مانند روش مدیریت علمی، هدف این است كه كارآیی عملیات
افزایش یابد؛ ولی بر خلاف روش مدیریت علمی، به جای توجه به افزایش كارآیی
در همه وظایف شغل، به وظایفی توجه میشود كه نقش مهمی در روند كار دارند؛
مثلاً به جای اینكه واحدی در سازمان برای كنترل كیفیت كالا ایجاد شود،
كارگری كه كالایی را تولید میكند، خود مسؤول حفظ كیفیت و رفع عیوب آن
میگردد. طراحی نظام كار به این شكل، تصمیمگیری برای رفع مشكل را در
پایینترین سطح، یعنی منشأ ایجاد آن، امكانپذیر میكند.۴. روش مبتنی بر
ویژگیهای عامل انسانی
در این روش، ابزار، وسایل، تجهیزات و شرایط كار، به گونهای طراحی میشود
كه بیشترین كارآیی به دست آید و به بهداشت و ایمنی و نیز رضایت كاركنان
بیفزاید. به بیان دیگر، هدف این است كه روش كار، مطابق با ویژگیهای عامل
انسانی طراحی شود.(۱)
- طراحی شغل از دیدگاه كتاب و سنت
از دیدگاه مدیریتپژوهان، برای طراحی مشاغل، روش واحدی كه همواره بتوان از
آن استفاده كرد، وجود ندارد و در شرایط و موقعیتهای مختلف، طرحها و
الگوهای متفاوتی به كار برده میشود.(۲)
مدیریت اسلامی نیز علیالقاعده هیچیك از روشهای نامبرده را ردع و منع
نمیكند؛ اما بر اساس نظریه رشد و اصل رحمت، كه خمیر مایه مدیریت رحمانی
است، شغل باید به گونهای طراحی شود كه زمینههای رشد همهجانبه شاغل را
فراهم كند، او را از نظر استعداد، شكوفا سازد و در یك قالب بسته نگاه
ندارد، ابتكارهای او را جلوهگر سازد، مایه رضایت او باشد، انگیزههای او
را تقویت كند و صرفاً به كارآیی سازمانی و رشد كمی و فنی و ازدیاد تولید و
محصول و ارتقای كارآیی او بسنده نشود.
روش سیستمی در درجه اول، با اندازههای مدیریت رحمانی سازگارتر است. پس از
آن، روش انگیزشی میتواند مورد لحاظ قرار گیرد. حسن و نقطه قوّت روش
سیستمی این است كه به جای طراحی تك تك مشاغل، نظام كار به گونهای طراحی
میشود كه ابعاد اجتماعی، انسانی و فنی كار، مكمل یكدیگر هستند، كه این
امر نیز با مبنای حسن فعلی و فاعلی كار، سازگارتر است. بنابر این مبنا،
فعل و فاعل، با هم باید دارای حُسن و درجات خداپسندانه باشند. حسن فعلی،
ناظر بر حداكثر كارآیی است و حسن فاعلی، بیانگر روحیات و نیات و
انگیزههای فاعل است و این هر دو، مهم هستند.
از سوی دیگر، روش مدیریت علمی تیلور، كمترین مطلوبیت را دارد؛ زیرا
تحقیقات نشان داده است كه تقسیم كار به اجزای كوچكتر، عواقب زیانباری
چون نارضایتی، فشارهای عصبی و افت عملكرد كاركنان را در پی داشته است.(۳)
این امور در جهت خلاف قواعد مسلّمی، همچون نفی عسر و حرج و نفی ضرر در
اسلام، قرار دارند.
- شرح شغل در قرآن و سیره نبوی و علوی
تبیین وظایف و معلومیت تكالیف، از اصول انكارناپذیر مدیریت رحمانی است. هم
فرشتگان به عنوان كارگزاران خداوند، وظایف خویش را میشناسند و هم رسولان
الهی شرح وظایف مشخصی دارند؛ مثلاً وظایف رسول خدا(ص) عبارتند از:
۱. تعلیم حقایقی كه مردم نمیدانند یا نمیتوانند بدانند.(۴)
۲. تزكیه و پاكسازی انسانها از بدیها و سوق دادن آنان به سوی خوبیها.(۵)
۳. یادآوری بینشها و گرایشهای فطری متعالی، نهفته در وجود بشر.(۶)
۴. آزادی انسان از اسارت قدرتهای سلطهجو و برداشتن زنجیرهایی كه پیروی از هوا و هوس، بر دست و پای روح او بسته است.(۷)
۵. امر به معروف و نهی از منكر.(۸)
۶. حلال كردن طیبات و حرام كردن خبائث و پلیدیها.(۹)
۷. گرفتن مالیات و صدقات از توانمندان.(۱۰)
۸. بسیج نیروها برای جنگ و جهاد در راه خدا.(۱۱)
۹. تهجد و بیداری شبانه.(۱۲)
۱۰. ابلاغ پیام الهی و آسمانی به مردم.(۱۳)
۱۱. انذار و بیم دادن به مردم.(۱۴)
۱۲. بشارت دادن به مؤمنان وعاملان صالح.(۱۵)
۱۳. همراهی و همنوایی با محرومان جامعه.(۱۶)
۱۴. بازگو كردن نعمتهای پروردگار.(۱۷)
۱۵. استقامت در راه خدا.(۱۸)
۱۶. توكل كردن بر خدا.(۱۹)
۱۷. مشورت كردن با مردم در امر حكومت.(۲۰)
۱۸. بخشش خطاهای مردم و استغفار برای آنان.(۲۱)
۱۹. برقراری عدالت اجتماعی.(۲۲)
۲۰. اسوه و الگو بودن برای طالبان كمال.(۲۳)
از آیات ذكر شده و امثال آن، كه در قرآن فراوان است، این اصل استفاده
میشود كه كسی كه بر كاری گماشته میشود، باید شرح وظایف او به شكل اجمالی
و تفصیلی مشخص باشد تا هم پاسخگو باشد و هم با او اتمام حجت شده باشد. در
همین زمینه، یكی از وظایف رسول، تبیین و مشخص كردن وظایف و تكالیف دیگران،
از جمله، كارگزاران خویش است: «و انزلنا الیك الذكر لتبیّن للناس ما نزّل
الیهم»؛(۲۴) یعنی ما این ذكر (قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آنچه را به
سوی مردم نازل شده است، برای آنان روشن سازی.
