امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم باران شدیدی میبارید و درجه هوا حدود 4 درجه بالای صفر بود. برنامهریزی کرده بودم که صبح زود برای دوچرخهسواری به سنترال پارک بروم، اما حالا خیلی مطمئن نبودم.
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم باران شدیدی میبارید و درجه هوا حدود 4 درجه بالای صفر بود. برنامهریزی کرده بودم که صبح زود برای دوچرخهسواری به سنترال پارک بروم، اما حالا خیلی مطمئن نبودم.
کمیورزش را در اول صبحها دوست دارم و این تمرین صبحگاهی برای بقیه روز من تعهد ایجاد میکند، این تنها شانس من بود. اما آیا من واقعا خیس شدن در هوای سرد را دوست داشتم؟
تصمیم گرفتم بروم، اما همچنان در حال پرسیدن سوال بالا از خودم بودم حتی هنگامیکه در حال پوشیدن لباسهای دوچرخهسواری بودم و برای بیرون آوردن دوچرخهام به زیرزمین رفتم. در زیر سایبان ساختمان توقف کردم، در حالی که باران از دو طرف من جاری بود.
تصادفا یکی از دوستانم را دیدم که برای اینکه خیس نشود در حال دویدن به طرف خانهاش بود. او برای دقایقی زیر سایبان خانه ما ایستاد و قبل از خداحافظی و دویدن به طرف خانه با حالت تمسخرآمیزی گفت: «روز بسیار خوبی برای دوچرخهسواری است». فکر کردم حق با او است. واقعا این کار بیمعنی است. بعد از آن، برای چند لحظه دیگر زیر سایبان ماندم و به بازگشتن به سمت گرمای آپارتمانم فکر کردم.
بالاخره با علم به اینکه بعد از یک دوچرخهسواری خوب و سخت چه حال فوقالعادهای خواهم داشت سوار دوچرخه شدم و به شدت شروع به ركاب زدن کردم. سوز اولیه باران سرد دوباره مرا به شک انداخت، اما من همچنان ادامه دادم. بعد از حدود 5دقیقه، باران دیگر آزاردهنده نبود و بعد از دقایقی چند، کمکم داشتم از آن لذت میبردم.
وقتی به آپارتمانم برگشتم، خیس و کمیگلی بودم، ولی یک لبخند بزرگ روی لبانم بود. در آن حالت به یکی از همسایگانم برخورد کردم؛ او به من گفت که چقدر با انگیزه بودی که در چنین روزی از خانه بیرون رفتی، اما همسایه من در اشتباه بود. دوچرخهسواری زیر باران درس خوبی در مورد انگیزه و انضباط به من داد که به آن خیلی کمتر از مقداری که فکر میکنیم نیازمندیم. به او با خنده گفتم که کار من خیلی نیازی به انگیزه نداشت و فقط بیرون آمدن از خانه کافی بود.
زیرا من به هر حال زیر باران رفته بودم و در آن شرایط ادامه دادن با دوچرخهسواری نیازی به هیچ انگیزه و محرکی نداشت. شروع کردن، سختترین قسمت قضیه بود. مانند تصمیم گرفتن برای وارد شدن به یک استخر آب سرد. وقتی که درون استخر هستید، مشکلی ندارید. این تصمیم برای وارد شدن به استخر است که نیاز به انگیزه و محرک دارد.
