●مقدمه
پیدایش بسیار سریع سرمایه اجتماعی یکی از جریانهای عمده در علوم اجتماعی
و ”سیاست عمومی“ آمریکا در دهه اخیر است، و بهخصوص در مورد توسعه مسکن و
جامعه محلی صادق است. این نکته در نشست بهار ۱۹۹۹ ”انجمن امور شهری“ شهر
لوئیزویل در ایالت کنتاکی آشکار بود. سرمایه اجتماعی موضوع اصلی این
کنفرانس بود و موضوع بحث بر این محور بود که چگونه میتوان سرمایه اجتماعی
را در جوامع محلی کمدرآمد جامعه آمریکا ایجاد کرد. همچنانکه این نشست
نشان داد، سرمایه اجتماعی تنها در طی نیم دهه به یکی از مسائل اصلی
دستاندرکاران و پژوهشگران توسعه اجتماعی تبدیل شده بود. اندکی بعد از آن
در حومه ثروتمندنشین شهر لیتلتون در ایالت کلرادو دو دانشآموز وارد مدرسه
خود شدند و شروع به تیراندازی به همکلاسیهای خود کردند. این حادثه
غمانگیز به شروع بحثهائی در زندگی عمومی مردم آمریکا، از جمله موضوع
”انزوا“ و ”از خود بیگانگی“ بخش بزرگی از زندگی حومهنشینی، دامن زد
(Hamilton ۱۹۹۹, Schiff ۱۹۹۹).
البته، این امر انتقادی تازه بر علیه حومهها محسوب نمیشود. در واقع
مردم، مدتها بود که چنین انتقاداتی را مطرح میکردند (Friedan ۱۹۶۳,
Jackson ۱۹۸۵, Langdon ۱۹۹۴, Wood ۱۹۵۸).
اما این احساس منزوی بودن در حومههای ثروتمندنشین (که در حال حاضر تنها
بخشی از دنیای حومهنشین مبتنی بر اختلاف طبقاتی و نژادی هستند) در دهه
۱۹۹۰ قدرت تازهای پیدا کرد و از جمله به رشد سریع هم خانگی و جنبشهای
جدید شهرنشینان انجامید (Hanson ۱۹۹۹۶, ۱۹۹۴, knack ۱۹۹۶, McCamant and
Durrett ۱۹۸۸, Muschamp Katz ۱۹۹۶, Talen ۱۹۹۹).
اما چنین مفهومی از انزوا مشکلآفرین است. اگر ثروتمندان ایالات متحده
آمریکا با انزوای اجتماعی مبارزه میکنند، چرا افرادی وجود دارند که نگران
توسعه اقتصادی در مناطق کمدرآمد هستند و بر اهمیت شبکهها و روابط
اجتماعی بهعنوان شیوهای برای خروج افراد و اجتماعات کمدرآمد از فقر
تأکید میورزند؟ بهطور خلاصه، گسستی میان تجارب ثروتمندان از یک سو و
توصیهها برای فقرا از سوی دیگر در زندگی آمریکائی به چشم میخورد. این
گسیختگی به خودی خود باید مردم را وادارد تا فایده سرمایه اجتماعی در
توسعه اقتصادی جامعه را زیر سؤال ببرند.
این مقاله معانی و کاربردهای سرمایه اجتماعی را بحث خواهد کرد و خواهد گفت
که جایگاه ممتاز کنونی آن در توسعه اقتصادی اجتماع گمراهکننده است. ولی
باید تصریح کرد که این مقاله ادعا نمیکند که سرمایه اجتماعی در تولید و
بازتولید موفقیت فردی و پایگاههای طبقاتی نقشی ندارد و از مؤلفههای مهم
تشکیلدهنده آن محسوب نمیشود. اما آنچه این مقاله تأکید دارد نحوه تعریف
و استفاده ما از اصطلاح سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی اصطلاحی
انعطافپذیر (Moore Lappe and Du Boid ۱۹۹۷, ۱۱۹)، با معانی متفاوتی است.
با این وجود مفهومی که از سرمایه اجتماعی در نظریه و عمل توسعه اجتماعی
وارد شده سرمایه اجتماعی رابرت پاتنم است (Putnam ۱۹۹۳a, ۱۹۹۳b, ۱۹۹۵,
۱۹۹۶, ۱۹۹۸, ۲۰۰۰) که در آن این اصطلاح هم مفهوم جامعه مدنی را در خود
دارد و هم تصور میشود که موتور اصلی رشد اقتصادی و دولت دموکراتیک است.
اما استدلالهای پاتنم عمیقاً ناقص است و از پشتوانههای تجربی و نظری
لازم برخوردار نیست، بنابراین کار توسعه اجتماعی متأثر از قالب نظری او
نیز ناقص و گمراهکننده خواهد بود. حال قبل از طرح این استدلالها، مقاله
حاضر ب اختصار مفهوم سرمایه اجتماعی و چگونگی شکلگیری آن از طریق کاربردش
توسط لوری (۱۹۹۷)، بوردیو (۱۹۹۸)، کلمن (۱۹۹۸) و سرانجام پاتنم (۱۹۹۳a,
۱۹۹۳b, ۱۹۹۵, ۱۹۹۶, ۲۰۰۰) و پیروان او را بحث خواهد کرد.
●سرمایه اجتماعی چیست؟
اگرچه محدودیت زمان و فضا اجازه توصیف کاملی از ادبیات فراوان درباره
سرمایه اجتماعی را که در طی هفت سال اخیر ظاهر شدهاند نمیدهد (Chupp
۱۹۹۸, Fine ۲۰۰۱, Foley and ۱۹۹۸, Wills ۲۰۰۰ Edwards ۱۹۹۷, ۱۹۹۸, Portes)
و اما شرح مختصری از معانی مختلف این اصطلاح اهمیت بسیاری دارد. البته
دقیقاً روشن نیست که اولین بار چه کسی از این واژه استفاده کرده است اما
نخستین کاربرد مهم آن از سوی لوری (۱۹۹۷) در فصلی از کتابی است که برداشت
فردگرایانه محدود و ذرهای از سرمایه انسانی را در نظریه اقتصادی نوکلاسیک
مورد انتقاد قرار داده است، او مینویسد:
بستر اجتماعی بلوغ فرد به شدت تعیینکننده آن چیزی است که در غیر اینصورت
افراد لایق در شرایط یکسان میتوانند آن را بهدست آورند. این بدان معنا
است که برابری مطلق فرصت، که در آن شانس موفقیت فرد فقط به توانائیهای
ذاتی او بستگی دارد، آرمانی دستنیافتنی است... خاستگاه اجتماعی یک فرد
تأثیری آشکار و مهم بر مقدار و منابعی دارد که در نهایت برای پیشرفت او
سرمایهگذاری میشود. بنابراین بهکارگیری مفهومی از ”سرمایه اجتماعی“
برای نشان دادن پیامدهای موقعیت اجتماعی میتواند در تسهیل کسب خصوصیات
سرمایه انسانی استاندارد مفید باشد (Loury ۱۹۷۷:۱۷۶).
بیتردید لوری در این ارزیابی محق بود، و یقیناً موقعیت کسی که در شرق
نیویورک (بروکلین) یا در بخش جنوبی شهر شیکاگو بزرگ میشود با موقعیت فردی
که در گرینیچ در ایالت کانکتیکات یا گلنکو در ایالت ایلینوی تربیت میشود
یکسان نیست. این موضوع توضیح واضحات است. ولی لوری باید این بحث را پیش
میکشید چون این توضیح ظاهراً بدیهی واقعیت برای نظریهپردازان سرمایه
انسانی پیرو بکر (Becker ۱۹۵۷, ۱۹۶۴)، که بر نظریههای کار در اقتصاد
آمریکا حاکم شدند مسلماً بدهی نبود. شکلگیری سرمایه انسانی بهجای آنکه
بهعنوان فرآیندی ذاتاً اجتماعی تلقی شود که هست - برای مثال، دانشآموزی
که به مدرسه میرود از شرایط محل، مدیریت یا تأمین بودجه آن مدرسه جدا
نیست - تقریباً بهطور کامل به موضوعی درباره داشتن یا نداشتن دستاورد
فردی تبدیل شده بود.
در همین ایام، پییر بوردیو (۱۹۸۵)، جامعهشناس فرانسوی، نظریهای
بسطیافته از سرمایه اجتماعی را مطرح کرد، ولی از نظریه او در ادبیات
کنونی مربوط به سرمایه اجتماعی در توسعه اجتماعی کمتر استفاده شده است.
این امر مایه تأسف میباشد زیرا نظریه بوردیو احتمالاً مفیدترین اهتمام
نظری و موشکافانه درباره این موضوع است. استفاده بوردیو از اصطلاح سرمایه
اجتماعی (۱۹۸۵) تلاش آشکاری برای درک نحوه شکلگیری طبقات و اختلافات
طبقاتی است. سرمایه اجتماعی مادامیکه بهوسیله شبکهها و روابط اجتماعی
ایجاد گردد، هرگز مجزا از سرمایه نیست. از نظر بوردیو (۱۹۸۵) سرمایه، هم
زمان هم مربوط به علم اقتصاد است و هم مجموعهای از روابط مبتنی بر قدرت
که قلمروها و تعاملات اجتماعی مختلفی را بهوجود میآوردند که معمولاً
نامرتبط با علم اقتصاد تصور میشوند. دو جزء اصلی کار بوردیو در مباحثات
کنونی سرمایه اجتماعی مفقود شدهاند. اولاً، تولید، و بازتولید، سرمایه
فرآیندی است که ذاتاً با قدرت پیوند دارد. در واقع، استنباط بوردیو (۱۹۸۵)
از سرمایه بهگونهای است که او تقریباً سرمایه و قدرت را مترادف با هم
میداند. ثانیاً، چون موضوع مورد علاقه او تولید اجتماعی طبقات است، او
بین شبکههای اجتماعی که یک فرد در آنها جای گرفته و از دل این شبکهها
است که سرمایه اجتماعی پدیدار میشود، و پیامدهای آن روابط اجتماعی، تفاوت
قائل میشود. یعنی، شبکههای اجتماعی را نباید صرفاً با تولیدات آن روابط
اجتماعی برابر دانست، زیرا چنین کاری شبکههای اجتماعی را نامرئی میسازد.
شبکههائی که میتوانند بسیار متراکم باشند ولی در عین حال بهدلیل نبود
دسترسی به آنها نمیتوانند منابعی را تولید کنند.
بهرغم این تلاشهای اولیه، کسیکه سرمایه اجتماعی را وارد جریان اصلی علوم اجتماعی آمریکا کرد مسلماً جیمز کلمن (۱۹۹۸) بود که گفت:
سرمایه اجتماعی برحسب کارکردی که دارد تعریف میشود. این مفهوم نه یک
موجود منفرد بلکه دربرگیرنده موجودیتهای مختلفی است که تمامی آنها در دو
عنصر مشترک هستند، یعنی همه آنها جنبههائی از ساخت اجتماعی را در خود
دارند، واکنش معینی از کنشگران را (در درون این ساختار) تسهیل میکنند.
