ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج1 103 يك بررسى اجمالى در باره گمراهى و هدايت ..... ص : 103
و مثلًا اگر كسى طلا يا نقرهاى را براى آزمايش بكوره بيندازد و معلوم شود طلا فاسد بوده باو ميگويند: «أفسدت فضّتك»: نقرهات را فاسد كردى منظور آن
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج1 104 يك بررسى اجمالى در باره گمراهى و هدايت ..... ص : 103
است كه در آزمايش طلا و نقرهات فاسد و بى عيار از كار در آمد نه تو سبب فساد آن شدهاى و همانطور كه «اضلّ- يضلّ»- بمعناى گمراه كرد و ميكند ميآيد همچنين بمعناى «گمراه شد و ميشود» استعمال ميشود هم چنان كه ميگويند: «فُلانٌ أَضَلَ ناقَتُهُ» فلانى شترش را گم كرد نه آنكه عمداً شترش را گم كرده باشد بلكه چنين است كه شتر او گم شده است و از همين قبيل است مواردى كه نسبت گمراهى و فساد بكسى داده ميشود كه او آن فساد را انجام نداده ولى واقع شده است مثلًا ميگويند: فلان زن آن مرد را فاسد و گمراه و ديوانه كرد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج1 158 تفسير ..... ص : 157
1- باعتبار عظمت و اهميت نماز و واجب بودنش بر همه و ايجاد حالت قرب بخدا 2- اگر چه در ظاهر فقط به نماز بازگشته ولى در واقع منظور هر دو آنها است مانند آيات كريمه: «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (كسانى كه طلا و نقره را گنج ميكنند و آن را در راه خدا خرج نميكنند)
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج1 209 شرح داستان ..... ص : 209
اوّل: عياشى ميگويد حضرت رضا فرمودند: جريان فرمان خداوند نسبت بكشتن گاو چنين بوده است: مردى از بنى اسرائيل يكى از بستگانش را كشت و او را در سر راه بهترين نواده بنى اسرائيل انداخت و سپس در مقام خونخواهى او برآمد، جريان كشته شدن مقتول را بموسى اطلاع دادند و از قاتل پرسش كردند، موسى دستور داد گاو را بياوريد گفتند: ما را مسخره كردهاى موسى گفت: پناه ميبرم بخدا كه در زمره نادانان باشم. و چنانچه بر طبق دستور موسى گاوى را ميآوردند و از پرسشهاى مكرّر خود دارى مىنمودند گرفتار شدت دستور و خصوصياتى كه بعداً مقرر گرديد نميشدند. بالآخره پس از پرسشهاى متعدد از اوصاف گاو و تعيين خداوند گاو مزبور را نزد جوانى از بنى اسرائيل يافتند باو مراجعه و تقاضاى فروش نمودند او امتناع نمود و گفت: فقط در يك صورت گاو را ميفروشم كه پوست آن را از طلا پر كنند جريان باطلاع موسى رسيد موسى دستور داد خريدارى كنيد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج1 214 كفش زرد ..... ص : 213
سدى ميگويد: ده برابر وزن گاو از طلا بعنوان قيمت گاو پرداختند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج1 281 تفسير ..... ص : 279
سفيان بن عيينه ميگويد: كتاب را در حرير و ديباج پيچيده و با طلا و نقره زينت داده ليكن حلال و حرام آن را حرام نميدانستند و اين است معنى «نبذ» و اينها در صورتى است كه منظور از كتاب تورات باشد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج1 308 داستان ..... ص : 308
مجاهد ميگويد: قريش از محمّد خواستند: كوه صفا را براى آنان طلا كند فرمود: آرى ليكن اين جريان همانند داستان مائده پيروان عيسى خواهد بود پس برگشتند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج2 16 شرح لغات ..... ص : 16
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج2 16 شرح لغات ..... ص : 16
(1) بگردان براى ما كوه صفا را طلا.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج2 181 تفسير: ..... ص : 178
و نيز حضرتش بفاطمه دختر قيس هنگامى را كه باو گفت يا رسول اللَّه من داراى 70 مثقال طلا هستم فرمود: «اجعلها في قرابتك» يعنى آن را بخويشان خود بده.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج2 202 شرح لغات ..... ص : 202
يطيقونه- نميتوانند يا بزحمت و تكلّف ميتوانند از طاقت بمعناى توانايى است و طوق از طلا و يا نقره كه بدارندهاش عظمت و نيرو مىبخشد باين نام خواندند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج2 277 تفسير: ..... ص : 277
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ ... (زينت يافته براى مردم دوستى شهوات از زنان و فرزندان و بستههاى فراهم شده از طلا ...)
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج2 309 ترجمه ..... ص : 309
(1) يك دينار مساوى است با 18 نخود طلا
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج3 176 احاديثى در نكوهش از سؤال ..... ص : 176
و نيز فرمود دستها بر 3 قسم است: اول دست خدا كه بالا است. دوم دست دهنده كه پائينتر از دست خدا است. سوم دست سائل كه در زير و پائين همه است و اين ترتيب تا روز قيامت خواهد بود و كسى كه با داشتن چيزى كه او را بىنياز مىكند سؤال كند روز قيامت در صورتش زخم و جراحت يا خراش خواهد بود. سؤال شد تا چه اندازه بايد داشته باشد تا بىنياز باشد فرمود: پنجاه درهم يا به اندازه آن از طلا «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ» آنچه از مال و بعضى گفتهاند از خيرات انفاق مىكنيد «فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ» خدا پاداش آن را ميدهد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج3 182 تفسير: ..... ص : 179
طلا، نقره، گندم، جو، خرما، نمك و بعضى كشمش را هم گفتهاند و فرمود بدانيد كه هر چيز بمثل آن و بهمان مقدارى كه داده مىشود بايد باشد و آنچه زيادتر بدهد يا بگيرد ربا مىباشد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج3 232 شرح لغات: ..... ص : 232
«فتنت الذهب بالنار» يعنى (طلا را با آتش آزمايش كردم) و بعضى مىگويند بمعناى خلاصى است يعنى طلا را از آتش رهايى دادم.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج3 256 ترجمه: ..... ص : 256
براى مردم دوست داشتن خواستنيها كه زنان و فرزندان و مال فراوان از طلا و نقره و اسبان نيكو و چارپايان و كشتاند آرايش و زينت يافته است اينها وسيلههاى لذت و زندگى دنيا است ولى نزد خدا عاقبت بخيرى و نيكى سرانجام است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج3 259 تفسير: ..... ص : 257
1- هزار و دويست اوقيه. (از معاذ بن جبل، ابى بن كعب و عبد الرحمن بن عمر) 2- هزار و دويست مثقال. (از ابن عباس، حسن و ضحاك) 3- هزار دينار يا دوازده هزار درهم باختلاف. (از حسن) 4- هشتاد هزار درهم يا صد رطل. (از قتاده) 5- هفتاد هزار دينار (از مجاهد و عطا) 6- پوست گاوى كه پر باشد از طلا. (از ابى نضره و همين را فراء گفته و از حضرت امام محمد باقر (ع) و حضرت امام جعفر صادق (ع) نيز اين معنى نقل شده است). «الْمُقَنْطَرَةِ» و در اين نيز احتمالاتى داده شده است:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج3 259 تفسير: ..... ص : 257
5- آنچه از طلا و نقره است (زجاج) و اين قول كه قنطار، فقط از طلا است صحيح نيست زيرا خداوند طلا و نقره را با هم ذكر كرده.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج4 16 فضيلت آيه: ..... ص : 16
معاذ گويد: روزى نتوانستم با پيامبر نماز جمعه بخوانم. پيغمبر فرمود: اى معاذ چه مانع شد تو را از نماز جمعه؟ گفتم: يا رسول اللَّه يوحناى يهودى پيمانهاى از گندم از من طلب داشت و پيوسته بر در خانهام در كمين من بود و ترسيدم كه اگر بيرون آيم مرا در برابر طلب خود حبس كند. پيامبر ص فرمود: معاذ، ميخواهى خداوند بدهيت را ادا كند؟ گفتم آرى فرمود: بخوان قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ ... تا بِغَيْرِ حِسابٍ و (يا رحمان الدنيا و رحيمهما تعطى منها ما تشاء و تمنع منها ما تشاء اقض عنى دينى) پس اگر بقدر كره زمين طلا مقروض باشى خدا قرض ترا ادا خواهد كرد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج4 129 مورد و شأن نزول: ..... ص : 129
ابن عباس گويد: مراد از «من» در «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» عبد اللَّه سلام است كه مردى 1200 اوقيه طلا در نزدش امانت نهاد، عبد اللَّه همه را سالم بصاحبش رد كرد و خداوند به اين كار او را مدح گفته.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج4 156 ترجمه: ..... ص : 156
كسانى كه كافر شدند و در حال كفر بمردند اگر باندازه گنجايش زمين طلا فديه دهند از هيچكدام آنان پذيرفته نخواهد شد. آنهايند كه بر ايشان عذابى دردناك خواهد بود و ياورى نخواهند داشت.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج4 159 معنى و مقصود: ..... ص : 159
قتاده گويد: روز قيامت كافر را بياورند و باو گويند آيا در اينجا ميتوانستى باندازه گنجايش زمين طلا بپردازى كه از عذاب نجات يابى نميپرداختى؟! جواب گويد آرى.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج4 163 نظم آيات: ..... ص : 163
توجه ارتباط اين آيه بما قبل اينست كه مضمون آيه قبل (كه فرموده باندازه گنجايش زمين طلا نميتواند فديه كافر براى نجات او از جهنم واقع شود) موجب سستى مردم در انفاق نشود و معلوم باشد كه آن مطلب مربوط بكفار است در آخرت ولى بر مؤمن انفاق در دنيا واجب و وسيله رسيدن بسعادت است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج4 364 تفسير: ..... ص : 363
4- اين آيه مثل آيه ديگرى است كه: «روز قيامت طلا و نقرههايى كه اندوخته شده و انفاق نگرديده گداخته شود و بدان پشت و پهلو و صورتهاى آنان (بخيلان) داغ گزارده شود». بنا بر اين قول معنى چنين است:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج5 82 مقصود ..... ص : 81
بنا بر آنچه كه در باره كلمه قنطار گفته شده: قنطار، پوست گاوى است كه پر از طلا كرده باشند يا ديه خون انسان است يا ... در اين باره در اوايل سوره آل عمران بحث كردهايم.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج5 297 مقدار ديه ..... ص : 296
بيست عدد ماده شترى كه يك سال آن تمام و وارد در دو سال شده باشند و بيست عدد شتر نر كه دو سال آن تمام و وارد در سه سال شده باشند و سى عدد ماده شتر كه دو سال آن تمام و داخل در سه سال شده باشند و سى عدد ماده شترى كه سه سال آن تمام و وارد در سال چهارم شده باشند. اين قول از عثمان و زيد بن ثابت روايت شده و اصحاب ما نيز روايت كردهاند. همچنين در روايات ما نقل شده است كه: بيست و پنج ماده شتر كه داخل در سال دوم شده باشند و بيست و پنج ماده شتر كه داخل در سال سوم شده باشند و بيست و پنج ماده شتر كه داخل در سال چهارم شده باشند و بيست و پنج ماده شتر كه داخل در سال پنجم شده باشند. حسن و شعبى نيز چنين گفتهاند. ابن مسعود و ابن عباس و زهرى و ثورى و شافعى گويند: بايد پنج نوع شتر بدهد: 20 عدد ماده شتر كه داخل در سال چهارم شدهاند و 20 عدد ماده شتر كه داخل در سال پنجم شدهاند و 20 عدد ماده شتر كه داخل در سال دوم شده باشند و 20 عدد شتر نر كه داخل در سال سوم شده باشند و 20 عدد ماده شتر كه داخل در سال دوم شده باشند. ابو حنيفه نيز همين طور گويد، جز اينكه بجاى 20 شتر نر پا در سه سال، 20 شتر نر پا در دو سال گذاشته است. عقيده نخعى نيز همين است و از ابن مسعود نيز روايت شده است. طبرى گويد: اين روايات با هم در يك رديف و متعارض هستند و بهتر تخيير است. اما ديه طلا يكهزار دينار است و ديه نقره، ده هزار درهم است و همين صحيحتر است و بقولى دوازده هزار درهم است. اين ديه را بايد ظرف مدت سه سال پرداخت. اگر ما باشيم و ظاهر آيه گوييم: ديه قتل خطا بر قاتل است. لكن از سنت رسول و اجماع، استفاده مىكنيم كه بر عاقله است و عاقله، برادران، برادرزادگان، عموها و عموزادگان و عموهاى پدر و فرزندان ايشان و آزاد كنندگان مىباشند. عقيده شافعى نيز همين است. ابو حنيفه گويد: پسر و پدر نيز جزء عاقله محسوب مىشوند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج7 33 لغت ..... ص : 33
فتنه: آزمايش و اصل آن خالص كردن است مثل: «فتنت الذهب من النار» يعنى طلا را در آتش خالص گردانيدم.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج7 201 مقصود ..... ص : 200
3- منظور قريش است كه از پيامبر خواستند كه «صفا» را طلا كند. اين قول از سدى است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج8 226 شان نزول ..... ص : 226
در پاسخ فرمود: چه ميخواهيد براى شما بياورم؟ گفتند: كوه صفا را طلا كن و بعضى از مردگان ما را بدنيا برگردان تا از آنها سؤال كنيم كه تو بر حقى يا بر باطل؟
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج8 226 شان نزول ..... ص : 226
مسلمانان از پيامبر درخواست كردند كه اين آيات را نازل كند تا آنها ايمان بياورند. پيامبر بپاى خاست و دعا كرد كه خداوند كوه صفا را طلا كند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج8 226 شان نزول ..... ص : 226
جبرئيل نازل شده، عرض كرد: اگر بخواهى صفا را طلا مىكنم. لكن اگر ايمان نياوردند، آنها را عذاب ميكنم. و اگر بخواهى آنها را بحال خود گذارم، تا هر كس كه اهل توبه است، توبه كند. پيامبر پيشنهاد دوم را پذيرفت و خداوند اين آيه را نازل كرد. اين مطلب از كلبى و محمد بن كعب قرظى است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج9 164 داستان صالح ..... ص : 159
مردم شهر، جمع شدند و گوشت شتر را در ميان خود تقسيم كردند و خوردند. كره شتر، همين كه اين صحنه را ديد، پا بفرار گذاشت و بالاى كوهى رفت و با نعرههاى هول انگيز خود مردم شهر را بوحشت انداخت. وقتى كه صالح آمد، قوم نزد او رفته، زبان بعذر- خواهى گشودند و قاتلان شتر را معرفى كردند. صالح گفت: اگر بتوانيد بچه شتر را برگردانيد، ممكن است از عذاب نجات پيدا كنيد. اما آنها هر چه در كوه و صحرا گشتند، او را نيافتند. شتر را در شب چهارشنبه كشته بودند. صالح به آنها گفت: در خانههاى خود بمانيد و آخرين تمتع خود را از زندگى برگيريد كه سه روز ديگر عذاب خدا بر شما نازل ميشود. سپس به آنها گفت: فردا صورت شما زرد ميشود. روز دوم سرخ و روز سوم سياه خواهد شد. روزها از پى يكديگر سپرى مىشدند و نشانههايى كه صالح داده بود پديدار مىگشتند. قوم با ديدن اين نشانهها بهلاك خود و راستگويى صالح اطمينان پيدا مىكردند. نيمه شب سوم جبرئيل نازل شد و چنان صيحهاى كشيد كه پردههاى گوشها پاره شد و دلها به طپش افتاد. آنها كفن پوشيده آماده مرگ بودند. سرانجام آخرين لحظه زندگى ننگين آنها فرا رسيد و خرد و كلان طعمه مرگ شدند! بدنبال آن آتشى نازل شد و همه را سوزاند و خاكستر كرد. اين است سزاى نافرمانى! در تفسير على بن ابراهيم آمده است كه: خداوند صيحه و زلزله را با هم بر آنها نازل كرد. ثعلبى روايت كرده است كه: پيامبر گرامى به على ع فرمود آيا بدبخت- ترين گذشتگان را مىشناسى؟ عرض كرد: قاتل شتر صالح! فرمود: آيا بدبختترين آخرين را مىشناسى؟ جواب داد: خدا و رسولش داناترند. فرمود قاتل تو! در روايت ديگر است كه فرمود: شقىترين مردم روزگار كسى است كه اين را از اين رنگين مىكند و اشاره به سر و ريش على كرد. ابو زبير از جابر بن عبد اللَّه روايت كرده است كه: وقتى پيامبر در جنگ تبوك از آن سنگ گذشت، به اصحاب خود فرمود: هيچيك از شما داخل اين قريه نشود و از آبشان ننوشد و بر اين عذاب ديدگان داخل نشود، مگر با چشم گريان. تا به آن عذابى كه آنها گرفتار شدند، گرفتار نشويد. سپس فرمود: بعد از اين از پيامبر خود چنين معجزاتى نخواهيد، اينها قوم صالح هستند كه از پيامبر خود معجزه خواستند و خداوند شترى بسوى آنها فرستاد. اين شتر از اين راه مىآمد و از اين راه مىرفت و روزى كه آمد همه آبهاى قوم را مىخورد و تپهاى كه كره شتر از آن بالا مىرفت، به آنها نشان داد. سرانجام شتر را پى كردند و خداوند تمام افراد آنها را هلاك كرد بجز مردى بنام ابو رغال كه پدر ثقيف است. او در حرم خدا بود و از بركت حرم، از عذاب خدا نجات پيدا كرد. همين كه از حرم خارج شد، بهمان عذاب گرفتار شد و با او شمشى از طلا بود. سپس قبر وى را به آنها نشان داد. افراد با شمشير خود قبر را شكافتند و طلا را بيرون آوردند. پيامبر پس از اين جريان، با سرعت هر چه بيشتر از آن وادى گذشت.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج10 36 لغت: ..... ص : 36
متبر: هلاك شد. طلا را بدو جهت «تبر» گويند: يكى اينكه معدن هلاكت است و ديگر اينكه بظرف شكسته «متبر» گويند و قراضه آن «تبر» است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج10 215 مقصود: ..... ص : 214
«يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ ...» (توبه 35: روزى كه طلا و نقرهها را در جهنم، حرارت دهند و پيشانى و .... آنها را داغ كنند) برخى گويند: يعنى براى اينكه در اين دنيا مؤمن را بوسيله پيروزى و احكام مخصوص و در آخرت بوسيله پاداش و بهشت از مردم كافر ممتاز گرداند. برخى گويند:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج10 264 داستان: ..... ص : 262
امام باقر (ع) مىفرمايد: در جنگ بدر، فديه هر اسيرى چهل اوقيه و هر اوقيه چهل مثقال بود. بجز عباس كه فديه او صد اوقيه بود و از او بيست اوقيه طلا گرفته شد. پيامبر فرمود: اينهم غنيمتى است. فديه خود و برادر زادهگانت عقيل و نوفل را بپرداز و آزاد شويد. گفت: چيزى ندارم. فرمود: طلايى كه به ام الفضل دادى، كجاست؟ گفت: اگر چيزى باشد، براى تو و فضل و عبد اللَّه و قثم است. كى اينمطلب را بتو خبر داده است؟ فرمود: خداوند متعال. عباس گفت: شهادت مىدهم كه تو رسول خدايى، زيرا هيچكس جز خدا از آن خبر نداشت.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج10 266 مقصود: ..... ص : 266
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ: اى پيامبر، به كسانى كه در دست شما اسير و گرفتار هستند، بگو: اگر خداوند بداند كه در دل شما تمايل و رغبتى نسبت به اسلام و ايمان وجود دارد، بهتر از آنچه با شما رفتار شد، با شما رفتار مىكند و در دنيا و آخرت، يا در آخرت، شما را مشمول بخششى بهتر قرار مىدهد و گناهان شما را مىآمرزد و خداوند آمرزگار و رحيم است. از عباس بن عبد المطلب روايت شده است كه اين آيه در باره او و اصحابش نازل شده است. عباس مىگفت: مرا بيست اوقيه طلا بود. اين طلا از من گرفته شد و بجاى آن بيست بنده بمن داده شد كه هر يك از آنها حد اقل بيست هزار درهم ارزش داشت. همچنين خداوند زمزم را بمن داد كه اگر همه اموال مكه بمن داده مىشد با آن معامله نمىكردم. از خداوند انتظار آمرزش دارم. قتاده گويد: هنگامى كه هشتاد هزار ... از مال بحرين نزد پيغمبر خدا آورده بودند، در حالى كه براى نماز ظهر وضو گرفته بود، اموال را تقسيم كرد و به عباس دستور داد كه سهم خود را بگيرد. عباس گفت: اين مال بهتر است از آنچه از ما گرفته شد. از خداوند اميد آمرزش دارم.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 72 تفسير: ..... ص : 70
و ثعلبى بسند خود از عدى بن حاتم روايت كرده كه گفت: بنزد رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- رفتم و در آن حال صليبى از طلا بگردن داشتم، حضرت فرمود:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 77 ترجمه ..... ص : 77
اى كسانى كه ايمان آوردهايد همانا بسيارى از علماء و راهبان (يهود و نصارى) مالهاى مردم را بنا حق ميخورند، و (مردم را) از راه خدا باز ميدارند، و آنان كه طلا و نقره را ذخيره و گنجينه ميكنند و در راه خدا انفاق نميكنند، آنها را بعذابى دردناك بشارت بده (34) روزى كه آن را در آتش جهنم گداخته و سرخ كنند، و پيشانى و پهلو و پشت آنها را بدان داغ كنند (و بدانها گفته شود) اين است (كيفر) آنچه براى خود ذخيره كرديد، پس بچشيد (عذاب) آنچه را ذخيره كردهايد. (35).