در واقع وقتی در مورد موضوعی فکر میکنیم، فقط برای چند لحظه نیاز به محرک بیرونی داریم. در آن لحظات اندازه و شدت محرک یا عادتها یا ضمیر ناخود آگاهمان بر ما غلبه خواهند کرد.من هر هفته حداقل یک مقاله مینویسم. آیا برای انجام این کار به انضباط خاصی نیاز دارم؟ حتما. اما وقتی برای مدتی نوشتن را کنار میگذارم، سختترین بخش یعنی بخشی که من نیاز به انضباط دارم نشستن برای نوشتن است. در آن شرایط هر چیزی میتواند حواس مرا از شروع نوشتن پرت کند، اما اگر بتوانم خودم را وادار به شروع مقاله کنم، دیگر برای تمام کردن آن نیاز زیادی به انگیزه ندارم.آیا ما برای کار کردن روی یک پروژه مشکل، نیاز به عزم راسخ داریم؟ از خودتان بپرسید چه موقع بیشترین نیاز را به عزم راسخ دارید. آیا بازخوردهایی دریافت کردهاید که باید در جلسات کمتر صحبت کنید؟ کشف کنید که چه موقع بیشتر مستعد زیاد صحبت کردن هستید. آیا سعی میکنید که به یک تعهد به خودتان یا شخص دیگر پایبند بمانید؟ مواقعی را شناسایی کنید بیشتر در معرض شکستن آن تعهد هستید.بنابراین هر کاری که انجام میدهید آن را در مواقعی که بیشتر آسیبپذیر هستید رها نکنید. مثلا دوچرخهسواری را وقتی که زیر سایبان ایستادهاید و به ریزش شدید باران نگاه میکنید رها نکنید. حتی وقتی که دوستتان میگوید زیر این باران بیرون رفتن دیوانگی است. به عبارت دیگر، هیچ گاه رژیمتان را وقتی در رستوران نشستید و منوی دسرها روبهرویتان است نشکنید. درست است که آن منوها خیلی وسوسهانگیزند، ولی آن موقع زمان مناسبی برای بازبینی در تعهدتان نیست. آن دقیقا زمانی است که باید از عزم راسخ و اراده قویتان استفاده کنید.
ما زمان و انرژی و تمرکز زیادی هدر میدهیم تا خودمان را به چالش بکشیم. آیا من کار درستی انجام میدهم؟ آیا این پروژه ارزش صرف وقت دارد؟ آیا این کارمند میتواند به درستی از عهده کارش بربیاید؟ این نوع سوالات در بهترین حالت، ما را از هدفمان دور میکنند و در بدترین حالت، پروژه را با اختلال مواجه میکند. اگر شما به طور مداوم در برابر ارزش پروژه علامت سوال بگذارید، خود به خود انگیزهتان را برای ادامه کار از دست خواهید داد؛ چه کسی مایل است روی پروژهای که احتمال شکست در آن وجود دارد سرمایهگذاری کند؟ در نتیجه موفقیت آن پروژه امری محال خواهد بود.
از طرف دیگر، نادیده گرفتن آن تردیدها امری غیرممکن است. پس راهحل چیست؟ یک زمان مشخص برای بررسی این تردیدها در نظر بگیرید و زمانی این کار را انجام دهید که مطمئن هستید تعهدات شما با وسوسههای آنی تضعیف نخواهد شد. اگر قصد دارید رژیمی را بشکنید این کار را زمانی انجام دهید که نیاز شما به عزم راسخ در کمترین حد است، یعنی شما از اراده قوی برای ادامه رژیم برخوردارید. تصمیم بگیرید که تصمیم گیری را به روز دیگری موکول کنید که میدانید تمایلتان برای چسبیدن به هدفتان خیلی بالا خواهد بود؛ مثلا بعد از خوردن یک صبحانه کامل و سالم یا بعد از انجام مقداری ورزش صبحگاهی.
اگر در آن زمان تصمیم گرفتید که به رژیمتان ادامه بدهید، به طور کامل و قدرتمندانه به آن تا زمان بعدی که طبق برنامه تعهدتان را بررسی خواهید کرد پایبند بمانید. دانستن اینکه شما وقفههای برنامهریزی شدهای دارید این اجازه را به شما میدهد که بدون هیچ تردیدی روی تعهدتان تا زمان مشخص شده بعدی جهت بررسی مجدد متمرکز بمانید.اگر سرانجام تصمیم گرفتید که هدف و برنامهتان را عوض کنید، مطمئن خواهید بود که این تصمیم شما به خاطر ضعفهای آنی نمیباشد، بلکه یک تصمیم عمدی، آگاهانه و استراتژیک خواهد بود.نکته مهم این است که بهترین زمان برای تصمیمگیری زمانی است که ذهن شما در بهترین وضعیت خود قرار دارد، یعنی زمانی که شما کمترین نیاز به عزم راسخ و اراده قوی دارید تا بهترین تصمیم را بگیرید.
دقیقا به همین خاطر است که من حالا که خشک و راحت پشت کامپیوترم نشستهام و یک دوچرخهسواری عالی را پشت سر گذاشتهام تصمیم میگیرم که فردا نیز دوباره برای دوچرخهسواری بیرون بروم.
منبع:Harvard Business Reveiw
نویسنده: پیتر برگمن
مترجم: عاطفه کردگاری
۲ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۷:۴۲:۲۷ قبل از ظهر