سرمایه اجتماعی همانند دیگر اشکال سرمایه، مولد است و رسیدن به اهدافی را
امکانپذیر میسازد و در نبود آن دستیابی به آن اهداف ناممکن خواهد بود.
سرمایه اجتماعی همانند سرمایه مادی و سرمایه انسانی، کاملاً قابل مبادله
نیست اما میتواند مختص به فعالیتهای مشخصی باشد. شکل مشخصی از سرمایه
اجتماعی که در تسهیل بعضی از کنشها ارزشمند است میتواند برای کنشهائی
دیگر بیفایده یا حتی مضر باشد. سرمایه اجتماعی بر خلاف اشکال دیگر
سرمایه، در ذات ساختار روابط میان کنشگران وجود دارد.
کلمن (۱۹۸۵)، پس از این تعریف نسبتاً مبهم از سرمایه اجتماعی (markusen
۱۹۹۹, Portes ۱۹۹۸) مجموعههای مختلفی از کنشها، پیامدها و روابط را
سرمایه اجتماعی مینامد. از نظر او سرمایه اجتماعی ذاتاً قادر به کار است،
و سرمایه اجتماعی هر آن چیزی است که به مردم و نهادها امکان عمل میدهد.
بنابراین، سرمایه اجتماعی یک مکانیزم، یک شیئی، یا یک پیامد نیست، بلکه
بهطور همزمان هر یک یا تمامی آنها است. پورتز (Portes ۱۹۹۸) این تعریف را
بهعنوان گامی ضروری در تکامل و تکثیر ایده سرمایه اجتماعی مشاهده میکند
و میگوید: ”کلمن خودش با گنجاندن برخی مکانیسمهای بهوجودآورنده سرمایه
اجتماعی، پیامدهای داشتن سرمایه اجتماعی، و سازمان اجتماعی ”قابل تصرف“ و
فراهم کننده زمینه پیدایش منابع و پیامدها در این اصطلاح، آن تکثر را شروع
کرده (۱۹۹۵:۵). سرانجام اینکه سرمایه اجتماعی از نظر کلمن (۱۹۸۸)، له لحاظ
هنجاری و اخلاقی ”خنثی“ است. یعنی، نه مطلوب است و نه نامطلوب، و صرفاً با
فراهم کردن منابع لازم وقوع کنشها را امکانپذیر میسازد.
●پاتنم و تکثیر نظریه سرمایه اجتماعی
اگرچه اثر ۱۹۸۸ کلمن، اصطلاح سرمایه اجتماعی را وارد علوم اجتماعی کرد،
ولی منبع اصلی دستاندرکاران و ژوهشگران توسعه اجتماعی رابرت پاتنم است
(۱۹۹۳a, ۱۹۹۳b, ۱۹۹۵, ۱۹۹۶, ۲۰۰۰). سرمایه اجتماعی یا کار پاتنم کاملاً
دوباره تعریف و به شدت در مطالعات مربوط به توسعه، هم در ایالات متحده و
هم در سطح بینالمللی، اثرگذار میشود (Gittell and Vidal ۱۹۹۸, Lang and
Hornburg Miller ۱۹۹۸, ۱۹۹۷, Moore Lappe and Du Bois ۱۹۹۷, Schulgasser
۱۹۹۹, Servon ۱۹۹۸, Temkin and Rohe Wallis ۱۹۹۸, ۱۹۹۸, Wallis, Crocker
and Schechter ۱۹۹۸, Wilson ۱۹۹۷). در واقع، برای افراد بسیاری در بانک
جهانی، سرمایه اجتماعی به حلقه مفقوده در توسعه اقتصاد جهانی تبدیل شده
است (Harriss and de Renzio ۱۹۹۷). چاپ، با توصیف تأثیر سرمایه اجتماعی
پاتنم بر توسعه اجتماعی، صریحاً میگوید ”در بحث مربوط به محلات فقیرنشین
و مشکلات جامعه در کل، سرمایه اجتماعی به نوشداروئی تبدیل شده است
(۱۹۹۲:۲). بهعلاوه، باز تعریف پاتنم از سرمایه اجتماعی تقریباً به اندازه
تأثیر گسترده بحث او چشمگیر است، و از اینرو، مستلزم بحث قابلملاحظهای
در اینجا است. این مقاله استدلال میکند که سرمایه اجتماعی با تعریف مجدد
پاتنم دیگر معیار مناسبی برای توسعه اقتصادی محلی یا اجتماعی نیست.
زمانیکه پاتنم نخستین بار از اصطلاح سرمایه اجتماعی در کتاب راهاندازی
دموکراسی، کتابی درباره سیاست ایتالیا استفاده میکند چندین تغییر مهم به
وقوع میپیوندد. و با آن او از آن زمان به بعد دیدگاههایش را بسط و گسترش
داده، ولی آنها را بهطور بنیادین تغییر نداده است. اول، سرمایه اجتماعی
از چیزی که افراد به آن واقعیت میبخشند به چیزی که به تملک افراد یا
گروهی از مردم در مناطق، اجتماعات، شهرها، کشورها یا قارهها درمیآید (یا
نمیآید) تغییر کرده است. دوم، سرمایه اجتماعی با جامعه مدنی یا بهطور
دقیقتر با یک دیدگاه خاص توکویلی جدید از جامعه مدنی آمیخته شده است.
بنابراین، جمعیتهای داوطلبانه (نیکوکاری) و غیردولتی، مبتنی بر اعتماد،
به نهادهائی تبدیل میشوند که از طریق آنها سرمایه اجتماعی تولید ایجاد
میشود. سوم، سرمایه اجتماعی عمدتاً به امر هنجاری خوبی مبدل میشود و به
خاطر (الف) حمایت از حکومت سالم و دموکراتیک و (ب) ایجاد و حفظ رشد و
توسعه اقتصادی اعتبار مییابد. سرانجام، وقتی که پاتنم این دیدگاه را در
مورد ایالات متحده آمریکا مطرح میکند میگوید که سرمایه اجتماعی و جامعه
مدنی در این کشور در حال زوال میباشد و از اواسط دهه ۱۹۶۰ چنین بوده است
(۱۹۹۳b, ۱۹۹۵, ۱۹۹۶, ۲۰۰۰) و این روند حاکی از مشکل اقتصادی و سیاسی
طولانی است. در این مقاله، قبل از رجوع به مشکلات این موضوعها و کاربرد
آنها در کارهای مربوط به توسعه جامعه محلی، ابتدا به خود این موضوعها
خواهیم پرداخت.لوری (۱۹۷۷)، بوردیو (۱۹۸۵) و کلمن (۱۹۸۸) همگی نوشتند که
سرمایه اجتماعی در فرد خاصی عینیت نمییابد بلکه، در روابط اجتماعی میان
مردم جای دارد. با وجود این، آنها در عین حال نیز گفتند که افراد به
سرمایه اجماعی واقعیت میبخشند. پاتنم، برعکس، استدلال کرده است که سرمایه
اجتماعی منبعی است که افراد یا گروههائی از مردم آن را دارند یا ندارند
(Portes ۱۹۹۸, Portes and Landolt ۱۹۹۶). او در سرآغاز اولین مقالهاش
درباره سرمایه اجتماعی میگوید ”کار کردن با همدیگر در اجتماعی برخوردار
از ذخیره کلان سرمایه اجتماعی آسانتر است“ (Putnam ۱۹۹۳b:۳۶). اجتماعات
دارای ذخیرههای سرمایه اجتماعی هستند و نه افراد. او از آن وقت به بعد
این تغییر دیدگاه از فرد به گروه بزرگ را مشخصتر ساخته است و میگوید،
بنابراین سرمایه اجتماعی میتواند بهطور همزمان یک ”کالای خصوصی“ و یک
”کالای عمومی“ باشد (Putnam ۲۰۰۰:۲۰). آنچه که توجه به آن مهم است این است
که بهرغم تأکید پاتنم بر شبکههای اجتماعی و تغییر دیدگاه او در مورد
سرمایه اجتماعی از مقیاس فرد به مقیاس گروه، او سرمایه اجتماعی را با شکلی
از فردگرائی مبتنی بر روششناختی اندازه میگیرد (Skocpol, ۱۹۹۶). پاتنم،
در پژوهشهای خود درباره سرمایه اجتماعی در آمریکا (۲۰۰۰, ۱۹۹۶, ۱۹۹۵)، از
دادههای پیمایش اجتماعی استفاده میکند تا میزان مشارکت اجتماعی افراد را
مشاهده کند و سپس فقط از این مقطع هر مقیاس مشاهده شده را با هم جمع
میکند. اگرچه این مطالعات ممکن است مطالعهای پیشپاافتاده بهنظر آید،
ولی، همانگونه که بعداً نشان خواهیم داد، این مطالعه کلید فهم او و
پیروانش از ”جامعه (محلی)“ است. تعریف کلمن (۱۹۸۸)، بهدلیل عدم شفافیتش،
در را برای ورود منابع مختلفی از سرمایه اجتماعی بازگذاشت، و پاتنم از این
ابهام استفاده میکند و روی جمعیتهای داوطلبانه مبتنی بر اعتماد (یکی از
چند مثالی که کلمن ارائه میکند) و برداشت او از آنها بهعنوان اجزاء
سازنده جامعه مدنی، بهعنوان منبع اصلی سرمایه اجتماعی اجتماعات، مناطق و
غیره انگشت میگذارد. پاتنم میگوید که سرمایه اجتماعی از مقیاس فرد به
مقیاس گروه، او سرمایه اجتماعی را با شکلی از فردگرائی مبتنی بر
روششناختی اندازه میگیرد (Skocpol, ۱۹۹۶). پاتنم، در پژوهشهای خود
درباره سرمایه اجتماعی در آمریکا (۲۰۰۰, ۱۹۹۶, ۱۹۹۵)، از دادهها پیمایش
اجتماعی استفاده میکند تا میزان مشارکت اجتماعی افراد را مشاهده کند و
سپس فقط از این مقطع هر مقیاس مشاهده شده را با هم جمع میکند. اگرچه این
مطالعات ممکن است مطالعهای پیشپاافتاده بهنظر آید، ولی، همانگونه که
بعداً نشان خواهیم داد، این مطالعه کلید فهم او و پیروانش از ”جامعه
(محلی)“ است. تعریف کلمن (۱۹۸۸)، بهدلیل عدم شفافیتش، در را برای ورود
منابع مختلفی از سرمایه اجتماعی بازگذاشت، و پاتنم از این ابهام استفاده
میکند و روی جمعیتهای داوطلبانه مبتنی بر اعتماد (یکی از چندمثالی که
کلمن ارائه میکند) و برداشت او از آنها بهعنوان اجزاء سازنده جامعه
مدنی، بهعنوان منبع اصلی سرمایه اجتماعی اجتماعات، مناطق و غیره انگشت
میگذارد. پاتنم میگوید که سرمایه اجتماعی هنجارها و شبکههای جامعه مدنی
است که کنش همیاری را در میان شهروندان و نهادهای آنان روان میکند (v:
۱۹۹۸) بنابراین، سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی با یکدیگر ترکیب میشوند، و
این دو تقریباً هممعنا هستند. این تغییر پیامدهائی شگرف برای برداشتهای
سیاسی و نظری از سرمایه اجتماعی دارد.
