یکی از تعاریف مدیریت انجام کار توسط دیگران است . این تعریف البته کامل نیست چرا که نمی گوید این دیگران چه کسانی هستند و یا نحوه عمل را نیز بیان نمی کند . … صنعت عرصه سیاست نیست . مدیریت صنعتی شفافیت می طلبد . ما در این عرصه با انسانهایی متخصص سروکار داریم که عقل دارند و شعور . اگر هم مهره بازی باشند همگی سرباز نیستند . نه اینکه در کار مدیریت کلا سیاست (نه بمفهوم رایج آن) کاربرد ندارد ولی فقط در شرایطی بکار می آید که شفافیت از بین رفته است . برخی از این سیاست ورزیها یکبار مصرف هستند . حیطه کار محدود و کوچک است . آدمها هم کم تعداد هستند . نتیجه کار هر چه باشد بعد از آن باید چشم در چشم همدیگر داشته باشیم و با هم کار کنیم . می خواهیم طرحی را پیاده کنیم .
بهترین کار این است که اهداف کار را روشن کنیم . همگی را برای اجرای کار توجیه کنیم . افراد مورد نظر را برای کار انتخاب کنیم . روابط افراد را با همدیگر دقیق تعریف کنیم و کارمان را شروع کنیم . همگی می دانند دنبال چه هستند با چه کسانی کار می کنند چه کسی هماهنگ کننده است چه کسی رییس است چه کسی مسائل را جمعبندی می کند و… چون همه چیز روشن است همه با علاقه کار می کنند و می دانند که کاربانتیجه مثبت یا منفی در نهایت ارزیابی درستی می شود و.. حالا اگر این کارها را نکنیم . در یک فضای مبهم کار را پیش ببریم بگوییم حالا با هم کار کنید یک جوری بعدا جمعش می کنیم.
ارتباطات را موردی و بر مبنای اینکه شرایط چه اقتضا کند تعریف کنیم . مسئولیت را بر مبنای پیشرفت کار به افراد واگذار کنیم اگر مثبت شد آقای (الف) و آگر منفی شد (ب) را.و…. نتیجه کار شاید برای یکبار مثبت باشد ولی بی اعتمادی در سازمان ایجاد می شود دفعه دیگر که کار بزرگتری باید انجام شود مار گزیده ها از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شوند و …..اینگونه می شود که سلامت یک سازمان بخطر می افتد .
برای یک برد مقطعی مهره های اصلی خود را سوزانده ایم …..و اینگونه است که شما در خیلی از سازمانها می بینید که برای اجرای یک کار جدید داوطلب کم است . همه بنوعی از اینکه مسئولیت بپذیرند فرار می کنند . از ایه جملات زیاد می شنوید: ما برای چه خودمان را بدردسر بیاندازیم آخرش اسم و رسمش مال دیگری است . ما زحمتش را می کشیم فلانی نفعش را می برد و…. برای طرف حکم می زنید استقبال نمی کند . می خواهید مسئولیت کاری را به او بدهید با ترفند های مختلف از قبول آن طفره می رود .به این نتیجه رسیده است که شاید اینطوری خیلی به جایی نرسم ولی سکو و پله یکی دیگر هم نمی شوم چرا پا روی من بگذارند و بالا بروند و…. موارد دیگر که همگی از نشانه های بیماری سازمان است که البته بیکباره حادث نشده است . نتیجه داروهای غلطی است که برایش تجویز شده است .
یا داروهایی عالی ولی با دوز غلط و دوره مصرف نامتناسب. سلامت یک سازمان که از بین رفت هر طرحی در ان سازمان شکست خواهد خورد . یک سازمان موفق متشکل از آدمهای موفق است . آدمهایی که نتیجه تلاش خود را در سازمان می بینند و احساس موفقیت می کنند . می دانند که تلاششان هم به سازمان نفع میرساند و هم به خودشان و منافع سازمان و فرد در یک راستا قرار می گیرد . سازمان شخصیتش را از شخصیت تک تک افراد ان سازمان می گیرد اگر افراد سازمان را یکی یکی از دور خارج کنیم و بیماری را به آنها منتقل کنیم مطمئن باشیم که کلیت سازمان بیمار خواهد شد و حاذق ترین پزشکان (مدیران) هم نمی توانند سلامت کامل را به سازمان باز گردانند . ۰(با یکی از اشنایان صحبت می کردم که حکمی برای کسی زده است و او قبول نمی کند بهانه ای شد تا یکی از علل اینکار را بررسی کنم و بهانه نوشتن این مطلب شد)
چون چاپ دوم کتاب خاطرات یک مدیر (جلد اول) را در دست اقدام دارم . عزیزانی که مایل هستند آرم شرکتشان بعنوان حامی در پشت جلد کتاب چاپ شود و یا جهت اهدا به کارکنان یا دوستان برای ایام سال نو می خواهند متنی خاص را در صفحه شناسنامه کتاب داشته باشند لطفا با من تماس بگیرند .
- مقالات مرتبط: