ترجمه جوامع الجامع ج1 387 ترجمه ..... ص : 387
محبت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهار پايان، و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (ولى) اينها (در صورتى كه هدف نهايى آدمى را تشكيل دهند) سرمايه زندگى پست (مادى) هستند و سرانجام نيك (و زندگى عالىتر) نزد خداست. (14)
ترجمه جوامع الجامع ج1 388 تفسير: ..... ص : 387
1- پوست گاوى كه پر از طلا باشد.
ترجمه جوامع الجامع ج1 449 ترجمه ..... ص : 449
كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، اگر روى زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان فديه (و كفاره اعمال بد خويش بپردازند، هرگز از آنها قبول نخواهد شد و بر ايشان عذاب دردناك است و ياورى نخواهند داشت. (91)
ترجمه جوامع الجامع ج1 450 تفسير: ..... ص : 449
فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ و هرگز از آنها فديه (بدل) پذيرفته نخواهد شد گرچه، روى زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فديه» بپردازد.
ترجمه جوامع الجامع ج2 218 تفسير: ..... ص : 218
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً كيست ستمكارتر از كسى كه نسبت به خدا افترا بسته و چنان وانمود مىكند كه از طرف خدا به پيامبرى مبعوث شده، مثل مسيلمه كذّاب، و در اين باره روايت شده است كه پيغمبر اكرم فرمود: در خواب ديدم كه گويا دو النگوى طلا در دستم بود اين امر بر من دشوار و سنگين آمد و مرا اندوهناك ساخت، خدا به من وحى كرد كه در آنها بدمم و من در آن دو، دميدم، آنها از پيش من پرواز كردند، و من آنها را به اين دو نفر كذّابى كه با هم هستند تعبير كردم: كذّاب يمامه: مسيلمه، و كذّاب صنعاء: اسود عنسّى.
ترجمه جوامع الجامع ج2 396 تفسير: ..... ص : 396
«حلى» جمع «حلى» است و به كسر «حا» «حليّهم» بنا بر تبعيت حركت «حاء» از لام و بهطور مفرد «حليهم» نيز قرائت شده است و نام چيزى است از طلا و نقره كه وسيله آرايش قرار مىگيرد.
ترجمه جوامع الجامع ج2 474 تفسير: ..... ص : 473
بعضى از مفسّران گفتهاند: نفقه كافر از نفقه مؤمن است، خداوند نفقه كافر را روى هم مىگذارد و آن را انباشته و جمع مىكند و يكباره در جهنّم قرار مىدهد و كافران را به وسيله آن مجازات مىكند، همانگونه كه خداوند در آيه 35 سوره توبه مىفرمايد: يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ ... «در آن روز كه طلا و نقره را در آتش جهنم سرخ كرده ...»
ترجمه جوامع الجامع ج2 502 تفسير: ..... ص : 502
روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به عبّاس فرمود: از طرف دو فرزند برادرانت عقيل بن ابى طالب و نوفل بن حرث فديه بده. عباس گفت: آيا مىخواهى مرا چنان فقير كنى كه در باقيمانده عمر دست را پيش طايفه قريش دراز كنم؟ پيامبر فرمود: پس طلايى كه به همسرت امّ الفضل دادى و گفتى: اگر براى من پيشامدى روى داد، اين مال براى تو و فضل و عبد اللَّه و قثم باشد كجاست؟ عباس گفت: چه كسى اين خبر را به تو داده؟ پيامبر فرمود: پروردگارم به من خبر داده است. عباس گفت: شهادت مىدهم كه تو در دعوت خود راستگويى و خدايى جز خداى يكتا نيست و تو بنده و رسول اويى به خدا سوگند من در تاريكى شب طلا را به امّ الفضل دادم و هيچ كس جز خداوند از آن آگاه نبوده است. من درباره پيامبرى تو در شك و ترديد بودم امّا اكنون كه مرا از اين امر آگاه كردى شكّى در آن ندارم.