پیامبر اكرم(ص) این اصل را مانند دیگر اصول مدیریتی، كاملاً مراعات
میكرد. ما اكنون مجموعهای از نامههای آن حضرت را در دست داریم كه
بیشتر آنها در سالهای هشتم تا دهم هجری نوشته شدهاند. بخشی از این
نامهها خطاب به رؤسای قبایل و برای نصب آنان به عنوان حاكم و عامل رسول
خدا(ص) بر آن قبیله است. پیامبر اكرم(ص) در این نامهها دستورهایی در باره
رعایت عدالت، مسائل قضایی و نیز حوزه جغرافیایی قبیله و حقوق خاص آنان
صادر كردهاند.(۲۵) برخی معتقدند كه عهدنامهنویسی، همان شرح وظیفهنویسی
بوده است كه در زمان پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) آغاز شد.(۲۶)
مقریزی در كتاب امتاع الاسماع(ص۱۰۳۹) شرح وظایفگونهای از رسول خدا(ص)
خطاب به عموم والیان و كارگزاران خویش آورده است كه جای نام والی خالی است
و با اصطلاح «فلان» تنظیم شده است. بنابر این نقل، این شرح وظایف، شكل
استاندارد شده و همسانی را برای همه كارگزاران بیان میكند:
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. این فرمانی است از سوی پیامبر خدا به
فلان. در همه كارهای خویش از نافرمانی خدا بپرهیزد؛ زیرا خداوند با
پرهیزگاران و نیكوكاران است. حقوق را آنسان كه خدای تعالی واجب گردانیده
است، بستاند و آن گونه كه او دستور داده است، به كاربرد. پرداختن به كار
نیك را با رفتار خویش آسان گرداند. با مردم به جدال نپردازد؛ زیرا قرآن
ریسمان خدا است كه دادگری و دانشاندوزی و خرمی دلها در آن است. از این
رو، آیههای محكم آن را به كاربندید و همه حلال و حرام آن را به كار گیرید
و متشابه آن را باور كنید.
به نماینده خود دستور دادهام كه كار نیك را از نیكوكار بپذیرد و او را
برای آن كار بستاید و فرآیند كار بد را به بدكار بازگرداند...وظیفه
كارگزار من این است كه مردم را از ستم كردن به یكدیگر باز دارد. ای
نمایندگان من! خود را تباه مسازید؛ زیرا خداوند سرپرستان را یاور ناتوانان
و باز دارندگان از نیرومندان قرار داده است...ای نماینده من! به مردم
دستور ده كه نمازها را در وقتهای خود بگزارند و وضو را كامل سازند. وظیفه
تو است كه زكاتی را كه باید بپردازند، از دارایی ایشان برداری.
نماینده من موظف است به مسلمانان دستور دهد كه سالمندان و حافظان قرآن را
گرامی بدارند. نامداران را ارج نهند. قرآن را مطهر دارند و با وضو به آن
دست گیرند.
ابنهشام در كتاب سیره خود، نامهای را از رسول خدا(ص) خطاب به عمروبن حزم
- كه عازم یمن بود و قرار بود والی آنجا شود - نقل كرده است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم. این نامهای است از خدا و رسولش خطاب به عمروبن حزم، زمانی كه او را مبعوث كرد به یمن:
- او را امر میكند به تقوای الهی در همه امور. - او را دعوت میكند كه به
حق عمل كند و حقمدار باشد. - مردم را به خیر بشارت دهد و به خیر امر كند.
- به مردم قرآن تعلیم دهد و آنان را دینشناس سازد. - مردم را از تماس با
قرآن
نهی كند مگر آنكه طاهر باشند. - خبر دهد مردم را به مطالبی كه له و علیه
آنان است(حلال و حرام و اوامر و نواهی). - با مردمی كه بر حق هستند، آرام
و ملایم باشد و اگر ظالمند، بر آنان شدت بگیرد، كه خداوند ظلم را دوست
ندارد و از آن نهی كرده و فرموده است: «الا لعنهٔ اللَّه علی الظالمین». -
مردم را به بهشت و اعمال بهشتی بشارت دهد و از آتش بترساند و از عمل
آتشآفرین بیم دهد. - مردم را گرد آورد تا دین بیاموزند. - به مردم قوانین
حج، واجبات و مستحبات آن را بیاموزد و اینكه خدا به حج اكبر امر كرده
است. - به مردم بیاموزد كه لباس مناسب بپوشند كه عورت را نمایان نكند. -
آرایش مو را درست كنند و موها را از پشت سر نبندند. - آنان را از قبیله و
عشیرهگرایی نهی كند و به خداگرایی سوق دهد و ملیگراها را بكشد. - مردم
را به زیاد وضو گرفتن امر كند. - مردم را به نماز در وقت آن و اتمام ركوع
و سجود امر كند و اوقات نماز را به آنان بیاموزد. - آنان را به نماز جمعه
و غسل جمعه امر كند. - از مردم سهمی از مغانم و غنایم بگیرد، خمس بگیرد.
