ترجمه اسباب نزول 76 [سوره آلعمران(3): آيه 190] ..... ص : 75
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... (آيه 190). ابو اسحاق مقرى با اسناد از ابن عباس روايت مىكند كه قريش نزد يهود رفته پرسيدند موسى معجزهاى براى شما آورد؟ گفتند: عصا و يد بيضا. و نزد مسيحيان رفته پرسيدند عيسى چه كار مىكرد؟ گفتند: كور و پيس را شفا مىداد و مرده زنده مىكرد. پس نزد پيغمبر (ص) آمده گفتند: از خدايت بخواه كوه صفا را طلا سازد و آيه بالا در جواب نازل شد.
ترجمه اسباب نزول 105 [سوره المائدة(5): آيات 55 تا 56] ..... ص : 104
پيغمبر (ص) فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»، سپس پيغمبر (ص) به سوى مسجد رفت و مردم در حال نماز بودند، برخى در قيام و برخى در ركوع. حضرت سائلى را ديد از وى پرسيد آيا كسى به تو چيزى داد؟ گفت: بلى اين انگشترى طلا را به من دادند. سؤال فرمود: چه كسى داد؟ سائل گفت: آن كه ايستاده است و با دست به على بن ابى طالب (ع) اشاره كرد. پيغمبر (ص) پرسيد در چه حالتى بود؟ سائل گفت: در حال ركوع. پيغمبر (ص) تكبير بر كشيد و آيه بعد را هم قرائت فرمود: وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.
ترجمه اسباب نزول 112 [سوره المائدة(5): آيه 106] ..... ص : 111
مردى از بنى سهم قريش با ايشان همراه بود و در سرزمينى كه مسلمانى حضور نداشت مرگش در رسيد. ما ترك خويش به آن دو تن سپرد كه به ورثهاش برسانند. آمدند و همه چيز را دادند به جز جام نقرهاى مشبّك به طلا و چون پرسيده شد گفتند: آن را نديدهايم.
ترجمه اسباب نزول 118 [سوره الأنعام(6): آيه 109] ..... ص : 117
اكنون خود معجزاتى از آن دست بيار تا تصديقت كنيم. فرمود چه معجزهاى دلتان مىخواهد؟ گفتند كوه صفا را زرين ساز. فرمود: اگر اين كار را بكنم تصديق مىكنيد گفتند: آرى به خدا دسته جمعى پيروت مىشويم. راوى گويد: پيغمبر (ص) دعا كرد و جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: هرگاه كوه صفا طلا شود و تصديق به نشانه الهى نكنند بلا نازل خواهد شد. اكنون اگر خواهى صفا را طلا كنم و اگر خواهى اينان را واگذار تا تو به كارى ميانشان پيدا شود. آيه مورد بحث فرود آمد.
ترجمه اسباب نزول 125 [سوره الأنفال(8): آيه 36] ..... ص : 124
آنگاه به سوى درياهايى از لشكر رانده شديم كه در وسط آن سه هزار تن از قبايل گونهگون بودند سر برهنه يا رو پيچيده، و ما عده كمى بوديم، سيصد تا دست بالا چهار صد تن حكم بن عتبه گويد: ابو سفيان روز احد براى مشركين چهل اوقيه (- سيصد مثقال طلا) خرج كرد و آيه بالا (در تشنيع وى) نازل گرديد.
ترجمه اسباب نزول 127 [سوره الأنفال(8): آيه 70] ..... ص : 127
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى ... (آيه 70). كلبى گويد: اين آيه درباره عباس و عقيل و نوفل بن حرث نازل شد. عباس در جنگ بدر موقعى كه اسير گرديد بيست اوقيه طلا (- يكصد و پنجاه مثقال) همراه داشت كه براى خرج اطعام مشركان آورده بود، زيرا يكى از ده تنى بود كه متعهد خرج لشكر شده بودند اما نوبتش نرسيده اسير شد و طلايش را ضبط كردند و به دست پيغمبر (ص) رسيد. عباس گويد از رسول اللّه (ص) تقاضا كردم آن بيست اوقيه را جان بهاى من محسوب دارد. فرمود: مالى كه براى جنگيدن با ما آوردهاى به عنوان فديه پذيرفته نمىشود و جان بهاى برادر زادهام عقيل را نيز به مبلغ بيست اوقيه نقره بر عهده من گذاشت. عباس گويد: عرض كردم: به خدا مرا به حالتى انداختى كه تا آخر عمر از مردم گدايى كنم. فرمود: پس آن زر چيست كه هنگام آمدن به ام الفضل سپردى و گفتى اگر حادثهاى پيش آمد از آن تو و عبد اللّه و فضل و قثم باشد؟ عباس گويد پرسيدم: از كجا مطلع شدى؟ فرمود: خدا به من خبر داد. گفتم:
ترجمه اسباب نزول 129 [سوره التوبة(9): آيه 34] ..... ص : 129
ابو الحسين احمد بن ابراهيم نجار با اسناد از ثوبان روايت مىكند كه پس از نزول آيه مورد بحث، پيغمبر (ص) فرمود: «تبّا للذهب و الفضة» يعنى «نابود و پرزيان باد طلا و نقره». اصحاب پرسيدند يا رسول اللّه (ص) پس چه بيندوزيم و از چه نوع دارايى گنج فراهم كنيم؟ فرمود: دلى سپاسگزار، زبانى خداگوى، زنى شايسته.
ترجمه اسباب نزول 134 [سوره التوبة(9): آيه 75] ..... ص : 133
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ ... (آيه 75- 77). ابو الحسن محمد بن احمد بن فضل با اسناد از ابو امامه باهلى روايت مىكند كه ثعلبة بن حاطب انصارى نزد پيغمبر (ص) آمده گفت يا رسول اللّه (ص) دعا كن خدا مرا توانگر كند. پيغمبر (ص) فرمود: واى بر تو اى ثعلبه، مال كم كه بتوانى سپاسش را به جاى آرى به از ثروت هنگفت كه شكر آن نگزارى. و باز فرمود: آيا دوست ندارى كه مثل پيغمبر (ص) خدا باشى؟ سوگند به آنكه جانم در دست اوست اگر بخواهم از اين كوهها طلا و نقره براى من سرازير بشود، مىشود [و نمىخواهم]. ثعلبه گفت ترا سوگند به آنكه ترا به حق برانگيخت كه اگر دعا كنى خدا مرا توانگر سازد حق ذيحق را مىپردازم. پيغمبر (ص) دعا فرمود كه خدا ثعلبه را ثروتى نصيب كن. پس ثعلبه چند گوسفند تهيه كرد، و آن گوسفندان مثل كرم شروع به زاد و ولد كردند به طورى كه در شهر نتوانست بماند و به درهاى در اطراف مدينه رفت و فقط نماز ظهر و عصر را در جماعت حاضر مىشد و نمازهاى ديگر را به جماعت نمىرسيد، و باز گوسفندانش مثل كرم افزوده شدند تا نماز جمعه را نيز ترك كرد. روزى پيغمبر (ص) پرسيد ثعلبه چه كرد و چه مىكند؟ گفتند گوسفند دارى مىكند و از شهر بيرون رفته، و داستانش باز نمودند. حضرت سه بار فرمود: واى بر ثعلبه بيچاره ثعلبه، آه از ثعلبه! و آيه نازل شد كه «از اموالشان زكات بگير، و تو با اين كار پاك و تزكيهشان مىكنى» (برائه 103) و موارد وجوب زكات معلوم گرديد. پيغمبر (ص) دو تن را يكى از جهينه و يكى از بنى سليم به كار جمع آورى زكات گماشت و نوشته و دستور عمل داد و فرمود به سراغ ثعلبه و فلان مرد از بنى سليم برويد و زكات از آن دو بگيريد. آنها راه افتادند و نزد ثعلبه رفتند و فرمان پيغمبر (ص) بر او خواندند، گفت: اين جزيه و مانند جزيه است، من كه چيزى نمىفهمم، حالا برويد كارتان را انجام بدهيد و برگرديد. آن دو به سراغ مرد سلمى رفتند. او بهترين شترانش را براى زكات جدا كرد و به استقبال دو مأمور آمد. وقتى چنان ديدند گفتند: واجب نيست از بهترين شترانت بدهى، و ما قصد نداشتيم اينها را برگزينيم.