ترجمه جوامع الجامع ج2 535 ترجمه: ..... ص : 535
اى كسانى كه ايمان آوردهايد اين امر مسلّمى است كه بسيارى از دانشمندان يهود و ترسايان، سرمايههاى مردم را به باطل مىخورند و آنها را از راه خدا بازمىدارند، آنان را كه طلا و نقره را اندوخته مىكنند، و آن را در راه خدا انفاق مىنمايند مژده كيفرى دردناك بده. (34)
ترجمه جوامع الجامع ج2 536 تفسير: ..... ص : 536
وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ و كسانى كه طلا و نقره را كنز قرار مىدهند، در تفسير اين آيه دو احتمال وجود دارد:
ترجمه جوامع الجامع ج2 537 تفسير: ..... ص : 536
اين كه از ميان اموال فقط طلا و نقره را نام بردهاند به اين دليل است كه معيار ثروت و قيمت اشيا مىباشند و كسى اينها را نگهدارى نمىكند مگر اين كه زايد بر احتياج روزانهاش باشد.
ترجمه جوامع الجامع ج2 537 تفسير: ..... ص : 536
يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ بر آن كنزها يا بر طلا و نقرهها آن قدر آتش افروخته مىشود، تا خود آتش مىشوند. «فَتُكْوى بِها» با آن گنجينههاى سرخ شده، بر پيشانى و پهلو و پشتهاى آنان داغ نهاده مىشود.
ترجمه جوامع الجامع ج3 96 تفسير: ..... ص : 95
بِبَدَنِكَ در محل حال است، يعنى در حالى كه روح در بدنت نيست. بعضى گفتهاند: در حالى كه بدنت كامل و سالم و بدون زياد و نقص خواهد بود، يا منظور اين است كه زرهت را نجات مىدهيم. فرعون زرهى مخصوص از طلا داشت كه بدنش با آن شناخته مىشد.
ترجمه جوامع الجامع ج3 195 تفسير: ..... ص : 194
بضاعت به مالى گفته مىشود كه به منظور تجارت جدا مىشود. «وَ شَرَوْهُ»: او را فروختند، بِثَمَنٍ بَخْسٍ اى مبخوس، يعنى به قيمتى خيلى كمتر از معمول كه اين كمبود، ظاهر و آشكار بود «دَراهِمَ» درهمهاى نقره بود نه دينارهاى طلا، «مَعْدُودَةٍ»: خيلى كم بود كه شمرده مىشد و قابل وزن نبود. از ابن عباس نقل شده است كه بيست درهم بود.
ترجمه جوامع الجامع ج3 233 تفسير: ..... ص : 232
بعضى گفتهاند: ظرفى بود كه عزيز مصر از آن آب مىخورد و بعد به عنوان پيمانه طعام و غلّات از آن استفاده مىشد، جنس آن نقره بود كه روكش طلا به آن داده بودند، و نيز گفتهاند طلاى مرصّع به جواهرات بود.
ترجمه جوامع الجامع ج3 338 تفسير: ..... ص : 338
3- چيزى كه با وزن كردن سنجيده مىشود، مثل طلا و نقره و جز اينها.
ترجمه جوامع الجامع ج3 471 تفسير: ..... ص : 470
وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ پروردگار متعال در اين آيه واژه منع را، در مورد ترك فرستادن معجزات و آياتى (كه كافران درخواست مىكردند) استعاره آورده تا بيان دارد كه انگيزه نياوردن معجزه، وجود حكمت و مصلحت است، و «ان» اول در محل نصب است و دوم در محل رفع، يعنى هيچ چيز ما را از فرستادن معجزات منع نمىكند جز تكذيب پيشينيان و منظور از اين معجزات چيزهايى است كه كفّار پيشنهاد مىكردند، از قبيل: زنده كردن مردگان و طلا كردن كوه صفا و جز اينها.
ترجمه جوامع الجامع ج3 490 ترجمه: ..... ص : 490
يا خانهاى از طلا داشته باشى، يا به آسمان بالا روى، و ما هرگز نسبت به بالا رفتن تو ايمان نمىآوريم مگر اين كه بر ما كتابى نازل كنى تا آن را بخوانيم، بگو: پروردگار من منزّه است: آيا من غير از يك بشرى هستم كه پيام آورم!؟ (93)
ترجمه جوامع الجامع ج3 491 تفسير: ..... ص : 490
3- «قبيلا» جمع «قبيله» و حال از «ملائكه» است، يعنى فرشتگان را گروه گروه پيش ما بياورى، زخرف طلا.
