طلا در بيان درمسائل قرآن

طلا در بيان درمسائل قرآن
اين تقدير و تشويق به جايى رسيده بود كه از ميان بهترين اشعار و قصايد آن روز «هفت قصيده» را انتخاب نمودند و با ...

بيان درمسائل قرآن         63    تناسب در اعجاز .....  ص : 61

اين تقدير و تشويق به جايى رسيده بود كه از ميان بهترين اشعار و قصايد آن روز «هفت قصيده» را انتخاب نمودند و با آب طلا نوشته، به ديوار كعبه آويختند كه به «معلقات سبعه» معروف گرديد و از آن تاريخ هر شعر زيبا را به آن قصايد هفت گانه تشبيه نموده، آن را شعر طلايى مى‏ناميدند.

بيان درمسائل قرآن         162    3 - و اما آيات نزول عذاب در موقع تكذيب معجزات درخواستى .....  ص : 161

2- از ابن عباس نقل شده است: كه اهل مكه از رسول خدا (ص) درخواست نمودند كه كوه «صفا» را براى آنان طلا كند و كوه‏هاى اطراف مكه را از ميان بردارد تا هموار گردد و آنان بتوانند، در جايگاه كوه‏ها كشاورزى كنند. در اين موقع، وحى آسمانى بر پيامبر فرود آمد كه اگر بخواهى درخواست آنان را به تأخير مى‏اندازم تا شايد كه افراد با ايمانى از ميان‏شان برخيزد و اگر بخواهى درخواست آنان را اجابت مى‏كنم، ولى اگر انكار ورزند به مانند پيشينيان هلاكشان خواهم نمود.

بيان درمسائل قرآن         163    بررسى دومين آيه نفى اعجاز .....  ص : 163

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً. أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً. أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا. أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى‏ فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا و گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اين كه چشمه‏اى از اين سرزمين جارى سازى يا باغى از نخل و انگور در اختيار تو باشد كه نهرها در لابه‏لاى آن به جريان اندازى يا قطعات (سنگ‏هاى) آسمان را آن چنان كه مى‏پندارى بر سر ما فرود آرى يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما آرى يا خانه‏اى پر از طلا داشته باشى يا به آسمان روى و تنها با آسمان رفتنت هم ايمان نمى‏آوريم مگر نامه‏اى براى ما از آسمان بياورى كه آن را بخوانيم. بگو منزه است پروردگار من! [از اين سخنان ناروا] مگر من چيزى هستم جز بشرى فرستاده خدا؟! مى‏گويند: از اين آيات روى هم رفته چنين استفاده مى‏شود كه مشركان از رسول خدا (ص) معجزه‏هايى درخواست نمودند ولى او از آوردن آن‏ها امتناع ورزيد و از انجام چنين عملى اظهار عجز و ناتوانى نمود و گفت كه من بشرى بيش نيستم:

بيان درمسائل قرآن         166    بررسى دومين آيه نفى اعجاز .....  ص : 163

3- داشتن خانه‏اى از طلا.

بيان درمسائل قرآن         167    بررسى دومين آيه نفى اعجاز .....  ص : 163

شاهد ديگر بر گفتار ما اين است كه آن‏ها خواسته خود را مقيد مى‏ساختند كه بايد پيامبر فقط داراى باغ و خانه طلايى باشد و معجزات ديگر را قبول نمى‏كردند و اگر هدف آنان اين بود كه اين امور به صورت اعجاز و به طور غير طبيعى انجام گيرد و شاهد بر نبوت وى گردد، در اين صورت اين شرط بندى‏ها و سخت‏گيرى‏ها و شرايط دور و دراز مفهومى نداشت زيرا ايجاد يك حبه انگور و يا يك مثقال طلا در معجزه بودن كفايت مى‏كند و همان امر غير طبيعى مى‏تواند دليلى بر صدق نبوت باشد و نيازى به ايجاد باغ و خانه طلايى نبود.

بيان درمسائل قرآن         662    (6) مجادله قريش با رسول خدا(ص) .....  ص : 660

عبد اللّه گفتارش را بدين گونه ادامه داد: اگر همه اين كارها را انجام دهى، باز ما به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اين كه خدا و فرشتگان را براى ما بياورى و در برابر ما قرار دهى تا آن‏ها را از نزديك ببينيم و قبول‏شان كنيم و يا خانه‏اى از طلا براى خود به وجود بياورى و براى ما نيز از آن بخشش كنى و ما را غنى و بى‏نياز سازى تا شايد طغيان كنيم و تنها با پرواز كردنت به آسمان‏ها نيز به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اين كه نامه‏اى از سوى خدا براى ما بدين مضمون نازل كنى كه: «اين نامه‏اى است، از خداوند به سوى عبد اللّه بن ابى مخزوم و يارانش تا به محمد بن عبد اللّه ايمان بياورند، چون كه او پيامبر من است و گفتار وى را تصديق كنند زيرا گفتار وى سخن و گفتار من است.»