زكات را یك دهم از دیم و یك بیستم از آبی بگیرد. برای هر ده شتر، دو
گوسفند، برای هر بیست شتر، چهار گوسفند و... بگیرد. - هر یهودی و نصرانی
كه ایمان و اسلام آورد، تابع قوانین اسلام و مسلمانان خواهد بود و هركس كه
یهودی و نصرانی بماند، باید جزیه بدهد و گرنه دشمن خدا و رسول خدا و
مؤمنان است.(۲۷)
همانند این شرح وظایف، خطاب به معاذبن جبل نیز نقل شده است.(۲۸)
در همین زمینه، امیرالمؤمنین(ع) نیز شغل و وظیفه استانداران خویش را
بهگونهای مشروح بیان میفرمود كه نمونه كامل آن، شرح وظایف مالكاشتر
است كه در میان نامههای آن حضرت، در نهجالبلاغه برجستگی خاص خود را دارد.
نكته درخور توجه، همسانی شرح وظایف خدا برای رسولش، رسول خدا(ص) برای
كارگزارانش و امیرالمؤمنین(ع) برای استانداران و كارگزارانش است كه با
مقایسه آنها با یكدیگر، این امر بهخوبی مشخص میشود.
- شرایط احراز شغل برگرفته از كتاب و سنت
برای تعیین شرایط احراز شغل، باید به پرسشهایی از این دست پاسخ داد: چه
كاری در این شغل باید انجام داده شود و چه دانش، تحصیلات قبلی، نگرشها و
مهارتهایی نیاز است؟ از آنجا كه پایگاههای شغلی، حالت ایستایی ندارند،
لازم است پرسشهای دیگری نیز مطرح شوند؛ مانند اینكه آیا میتوان با
روشهای متفاوتی كار را انجام داد؟ اگر پاسخ آری است، شرطهای لازم كدامند؟
برای پاسخگویی به این پرسشها و پرسشهای همانند، باید به تجزیه و تحلیل
شغل پرداخت؛(۲۹) یعنی حدود، دامنه و گستردگی شغل باید متناسب و در
بردارنده مهارتهای لازم مدیریت باشد.
با توجه به قلمرو این بخش از تحقیق، كه مدیریت منابع انسانی در سطح مدیریت
كلان یا دولتی است، به بیان شرایط احراز مناصب حكومتی میپردازیم. در این
نگرش، هر شغل، یك منصب تلقی میشود. در نظام مدیریتی اسلام، اعم از مدیریت
رحمانی، نبوی و علوی، برای احراز هر منصب، شرایطی متناسب لحاظ شده است.
قرآن در مواضعی چند به این امر اشاره دارد:
۱. «پادشاه گفت: یوسف را نزد من بیاورید تا وی را از خاصان خود گردانم.
هنگامی كه با او گفتوگو كرد، گفت: تو امروز نزد ما جایگاهی والا داری و
مورد اعتماد هستی. یوسف گفت:
مرا سرپرست خزاین سرزمین (مصر) قرار ده كه نگهدارنده و آگاهم.(۳۰)
یعنی با منصب خزانهداری، دو ویژگی و شرط تناسب دارد: امانتدار و
اقتصاددان بودن.۲. «سلیمان گفت: ای بزرگان! كدام یك از شما تخت او (ملكه
سبا) را برای من میآورد پیش از آن كه به حال تسلیم نزد من آیند؟ عفریتی
از جن گفت: من آن را نزد تو میآورم پیش از آن
كه از جای خود برخیزی و من بر این امر توانا و امین هستم».(۳۱)
یعنی دو ویژگی، با این مأموریت خطیر، متناسب است: قدرت كافی و امین بودن (زیرا مورد مأموریت، یك زن است).
۳. «آیا مشاهده نكردی جمعی از بنیاسرائیل بعد از موسی را كه به پیامبر
خود گفتند: برای ما فرماندهی انتخاب كن تا در راه خدا پیكار كنیم. گفت:
شاید اگر دستور قتال به شما داده شود، سرپیچی كنید و جهاد نكنید. گفتند:
چگونه ممكن است در راه خدا پیكار نكنیم در حالیكه از خانهها و
فرزندانمان رانده شدهایم. وقتی دستور قتال به آنان داده شد، جز عده كمی،
همگی سرپیچی كردند و خداوند از ستمكاران آگاه است. پیامبرشان به آنان
گفت: خداوند طالوت را برای شما به عنوان فرمانده انتخاب كرده است. گفتند:
چگونه او بر ما حكم میكند در حالی كه ما از او شایستهتریم، او مال و
ثروت چندانی ندارد. گفت: خدا او را بر شما برگزید و او را در علم و قدرت
(جسم) وسعت بخشیده است».(۳۲)
یعنی برای فرماندهی نظامی، دو صفت قدرت و دانش نظامی لازم است.
۴. «ای داود! ما تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دادیم. پس در
میان مردم، بهحق قضاوت كن و از هوای نفس پیروی نكن، كه تو را از راه
خداوند منحرف سازد و كسانی كه از راه خدا گمراه شوند، عقاب شدیدی به علت
فراموش كردن روز حساب دارند».(۳۳)
یعنی برای منصب قضاوت، صفت دوری از هوا، پاك بودن و عدالت، لازم است.
پیام آیات ذكر شده و مانند آنها این است كه برای احراز هر شغل و منصبی، شرایط ویژهای نیاز است.