ترجمه جوامع الجامع ج4 11 تفسير: ..... ص : 8
درباره گنجى كه زير ديوار بود اختلاف شده است، بعضى گفتهاند: مالى از طلا و نقره بوده است و بعضى ديگر گفتهاند: كتابهاى علمى بوده و برخى گفتهاند: لوحى از طلا بوده و در آن اين كلمات نوشته شده بود: شگفتا از كسى كه ايمان به قدر دارد، چگونه اندوهگين مىشود. شگفتا از كسى كه يقين به روزى دارد و در عين حال خود را به تعب مىاندازد. عجيب است از كسى كه يقين به مرگ دارد چگونه شادى مىكند. و عجيب است از كسى كه يقين به حساب دارد، و در عين حال غفلت مىكند و بسيار شگفتى است از كسى كه دگرگونى دنيا را نسبت به اهلش مشاهده كرده و باز هم به آن اطمينان دارد و نيز نوشته بود: لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله.
ترجمه جوامع الجامع ج4 105 تفسير: ..... ص : 104
«لَنُحَرِّقَنَّهُ» (ثلاثى مجرّد) قرائت امام على عليه السّلام است، يعنى مجسمه گوساله را با سوهان مىساييم و آن را كاملا مىتراشيم. و قرائت لنحرقنّه (به تشديد «راء» كه مشهور است) ممكن است براى مبالغه در حرق باشد كه به معناى ساييدن با سوهان است و اين قرائت (معنا) دلالت مىكند بر اين كه اين مجسمه همان طلا و نقره بوده و تبديل به حيوان زنده شده بود.
ترجمه جوامع الجامع ج4 198 ترجمه: ..... ص : 197
خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى نيكو به جا آوردهاند در باغهايى از بهشت وارد مىسازد كه از زير درختانش نهرها جارى است و با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت مىشوند و لباسهايشان در آن جا از حرير است. (23)
ترجمه جوامع الجامع ج4 460 تفسير: ..... ص : 457
تخت طلا بود كه با ياقوت سرخ و زمرّد سبز تزيين شده بود و عقب آن از نقره بود و بر روى آن هفت خانه بود كه هر خانهاى درى بسته داشت.
ترجمه جوامع الجامع ج5 220 ترجمه: ..... ص : 220
پاداش آنها بهشت جاويدان است كه وارد آن مىشوند در حالى كه با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراستهاند و لباسشان در آنجا از حرير و پرنيان است. (33)
ترجمه جوامع الجامع ج5 522 تفسير: ..... ص : 521
وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً، اگر اجتماع مردم بر كفر ناپسند نبود براى كافران سقفها و پلّهها و درها و تختهايى از طلا و نقره قرار مىداديم «زخرفا» بر محلّ فضّه عطف شده «وَ لِبُيُوتِهِمْ» بدل اشتمال از «لِمَنْ يَكْفُرُ» است «سقفا» به فتح (سين) و سكون (قاف) و ضمّ هر دو قرائت شده و جمع سقف است مانند رهن، و رهن.
ترجمه جوامع الجامع ج5 527 ترجمه: ..... ص : 527
اگر راست مىگويد چرا دستبندهاى طلا به او داده نشده؟! يا اين كه چرا فرشتگان همراه او نيامدهاند؟ (تا گفتارش را تأييد كنند). (53)
ترجمه جوامع الجامع ج5 536 ترجمه: ..... ص : 535
ظرفها (ى غذا) و جامها (ى شراب طهور) از طلا گرداگرد آنها مىگردانند و در آن (بهشت) آنچه دل مىخواهد و چشم از آن لذّت مىبرد وجود دارد و شما در آن هميشه خواهيد ماند. (71)
ترجمه جوامع الجامع ج6 320 [شأن نزول] ..... ص : 319
در حديث است كه هر گاه روز جمعه شود فرشتگان بر در مسجدها مىنشينند و نامههايى از نقره و قلمهايى از طلا در دست دارند و بر حسب درجات (شركت كنندگان در نماز جمعه) و با رعايت ترتيب اسمها را مىنويسند، در روزگاران گذشته رفتن به نماز جمعه هنگام سحر و پس از طلوع فجر بود در حالى كه كوچههاى پر از سوارانى بود كه صبح زود به نماز جمعه مىرفتند، گفته شده: اوّلين بدعتى كه در اسلام پديد آمد نرفتن به نماز جمعه در هنگام سحر بود.