این دیدگاه از سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی برخلاف دیدگاههای کلمن
(۱۹۸۸)، لوری (۱۹۷۷) و بوردیو (۱۹۸۵) دیدگاهی است که در آن عمدتاً تصور
میشود که سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی از نظر هنجاری چیز خوبی باشند.
اگرچه پاتنم قاطعانه میپذیرد که اشکال منفی احتمالی از سرمایه اجتماعی
وجود دارند، ولی کفه سنگین ترازوی کار او در جهت مزایای آن است. و او
میگوید که آنها در واقع، هم برای کار یک حکومت دموکراتیک و پاسخگو و هم
رشد اقتصادی و رفاه جوامع لازم هستند. او اظهار میکند:
مجموعهای چشمگیر و فزاینده از پژوهش نشان میدهد که پیوندهای مدنی ما، را
سالم، ثروتمند و فرزانه میسازد. زندگی کردن بدون سرمایه اجتماعی آسان
نیست، خواه انسان یک روستائی ساکن در جنوب ایتالیا باشد یا فرد فقیری در
مرکز یک شهر آمریکائی با کارفرمای پولداری در منطقهای صنعتی با تکنولوژی
پیشرفته (Putnam ۲۰۰۰:۲۸۷).
ریشه این استنباط از جامعه مدنی و سرمایه اجتماعی در قرائت پاتنم از نظریه
جامعه مدنی و دموکراسی الکسی دو توکویل (۱۸۳۵) قرار دارد، و بنابراین لازم
است لحظهای درباره این دیدگاه بحث کنیم. دو توکویل در دهه ۱۸۳۰ از آمریکا
دیدن کرد و بر این باور بود که یکی از عناصر تعیینکننده دموکراسی در
آمریکا (۱۸۳۵) تمایل آمریکائیان به ایجاد و پیوستن به جمعیتهای داوطلبانه
بود که در قلمرو دولت و بازار نبودند. پاتنم به دین خود به توکویل اعتراف
میکند و میگوید، اخیراً دانشمندان علوم اجتماعی آمریکائی با گرایش نو
توکویلی مدارک و شواهد بسیاری را یافتهاند مبنی بر اینکه کیفیت زندگی
عمومی و عمل نهادهای اجتماعی در واقع به شدت تحتتأثیر هنجارها و شبکههای
مشارکت مدنی هستند (۱۹۹۵:۶۶).
قرائت پاتنم از توکویل به شدت نشان میدهد که شبکههای اعتماد و نیز
انجمنهای داوطلبانه مجموعههائی از روابط ”بُرد - بُرد“ هستند که در آنها
هر کسی دارای منافعی است. این امر در تعریف اصلی پاتن از سرمایه اجتماعی
آشکار است. او میگوید، ”سرمایه اجتماعی پیوندهای میان افراد است -
شبکههای اجتماعی و هنجارهای سود متقابل و قابلیت اعتماد که از آنها نشئت
میگیرد. در این مفهوم، سرمایه اجتماعی به شدت با چیزی مرتبط است که برخی
آن را ”مزیت مدنی“ میخوانند (Putnam ۲۰۰۰:۱۹). بنابراین، جمعیتهای
داوطلبانه رویاروئیهای مناقشهآمیز مبتنی بر منافع شخصی نیستند، بلکه
”مشخصههائی از زندگی اجتماعی - شبکهها، هنجارها و اعتماد - هستند که
مشارکتکنندگان را گرد هم میآورند تا اهداف مشترکی را تعقیب کنند“
(Putnam ۱۹۹۶:۳۴). بنابراین، تیمهای ورزشی، باشگاهها، گروههای کلیسا و
اتحادیههای کارگری (Putnam, ۱۹۹۵) همگی به لحاظ نظری، سیاسی و اخلاقی
قابل مقایسه به یکدیگر هستند. هر چند پاتنم این گروهها را در کتاب اخیر
خود تک تک بررسی میکند، ولی همه آنها کارکردهای بسیار مشابهی دارند.
اما، مزایای سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی از حمایت و تحکیم صرف نهادهای
دموکراتیک دولتی فراتر میرود و به ایجاد و حفظ رشد اقتصادی تعمیم
مییابد. پاتنم میگوید، ”مطالعات مربوط به اقتصادهای به سرعت در حال رشد
آسیایشرقی تقریباً همیشه بر اهمیت انبوه شبکههای اجتماعی تأکید دارد،
بهطوری که گاهی میگویند این اقتصادها معرف نوع تازهای از ”سرمایهداری
شبکهای“ است (۱۹۹۳a:۳۸). پاتنم (با اشاره به مورد ایتالیا) صریحاً
میگوید، ”این اجتماعات تنها به این دلیل که ثروتمند بودند مدتی نشدند.
سابقه تاریخی دقیقاً عکس آن را نشان میدهد، یعنی آنها ثروتمند شدهاند
چون مدتی بودند... اقتصادانان توسعه متوجه این نکته شدهاند که تعلیمات
مدنی مهم است“ (۱۹۹۳a:۳۷). و پاتنم در جدیدترین اظهارات خود میگوید،
”هرجا اعتماد و شبکههای اجتماعی شکوفا شوند، افراد، شرکتها، محلهها و
حتی ملتها پیشرفت میکنند“ (Putnam,۲۰۰۰:۳۱۹). این استنباط از سرمایه
اجتماعی - یعنی امری بنیادی در توسعه اقتصادی اجتماعات محلی و مناطق و
ملتها - موجب شده است که سرمایه اجتماعی به سرعت در ادبیات توسعه اقتصادی
جوامع محلی در ایالات متحده و جهان توسعهنیافته ادغام شود.
ولی پاتنم، نه فقط بهعنوان پژوهشگری نوتوکویلی، بلکه بهعنوان کسیکه
زوال جامعه مدنی و سرمایه اجتماعی را در ایالات متحده مستند ساخت شهرت
یافت. نظریات او بارها مورد بحث قرار گرفتهاند و از اینرو در اینجا
بررسی جزئیات آن ضرورتی ندارد. تنها بهطور اختصار باید اشاره کرد که به
عقیده او ایالات متحده آمریکا شاهد عقبنشینی از جامعه مدنی و کاهش سرمایه
اجتماعی بوده است (Putnam, ۱۹۹۵, ۱۹۹۶,۲۰۰۰). او استدلال میکند که کاهش
سرمایه اجتماعی فرآیندی مرتبط با نسلها است که در آن متولدین دهههای
۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ بیشتر از متولدین دهه ۱۹۳۰ به بعد در امور مدتی درگیر بودند.
به همین سان او تاریخ شروع این عقبنشینی را از اوایل تا اواسط دهه ۱۹۶۰
میداند.
●پیروان پاتنم در توسعه اجتماع محلی
استدلالهای پاتنم به سرعت به موضوعهای مهم تحقیق و امر توسعه اجتماعی در
ایالات متحده تبدیل شدهاند. یکی از نکات بارز درباره این انفجار پژوهش و
کار پیرامون دیدگاه او در مورد سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی این است که
چگونه این دیدگاه حجم عظیمی از پژوهش و ادبیات دانشگاهیان (Edwards and
Foley ۱۹۹۷, ۱۹۹۸, Fine ۱۹۹۸, ۱۹۹۹,۲۰۰۰, Foley and Edwards ۱۹۹۷, ۱۹۹۸,
Galston ۱۹۹۶, Portes ۱۹۹۸, Portes and Landolt ۱۹۹۶, Schudson ۱۹۹۶,
Skocpol ۱۹۹۶)، و روزنامهنگاران روزنامههای مردمپسند (Lemann ۱۹۹۶,
Pollitt ۱۹۹۶)، و فعالانی (Bowles ۱۹۹۹, Duraluf ۱۹۹۹) که تقریباً همه
اجزاء این استدلالها را مورد انتقاد قرار دادهاند، عمدتاً نادیده گرفته
است. در مقابل، آثار بسیاری در زمینه توسعه اجتماع محلی به گستردگی
استدلالهای پاتنم را در خصوص اهمیت سرمایه اجتماعی بهمثابه انجمنهای
داوطلبانه و اعتماد مدنی در حمایت از رشد و رفاه اقتصادی پذیرفتهاند. در
واقع، برای برخی پژوهشگران، دیدگاههای پاتنم تقریباً به دیدگاههای
متعارف و اصول بدیهی تبدیل شدهاند، و ویلسون در نخستین جمله مقاله خود
صریحاً میگوید: ”سرمایه اجتماعی موجب شکوفائی اقتصاد محلی است“
(۱۹۹۷:۷۴۵). لانگ و هورنبرگ (۱۹۹۸:۳) در مقدمه خود در شماره ویژه Housing
Policy Debate، که فقط به موضوع سرمایه اجتماعی پرداخته است، استدلالهای
پاتنم را تکرار میکنند و میگویند:
رابرت پاتنم، اندیشمند سیاسی، مفهوم سرمایه اجتماعی را بسط داد و نهایتاً
آن را متداول ساخت. پاتنم ابتدا از این مفهوم در بررسی حکومتهای محلی
ایتالیا استفاده کرد و نشان داد که عنصر اصلی و بنیادین تفاوت بین حکومت
موفق توسکانی و حکومت ناکام سیسیل ”میزان مشارکت مدنی“ بود. بهعلاوه
پاتنم استدلال کرد که سرمایه اجتماعی با توسعه اقتصادی مرتبط است. میزان
بالای سرمایه اجتماعی توسکانی استاندارد زندگی آن را بالا میبرد. این
سرمایه اجتماعی محیطی اجتماعی برای منطقه فراهم میکند که در آن همکاری
سازنده در همه حوزههای زندگی مدنی امکانپذیر است. بنابراین، سرمایه
اجتماعی رشد اقتصادی را افزایش میدهد.