پس از قرآن، در سخنان معصومین(ع) برای احراز برخی مناصب حكومتی، شرایط ویژهای بیان شده است؛ از جمله:
۱. منصب امامت
۱. عقل كامل داشتن
۲. اسلام و ایمان آوردن
۳. عدالت و ورع داشتن
۴. دوری از همه گناهان
۵. گناهكار و كفور نبودن
۶. بخیل، جفاكار، جاهل، تبعیضگر، رشوهخوار و تعطیل كننده برنامه دین نبودن
۷. مجرم و كافر نبودن
۸. ستمكار نبودن
۹. امین، قیم، حافظ و مستودع بودن
۱۰. فقاهت و علم داشتن
۱۱. دارای قدرت اجرایی و حسن مدیریت بودن
۱۲. اهل طمع و سازش نبودن
۱۳. شجاعت داشتن
۱۴. مهربان و دلسوز بودن
۱۵. خیرخواه مردم و حافظ دین بودن
۱۶. بردباری كامل داشتن
۱۷. مقبولیت داشتن
۱۸. سیاستمدار و عالم به امور سیاسی بودن
۱۹. بیانی رسا داشتن
۲۰. عالم به زمان بودن
۲۱. ساده زیستن
۲۲. مرد بودن (در این باره، بحث مستقلی خواهد آمد)
۲۳. حلالزاده بودن
۲. منصب وزارت
۱. از صالحان باشد.
۲. مورد اعتماد باشد، به گونهای كه سپردن اطلاعات و اسرار و نقشههای گوناگون به او سزاوار باشد.
۳. بزرگی مقام، او را نگیرد.
۴. اهل غفلت نباشد.
۵. جرئت بر حاكم مسلمین نداشته نباشد (بهویژه در حضور مردم).
۶. بر پیمان خویش با حاكم استوار باشد.
۷. در حكومتهای قبلی وزیر نبوده نباشد.
۸. بد سیرت نباشد.
۹. فاجر و دروغ گو نباشد.
۱۰. بردبار و اهل مشورت باشد.
۱۱. اهل دیانت باشد.
۱۲. امانتدار باشد.
۱۳. بخیل، جاهل، جفا كار، رشوهخوار، تعطیل كننده سنت، ستم كار و فاسق نباشد.
۱۴. با تقوا و دارای قدرت اجرایی و هنر مدیریت باشد.
۱۵. نزد مردم، متكبر و جاهطلب قلمداد نشود.
۱۶. ناتوان نباشد.
۱۷. از نیكان و اخیار باشد نه اشرار.
۱۸. قدرتطلب نباشد.
۱۹. خردمند باشد.
۲۰. كارورزیده و دارای تجربه باشد.
۲۱. خودكامه نباشد.
۳. منصب قضاوت
۱. بهترین فرد نزد حاكم باشد.
۲. كارها بر او سخت نیاید.
۳. نزاع كنندگان در ستیزه و لجاج، رأی خود را بر او تحمیل نكنند.
۴. در لغزشها پایداری نكند (اصرار بر اشتباه نداشته باشد).
۵. از بازگشت به حق، هرگاه آن را شناخت، درمانده نباشد.
۶. نفس او به طمع و آز مایل نباشد (زیرا اگر طمع داشته باشد، نمیتواند به حق كمك كند).
۷. در حكم دادن، به اندك فهم، بدون بهكاربردن اندیشه كافی اكتفا نكند.
۸. در شبهات، تأمل و درنگ او از همه بیشتر باشد.
۹. حجتها و دلیلها را بیش از همه فرا گیرد.
۱۰. كمتر از همه از مراجعه دادخواه دلتنگ گردد.
۱۱. بر آشكار ساختن كارها، از همه شكیباتر و هنگام روشن شدن حكم، از همه برندهتر و قاطعتر باشد.
۱۲. بسیار ستودن، او را به خودبینی واندارد.
۱۳. برانگیختن و گول زدن، او را به یكی از دو طرف مایل نگرداند.
موارد فوق، همگی در عهدنامه مالك اشتر آمده است و غیر از آنها، در متون فقهی، شرایط زیر نیز ذكر شده است:
۱۴. عقل كامل
۱۵. بلوغ
۱۶. ایمان
۱۷. عدالت
۱۸. طهارت مولد(حلال زادگی)
۱۹. علم یا اجتهاد (كه بسیار مورد اختلاف است)
۲۰. مرد بودن(قابل بحث است)
۲۱. حریت (آزاد بودن)
۲۲. بینایی و شنوایی.(۳۴)
۴. فرماندهی نظامی
۱. با لشكر همراهی و مواسات داشته باشد (از اصل خود را برابر بداند نه زیادی).
۲. اهل احسان باشد (از انبار آذوقه كه در دست او است).
۳. آسایش زیردستان را بخواهد.
۴. در برابر گرسنگی و تشنگی، مقاوم باشد.
۵. تخصص نظامی داشته باشد.
۶. بسیار حمله كننده و ناگریزنده باشد.
۷. جز پیروزی، قصد چیز دیگری را نداشته باشد.
۸. در میدان جنگ آرام و قرار نداشته باشد.
۹. هرگز از دشمن نترسد.
۱۰. بر بدكاران، از سوزندان آتش سختتر باشد.
۵. منصب مشاورت
۱. عاقل باشد.
۲. خردمند باشد.
۳. ناصح و خیرخواه باشد.
۴. عالم باشد.
۵. دوراندیش باشد.
۶. صاحب تجربه باشد.
۷. دلسوز باشد.
۸. دارای ورع و خداترس باشد.
۹. بخیل نباشد.
۱۰. حریص بر دنیا نباشد.
۱۱. دشمن نباشد.
۱۲. ترسو نباشد.
۱۳. دروغگو نباشد.
۱۴. احمق نباشد.
۱۵. پست نباشد.
۱۶. عاجز و ناتوان نباشد.
۱۷. پس از اطلاع از اسرار، آن را كتمان نكند.۶. منصب سفارت
۱. آشنایی با لغت و زبان محلی كه به آنجا اعزام میشود.