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 78 شرح لغات ..... ص : 78
ذهب و فضه: طلا و نقره. نفطويه گفته: «ذهب» را كه ذهب گفتند بخاطر آن است كه «يذهب و لا يبقى» يعنى ميرود و باقى نماند، و فضة را كه فضة گفتند بخاطر آن است كه «تنفض اى تتفرق فلا يبقى» يعنى متفرق و پراكنده شود و بجاى نماند و دنبال آن ادامه داده گويد: «و حسبك بالاسمين دلالة على فنائهما» و همين دو نام براى آنكه تو را بفنا و نابودى آن دو راهنمايى كند كافى است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 79 تفسير: ..... ص : 78
«فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» يعنى آنها را بعذابى دردناك آگاه كن. و سالم بن ابى الجعد روايت كرده كه چون اين آيه نازل شد رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- فرمود: نابود باد طلا، نابود باد نقره، و سه بار اين جمله را تكرار فرمود، اين سخن بر اصحاب آن حضرت گران آمد، عمر عرضكرد: اى رسول خدا پس چه مالى (خوب است كه) ما برگيريم؟
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 80 تفسير: ..... ص : 78
«يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ» يعنى گنجها يا طلا و نقره در آتش جهنم گداخته شود تا آتش گردد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 154 تفسير: ..... ص : 152
و مقاتل و كلبى گفتهاند: «عدن» بلندترين درجات بهشت است، و چشمه «تسنيم» در آنجاست، و بهشتهاى ديگر در اطراف آن قرار دارد، و از روزى كه خدا آن را آفريده پوشيده است، تا آن گاه كه خداوند صاحبانش را كه همان پيمبران و شهيدان و مردمان شايسته و صالح باشند و هر كه را خدا بخواهد در آن منزل دهد، و كاخهايى از درّ و ياقوت و طلا در آن است، و باد خوشى از زير عرش ميوزد و تلهايى از مشك سفيد را با خود برداشته بر آنها در آورد. و از پيغمبر- صلى اللَّه عليه و آله- روايت شده كه فرمود: «عدن» آن خانهاى است كه خدا آفريده و چشمى آن را نديده و بر دل افراد بشر خطور نكرده و جز سه دسته در آن مسكن نگيرند: پيمبران، صديقان، شهيدان، خداى عز و جل بدان گويد: خوشا بحال كسى كه در تو در آيد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 163 شأن نزول: ..... ص : 163
از ابى امامه باهلى نقل شده و در روايت مرفوعى نيز روايت شده كه اين آيات درباره ثعلبة بن حاطب كه مردى از انصار بود نازل شد، و او مردى بود كه برسولخدا- صلى اللَّه عليه و آله- عرضكرد: از خدا بخواه تا مالى روزى من گرداند، حضرت در پاسخش فرمود: اى ثعلبه مال اندكى كه شكرش را بجاى آرى بهتر از مال بسيارى است كه تاب آن را نداشته باشى! مگر نميخواهى به پيامبر خدا اقتدا كنى (و از وى پيروى داشته باشى؟) سوگند بدانكه جانم بدست اوست اگر بخواهم كوهها بصورت طلا و نقره در آمده و در همراهم روان گردد خواهد شد (ولى در همين حالى كه هستم براى من بهتر است)! ثعلبه (آن روز برفت و پس از چند روزى) دوباره بنزد آن حضرت آمده گفت:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 203 تفسير: ..... ص : 202
ولى جبائى و بيشتر مفسران گفتهاند: منظور همان زكات واجبى است كه در اسلام فرض شد و ظاهر بنظر ما نيز همين است كه مقصود زكات واجب ميباشد، زيرا وجهى ندارد كه ما آيه را بر دسته مخصوصى حمل كنيم، و بنا بر اين خداوند در اين آيه بدريافت زكات از مالكين نصاب دستور فرموده است، و نصاب آن در نقره دويست درهم است، و در طلا چون به بيست مثقال برسد، و در شتر چون به پنج رأس برسد، و در گاو وقتى به سى رأس رسيد، و گوسفند چون به چهل برسد، و از غله و ميوهجات چون بمقدار پنج وسق برسد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 340 شرح لغات: ..... ص : 340