به همین سان، وقتی انجمن امور شهری، کنفرانس سالانه خود را در ۱۹۹۹ برگزار
کرد عنوان ”بازسازی اجتماعی شهر: سرمایهاجتماعی و ساختن اجتماع محلی“ را
برگزید. البته انتخاب این عنوان قطعاً بدان معنا نبود که تمامی
شرکتکنندگان در این کنفرانس استدلال پاتنم را میپذیرفتند، بلکه معطوف
ساختن توجه به این نکته بود که کار او چارچوب و موضوع مباحثات را ارائه
میکرد. به همین ترتیب مؤسسات و بنیادهائی استدلالهای پاتنم را در
فعالیتهای خود ادغام کردهاند، و ”مؤسسه حمایت از ابتکار محلی“ و ”بنیاد
مات“ هر دو، ایجاد سرمایه اجتماعی را جزء اصلی فعالیتهای توسعه اجتماعی و
برنامههای ضد فقر خود ساختهاند (Gittell and Vidal ۱۹۹۸, and Wallis,
Crocker, and Schechter). در مورد ”مؤسسه حمایت از ابتکارهای محلی“، این
مسئله چشماندازی را در زمینه سازماندهی توسعه اجتماعی ایجاد کرده است که
بر شیوههای ”غیر مناقشهآمیز“ و بر ادغام نظریه ”سازماندهی وفاق عمومی“
میشل ایشلر تأکید میکند (Gittell and Vidal ۱۹۹۸:۲). با توجه به اینکه
سرمایه اجتماعی بهعنوان مجموعهای از روابط ”برد - برد“ مبتنی بر منفعت
متقابل و نیز ارتقاءدهنده شکوفائی اقتصادی و توسعه تلقی میشود. این راه،
راهی منطقی برای فعالیت سازماندهندگان اجتماعی و دستاندرکاران توسعه
است. بنابراین، نظریه پاتنم در مورد سرمایه اجتماعی و جمعیتهای مدنی
داوطلبانه در شهرهای آمریکا در حال اجراء است. مشکل با همه اینها این است
که سرمایه اجتماعی آنگونه که پاتنم تعریف و عملیاتی کرده است، ضرورتاً به
توسعه اقتصادی جامعه (یا، در واقع، به حکومت دموکراتیک) منجر
نمیشود.●مشکل پاتنم و پیروان او
با مراجعه به روشی که پاتنم ایده سرمایه اجتماعی را دگرگون کرد، اکنون
نقاط ضعف اشکالات و کاستیهای تجربی و نظری تحلیل استدلال او را نشان
خواهم داد و خواهم گفت که اگر بخواهیم از مفهوم سرمایه اجتماعی در توسعه
اجتماع محلی استفاده کنیم برای ما بهتر خواهد بود که به برداشت لوری
(۱۹۷۷) یا بوردیو (۱۹۸۵) از آن بازگردیم. در مورد تغییرات سرمایه اجتماعی
پاتنم به همان ترتیبی که ارائه شدهاند بحث خواهم کرد.
●افراد، اجتماعات، و قدرت
پاتنم در ابتدا سرمایه اجتماعی را بهعنوان سرمایهای که افراد، اجتماعات،
شهرها، ملتها و غیره در اختیار دارند یا ندارند تعریف میکند. سپس او و
پیروانش تنها با گرفتن ویژگیهای فردی و انباشتن آنها به مقیاس در حال
اندازهگیری وجود سرمایه اجتماعی را اندازه میگیرند. این نوع استدلال و
روششناسی مرتبط با آن دو اشکال دارد. اول اینکه مکانها اشیاء نیستند. یک
اجتماع نمیتواند چیزی را به تملک خود درآورد. نهاد یا فرد میتواند چیزی
داشته باشد، اما یک اجتماع قادر به اینکار نیست. در عوض، اجتماعات محصول
مجموعههای پیچیدهای از روابط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هستند
(DeFilippis ۱۹۹۹, Massey ۱۹۹۴). اجتماعات محصولات هستند، و نه کنشگران.
ولی، آنها محصولاتی هستند که بر امکانات اثر میگذارند و آنها را مقید و
محدود میسازند. اجتماعات بیتردید مهم هستند، اما آنها کنشگرانی نیستند
که هر شکلی از عاملیت را از خود ظاهر سازند. این بحث ممکن است بحثی مربوط
به معناشناسی بهنظر برسد، ولی این مشکل نخست به مشکل دوم میانجامد.
یعنی، هیچ جائی (یک اجتماع، یک منطقه یا هر جای دیگر) به تنهائی تابعی از
ویژگیهای درونی مردم یکه در آنجا زندگی و کار میکنند نیست. اگر اجتماعات
محصولات باشند، آنها صرفاً محصولات ویژگیهای افراد کهدر درون آنها است
نیستند، بلکه محصولات مجموعه پیچیدهای از روابط مبتنی بر قدرت نیز هستند
- هم از نظر داخلی، در درون اجتماعات و هم از نظر بیرونی، بین کنشگران در
اجتماعات و بقیه جهان. (بهعنوان نمونه) سیتی بانک و روال معمول آن در
اعطاء وام، حکومتهای ایالتی و سیاستهای تأمین بودجه آموزشی آنها، و
اجتماعاتی در کشورهای دیگر با مهاجرانی آماده مهاجرت همگی مثالهای واقعی
از این مسئله هستند که چگونه اجتماعات شهری آمریکا محصول روابط متعددی
هستند که از نظر جغرافیائی کاملاً فراتر از مکان اجتماعی محلی میباشند.
این روابط اغلب بحثبرانگیز (تأمین بودجه مدرسه یک مثال کلاسیک است) و
مواره ملهم از مسائل مربوط به قدرت هستند. تنها با نادیده انگاشتن این
روابط بسیار مهم و آکنده از قدرت میتوانیم تصور کنیم که اجتماعات محصول
ویژگیهای افرادی است که در آنها زندگی و کار میکنند. به همینسان، تنها
با نادیده گرفتن این روابط میتوانیم فرض کنیم که قادر به حرکت از سطح فرد
به سطح اجتماع (یا شهر، یا منطقه) هستیم یا دستاوردها و منافع فرد همان
منافع و دستاوردهای گروه یا اجتماع است.
پاتنم میکوشد با مفهوم ”سرمایه ارتباطی“ (۱۹۹۵,۱۹۹۶,۲۰۰۰) ابداعی خود که
عموماً در کار توسعه اجتماعی پذیرفته شده است به این واقعیت برسد. اما
وقتی ما پیچیدگی روابط درونی و بیرونی را که شکلدهنده یک جامعهاند
بپذیریم، مسلماً به چیزی بیشتر از سرمایه ارتباطی بهمثانه ابزار توسعه
اقتصادی نیازمند هستیم. برای مثال، افرادی که در اجتماعات محصول
(حفاظتشده) بیرون شهری منطقه اورنج کانتی، کالیفرنیا، و در واقع در بیشتر
بققیه مناطق کشور زندگی میکند عمدتاً از سرمایه ارتباطی تهی هستند.
همانطور که خود پاتنم در بحث مختصرش درباره اجتماعات محصور میگوید، ”نه
تنها سیاستمدارانی که در پی جمع کردن رأی هستند و دختران پیشاهنگی که
بیسکویت میفروشند، اجازه ورود به اجتماعات اختصاصی (محصور) را ندارند،
بلکه خود ساکنان ثروتمند [این اجتماعات اختصاصی] نیز ظاهراً به طرز
تعجبآوری نرخ مشارکت مدنی و همسایگی اندکی حتی در درون محدودههای خود
دارند“ (۲۰۰۰:۲۱۰). اهمیت این مثال این است که نه تنها این اجتماعات
پراکنده و منقطع، بلکه معمولاً به شدت ثروتمند نیز هتسند. روابطی که
اجتماعات محصور را بهوجود میآورند بر مبنای حفظ ثروت از طریق جداسازی
جغرافیائی و اجتماعی مبتنی بر طبقه و نژاد از بیشتر مناطق شهرهای اصلی
پیرامونشان است. ثروت آنها از طریق ارتباط با همدیگر تولید نمیشود بلکه
دقیقاً برعکس، از طریق منزوی بودن از همدیگر بهوجود میآید. روابطی وجود
ندارد که ثروت افراد را اندکی تولید و بازتولید کند بلکه برعکس، تنها چیزی
که هست انزوا و گوشهگیری است. روابط یا ”پلها“ به خودی خود مردم را در
هر جا ثروتمند یا فقیر نمیسازد. پرسش مهم این است، چهکسی شرایط وجود
هرگونه رابطه و ارتباطی (یا فقدان آن) را کنترل میکند؟ ”سرمایه ارتباطی“
واقعاً زمانی مورد نیاز است که ساکنان یک اجتماع محلی فقیر و بنابراین در
طرف بازنده یک مجموعه روابط مبتنی بر قدرت هستند. آنچه که باید تغییر کند
آن روابط مبتنی بر قدرت هستند، و نه سطح روابط.
●سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی
دومین تغییر پاتنم خلط سرمایه اجتماعی با خوانش نوتوکویلی خاصی از جامعه
مدنی است. این تغییر دارای دو پیامد مهم برای کار توسعه اجتماع محلی است.
نخست، این خوانش از جامعه مدنی فرض را بر این مینهد که سرمایه اجتماعی و
جامعه مدنی تقریباً همیشه چیزهای خوبی هستند که مردم را قادر میسازند در
جهت منافع و اهداف مشترکشان، مبتنی بر اعتماد، هنجارها و ارزشهائی که از
طریق گردهمآمدنشان بهوجود میآیند، عمل کنند ولی این خوانش، در بهترین
حالت، خوانشی بسیار گزینشی از جامعه مدنی است. پاتنم استنباط خود از جامعه
مدنی را بر سادهسازی عوامانه از دیدگاههای توکویل که در ۱۸۳۵ در کتاب
دموکراسی در آمریکا ابراز شد استوار میسازد. اما دیدگاههای توکویل
درباره جامعه مدنی هم بسیار پیچیدهتر از آن است که پاتنم و پیروان او
اعتراف میکند، و هم اینکه تنها یکی از دیدگاهها در تاریخ بسیار دراز و
به شدت مجادلهآمیز بحث دربارهٔ جامعه مدنی در اندیشه غربی است. همانگونه
که قولی و ادواردز بهدرستی اشاره میکنند:
توکویل میگوید که حیات ارتباطی آمریکا از شرایط دوگانه اجتماعی و سیاسی
ملت جدید سرچشمه میگیرد - و این شرایط از نگاه او و مخاطبان موردنظرش،
ذاتاً مشکلآفرین است. شرایط اجتماعی، ویژگی نسبتاً مساواتطلبانه جامعه
آمریکا، در حکایت توکویل در مورد پیدایش همبستگی آمریکائی نقشی آشکار
دارد. آزادیهای سیاسی آمریکائیها معمولاً نقشی کمکی ولی اساسی بازی
میکنند. در اندیشه توکویل مساواتطلبی آمریکائی مشکلاتی اساسی برای زندگی
مردم آمریکا بهوجود میآورد... هم ترازی همگانی، میانهروی و سازش کاری
را افزایش میدهد... جمعیتها بهوجود میآیند تا این کمبودها را جبران
کنند (Foley and Edwards ۱۹۹۷:۵۵۴).
جمعیتهای داوطلبانه مورد بحث توکویل بهعنوان وضعیتهای ”برد - برد“ پدید
آمدند زیرا مردمی که در آنها مشارکت داشتند دارای منافعی مشترک بودند.
توکویل قبل از ظهور سرمایهداری صنعتی و طبقاتی که این نظام بهوجود آورد
از آمریکا دیدن کرد. بهعلاوه، اندک تردیدی وجود دارد که اگر بردگان اجازه
مشارکت در چنین انجمنهائی را پیدا میکردند (که مسلماً این اجازه را
نداشتند)، آنگاه تصویر انجمنهای داوطلبانه تصویری در واقع بسیار متفاوت
بود دیدگاه پاتنم تنها هنگامی امکانپذیر است که منافع مادی بسیار حقیقی
را حذف کنید، یعنی همان منافعی را که میان ما جدائی میاندازند (و حتی
آنوقت هم، هنوز قابل تردید است) و تصویری از جامعه مدنی میآفرینند که
نشاندهنده این است که این جامعه مدنی تنها بهوسیله مردم و گروههائی با
منافع مشترک ایجاد شده است. به این دلیل است که پاتنم اتحادیههای کارگری
را با انجمنهای اولیاء و مربیان و گروههای کلیسا در یک ردیف قرار میدهد
و همه آنها را با یکدیگر قابل مقایسه میداند (۱۹۹۳b, ۱۹۹۵, ۱۹۹۶). اگر او
اتاقهای بازرگانی محلی را با اتحادیههای کارگری یکی میگرفت، حتی ناموجه
بودن بحث او آشکارتر میشد. این برداشت از جمعیتهای داوطلبانه بهعنوان
روابط ”برد - برد“ این امکان را نیز به او میدهد تا روابط مبتنی بر قدرت
را که چنین نقش مهمی در مناسبات بینگروهی ایفاء میکنند نادیده بگیرد. به
زبان ساده، شبکههای اجتماعی خاصی در مواضع قدرتی بیشتری نسبت به دیگر
شبکهها قرار دارند، و بنابراین زمانیکه آن شبکهها درگیر منازعه سیاسی
یا اجتماعی هستند میتوانند منافع بسیار بیشتری را نیز عاید اعضایشان
کنند. با توجه به اینکه مردم مناطق کمدرآمد در اقتصاد سیاسی آمریکا به
حاشیه رانده شدهاند، این مسئله یک حذف بزرگ - و عامل محدودکننده - در
کاربردهای احتمالی نظریه سرمایه اجتماعی پاتنم در توسعه و سازماندهی
اجتماع محلی است.
دومین جنبه مهم آمیختن سرمایه اجتماعی با جامعه مدنی این است که این امر
سرمایه اجتماعی را از خود سرمایه جدا میکند. ولی برای اینکه سرمایه
اجتماعی معنائی داشته باشد، باید به تولید و بازتولید سرمایه در جامعه
مرتبط باشد. این موضوع قابل ملاحظه است، چرا که نقش سرمایه اجتماعی در
توسعه اقتصادی اجتماع محلی است که باید برای دستاندرکاران توسعه اجتماع
محلی دارای بیشترین اهمیت باشد. توسعه اجتماع محلی موضوعات زیادی را
دربرمیگیرد، ولی اصلیترین آنها باید امنیت اقتصادی و پیشرت مردم در
اجتماعات کمدرآمد و توسعه اقتصادی خود این اجتماعات باشد. ولی با توجه به
اینکه پاتنم سرمایه اجتماعی را از اقتصاد جدا میسازد تعجبآور نیست که
مشاهده و اندازهگیری تأثیر اقتصادی سرمایه اجتماعی پاتنم بسیار دشوار
است. علت آن میتواند این باشد که شاید اصلاً تأثیری وجود ندارد.
●سرمایه اجتماعی و رشد اقتصادی
پاتنم استدلال میکند که سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی (متشکل از انجمنهای
داوطلبانه) رشد اقتصادی را افزایش میدهد (۱۹۹۳a, ۱۹۹۳b, ۱۹۹۵, ۱۹۹۶,
۱۹۹۸, ۲۰۰۰). اما در مورد این استدلال پشتوانه نظری و تجربی چندانی وجود
ندارد. مثالهی خود او بهجز مورد ایتالیا که خارج از بحث این مقاله قرار
دارد (تفسیر او از سیاست و اقتصاد ایتالیا را متخصصان مسائل ایتالیا به
زیر سؤال بردهاند؛ برای خلاصهای از انتقادها نگاه کنید به: Goldberg
[۱۹۶۶], Harris and de Renzio [۱۹۷۷],[Sabetti [۱۹۹۶] Tarrow [۱۹۹۶ مشکلات
استدلال او را آشکار میسازد. پاتنم از قلمروهای بسته مهاجران در شهرهای
آمریکا، ”سرمایهداری شبکهای“ شرق و جنوبشرقی آسیا، و زوال سرمایه
اجتماعی (Putnum ۱۹۹۳b.۳۹) در شهرهای مرکزی آمریکا بهعنوان مثالهائی
استفاده میکند که نشان دهد سرمایه اجتماعی موجب رشد اقتصادی میشود (یا
برعکس، نبود سرمایه اجتماعی رشد اقتصادی را متوقف میسازد). اکنون به دو
مثال اول و سپس به مثال سوم خواهم پرداخت.
در مورد اول، پاتنم به درستی اظهار میدارد که پیوندهای اجتماعی مبتنی بر
اعتماد و شبکههای درونی مهاجرین است که به آنها کمک کردهاند تا در جامعه
ایالات متحده توفیق پیدا کنند. این امر جلوهای از تجربه مهاجرت محسوب
میشده است. اما پاتنم از آنجا که به اجتماعات بهعنوان کلیتهائی بههم
پیوسته که از نظر درونی از دیگر اجتماعات متمایز هستند مینگرد قادر به
مشاهده اثرگذاری این شبکهها بر زمینههای عامتر نیست. مثالی را که کلمن
اغلب بدان اشاره میکرد (۱۹۸۸) و پاتنم و طرفداران او نیز از آن کمک
گرفتهاند، مثال صنعت الماس در نیویورک است و اینکه چگونه شبکههای
اجتماعی مبتنی بر اعتماد دردرون جامعه یهودی که این صنعت را کنترل میکند،
معاملات عظیم جواهرات را در بازار تسهیل میکند. صرفنظر از نفی کامل
استثماری که در درون اقتصادهای قلمروهای قومی رخ میدهد (Waldinger ۱۹۸۶)،
مشکل با این قلمروها، و نظایر آنها، این است که این قلمروهای قومی بازار و
امکان دسترسی به آن را برای کسانیکه به گروه قومی ایجادکننده قلمرو تعلق
ندارند کاملاً مسدود میکنند. بهعنوان نمونه، اگر یک مهاجر ایرلندی
کاتولیک، سختکوش، نوآور و با استعداد خواهان ورود به تجارت الماس در شهر
نیویورک باشد باید زمان دشواری را سپری کند. یا اگر از تخیل به واقعیت
حرکت کنیم باید بگوئیم که محله هارلم، در نتیجه ورود سرمایههای بزرگ به
بازار مستعلات در نیویورک، توسعهای بنیادی را در سالظهای اخیر تجربه کرده
است. این امر برای پیمانکاران و کارگران سیاهپوست باید قاعدتاً سودمند و
مفید باشد. ولی، واقعیت این است که صنعت ساختمانسازی در نیویورک را یک
قلمرو مهاجر (در این مورد ایتالیائیها) کنترل میکند و بنابراین شرکتهای
مقاطعهکار و کارکنان آنها در هارلم عمدتاً از دلارها و مشاغلی که این
سرمایهگذاری به ارمغان آورده است محروم شدهاند (Siegal ۲۰۰۰).پاسخ به
این مثال میتواند این باشد که مقاطعهکاران محله هارلم صرفاً باید بهتر
با هم مرتبط یا دارای ذخایر معتنابهی از ”سرمایه ارتباطی“ داشته باشند،
اما این پاسخ به این نکته توجه نمیکند که: اگر سرمایه اجتماعی بهعنوان
مجموعهای از شبکهها معنائی داشته باشد آن معنا این است که بعضی از مردم
با هم مرتبط باشند و بعضی نباشند. به زبان سادهتر، اگر یک شغل وجود داشته
باشد، و همه با شبکههائی یکسان مرتبط باشند و مزایای یکسانی از سرمایه
اجتماعی بهدست آورند، بنابراین شما انواع شبکههائی را که کلمن و پاتنم
دربارهشان صحبت میکنند نخواهید داشت. در عوض بازاری خالص طبق نظریههای
آدم اسمیت خواهید داشت. اگر همه با هم مرتبط باشند، بنابراین داشتن ارتباط
دیگر مزیتی برای افراد ایجاد نخواهد کرد زیرا آنها دیگر سرمایهای از آن
ارتباطها (در این مورد، آن شغل را) کسب نخواهند کرد. پاتنم میگوید،
”اینکه یکی از شگردهای جوانان تازه به دوران رسیده ”شبکهسازی“ است امری
اتفاقی نیست“ (۱۹۹۳b:۳۸). اما آنچه را که پاتنم نمیتواند درک کند این است
که جوانان تازه به دوران رسیده شبکهسازی میکنند که دقیقاً از دیگران
پیشی بگیرند. اگر آنها منافع حاصل از شبکه خودشان را با دیگران تقسیم
میکردند، دست از بلندپروازی برمیداشتند و در عوض بخشنده و نیکوکار
میشدند، و در واقع آنها نه فقط خیرخواهانه بلکه بر علیه نفع شخصی خود عمل
میکردند. این یکی از دلایل عمدهای است که چرا در موضوعات اقتصادی حرکت
از سطح فرد به سطح اجتماع به سادگی قابل دفاع نیست. برای آنکه سرمایه
اجتماعی در یک اقتصاد مبتنی بر بازار بهعنوان یک مفهوم معنا دهد،
شبکهها، اعم از رسمی یا یررسمی باید در قلمرو رقابتی روابط اقتصادی
فعالیت داشته باشند، و اگرچه افراد ممکن است در یک چنین شبکهای در منافع
مشترکی که به آنها امکان میدهد که بهعنوان یک شبکه عمل کنند سهیم باشند،
ولی این شبکهها را، بهدلیل سرشت رقابتی سرمایهداری، نمیتوان به همه
افراد جامعه تعمیم داد. ماکس ویر، جامعهشناس و اقتصاددان سیاسی منتفذ، در
۱۹۲۵ در کتاب نظریه سازمان اجتماعی و اقتصادی درباره نقش شبکههای اجتماعی
در اقتصاد به تفصیل سخن گفته است. او مینویسد:
بهویژه محتمل است که، به دلایلی عقلانی، در این نوع وضعیت [رابطه] بسته
باشد: یک رابطه اجتماعی میتواند برای طرفین فرصتهائی برای ارضاء منافع
مختلف، چه معنوی و چه مادی، فراهم کند... اگر مشارکتکنندگان پیشبینی
کنند که پذیرفتن دیگران [در این رابطه] به بهتر شدن وضعیتشان خواهد
انجامید... منافعشان در باز نگه داشتن این رابطه خواهد بود. [اولی] از سوی
دیگر، اگر آنها پیشبینی کنند که بهتر شدن موقعیتشان از طریق روشهای
انحصارطلبانه است، منفعت آنها در [ایجاد یا نگه داشتن] یک رابطه بسته است
(Weber ۱۹۹۳ edition:۱۳۹-۴۰).