ترجمه اسباب نزول 145 [سوره الرعد(13): آيه 31] ..... ص : 145
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ ... (آيه 31). محمد بن عبد الرحمن نحوى با اسناد از زبير بن عوام روايت مىكند كه قريش به پيغمبر (ص) گفتند تو ادعاى نبوت دارى سليمان را باد مطيع بود و موسى را دريا مسخر شد و عيسى مرده زنده كرد تو نيز از خدا بخواه كه اين كوهها را عقب ببرد و چشمهها را براى ما بگشايد كه مزارع و كشتزارها بسازيم و استفاده كنيم. يا مردگان را زنده كن چنانكه با ما گفت و شنود كنند. يا از خدا بخواه همين صخره زير پايت را طلا كند تا از آن بتراشيم و خرج كنيم و از اين كوچ زمستانى و تابستانى آسوده شويم. مگر نه اينكه خويش را همسان ديگر پيغمبران مىدانى؟ زبير گويد ما همانجا دور و بر پيغمبر (ص) بوديم كه وحى نازل شد و چون پيغمبر (ص) به خود آمد فرمود سوگند به آنكه جانم در دست او است در خواست شما را خدا عطا كرد و اگر بخواهم شدنى است. ليكن خدا مرا مخيّر داشت به اينكه شما از باب رحمت داخل شويد و هر كه خواهد ايمان آورد، و يا شما را به اختيار خودتان واگذارد كه در رحمت را گم كنيد. و من باب رحمت را اختيار كردم و خدا به من خبر داد كه گر درخواستهاىتان را بر آورد [و معجزه رخ دهد] و منكر شويد به عذاب بى سابقه و بى مانندى دچار مىگرديد. و آيه مورد بحث و آيه 59 سوره اسراء نازل گرديد.
ترجمه اسباب نزول 153 [سوره الإسراء(17): آيه 59] ..... ص : 153
وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ ... (آيه 59). سعيد بن احمد بن جعفر از ابن عباس روايت مىكند كه مكيان از پيغمبر (ص) خواستند تپه صفا را طلا سازد و كوههاى مكه را عقب براند تا زراعت كنند. وحى آمد اگر خواهى تأنّى كن شايد ما مؤمنانى از ايشان برگزينيم و اگر ميل دارى خواستهاىشان را بر مىآوريم. اما از آن پس هر يك منكر شوند مانند پيشينيان هلاك خواهند شد. پيغمبر (ص) گفت: مهلتشان مىدهم، و آيه نازل شد كه «تنها مانع فرستادن معجزات خواسته شده، اين است كه گذشتگان نشانههاى الهى را تكذيب كردند». ذيل آيه 31 سوره رعد روايت زبير بن عوام را درباره همين آيه نقل كرديم.
ترجمه اسباب نزول 161 [سوره مريم(19): آيه 77] ..... ص : 161
به گفته مقاتل و كلبى، خبّاب آهنگر بود و براى عاص بن وائل سهمى كار مىكرد و عاص حق او را نمىداد. خبّاب به طلب حقش رفت. عاص گفت امروز چيزى ندارم به تو بدهم. خبّاب گفت تا حقم را نگيرم دست از تو بر نمىدارم. عاص گفت: خبّاب تو اينجورى نبودى و سختگيرى نمىكردى. خبّاب گفت: ما قبلا همكيش بوديم و اكنون من مسلمان شده آيين ترا ترك كردهام. عاص گفت: مگر شما نمىگوييد كه در بهشت طلا و نقره و حرير هست. خبّاب گفت: بلى. عاص گفت مرا مهلت ده در بهشت طلبت را مىدهم، چرا كه اگر حرف تو راست باشد سهم من از بهشت بيش از تو خواهد بود.