۲. بلاغت در بیان
۳. توانایی بر اقناع
۴. صبر و مقاومت فراوان
۵. هیبت و جمال
۷. منصب عیون (جاسوسی)
۱. تجربه داشتن و عدم ترس
۲. تیزهوشی
۳. توانایی بر مخفیكاری و ناشناس بودن
۴. توانایی شناخت و فراگیری اطلاعات
۵. توانایی تخمین زدن و تقدیر (حدس و فرض)
۶. مورد اطمینان و وثوق بودن
۷. شجاعت
۸. ایمان به عمل خود داشتن
۹. از بهترین و درست كارترین افراد و اصحاب باشد.
۱۰. خوشرفتاری و اخلاق خوب داشتن (در رویارویی با مردم)
۱۱. داشتن استقامت اخلاقی و كنترل درونی از گناه
۱۲. ثبات و مقاومت
۱۳. اهل صدق و وفا و امانت بودن
۸. منصب بطانه(ریاست دفتر)
۱. عاملترین مردم بر محور حق باشد.
۲. در مراعات ضعفا بیشترین احتیاط را داشته باشد.
۳. با مردم رفتاری ملایم داشته باشد.
۴. جستوجوگر عیوب مردم نباشد.
۵. بیشترین تلاش را در خدمتگزاری به مردم داشته باشد.
۶. دارای تجربه و آزموده شده باشد.
۷. همدین با مسؤول خود باشد.
۸. رشید باشد.
۹. منصب امینالسّر(مشاور مخصوص)
۱. جاهل نباشد.
۲.ثقه باشد.
۳.امانتدار باشد.
۴.زن نباشد(حتی همسر).
۵.سخنچین نباشد.
۶.احمق نباشد.
۷.اسرار خویش را نیز حفظ كند.
۸.خود نیز دارای امینالسر باشد.
۹.برای به دست آوردن اسرار، تلاش نكند.
۱۰.فاجر نباشد.
- جمع بندی
از مجموعه شرایط احراز در مناصب یاد شده (كه از منابع پراكنده و مختلف جمعآوری شده است) چند نكته استفاده میشود:
۱. تأكید بر اینكه هر شغل و منصب، غیر از شرایط عمومی گزینش، برخی ویژگیهای خاص خود را نیز دارد.
۲. بخش قابل توجهی از این خصوصیات، بین همه مناصب، مشترك است. امكان داشت
كه فقط به شرایط ویژه اكتفا كنیم؛ ولی بیان صفات مشترك، ضمن اینكه تأكیدی
بر وجود آنها در منصب مورد نظر است، میتواند برای مدیران جامعه اسلامی
مفید باشد تا در هر منصب، این شرایط مجموعی و دستهبندی شده را كه از سیره
نظری و عملی معصومین(ع) گرفته شده است، مورد توجه قرار دهند.
۳. البته جدا سازی شرایط مشترك از شرایط ممتاز، كار مطلوبی است؛ مثلاً
میتوان عدالت را از شرایط عام تصور كرد كه در هر منصب، درجهای از آن
باید مورد توجه باشد؛ ولی مطلوبیت بیان جداگانه شرایط هر منصب، گرچه به
شكل تكراری، بیشتر است.
۴. بخش قابل توجهی از شرایط بیان شده، شرایط اخلاقی است و بخشی نیز فنی و
تخصصی است كه نیازی به جداسازی آنها نیست؛ زیرا نوع دستهبندی روشن و
منظم، این تفكیك را بر خواننده آسان میكند.
۵. هر منصبی تعریفی دارد كه نوعاً غیرمعصومین ارائه دادهاند و میتواند یك نوع شرح شغل محسوب شود.
- داوطلب شدن برای تصدی مناصب، چه حكمی دارد؟
نخست از مدیریت رحمانی و وحیانی آغاز میكنیم:
«ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افكندیم. سپس او به درگاه خداوند
توبه كرد. گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حكومتی به من عطا كن كه پس از من
سزاوار هیچ كس نباشد كه تو بسیار بخشندهای. پس ما باد را مسخر او ساختیم
تا به فرمانش به نرمی حركت كند و به هر جا كه او میخواهد، برود. و شیاطین
را مسخر او كردیم، هر بنّا و غواصی از آنها را. و گروه دیگری (از شیاطین)
را در غل و زنجیر تحت سلطه او قرار دادیم. این عطای ما است، به هركس كه
میخواهی و صلاح میبینی، ببخش و از هركس كه میخواهی، امساك كن و حسابی
بر تو نیست (تو امین هستی) برای سلیمان نزد ما مقامی است ارجمند و
سرانجامی نیكو است».(۳۵)
«پادشاه گفت: یوسف را نزد من بیاورید تا وی را مخصوص خود گردانم. هنگامی
كه با او گفتوگو كرد، گفت: تو امروز نزد ما جایگاهی والا داری و مورد
اعتماد هستی. یوسف گفت:
مرا سرپرست خزاین سرزمین (مصر) قرار ده، كه من نگاهدارنده و آگاهم. و این
گونه ما به یوسف در سرزمین مصر قدرت دادیم كه هر جا میخواست در آن منزل
میگزید (و تصرف می كرد). ما رحمت خود را به هركس بخواهیم (و شایسته
بدانیم) میبخشیم و تلاش نیكوكاران را ضایع نمیكنیم».(۳۶)
بر اساس آیههایی كه نقل شد، حضرت سلیمان و یوسفعلیهما السلام داوطلب
حكومت و وزارت شدند و خداوند نیز به آنان عطا فرمود. این میتواند دلیلی
باشد بر اینكه داوطلب شدن، در صورت داشتن لیاقت و شایستگی، جایز است و
منعی ندارد.