اگر سرمایه اجتماعی موردنظر شبکهای است که به افراد در یافتن کار (یا
ثبتنام در مدرسه ابتدائی مناسب یا هر جایگاه دیگری) کمک میکند، مسلماً
نفع کسانیکه از مزایای این سرمایه اجتماعی (یافتن کار یا ثبتنام در
مدرسه) استفاده میکنند تا حد ممکن بسته نگه داشتن این شبکه است. این
دقیقاً همان کاری است که اقتصادهای قلمروهای بسته قومی انجام میدهند.
سرمایه اجتماعی برای اینکه بهعنوان یک اصطلاح ارزشی داشته باشد باید
رابطهای را با سرمایه اقتصادی حفظ کند، و بنابراین باید براساس توانائی
افرادی که به ضرر دیگران آن را بهدست میآورند قرار داده شود. اگرچه
اقتصاد بازی با حاصل جمع صفر نیست، ولی صرفاً مجموعهای از روابط ”برد -
برد“ نیز محسوب نمیشود.
ولی کاستیهای اقتصادی سرمایه اجتماعی از استثناءهای ضروری آن فراتر است و
تا درون قلمرو ناپایداری اقتصادی امتداد مییابد. پاتنم در مقالات خود
پیوسته ظهور ”سرمایهداری شبکهای“ در شرق و جنوبشرقی آسیا را میستاید و
میگوید این کشورها اعتبار دیدگاه او را مبنی بر اینکه شبکههای اعتماد و
منفعت متقابل رشد اقتصادی پدید میآورند، تأیید میکنند (۱۹۹۳b, ۱۹۹۵,
۱۹۹۶, ۱۹۹۸). مشکل این مثال این است که در میانه ۱۹۹۷، اقتصادهای شرق و
جنوبشرقی آسیا سقوط کرده و تا پایان ۱۹۹۷، بخش اعظم جهان اقتصاد علت این
سقوط را ”سرمایهداری رفاقتی“ مشخص کرد (How far Is Down? ۱۹۹۷, A
Larry-Load of trouble in Asia“ ۱۹۹۷, Asia and the Abyss ۱۹۹۷).
بهطور خلاصه، شبکههای اعتماد و همکاری متقابل در آسیا که پاتنم از آنها
به شدت حمایت میکند به نتیجه منطقیشان، یعنی اقدامات اقتصادی نامعقول
رسیدند که ناشی از تصمیمگیریهائی در اقتصاد بود که در آنها هیچ منطق
اقتصادی موردنظر قرار نمیگرفت. احتمالاً به همین دلیل است که پاتنم در
کتاب اخیرش (۲۰۰۰) دیگر به این مثال اشاره نمیکند، و دقیقاً به همین دلیل
است که آدام اسمیت در کتابش، ثروت ملل، در ۱۷۷۶ به شدت در مخالفت با انواع
شبکههای اجتماعی مورد ستایش پاتنم و پیروانش استدلال میکند. اسمیت
میگفت که چنین روابطی شبیه انحصارگرائی است و ضرورتاً گروهی را میآفریند
که ”منافع آن، در این مورد، صریحاً مخالف منافع مجموعه بزرگی از مردم است“
(۱۹۹۳ edition:۳۰۷). در واقع، او میگفت اعتماد بیش از حد بین کنشگران
اقتصادی نسخهای برای کارتلها و انحصارات مخرب اقتصاد است - پیشبینیای
که ظاهراً در مورد تجربه اخیر در آسیا درست درآمده است. ویر نیز در ۱۹۲۵
نگرانیهای مشابهی را ابراز کرد، ولی انتقادهای او فقط در مورد انحصارات و
موانع ورود (دیگران) نبود بلکه خاطرنشان میکرد که این شبکههای مبتنی بر
اعتماد رشد اقتصادی را بیشتر تحریف میکنند یا مانع از آن میشوند زیرا
آنها اعضاء مفتخور خود را دعوت میکنند که از منافع بهرهمند شوند بدون
اینکه در حد توانشان تلاش بکنند یا اصلاً ملزم به آن باشند.
اما بزرگترین ایراد استدلال پاتنم نه از تجربه شرق آسیا یا نظریههای
اقتصاددانان سیاسی بلکه از واقعیتهای تجربی زندگی آمریکائی ناشی میشود.
در اینجا سه عنصر استدلال پاتنم درباره سرمایه اجتماعی و رونق اقتصادی
حائز اهمیت هستند:
۱. سرمایه اجتماعی رشد اقتصادی را افزایش میدهد.
۲. سرمایه اجتماعی در ایالات متحده آمریکا در حال کاهش است و از ابتدا تا میانه دهه ۱۹۶۰ چنین بوده است.
۳. مناطق پرجمعیت و فقیر شهری فاقد سرمایه اجتماعی هستند، که این امر یکی
از دلایل اصلی فقیر بودن آنها است. به این مباحث به نوبت خواهم پرداخت.
نک و کیفر، شاید در کاملترین بررسی تجربی خود در سراسر کشور در مورد رابطه
بین سرمایه اجتماعی و ثروت اقتصادی ملی - رابطهای که پاتنم آن را برای
تأیید استدلال خود نقل میکند - از نظر آماری رابطه مثبت معناداری بین
میزان اعتماد در یک جامعه و نرخ رشد اقتصادی مییابند. این امر
تعجببرانگیز نیست، زیرا اعتماد در سطح جامعه باید هزینه معاملات اقتصادی
را در هر جامعه معینی محدود سازد. ولی نکته مهمی هم که آنان یافتند این
است که ”فعالیت دوستانه با عملکرد اقتصادی همبسته نیست“ (Knack and keefer
۱۹۹۷: ۱۲۵۲) و حمایت از گردهم آمدنهای افقی از طریق شکلگیری گروهها و
شرکت در آنها طبق یافتههای ما میتواند ضدمولد باشد“ (Knack ans Keefer
۱۹۹۷: ۱۲۸۴).
در ایالات متحده آمریکا هم شواهد قانعکننده نیستند. پاتنم در کتاب اخیر
خود (۲۰۰۰) یک ”شاخص جامع سرمایه اجتماعی“ میسازد که در آن هر ایالت در
امتداد طیفی از بیشترین تا کمترین میزان سرمایه اجتماعی ردهبندی میشود.
از ده ایالتی که پاتنم بهعنوان دارندهٔ بالاترین میزان سرمایه اجتماعی در
کشور ردهبندی میکند، فقط سه ایالت درآمد سرانهای بیش از درآمد سرانه کل
کشور دارند (US Bureau of the Census ۲۰۰۰). بهعلاوه میانگین درآمد سرانه
این ده ایالت فقط ۹/۳۹ درصد از درآمد سرانه کشور است. مسلماً، برای این
مسئله که چرا این ایالات بهطور معناداری فقیرتر از کل کشور هستند
توضیحاتی وجود دارد، و قطعاً بحث در اینجا این نیست که سرمایه اجتماعی
مانع از رونق و رفاه اقتصادی میشود. ولی اگر سرمایه اجتماعی در افزایش
رونق اقتصادی مهم باشد، بنابراین دادهها متفاوت از این خواهد بود.
●کاهش سرمایه اجتماعی؟
به سراغ بحث دوم میرویم که سرمایه اجتماعی در ایالات متحده آمریکا در حال
کاهش اس. پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که کاهش سرمایه اجتماعی
درباره کدام بخش از اقتدار جمعیت واقعیت دارد؟ پاتنم پس از زیر و رو کردن
مدارک و شواهد، صراحتاً اعلام میکند، ”واقعیت مهم این است که با همه
معیارهای عدم مشارکت مدنی و نیز همه معیارهای وضع اجتماعی - اقتصادی،
روندها در تمام سطوح بسیار مشابه هستند“ (۲۰۰۰:۱۹۴). اما اگر این موضوع
واقعیت داشته باشد این سؤال نیز مطرح خواهد شد که چرا نخبگان آمریکا که ۳۵
سال عدم مشارکت مدنی را تجربه کردهاند، از نظر مالی بسیار موفق هستند؟
اثرات اقتصادی این عدم مشارکت انها در کجا است؟ آمریکائیهای مرفه و متخصص
از دوران تقریباً بیسابقهای از رونق طولانی برخودار بودهاند، و اختلاف
ثروت کنونی بین غنی و فقیر بیش از هر زمانی پس از رکود بزرگ بوده است.
نظریه پاتنم در این واقعیت معنا نمیدهد چه رسد به این واقعیت را تبیین
کند.
گذشته از رشد باورنکردنی ثروت افراد ثروتمند و رکود ثروت مردم فقیر اگرچه
سرمایه اجتماعی هر دو گروه به یک میزان کاهش یافته است استدلالهای پاتنم
کماکان با واقعیتهای عینی اساسی در تضاد است. یعنی، تصور میشود که
سرمایه اجتماعی به مدت ۳۵ سال تنزل کرده است. پس تأثیر اقتصادی آن در کجا
است؟ سی و پنج سال تنزل. با توجه به سرعت اتخاذ تصمیمات مربوط به
سرمایهگذاری و روی دادن تغییرات اقتصادی (۳۵ سال قبل تقریباً هیچ کسی از
صنعتزدائی یا سیلیکون وَلی خبر نداشت)، قطعاً ۳۵ سال برای ما زمانی بیش
از حد کافی است تا اثرات این کاهش سرمایه اجتماعی را دیده باشیم. آیا
میتوان هیچ مدرکی از کاهش نسبی اقتصادی ایالات متحده یافت؟ آیا مردم
میتوانند بهطور قانعکنندهای استدلال کنند که ۲۰ سال گذشته کلاً
سالهای فقر اقتصادی در آمریکا بوده است. سرانجام، اگر نظر پاتنم درباره
کاهش سرمایه اجتماعی درست باشد، پس درباره نقش سرمایه اجتماعی در توسعه
اقتصادی اشتباه میکند.
اما پاتنم از بحث درباره جامعه آمریکا در کل به بحث درباره توسعه اجتماع محلی بهطور مشخص روی میآورد و میگوید:
گرچه بسیاری از آمریکائیان فقیر در مناطق مرکزی شهرها سکونت ندارند. اما
به لحاظ کیفی چیزی متفاوت درباره انزوای اجتماعی و اقتصادی سیاهپوستان و
اهالی آمریکای لاتین به شدت فقیر و ساکن مناطق مرکزی شهرها وجود دارد.
بیکاری، اموزش ناکافی، و بهداشت ضعیف به وضوح فرصتهائی را از ساکنان
مناطق فقیرنشین سلب کرده است. و در عین حال همین مسائل کمبود شدید سرمایه
اجتماعی را بهوجود آوردهاند (۱۹۹۳b,۳۹).اما آیا مناطق مرکزی شهرها به
مفهومی که پاتنم در نظر دارد فاقد کمبود سرمایه اجتماعی هستند؟ پاسخ به
این پرسش قدری پیچیده است و به سهولتی که اغلب تصور میشود نیست. بهنظر
میرسد دیدگاهی در محافل سیاستگذاری آمریکا و فرهنگ عامهٔ سفیدپوستان وجود
دارد که مناطق مرکزی شهرها، یعنی محلههای غیرسفیدپوست فاقد رزشها،
هنجارها، اصول اخلاقی، اعتماد، و روابط هستند.