ترجمه اسباب نزول 162 [سوره طه(20): آيه 131] ..... ص : 162
وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ ... (آيه 131). محمد بن ابراهيم ثعلبى با اسناد از ابو رافع خادم رسول اللّه (ص) روايت مىكند كه گفت: مهمانى براى پيغمبر (ص) رسيد حضرت مرا نزد يك يهودى فرستاد كه بگو محمد رسول اللّه (ص) مىگويد: مهمانى بر ما وارد شده، و چيز مناسبى نداريم. فلان مقدار آرد تا مهلت اول رجب نسيه بده. يهودى گفت با او معامله نمىكنم و نسيه نمىدهم مگر گروى بدهد. بازگشتم و به پيغمبر (ص) خبر دادم فرمود: به خدا در زمين و آسمان امين هستم. اگر مىفروخت به جاى اين پيرهن يا زره به او طلا مىدادم. آيه مورد بحث براى تسلى و غمزدايى پيغمبر (ص) آمد.
ترجمه اسباب نزول 163 [سوره الحج(22): آيه 11] ..... ص : 163
عطية بن ابى سعيد خدرى گويد: يك يهودى مسلمان گرديد و متعاقبا چشمش نابينا شد و مالش رفت و پسرش مرد و اسلام را بد شگون انگاشت. نزد پيغمبر (ص) آمد كه بيعت مرا فسخ كن فرمود: بيعت اسلام بر نمىگردد. يهودى گفت من از اين دين خيرى نديدهام و چشم و مال و فرزندم را از دست دادم. پيغمبر (ص) فرمود: اى يهودى اسلام مانند آتش كه زنگار آهن و نقره و طلا را مىپالايد انسان را به بوته آزمايش مىكشد. و آيه مورد بحث بدين مناسبت نازل گرديد.
ترجمه اسباب نزول 241 [سوره الليل(92): آيات 5 تا 6] ..... ص : 240
رسول اللّه (ص) بر او گذشت و گفت: احد ترا نجات مىدهد و به ابو بكر خبر داد كه بلال را عذاب مىدهند. ابو بكر به قيمت يك رطل طلا (برابر 180 مثقال) بلال را خريد.
ترجمه اسباب نزول 249 [سوره الإخلاص(112): آيات 1 تا 4] ..... ص : 249
به گفته قتاده و ضحاك عدهاى از يهود نزد پيغمبر (ص) آمده گفتند پروردگارت را براى ما توصيف كن، كه در تورات صفت خود را بيان كرد ... بگو از چه به وجود آمده و از چه جنس است طلا است يا مس يا نقره؟ آيا مىخورد و مىآشامد؟ دنيا را از كى به ارث برده و براى كى وامىگذارد؟ سوره اخلاص كه سوره معرفى خدا است در جواب نازل گرديد.
أسباب النزول (حجتي) 125 اول - روايت مربوط به افك در رابطه با عايشه: ..... ص : 122
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) بريره را فرا خواند و به وى فرمود: آيا در باره عايشه رفتارى كه مشكوك به نظر رسد و موجب سوء ظن نسبت به او گردد ديدهاى؟ بريره پاسخ داد: نه، سوگند به خدائى كه ترا به حق مبعوث فرمود عايشه همانگونه خالص و پالوده از آلودگى است كه طلا در بوته زرگرى، ناب است، و يا گفته بود من هيچ انگيزه و موجب تهمتى در او نديدم جز آنكه كم سال و جوان است، و آن زمانها كه آرد خمير مىكرد آنچنان از آن غافل مىشد كه گوسفند از آن پارهاى مىخورد.