در مقابل، از طریق اهل سنت از رسول خدا(ص) اخباری با مضمون مشابه وارد شده
است كه داوطلب شدن برای ولایات و مناصب را مردود میداند. صاحب جواهر(۳۷)
در مبحث داوطلبی برای منصب قضا، یكی از آنها را نقل میكند:
«عن النبی انه قال لعبدالرحمن بن بكرهٔ: لا تسأل الامارهٔ فانك ان اعطیتها
عن مسألهٔ وكلت الیها، و ان اعطیتها عن غیر مسأله اعنت علیها»؛ یعنی رسول
خدا به عبدالرحمان بن بكره(سمره) فرمود: «امارت و منصب را خواهان مباش؛
زیرا اگر مقامی را با داوطلبی دارا شوی، تحمل تبعات و مسؤولیتها به
تنهایی متوجه خودت خواهد بود؛ ولی اگر بدون خواهش به مقامی برسی، در باره
آن، بذل عنایت خواهی شد (مورد حمایت قرار خواهی گرفت) (و از سوی دیگر،
خداوند كمك خواهد كرد تا منصبی را احراز كنی كه در پی داشتن آن
نبودی).(۳۸)در روایتی دیگر آمده است: ابوبُرء به همراه دو نفراز
پسرعموهایش بر پیامبر(ص) وارد شدند. یكی از آن دو گفت : ای رسول خدا! ما
را بر قسمتی از آن چه خداوند تو را بر آن ولایت و حكومت داده، زمامداری
ده. دیگری نیز سخنی نظیر این را گفت. حضرت فرمود: «انا و اللَّه لا نولی
علی هذاالعمل احداً سأله ولا احداً احرص علیه»؛ یعنی به خدا سوگند! ما بر
این مسؤولیتها كسی را متصدی و متولی نمیكنیم اگر خواستار و داوطلب آن
باشد و اگر بر آن حرص و طمع داشته باشد.(۳۹)
و یا میفرمود: «انا لا نستعمل علی عملنا من نریده» و «لا نستعمل علی عملنا من یحرص علیه».(۴۰)
همه اینها بیانگر این مطلب است كه قدرتطلبان، شایسته مسؤولیت نیستند.
آن حضرت به پسران برادر ابوموسی اشعری فرمود كه استانداری و حكومت یك
منطقه، به این گونه افراد، كه تلاش میكنند به آن برسند یا طمع در داشتن
چنین منصبی دارند، نخواهد رسید.(۴۱)در حدیث دیگری آمده است كه به انس بن
مالك گفته شد: اگر شخصی دوست نداشته باشد منصبی را احراز كند، خداوند
تبارك و تعالی فرشتهای برای كمك به او میگمارد.(۴۲)در كتابهای نظام
الحكم، كه حكومتپژوهان اهل سنت نوشتهاند، ملهم از اخبار فوق، فصلی تحت
عنوان «الولایهٔ لا تطلب» گشوده شده است كه به نظر میرسد مبتكر آن،
تقیالدین ابن تیمیه در كتاب معروف خود، السیاسهٔ الشرعیه باشد. البته در
صحیح مسلم، روایات مذكور، تحت عنوان «كتاب الاماره، باب النهی عن طلب
الاماره» آمده است.
ابن قتیبه دینوری در كتاب امامت و سیاست خود آورده است كه طلحه و زبیر پس
از بیعت همگانی با حضرت علی(ع) نزد آن حضرت آمده و گفتند: با تو بیعت
كردهایم بر اینكه در زمامداری با تو شریك باشیم. پس از گفتوگوی آنان با
امام، آن حضرت با ابن عباس به گفتوگو نشست و از وی نظر خواست. ابن عباس
گفت: به نظر من آن دو خواهان حكومت هستند. پس زبیر را به حكومت بصره و
طلحه را به حكومت كوفه بگمار. حضرت خندید و فرمود: «وای بر تو! در كوفه
اموال و مردان بسیار است...اگر حرص این دو بر زمامداری، بر من آشكار نشده
بود، ممكن بود به آنان نظری داشته باشم».(۴۳)
به نظر نمیآید كه این اخبار، در برابر مدلول صریح آیات، مقاومتی داشته
باشند. صاحب جواهر(۴۴) نیز در بحث قضاوت، مسألهای را از شرائع الاسلام،
به گونهای شرح میدهد كه نهایتاً موافق با مضمون آیات در میآید. صاحب
شرائع میگوید: اگر امام(ع) قاضی جامع الشرایط را نمیشناسد، آن قاضی واجب
است خود را به امام معرفی كند؛ زیرا قضاوت از باب امر به معروف و نهی از
منكر است. صاحب جواهر میگوید: زیرا تحصیل مقدمه امر به معروف و نهی از
منكر واجب است و معرفی شخص نیز مقدمه واجب التحصیل است. البته این وجوب
معرفی، در صورت انحصار قاضی در وجود این شخص است و گرنه حتی در استحباب
معرفی هم اشكال است.در اینجا صاحب جواهر به حدیث نبوی خطاب به عبداللَّه
بن بكره یا سمره اشاره میكند؛ ولی در پایان استدراك میكند كه اگر كسی به
خود وثوق داشته باشد و هدفش اقامه كلمه حق باشد، بعید نیست معرفی خود و
داوطلبی برای قضا (حتی در صورت عدم انحصار) استحباب و رجحان داشته باشد
حتی اگر بنا باشد پول بدهد تا قاضی شود یا جانشین قاضی جور شود (هر چند
صاحب شرائع این نظر را نمیپذیرد و آن را رشوه قلمداد میكند).به نظر
میرسد كه باید بین داوطلبی منصب، برای خدمت و اعلای كلمه حق و بین
داوطلبی با هدف قدرتطلبی و حرص بر مقام، تفصیل قائل شد. بنابر این تفصیل،
بین آیات و اخبار جمع میشود.