این دیدگاه معمولاً با اشارهای گذرا بخش بسیار خاصی از کتاب ویلسون
(۱۹۸۷) خود را توجیه میکند، و قرائتی بسیار تنگنظرانه از آن کتاب و از
طرح بسیار مهمتر او دارد. بهرغم این حقیقت که تنها توجیه محدودی برای
این دیدگاه وجود دارد، ولی در بحث درباره سرمایه اجتماعی و در بسیاری از
دیگر مباحث مربوط به سیاست عمومی این دیدگاه وجود دارد. همچنانکه پورتنی و
بری مطرح میکنند:
بحث درباره سرمایه اجتماعی و مشارکت مدنی بهطور کلی بر روی آمریکائیان
سفیدپوست طبقه متوسط متمرکز است. تقریباً هیچیک از بحثها و، تا جائیکه
میتوانیم دریابیم، هیچ تحلیل تجربی این موضوع را که آیا فقرا، اقلیتهای
نژادی یا قومی، و مردم مناطق مرکزی شهرها نیز روند مشارکت مدنی را تجربه
کردهاند بررسی نکرده است (Portney and Berry ۱۹۹۷:۶۳۳).
پژوهشهای قومنگارانه در مورد روابط مبتنی بر اعتماد (Anderson ۱۹۹۹,
Stack ۱۹۷۴, Sullivan ۱۹۹۷, Wood ۱۹۹۷). به شدت نشان میدهند که اینگونه
روابط در مناطق مرکزی شهرها وجود دارند. اندرسون بعضی از این روابط مبتنی
بر اعتماد را در آخرین کتاب خود شرح میدهد و آنها را ”اقتصاد بیقاعده“
مینامد. او مینویسد:
اقتصاد بیقاعده را میتوان بهعنوان یک نظام تهاتری مشخص کرد، که از طریق
مبادلهٔ همیاریهای کار میکند. برای مثال، شخصیتی خودرو همسایه را در آخر
هفته تعمیر میکند، یا در رنگآمیزی پلهها به فردی کمک میکند، یا کار
لولهکشی کسی را انجام میدهد، یا موهای شخصی را آرایش میکند، ولی برای
اینکار مزدی نمیگیرد، بلکه منتظر میماند تا با همیاری در آینده مزد کار
او جبران شود (Anderson ۱۹۹۹:۳۱۸).
جالب توجه است که از نظر اندرسون، این فعالیتهای ”اقتصاد بیقاعدهٔ“
مبتنی بر اعتماد به این دلیل وجود دارند که مردم و اجتماع محلی از لحاظ
اقتصادی درست کار نمیکند. در بهترین حالت معلوم نیست که آیا چنین مبادله
تهاتری غیررسمی و مبتنی بر اعتماد با توسعه اقتصادی حالت معلوم نیست که
آیا چنین مبادله تهاتری غیررسمی و مبتنی بر اعتماد با توسعه اقتصادی
همزیستی میکند یا اینکه روابط قابل مقایسهای در اجتماعات ثروتمند وجود
دارد. در این مفهوم، حتی این احتمال وجود دارد که، با هر چه بیشتر غرق شدن
اجتماعات در روابط کالائی که محور اقتصاد سرمایهداری است، رشد و توسعه
اقتصادی مناسبات غیرکالائی مبتنی بر اعتماد را منهدم کند. اما مشاهدات
قومنگارانه اندرسون (۱۹۹۹) در این مورد تنها مشاهدات بهعمل آمده نیست و
پورتز در تعمیم این نظر اظهار میدارد که ”جامعهشناسان میدانند که بقای
روزمره در اجتماعات فقیر شهری دائماً به تعاملات نزدیک با دوستان و خویشان
در وضعیتهای مشابه بستگی دارد. مشکل این است که چنین پیوندهائی بهنردت
بیرون از مناطق مرکزی شهرها وجود دارند“ (۱۴ - ۱۹۹۸:۱۳). بنابراین، مسئله
مناطق مرکزی شهری این نیست که در آنها شبکه اجتماعی مبتنی بر اعتماد و
حمایت متقابل وجود ندارد، بلکه این است که این شبکهها و حمایتها توانائی
ایجاد سرمایه را ندارند. ولی، در همین حال دادههای کلی نشان میدهند که
ساکنان مناطق مرکزی شهری، در کل به جامعه یا به مردمی که نمیشناسند
اعتماد ندارند (پاتنم این دادهها را جمعآوری کرده است [۲۰۰۰]). ولی این
دادههای کلی با دادههای قومنگارانه که وجود اعتماد را در شبکههای
اجتماعی موجود در مناطق مرکزی شهرها نشان میدهند مغایر نیست.
بهعلاوه مناطق مرکزی شهری دارای شمار زیادی از سازمانهائی هستند که در
سطح اجتماعات محلی فعالیت میکنند، و مشخصاً تعداد شرکتهائی که در زمینه
توسعه اجتماعات محلی در مناطق مرکزی شهرهای آمریکا کار میکنند در ۳۰ سال
اخیر به حد انفجاری رسیده است، و از قضای روزگار این امر درست اندکی پس از
زمانی شروع میشود که پاتنم شروع کاهش مشارکت مدنی را بیان میکند. با
آنکه تعداد شرکتهای توسعه اجتماع محلی در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه
۱۹۷۰ (که بیشتر آنها را اداره فرصتهای اقتصادی ایجاد کرد) بیش از چند
دومین نبودند، ولی تا ۱۹۹۹ تعداد آنها به بی از ۳۶۰۰ در سراسر کشور بالغ
شد (National Congress for Community Economic Development ۱۹۹۹). اگرچه
میتوان گفت بسیاری از این شرکتها حاصل اقدامات مردم عادی در سطح محلی
نبودند و از بیرون [اجتماع محلی] ایجاد شدند، ولی این مسئله موجودیت آنها
را بهعنوان سازمانهای غیردولتی و غیرانتفاعی مستقر در اجتماعات کمدرآمد
تنزل نمیدهد. مسئلهٔ مهمتر این است که توانائی اغلب این سازمانها برای
تولید رشد اقتصادی درازمدت برای اجتماعات خودشان نسبتاً محدود بوده است
(Lenz ۱۹۸۸, Stoecker ۱۹۹۷). و هر چند که دلایل ناین مسئله پیچیده و
مستلزم بحث بسیار بیشتری است که در اینجا امکانش نیست، ولی از این تجربه
معلوم میشود که صرفاً ایجاد سازمانهائی در سطح محلی در مناطق مرکزی
شهری، به خودی خود، رونق یا حتی امنیت اقتصادی برای ساکنان آنها بهوجود
نمیآورد.
تمکین و روئه، شاید در جامعترین کار کمی برای اندازهگیری تأثیر سرمایه
اجتماعی پاتنم بر ثبات بلندمدت مناطق شهری، دریافتند که ”میزان داوطلبی
ساکنان محله در سازمانهای محله یا در سایر گروهها تأثیر معناداری بر
ثبات محله ندارد (Temkin and Rohe ۱۹۹۸:۸۵). این نتیجهگیری یک نتیجهگیری
قابل ملاحظه است، اما آنها را بازنمیدارد که بگویند، لحظههائی با سرمایه
اجتماعی بیشتر ... به احتمال زیادتری در طول زمان باثبات میمانند.
(Temkin and Rhoe ۱۹۹۸:۸۴). ولی اگر کسی دقیقتر به این موضوع نگاه کند،
روشن خواهد شد که متغیرهای وابسته و متغیرهای مستقل هر دو یک چیز را
اندازهگیری میکنند، بنابراین تعجبی ندارد که تمکین و روئه یک همبستگی
آماری را پیدا کردهاند. آنها میگویند، ”وفاداری و تعلق [ساکنان] به محله
در محلههائی که در طول زمان باثبات هستند بیشتر است. به همان ترتیب،
محلههائی که د رآنها تعداد بیشتری از ساکنان معتقد هستند که در محله خوبی
زندگی میکنند باثبات میمانند (۱۹۹۸:۸۴). این نتیجهگیری درست است، ولی
ظاهراً مطلب زیادی نمیگوید.
حتی موضوع مهمتر این است که سازمان حمایت از ابتکارات محلی و گیتل و ویدال
(۱۹۹۸) طرح نمایشی اجماع دوستانه این سازمان در دره مونانگائلا در
پیتسبورگ را موفق تلقی کردند زیرا در ظرف ده سال:
۱. هفده شرکت توسعه اجتماع محلی ایجاد ۲. تعهد داوطلبانه ساکنان را حفظ و
۳. حمایت بیشتری را از اجتماع بزرگ محلی منطقه مادر شهر کسب کرده بود.
گیتل و ویدال سپس میگویند، ”با توجه به بهبود مادی و اقتصادی محدود در
این محله تا امروز، این تعهدات بهخصوص چشمگیر هستند“ (۴-۱۹۹۸:۳). اما،
اگر در طول بیش از یک دهه اندکی بهبود اقتصادی وجود داشته است، پس چرا این
طرح نمایشی یک موفقیت تلقی میشود که سازمان حمایت از ابتکارات محلی و
دیگر بنیادها باید از آن تقلید کنند؟ یقیناً منظور از سرمایه اجتماعی این
است که وسیلهای برای رسیدن به هدف امنیت و توسعه اقتصادی باشد، و نه
اینکه خود آن یک هدف باشد.
بنابراین، مناطق مرکزی شهرها فاقد سرمایه اجتماعی هستند، ولی نه آن سرمایه
اجتماعی که پاتم حرفش را میزند - که وجود دارد، ولی تقریباً بهصورتی
نابرابر - بلکه آن سرمایه اجتماعی که مد نظر بوردیو (۱۹۸۵) و لوری (۱۹۷۷)
است. بخشی از مشکل این است که به سبب تعریف کلمن (۱۹۸۸)، ما میزان
شبکههای اجتماعی را با توانائی آنها برای ایجاد سرمایه خلط کردهایم.
بنابراین، ما به آن شبکههای اجتماعی که نمیتوانند سرمایه ایجاد کنند
اهمیت نمیدهیم. اما پرسشی که باقی میماند این است که، چگونه میتوانیم
توزیع نابرابر کنونی سرمایه اجتماعی را (در معنای بوردیو [۱۹۸۵] و لوری
[۱۹۷۷]) در جامعه آمریکا اصلاح کنیم؟ برای پاسخ به این پرسش، اکنون به
پیامدهائی که این بحث تا اینجا برای سیاستگذاری دارد خواهم پرداخت.
