جایگاه و اعتبار هر جامعه ای به میزان تولید سرانه كالاهای مادی و معنوی
مردم آن است، این ویژگی متاثر از حجم سرمایه و به كارگیری صحیح آن در
جامعه معین است. اما سرمایه در هر جامعه ای شكل های مختلفی دارد، سرمایه
مالی پول، اعتبار و...، سرمایه فیزیكی زمین، ماشین آلات، ارتباطات و...،
سرمایه انسانی آموزش، مهارت و... و بالاخره سرمایه اجتماعی اعتماد،
همبستگی، مشاركت و.... البته اطلاق كلمه سرمایه به مورد اخیر مورد اعتراض
عده ای است چرا كه آن را از جنس سرمایه های دیگر نمی دانند، اما اگر
سرمایه را از نتایجش كه تسهیل در امر تولید است تعریف كنیم، قطعا می توان
مورد اخیر را نیز، سرمایه نامید، چرا كه وجود این ویژگی های اجتماعی موجب
تسهیل در امر تولید و كاهش هزینه های آن و در نتیجه افزایش تولید می شود.
البته یك فرق مهم با سرمایه های دیگر دارد و این كه سرمایه اجتماعی كمتر
به چشم می آید یا قابل اندازه گیری دقیق است، برخلاف سرمایه مالی و فیزیكی
كه كاملا قابل شمارش و قیمت گذاری است. فرق های دیگری هم دارند كه در بحث
كنونی مجال طرح آنها نیست.
جامعه فاقد سرمایه اجتماعی، موجب بالا رفتن ریسك یا خطر سرمایه گذاری
فیزیكی و مالی می شود، مثلا جامعه ای كه در آن بی ثباتی و ناامنی و دزدی و
بی اعتمادی زیاد باشد، هزینه های زیادی صرف امنیت شخصی، استخدام و تجهیز
پلیس، دادگاه ها و... می شود ضمن این كه سرمایه گذاران مالی و فیزیكی در
چنین جامعه ای وقتی حاضر به سرمایه گذاری می شوند كه درصدهای بیشتری از
سود را انتظار داشته باشند، و همه این موارد، موجب اشكال و كندی در روند
تولید و ارتقای سطح كمی و كیفی جامعه می شود.
پژوهش های متعدد نشان داده است كه جوامع پیشرفته از سطوح بالاتر سرمایه
اجتماعی از قبیل اعتماد، مشاركت، همبستگی، ثبات و... برخوردارند، اگرچه
بحث ما فعلا در این مقوله نیست كه پیشرفت اقتصادی موجب افزایش و بهبود
سرمایه اجتماعی شده است یا برعكس. اما اجمالا می توان گفت كه این فرآیند
حداقل دوسویه است، ضمن این كه تردیدی در امكان بهبود سرمایه اجتماعی در هر
مقطع زمانی در جامعه معینی نباید داشت. دو عنصر مهم سرمایه اجتماعی اعتماد
و مشاركت است. اعتماد مردم به یكدیگر، اعتماد مردم به حكومت و نهادهای
اصلی جامعه، اعتماد نهادهای مذكور به یكدیگر و نیز اعتماد حكومت و این
نهادها به مردم وجوه مختلف اعتماد اجتماعی را شكل می دهند. از سوی دیگر
درستكاری، صداقت، وفای به عهد، انصاف و عدالت ارزش های اعتمادآفرین هستند.
آزادی فعالیت مدنی و بسته نبودن راه و تشكیل نهادهای مستقل از قدرت و حجیم
نبودن دولت نیز مقوم و محرك مشاركت عمومی است. این روزها در اكثر مطالبی
كه در نقد وضعیت جاری یا گذشته كشور نوشته می شود، تاكیدها عموما بر
نارسایی های حاكم بر دو نوع اول سرمایه مالی، فیزیكی و تا حدودی بر نوع
سوم سرمایه انسانی است، و كمتر توجهی به مشكلات سرمایه اجتماعی می شود.
سرمایه ای كه از مدت ها قبل در حال سوختن بوده و مورد بی توجهی وسیع قرار
گرفته است. من در سال ۱۳۸۱ نیز طی چند یادداشت اشاره ای به موضوع مذكور
كردم و حتی نشانه هایی از اضمحلال اجتماعی را با استناد به پژوهش های
انجام شده نشان دادم، اما اینك بیش از گذشته حس می كنم كه خطر نابودی بیش
از پیش این سرمایه جامعه را تهدید می كند، شاید یكی از دلایلش تكیه بیش از
حد به سرمایه مالی بادآورده ای است كه با آن می توان كمبودهای انواع
سرمایه های دیگر از جمله سرمایه انسانی و اجتماعی و حتی فیزیكی را موقتا
جبران كرد. نمونه روشن چنین اضمحلالی در سرمایه اجتماعی، ریختن قبح دروغ و
به حاشیه رفتن راستگویی و صداقت است. این كه بتوان مشاهده كرد فرد یا
افرادی به صراحت هرچه تمام تر ادعایی را تكذیب و آن را ساخته دیگران معرفی
كنند كه همه مردم با كمال وضوح شاهد آن بوده اند، چیزی جز نابودی سرمایه
اجتماعی و ركن ركین آن یعنی اعتماد اجتماعی نیست، اما بدتر از وقوع چنین
امری، سكوت دیگران در برابر این پدیده است.
جامعه ای كه در آن اگر فلان قدرت اندكی حتی اندكی اختلاس كرده، فریاد
مردمش به هوا می رود و او را تا قیام قیامت نمی بخشند، و در عین حال در
برابر چشمانشان دروغ آشكار گفته می شود و لب به اعتراض نمی گشایند، سهل
است كه با خنده آن را همراهی می كنند، چنین جامعه ای فاقد حداقلی از
سرمایه اجتماعی است. همگانی شدن دروغ در كلیه سطوح اجتماعی عامل ویرانگری
است كه هیچ گاه نباید در برابر آن بی تفاوت بود، اگر خداوند دروغ را گناه
كبیره دانسته در عین حال كه در قوانین ما جرم نیست مگر موارد بسیار خاص،
آن هم با مجازات اندك قطعا به دلیل آثار بسیار سوء آن بر حیات اجتماعی و
سلامت آن است، و اگر جامعه ای به هر چیز حساس باشد جز دروغ، و اگر به هر
چیز اعتراض كند، جز دروغ، این امر به چیزی جز اضمحلال سرمایه اجتماعی آن
جامعه تعبیر نخواهد شد.
اگر در جامعه ای دروغ آن رواج داشت و هیچ گاه حتی یك نفر هم به اتهام دروغ
گفتن از مسندی خلع و به مجازاتی محكوم نشد، حتما بنیان های آن جامعه دچار
اختلال اساسی است. جامعه ای زنده و پویاست كه آمادگی بخشش هر خلاف و گناه
و جرمی را جز دروغ دارد و برعكس. این كه جامعه ما تا چه حد با چنین بحرانی
مواجه است را باید به خوانندگان واگذار كرد و كار چندان سختی برای تطبیق
دادن ندارند، اما اگر نسبت به سرنوشت خود و جامعه خویش حساس هستیم، چاره
ای نداریم جز این كه نسبت به دروغ بیش از هر چیز دیگر حساس باشیم و آن را
جزء خطوط قرمز اخلاقی همه افراد به ویژه اهل سیاست و قدرت تلقی كنیم، و تا
وقتی كه چنین نكنیم، امید چندانی هم به بهبود شرایط نخواهیم داشت.