در كتاب سراج الملوك،(۴۵) تألیف ابوبكر الطرطوشی بابی گشوده شده است كه در
آن، در توجیه طلب ملك توسط حضرت سلیمان پرداخته است؛ زیرا پیامبرانی مانند
حضرت سلیمان و یوسف، هدفی جز خدمت نداشتهاند؛ بهویژه حضرت یوسف كه تصدی
این منصب در او متعین و منحصر بوده است و به قول زمخشری در تفسیر كشاف،
یوسف قصد داشت تا احكام الهی را اجرا كند و اقامه حق و بسط عدل نماید و
میدانست كه هیچ كس غیر از او از عهده این كار بر نمیآید. پس تولیت و
مقام را با هدف جلب رضای خدا طلب میكرد، نه به علت دوست داشتن سلطنت و
دنیا.(۴۶)
علامه طباطبایی در ذیل آیه فوق، به روایتی از امام هشتم(ع) اشاره
میكند(۴۷) كه پذیرش ولایتعهدی مأمون را به پذیرش وزارت توسط حضرت یوسف
تشبیه میفرماید كه تقریری بر روش حضرت یوسف محسوب میشود.
از همه بالاتر، تقریر خداوند رحمان است كه نه تنها داوطلب شدن حضرت سلیمان
و یوسف را مذموم نشمرد، بلكه بیدرنگ آنچه را خواستند، بلكه بیش از آن به
آنان عطا فرمود. هر چند زمخشری در كشاف از قول رسول خدا(ص) نقل كرده است
كه اگر حضرت یوسف داوطلب نمیشد، فوراً منصب را میگرفت؛ ولی چون داوطلب
شد، یك سال به تأخیر افتاد.(۴۸)در تفسیر عیاشی از قول سفیان آمده است كه
به امام صادق(ع) عرض كرد: آیا انسان میتواند از خود تعریف كند (تزكیه نفس
كند)؟ حضرت فرمودند : «بله، اگر مضطر و نیازمند به تعریف شد. مگر
نشیندهای قول یوسف را كه «اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم» و قول
عبدصالح (هود) را كه «انی لكم ناصح امین»».
این فرمایش حاكی از اضطراری بودن شرایط حضرت یوسف و انحصاری بودن خدمت به
مردم، در شخص او بوده است.از مجموعه مطالب فوق، میتوان نتیجه گرفت كه
بهتر و به احتیاط، نزدیكتر آن است كه فرد، داوطلب منصب نشود تا در معرض
تهمت ریاستطلبی و قدرتطلبی قرار نگیرد و از عوارض آن مصون باشد و عزت و
شخصیت او محفوظ بماند، مگر اینكه شرایط به گونهای باشد كه احساس كند جز
او كسی توان این كار را ندارد. قاعدتاً تشخیص این امر، بر زمامداران و نصب
كنندگان مشكل نیست و نظام گزینشی به آسانی میتواند به واقعیت امر دست
یابد.
نكته: چه بسا این مسأله و نتیجه آن،در مبحث داوطلب شدن برای امور اجرایی و
تقنین و دیگر مناصب نیز راهگشا باشد كه هر كسی كه خود را دارای شرایط
میداند و كنار رفتن را به زیان اسلام و نظام اسلامی میبیند، لازم است
خود را در معرض آرا قرار دهد و گرنه، داوطلب نشدن بهتر است.
همه این مطالب، در صورتی درست است كه فرد، دارای شرایط لازم برای تصدی منصب مورد نظر باشد.
حال اگر كسی داوطلب شد و دارای شرایط مذكور نبود، به طریق اولی كار
ناپسندی انجام داده است و نباید گزینش شود. در این زمینه، حدیثی از طریق
اهل سنت و شیعه نقل شده است كه بر اساس آن، زمانی ابوذر از رسول خدا(ص)
خواهش كرد كه امارت و منصبی را به او بدهد. حضرت فرمود: «تو ضعیفی و این
امانت است و در قیامت خزی و ندامت» و برای اینكه ابوذر ناراحت نشود،
فرمود: «انی احب لك ما احب لنفسی»؛ یعنی من آنچه را برای خود دوست دارم،
برای تو نیز دوست دارم؛ ولی به تو مسؤولیت نمیدهم.(۴۹)
محمد فؤاد الباقی، محقق صحیح مسلم، در ذیل این حدیث مینویسد:
این حدیث، بیانگر یك اصل برجسته است در باره پرهیز از داوطلبی برای
مناصب، بهویژه در باره كسی كه در تحمل وظایف واگذار شده به او ناتوان و
ضعیف است.
مؤمن حق ندارد خود را در معرض مسؤولیتی قرار دهد كه پایان آن، بیآبرویی و
پشیمانی است. احادیث بسیاری در جوامع روایی شیعی وارد شده است مبنی بر
اینكه مؤمن حق ذلیل كردن خود را ندارد؛ از جمله این روایات، حدیثی از
رسول خدا(ص) است كه میفرماید: «لا ینبغی للمؤمن ان یذلّ نفسه. قیل له: و
كیف یذلّ نفسه؟ قال: یتعرض بما لا یطیق»؛(۵۰) یعنی مؤمن حق ندارد خود را
به ذلت بیندازد. پرسیده شد: چگونه به ذلت میافتد؟ فرمود: خود را داوطلب
كاری كند كه بیش از توان او است.