●بهسوی برداشتی نو از سرمایه اجتماعی و توسعه اجتماع محلی
برای اینکه سرمایه اقتصادی معنائی داشته باشد باید از نو به سرمایه
اجتماعی پیوند بخورد. در غیر اینصورت ما اصلاً درباره سرمایه صحبت
نمیکنیم. استفاده ابتدائی لوری از این مفهوم (۱۹۷۷) بخشی از تلاش او برای
بیان این موضوع بود که ایده برابری فرصت امری امکانپذیر است. او درست
میگفت. هنگامیکه تعریف او با برداشت بوردیو (۱۹۸۵) از سرمایه بهعنوان
موضوعی اساساً مربوط به قدرت ترکیب شود، آنگاه میتوانیم پرداختن به
تلاشهای طراحیشده در مورد سیاستگذاری و سازماندهی برای اصلاح کردن، یا
حداقل، برای کاستن از،نابرابریهای دسترسی به این نوع سرمایه را آغاز
کنیم. ما باید شبکههای اجتماعی ایجاد کنیم که به افراد امکان دهند تا
سرمایه بهدست آورند. و در همین حال اجازه دهیم که این شبکهها قدرت مورد
نیاز برای جذب و کنترل سرمایه را (به نفع کسانیکه در شبکهها هستند) کسب
کنند. یعنی، در حالیکه ما باید شبکههای اجتماعیای را بهوجود آوریم که
کسب سرمایه توسط افراد را امکانپذیر سازند، ولی آن شبکهها باید اطمینان
دهند که گروههای مردم که درگیر در اینکار هستند بتوانند بر روی این
سرمایه کنترل داشته باشند. تنها با چنین کاری است که میتوان تصور کرد که
دستاوردها و منافع فردی با دستاوردها و منافع گروهی مترادف باشد.
خوشبختانه، این شبکهها و سازمانهائی که هسته اصلی آنها هستند، در جنبش
توسعه اجتماع محلی وجود دارند و نبایداز صفر ایجاد شوند. با وجود این،
آنها کوچک و تعدادشان محدود و اغلب اجزاء پیرامونی از جنبشی وسیعتر و
متنوعتر هستند. فایده سرمایه اجتماععی این است که چارچوبی برای پشتیبانی
این تلاشها و اولویت دادن آنها بر سایر بخشهای حوزه توسعه اجتماع محلی
فراهم میسازد.سازمانهای زمین محلی بهویژه شیوه مفیدی برای استفاده از
یک سازمان اجتماع محلی هم برای داشتن قدرت کنترل سرمایهگذاری و هم برای
دادن امکان به افراد برای بهدست آوردن سرمایه (به شکل سهام خانه) است
(Davis ۱۹۹۱, Krinsky and Hovde ۱۹۹۶, Soifer ۱۹۹۰). در یک سازما زمین
محلی، گروه محلی به امانت مالک زمین است و آن را کنترل میکند و همه
تصمیمات مربوط به کاربری زمین را این سازمان اتخاذ میکند. ساکنان [اعضاء]
یک سازمان زمین محلی مالک واحدهای مسکونی خود هستند (مگر آنکه در واحدهای
یک شرکت تعاونی مسکن ساکن باشند، که معمولاً اینطور نیست) و بنابراین از
طریق سرمایهگذاریها و تعمیرات سهمی در واحدهای مسکونی خود بهدست
میآورند. اگر یکی از ساکنان بخواهد واحد مسکونی خود را ترک کند و آن را
بفروشد، این سازمان زمین اولویت نخست خرید را دارد، در غیر این صورت فروش
مجدد این واحد محدودیت دارد، بهطوری که (بهنفع این محله) قابل خرید باقی
میماند، ولی فرد میتواند سرمایهگذاریهایش را (به نفع فرد) بهدست آورد.
در یک شرکت تعاونی مسکن، شرکت مالک زمین و واحدهای مسکونی است، اما اعضاء
بهدلیل کسب سود از سپرده اولیه برای سکونت (که معمولاً بین ۱۰۰۰ و ۲۵۰۰
دلار است و اغلب از خود شرکت وام گرفته میشود و بهتدریج و به مرور زمان
بازپرداخت میشود) میتوانند سهامی را بهدست آوردند (Reinvestment
Corporation ۱۹۹۵, Petrman and Young ۱۹۹۱ Krinsky and Hovde ۱۹۹۶,
Neighhorhood). همچنین ساکنان واحدهای شرکت تعاونی بهدلیل تعداد چشمگیری
تعاملات اجتمعی غیرداوطلبانه که نتیجه کار و عناصر مدیریت محل سکونت است
بیش از ساکنان یک سازمان زمین محلی با هم مرتبط هستند. بهعلاوه، اعضاء
[ساکنان] شرکتهای تعاونی مسکن از نظر درآمد متنوعتر از ساکنان سایر
انواع مسکن قابل تهیه و خرید هستند، و بنابراین شبکههائی که از طریق آنها
ممکن است بتوان شغل پیدا کرد به طبقه خاصی تعلق ندارند. به همین شکل، در
یک شرکت تعاونی اولویت نخست خرید را هنگام فروش خانه دارد، و قیمت فروش به
شدت محدود است برای اینکه قابلیت خرید واحدها برای کل اجتماع محلی حفظ شود
(Leavitt and Saegert ۱۹۹۰, Stone ۱۹۹۳).
گذشته از قلمرو مسکن، مجامع وامدهنده به کسب و کارهای کوچک نمونهای عالی
از این واقعیت هستند که چگونه سازمانها میتوانند بهعنوان هسته اصلی
برای گردهم آمدن شبکههای اجتماع عمل کنند و قدرت تصمیمگیری در مورد
اعطاء وام را داشته باشند و امکان بدهند که تک تک اعضاء از آن شبکهها
سرمایه کسب کنند (McLenighan and Pogge ۱۹۹۱, Servon ۱۹۹۹). وامگیرندگان،
در یک برنامه وامدهی به کسب و کارهای کوچک، در مجامع وامگیرندهای حضور
دارند که ارزیابیهای حاکم بر تعیین قابلیت اعتبار وامگیرنده را با توصیه
از سوی همسن و سالها و اعطاء وام براساس شخصیت وامگیرنده جایگزین
کردهاند. اعضاء مجامع وامگیرنده تصمیمات مربوط به وام را میگیرند، و
افراد عضو از وامها برای ایجاد انواع خوداشتغالی و کسب و کارهای کوچک
استفاده میکنند. بنابراین افراد میتوانند از طریق شبکههای اجتماعی
سرمایه کسب کنند، اما خود این شبکهها قدرت کنترل سرمایه را بهدست
میآورند.
سرانجام در ”اتحادیههای اعتباری توسعه اجتماع محلی)، افراد میتوانند از
عضویت خود برای دستیابی به سرمایه که در غیر اینصورت احتمالاً نخواهند
توانست آن را بهدست آورند استفاده میکنند (DeFilippis ۲۰۰۰, Tholin and
Pogge ۱۹۹۱, Williams ۱۹۹۷). و در همین حال به اتحادیه، و اغلب سازمان
حامی آن، قدرت میدهند تا کنترل و قدرت بیشتری را بر روی جریان ورود
سرمایه به داخل اجتماع محلی اعمال کنند. ولی، در زمینه سرمایه اجتماعی،
اتحادیههای اعتباری توسعه اجتماع محلی یک نقطهضعف دارند زیرا میزان
تعامل اجتماعی بین اعضاء و بنابراین شبکه اجتماعی موجود بین آنها، تا حدی
محدود است. این مسئله بهویژه در مورد اتحادیههای بزرگتر و اغلب قدیمیتر
صدق میکند. بنابراین اتحادیه اعتباری توسعه اجتماع محلی، بهعنوان هسته
مرکزی شبکههای اجتماعی، اغلب این شبکهها را جزء خود میکند، و تعاملات
بین افراد عضو و اتحادیه صورت میگیرد.
●●نتیجهگیری: سرمایه اجتماعی، قدرت و پیامدهای آن برای سیاستگذاری و سازماندهی
بهرغم عنوان بحثبرانگیز این مقاله، در اینجا نمیگویم که سرمایه اجتماعی
در توسعه اجتماع محلی بیاهمیت است. بلکه، استدلال میکنم که با امتیاز
دادن به تعابیر پاتنم از سرمایه اجتماعی، این اصطلاح فایده احتمالیاش را
برای جنبش توسعه اجتماع محلی از دست داده اس. در برداشت پاتنم از این
اصطلاح، سرمایه اجتماعی از سرمایه (به مفهوم حقیقی و اتصادی) جدا و عاری
از روابط مبتنی بر قدرت میشود و آکنده از این فرض است که شبکههای
اجتماعی روابطی ”برد - برد“ هستند و دستاوردها، منافع و سودهای فردی با
دستاوردها، منافع و سودهای گروهی یکسان است.
ساختار مفهومی و اصلی پاتنم اساساً به لحاظ اقتصادی مخدوش است - که با
توجه به اینکه او سرمایه اجتماعی را از سرمایه اقتصادی جدا میکند این امر
تعجبآور نیست - و از حمایت محدودی از سوی نظریههای اقتصاد سیاسی و نیز
از سوی واقعیات عینی جامعه آمریکا برخوردار است. بهعلاوه برداشت پاتنم،
بهرغم فقدان قدرت و تضاد، به پذیرش گمراهکنندهای از مفهوم سازماندهی
اجمالی و سازماندهی آشتیجویانه ایشلر منجر شده است (Gittell and Vidal
۱۹۹۸). ولی این امر این پرسش را مطرح میکند: چرا آن افرادی که از
ساختارهای کنونی تولیدکننده و توزیعکننده سرمایه اجتماعی هبره میبرند
باید با طیبِ خاطر دسترسی انحصاری خود به آن را تسلیم دیگران کنند؟ ما از
افراد ثروتمند این انتظار را نداریم که با میل و علاقه، اوراق بهاءدار خود
را به دیگران تسلیم کنند، یا دانشآموزان فقیر و غیرسفیدپوست را بدون
برخورد در مدارس خود بپذیرند. چرا باید این انتظار را داشته باشیم که این
شکل از سرمایه به نوعی از دیگر اشکال سرمایه متفاوت باشد؟ مردمی که از
طریق شبکههای اجتماعی خود به سرمایه دست پیدا میکنند دقیقاً به این خاطر
که دیگران از آن محروم هستند بدین کار مبادرت میورزند.
بهجای آنکه بپذیریم شبکهها و روابط اجتماعی تلاشهائی ”برد - برد“ و
مردم و مناطق کمدرآمد ایجاد کنند، و در همین حال بر شبکهها و روابط
موجود تکیه کنیم. و باید اینکار را به طریقی انجام دهیم که این شبکهها
کنترل قدرت بیشتری را بر روی جریانهای ورود سرمایه که چنین نقش مهمی را
در شکل دادن و ایجاد شهرهای آمریکا بازی میکنند بهدست آورند. محلههای
مرکزی شهرها نه تنها دارای شبکههائی هستند که اعتماد بین اعضاء آن
شبکهها وجود دارد، بلکه بسیاری از سازمانهای غیردولتی محلی را نیز در
خود جای میدهند، ولی چیزی را که آنها ندارند قدرت و سرمایهای است که تا
حدودی آن قدرت را ایجاد میکند. آنها احتمالاً هیچکدام، یعنی قدرت و
سرمایه، را بدون برخورد یا در یک ساختار مفهومی از توسعه اجتماع محلی که
از پاتنم الهام شده باشد بهدست نخواهد آورد.