ترجمه جوامع الجامع ج6 515 تفسير ..... ص : 512
أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ دستبندهايى از نقره دارند كه قابل توصيف نيست، و بر اثر شفّاف بودن درونش از برونش ديده مىشود. بعضى گفتهاند: در بهشت نقره برتر از طلا و ياقوت و مرواريد است. بعضى گفتهاند: آنها گاه خود را با طلا و گاه با نقره مىآرايند يا به هر دو.
ترجمه جوامع الجامع ج6 631 تفسير: ..... ص : 629
روايت شده كه عاد دو پسر داشت: شدّاد و شديد كه به سلطنت رسيدند و با قهر و غلبه شهرها را گرفتند [پس از مرگ شديد] سلطنت تنها براى شداد ماند پس تمام عالم را مالك شد و توصيف بهشت را شنيد پس دستور داد مانند بهشت برايم بسازيد پس «ارم» در يكى از بيابانهاى عدن در مدّت سيصد سال ساخته شد و عمر شداد نهصد سال بود، ارم شهرى بزرگ بود كه قصرهايش از طلا و نقره و ستونهايش از زبرجد و ياقوت بود و در آن انواع درختان و نهرهاى به هم پيوسته موجود بود چون ساختمان آن شهر به پايان رسيد شدّاد با اهالى مملكتش به آنجا رفتند و چون به مقدار يك شبانه روز راه به آن جا مانده بود خداوند بر آنان صيحهاى از آسمان فرستاد و تمامى هلاك شدند.
ترجمه جوامع الجامع ج6 748 تفسير: ..... ص : 744
خدا را در آغاز و انجام، فراوان و پياپى ستايش كرده و سپاسگزارم كه مرا در اين كار استوار داشت و بر آن يارى و تأييد فرمود. در روز شنبه هجدهم ماه صفر سال 542، به تأليف آن شروع كردم و به يارى خدا و لطف او در بيست و چهارم محرّم، دوازدهمين ماه شروع، از آن فراغت يافتم كه يك سال مىشود و مطابق با تعداد نقباى حضرت موسى عليه السّلام در سرزمين شام در گذشته و تعداد خلفاى پيامبر ما حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله يعنى پيشوايان اسلام و حجّتهاى خداوند مهيمن و سلام مىباشد پس از خداوند بخشنده مهربان مىخواهم و به وسيله آن پيشوايان بدو توسّل مىجويم كه تلاش و زحمتم را در تصنيف و تنظيم و تنقيح و مهذّب ساختن آن قرار دهد تا از معانى پنهان آن پرده بردارد و در فنّ تفسير يگانه شود و با گوهرها و زيباييهاى تفسير تركيب گردد و به وسيله ظاهر و باطن عملش پر ارج شود و در ميان كتابها بىنظير، و شايان آن باشد كه با آب طلا و با مختصرترين الفاظ و رساترين و كاملترين معنى، نوشته شود و تمام محتويات آن با اصول و فروع دين و معقول و منقول آن مطابق باشد، پس قرآن حقيقتى است پايدار و مرواريدى است بىنظير و راهى است راست كه به بركت آن حاجتها برآورده مىشود و با آن گرفتاريها دفع و مشكلات حلّ مىشود و روزيها به بركت آن فرود مىآيد، و سبب خشنودى خداست و آدمى را به بهشت او مىرساند و موجب به دست آوردن پاداش و ذخيره ساختن بهترين آنها و رسيدن به شفاعت پيامبر برگزيده و خاندان آن حضرت مىشود كه ستارگان درخشانى هستند كه از نور آنها كسب نور كردم و در سايه لطف آنها غنوده و به نور آنها هدايت يافتهام و از نور آن بزرگواران اقتباس كردهام.