امام صادق میفرماید: «فرد كم تجربه خودرأی نباید به ریاست طمع بندد».(۵۱)
بر این اساس، در صورت ناتوانی، انسان نباید داوطلب شغل شود، بلكه اگر به
او پیشنهاد هم شد، با بصیرت و شناختی كه از خود دارد، نباید آن را
بپذیرد؛ زیرا خزی و ندامت، در صورت ناتوانی، دایر مدار داوطلبی و عدم آن
نیست، هر چند در صورت داوطلب بودن تشدید میشود. پرسشی كه در اینجا طرح
میشود، این است كه اگر كسی دارای شرایط لازم بود و به او پیشنهاد شد، چه
عكسالعملی باید انجام دهد؟ پاسخ این است كه مسأله دارای دو صورت است:
گاهی منصب با شأن فرد سازگار است و گاهی این طور نیست (توان با شأن تفاوت
دارد. گاهی توان و شرایط كار محرز است، ولی شأن فرد، بالاتر است).صورت
اول: پذیرش این منصب، در دیدگاه شرع و عقل، امری مطلوب و پسندیده است.
كتابهای روایی و سیره نبوی(ص) مشحون است از روایاتی كه از فضل فراوان
برای متصدیان امور و صاحب منصبان توانا و خدوم و عادل سخن گفتهاند.(۵۲)
رسول خدا(ص) میفرماید: «من ولّی من امور امّتی شیئاً فحسنت سیرته رزقه
اللَّه الهیبهٔ فی قلوبهم»؛(۵۳) اگر كسی متصدی امری از امور امت من شود و
خوب از عهده بر آید، در دل مؤمنان هیبت مییابد.
امام صادق(ع) میفرماید: «من تولّی امراً من امور الناس كان حقا علی
اللَّه عزوجل ان یؤمن روعته یوم القیامهٔ و یدخله الجنهٔ»؛(۵۴) هركس متولی
و متصدی خدمتی از مردم شود، بر خدا حق است كه روز قیامت، او را از ترس
ایمن دارد و وارد بهشت كند.
امام صادق(ع) به نجاشی، كه فرماندار اهواز شده و از آن حضرت درخواست
راهنمایی برای مدیریت خود كرده بود، مینویسد: «خوشحال شدم كه منصب گرفتی
و به خدمت مشغول شدی. خوشحالی من بدین علت است كه به فریاد محرومان برسی،
به آنان عزت بدهی، برهنهها را بپوشانی، ضعیفان را تقویت كنی و برای آنان
امنیت ایجاد كنی... هر كسی نیاز مؤمنی را بر آورده كند، خداوند نیازهای
بسیاری از او برآورده میكند كه یكی از نیازهای او بهشت است. هركس
خدمتگزاری مؤمنی را بر عهده بگیرد، خداوند ولدان مخلدون را به خدمت او
وامیدارد».
روایات در این باره بسیار نقل شده است كه در اینجا تنها به روایات حكومتی بسنده میكنیم.
نكته: وقتی پذیرش منصب توسط نجاشی در دستگاه باطل با هدف خدمت به مردم،
این گونه مورد تمجید و تأیید امام صادق(ع) قرار میگیرد، پس پذیرش منصب در
صورت وجود حكومت حق و تناسب با شأن، به طریق اولی موجب اجر فراوان است.
صورت دوم: خداوند به هركس شأنی و منزلتی داده است كه عزت او در گرو
خدشهدار نشدن آن است. گاهی مسؤولان امر، برای برطرف كردن مشكل خویش و پر
كردن خلأ مناصب، پیشنهاد مسؤولیت میدهند. فرد پیشنهاد شونده، باید
ببیند كه آیا آن منصب، در شأن او هست یا نه. نوعاً شغلهای پایینتر از
توان فرد، مصداق «عدم تناسب با شأن» هستند و پذیرش آن ها موجب تضییع شغل
و شاغل میشود. دلیل این مطلب، قاعده «وجوب حفظ احترام و عزت و كرامت
مؤمن» است كه خود او و دیگران موظف به آن هستند.نكته پایانی: اگر فردی
واجد شرایط شغلی هست و به او پیشنهاد تصدی شغلی در خور شأن شده است، ولی
شخص شایستهتر و اصلح از او نیز وجود دارد، پرهیز از پذیرش مسؤولیت،
اولویت دارد. رسول خدا(ص) میفرماید: «من امّ قوماً و فیهم اعلم منه او
افقه منه لم یزل امرهم فی سقالٍ الی یوم القیامهٔ»؛(۵۵) یعنی هركس ریاست
گروهی را بپذیرد در حالیكه میان آنان اصلح از او وجود دارد، پیوسته
كارشان در پستی و سقوط است.
- جمعبندی معیارها
۱. عدم داوطلب شدن برای احراز منصب، مگر در شرایط اضطرار و انحصار.
۲. پرهیز از تصدی و داوطلب شدن برای منصب، در صورت ناتوانی و عدم احراز شرایط (و تخصص لازم).
۳. عدم پرهیز از تصدی، در صورت توانایی.
۴. پرهیز از تصدی منصب، در صورت عدم تناسب آن با شأن.
۵. پرهیز از تصدی منصبی كه برای آن، اصلح از او وجود دارد.
نكات مهم
۱. میتوان گفت كه اسلام بین شغلمحوری و شاغلمحوری، اولویت را به شاغلمحوری میدهد.
۲. این معیارها در باره مناصب كلان و دولتی و حكومتی است. در باره شغلهای پایینتر (كارگری و كارمندی) درجات آن كاهش مییابد.
۳. رعایت معیارهای فوق، از سوی شاغل و نصب كننده، هر دو لازم است. حتی اگر
شخص منصوب، به شأن و توانایی خود آگاه نیست، ناصب نباید از آن غفلت كند.