فتنه: در اصل بمعناى بلية و گرفتارى است، و آن معاملهاى است كه امور باطنى را آشكار سازد، چنانچه در مورد آتش دادن طلا براى بدست آوردن طلاى خالص اين لغت استعمال ميگردد و گفته ميشود «فتنت الذهب».
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 346 تفسير: ..... ص : 345
پروردگارا تو بفرعون و قوم او در زندگى دنيا زيور و مالها دادهاى، و منظور از زيور امثال جامه و ابزار آرايش و طلا و نقره است، و برخى گفتهاند: منظور از «زيور» زيبايى صورت و سلامتى بدن و كشيدگى قامت و خوشگلى است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج12 244 تفسير: ..... ص : 239
و ابن عباس از رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- روايت كرده كه فرمود: خداوند برادرم يوسف را رحمت كند كه اگر بشاه مصر نمىگفت: «مرا بر خزينههاى اين سرزمين حكومت ده» همان ساعت او را بفرمانروايى منصوب ميداشت، ولى همين- درخواست سبب شد كه يك سال آن را بتأخير اندازد، ابن عباس گفته: يوسف يك سال در خانه شاه ماند و چون يك سال تمام شد سلطان او را خواست و تاج پادشاهى بر سرش نهاد و شمشير خود را بكمر او بست، و دستور داد تختى از طلا آراسته به مرواريد و ياقوت براى گذاردند و سايبانى از ديبا بر سر آن تخت زدند، آن گاه بيوسف دستور داد با همان تاج سلطنت از اطاق بيرون آيد، و چون خارج شد با چهرهاى درخشنده و رويى همچون ماه شب چهارده كه چشم بيننده را خيره ميكرد ظاهر گرديد و بيامد تا بر تخت سلطنت تكيه زد و همه صاحب منصبان در برابرش خضوع كرده و بدين ترتيب بسلطنت مصر رسيد و بناى عدالت گسترى را در ميان مردم گذارد تا جايى كه مرد و زن او را دوست ميداشتند، و همين است معناى اين آيه كه فرموده:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج12 266 تفسير: ..... ص : 264
«جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ» دستور داد تا پيمانه را در بار برادرش بگذارند، و اينكه خدا اينكار را بخود يوسف نسبت داد با اينكه غلامان اينكار را كردند بدان جهت است كه بدستور او انجام شده بود، و برخى گفتهاند: «سقاية» نام مشربهاى بود كه پادشاه در آن آشاميدنى مىنوشيد و در سالهاى قحطى بجاى پيمانه آذوقه از آن استفاده ميكردند و بقول ابن زيد: از طلا بوده، چنانچه از امام صادق عليه السلام نيز همين قول روايت شده. و ابن عباس و حسن گفتهاند: از طلا و نقره مخلوط بود، و عكرمة گفته: از نقره بوده ولى مرصّع بجواهرات بود.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 20 مقصود: ..... ص : 17
«لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً ... أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا». (اسراءِ 90: ما بتو ايمان نخواهيم آورد جز اينكه از زمين براى ما چشمهاى آشكار كنى ... يا اينكه خدا و فرشتگان را نزد ما آورى) و نيز مىگفتند: كوه صفا را براى ما طلا گردان تا هر چه مىخواهيم از آن استفاده كنيم. علت اينكه خداوند اين درخواستها را اجابت نكرد، اين است كه اگر اجابت مىكرد، كفار ديگر نيز هر كدام درخواست آياتى مىكردند و اين درخواستهاى بيجا همواره ادامه مىيافت.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 32 اعراب: ..... ص : 32
وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ: ممكن است اين واو، حاليه باشد يعنى: در حال جدالشان. در تفسير وارد شده است كه شخصى در باره خداوند با پيامبر به جدال پرداخت و پرسيد: خداى تو از چيست؟ از مس، از آهن، از لؤلؤ، از ياقوت، از طلا يا نقره؟! در اين وقت خداوند صاعقهاى بر او فرستاد كه جمجمهاش را درهم كوبيد. ممكن است جمله، پس از بيان اوصافى كه دلالت بر توحيد و قدرت حق دارند، مستقل باشد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 44 قرائت: ..... ص : 44
يوقدون: كوفيان- بجز ابو بكر- به ياء و ديگران به تاء خواندهاند. قرائت تاء، بنا بر اين است كه خطاب باشد به كسانى كه قبلا بوسيله «ا فاتخذتم» مخاطب بودند و ممكن است خطاب به عموم باشد. قرائت ياء، بنا بر اين است كه به صيغه مغايب باشد مثل: «ام جعلوا للَّه شركاء ...» و ممكن است مقصود، عموم باشد. مؤيد آن جمله «و اما ما ينفع الناس ...» است همانطورى كه «الناس» شامل مؤمنان و كافران ميشود، ضمير «يوقدون» نيز شامل همه آنها ميشود. اينكه «يوقدون» را مقيد به «في النار» كرده، به خاطر اين است كه گاهى آتش بر چيزى مىافروزند كه در آتش است، نظير همين مورد كه طلا و نقره را در آتش مىگذارند و مىگدازند و گاهى چنين نيست مثل «فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ» (قصص 38: اى هامان، براى من آتشى بر خاك افروز) در اين مورد، آتش افروزى بر خاك و بنحوى است كه فقط شعلههاى آتش بخاك مىرسد و خود خاك در آتش جا ندارد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 45 مقصود: ..... ص : 45
2- طلا و نقرهاى كه در آتش ذوب ميشود و كف سياهى كه بر روى آب ظاهر ميگردد. حق بطلا و نقره خالص و باطل بكف روى آن مانند است. مىفرمايد:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 46 مقصود: ..... ص : 45
وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ: در اينجا مورد مثال، چيزهايى است كه در آتش ذوب ميشوند مثل: طلا، نقره، مس و ... اينها را مردم در كورهها ذوب مىكنند تا بوسيله آنها وسائل زندگى و زر و زيور و ديگر پيرايهها فراهم آورند. بديهى است كه فلزات نيز هنگام ذوب شدن، مواد خارج را همچون كفى بدرنگ از خود خارج مىسازند و قسمت خالص شده آنها در زير باقى مىماند. حق به آن ماده خالص و باطل بكف چركين روى آن تشبيه شده است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 47 مقصود: ..... ص : 45
بنا بر اين مثل مرد مؤمن و عقايد خالصش مانند آبى است كه حيات حيوانات و گياهان به آن بستگى دارد و مانند طلا و نقره و ... است كه در زندگى اين جهان مورد استفاده مردم هستند و مثل مرد كافر و ستيزه خوئيش مانند كفى است كه دير يا زود حبابهاى آن مىتركد و از برابر چهره آب و ديگر مواد خالص محو مىگردد و بدينترتيب، آنچه هويدا مىگردد و دوام مىپذيرد، آب و طلا و نقره و ... است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 56 مقصود: ..... ص : 52
جَنَّاتُ عَدْنٍ: بستانهايى كه محل اقامتند و دائم و غير فانى هستند. ابن عباس گويد: منظور، آن درجه عالى بهشت است كه جايگاه شهدا و صديقان است. ضحاك گويد: شهرى است در بهشت كه مسكن پيامبران و شهدا و ائمه است. حسن و عبد اللَّه بن عمر گويند: قصرى است از طلا كه جز پيامبران و صديقان و شهدا و حكام عدل، كسى را به آن راه نيست.