بيان درمسائل قرآن         665    (6) مجادله قريش با رسول خدا(ص) .....  ص : 660

اما درخواست تو اى عبد اللّه! كه مى‏گويى: «از زمين چشمه‏هايى جارى ساز يا تو بايد باغ، بستان و نهرهاى آب داشته باشى»، اين درخواست‏هاى تو از جهل و نادانيت سر چشمه مى‏گيرد. تو از راز معجزات خدا بى‏خبر و نا آگاهى. اگر اين كارها را انجام دهم و هر آن چه را كه گفتى داشته باشم، آيا به گمان تو پيامبر خواهم بود؟! اين درخواست‏هاى تو به مانند آن است كه بگويى اگر برخيزى و راه بروى نبوت تو را مى‏پذيرم!! آيا تو و يارانت باغ‏ها و بستان‏هايى در طائف نداريد و در آن باغ و بستان‏ها نهرها جارى نيست؟ آيا شما با داشتن آن‏ها پيامبر شده‏ايد تا من نيز با داشتن باغ و بستان پيامبر باشم؟! و اما درخواست تو كه مى‏گويى: «آسمان را قطعه قطعه كن، بر سر ما فرود آر!» آيا در اين صورت مرگ و هلاكت شما قطعى نخواهد بود؟ شما با اين درخواست‏هايتان مى‏خواهيد پيامبر خدا شما را نابود كند ولى او مهربان‏تر از آن است كه شما مى‏پنداريد. او شما را نابود و هلاك نمى‏سازد بلكه براى هدايت شما دلايلى از سوى خدا برايتان نشان مى‏دهد ولى به اين حقيقت توجه داشته باشيد كه حجج و دلايل پروردگار به دلخواه بندگانش نيست كه هر چه را بخواهند آن را انجام دهد، زيرا شايد انسان در اين مورد صلاح و فساد خويش را تشخيص ندهد و آن چه را كه صلاحش در آن نيست، درخواست كند. اى عبد اللّه! آيا تو تا حال ديده‏اى كه دكترى به دلخواه بيمار براى وى دارو تجويز كند و يا ديده‏اى كه قاضى به دلخواه طرف دعوا از مدعى و شاكى دليل بخواهد؟! اما درخواست تو كه مى‏گويى: «خدا و فرشتگان او را براى ما بياور تا آنان را ببينيم و شهادتشان را بر نبوت تو حضورا بشنويم» با اين سخن چيزى را درخواست مى‏كنى كه از دايره امكان بيرون است، زيرا بديهى است كه خداوند مانند انسان نيست كه بيايد، برود، حركت كند، در برابر چيزى قرار گيرد و ديده شود، پس شما اين امر محال را كه شدنى نيست، درخواست مى‏كنيد؟! اما درخواست تو اى عبد اللّه! كه مى‏گويى: «يا خانه‏اى از طلا داشته باشى». اين كه دليل نبوت نمى‏تواند باشد. آيا تو شنيده‏اى كه پادشاهان مصر خانه‏هايى از طلا دارند؟

بيان درمسائل قرآن         665    (6) مجادله قريش با رسول خدا(ص) .....  ص : 660

رسول اللّه: پس داشتن خانه‏اى از طلا، محمد را نيز نمى‏تواند به مقام پيامبرى برساند. محمد نمى‏خواهد از جهل تو سوء استفاده كند، با طلا و خانه طلايى نبوت خود را اثبات كند.

پرتوى از قرآن    ج‏1    156    شرح لغات .....  ص : 151

 «وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ». اين داستان ميرساند كه معجزات و خوارق براى رام كردن مردمى است كه از عقل و انديشه درست بهره وافى ندارند و برهان و دليل در نفوس جامد آنان راه ندارد، پيروى و ايمانى كه از راه ديدن معجزات و محكوميت حواس باشد نه ارزش واقعى دارد و نه پايدار است، ارزش آن همين قدر است كه مانع نفوس ناقابل را از سر راه بردارد تا اصول عقلى بنفوس مستعد رسد. معجزات پى در پى موسى عليه السلام دليل بر انحطاط عقلى و جمود فكرى يهود بود كه جز از اين راه رام نمى‏شدند، همان مردمى كه براى كوفتن دشمن دستى از آستين بيرون نياوردند و با عقل و انديشه مستقل عزت توحيد را در نيافتند و با پاى خود از محيط ذلت و شرك بيرون نيامدند و از قدرت معجزات پيروى نمودند و از چنگ دشمن دست بسته و غرق شده رهايى يافتند و از درياى هموار و شكافته شده و با كشش قدرت موسوى درگذشتند، همين كه با زندگى سخت و پر از عزت بيابان روبرو گرديدند بر پيشواى خود بشوريدند و آرزوى جيره خوارى فرعونيان و آبگوشت همراه با تازيانه مأمورين مصر را نمودند «چنان كه در تورات تصريح شده- و همين كه پيشوا براى چند روزى غايب گرديد گوساله طلايى از نفوس گاو خو و طلا جو و از ميان اجتماعشان سر بيرون آورد.»

 

منبع خبر: aligold
  ۴ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۵۳:۳۶ بعد از ظهر
شما اولین نفری باشید که نظر میدهد

 همین حالا نظر خود را ثبت کنید:

نتایج یافت شده: 0 مورد