ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 153 قرائت: ..... ص : 152
قطران: زيد بنقل از يعقوب، دو كلمه قرائت كرده است: «قطر» و «آن». قرائت ابو هريره و ابن عباس و سعيد بن جبير و كلبى و قتاده و عيسى همدانى و ربيع نيز همين است. در اين صورت، كلمه «قطر» بمعناى مس و طلا و «آن» يعنى چيزى كه آماده شده و وقت استفاده آن فرا رسيده است. شاعر گويد:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 177 مقصود: ..... ص : 177
وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ: ابن عباس و سعيد بن جبير و مجاهد گويند: يعنى از هر چيز مقدور و معلومى در زمين رويانيديم. حسن گويد: يعنى از هر چه كه معمولا وزن مىشود- مثل طلا، نقره، مس و ..- در زمين بوجود آورديم. ابو مسلم گويد: مقصود تمام چيزهايى است كه از زمين خارج مىشود. علت اينكه فقط چيزهاى كشيدنى را در اينجا ذكر مىكند و چيزهاى پيمودنى را ذكر نمىكند، اين است كه:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج13 183 مقصود: ..... ص : 183
مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ: خاكى متغير، كه مثل طلا و نقره، بقالب ريختند و از آن صورت آدم را آفريدند. ابن عباس گويد: يعنى خاك مرطوب. سيبويه گويد: يعنى خاك مصور. بعقيده او اين تعبير از همان «سنت وجه» اقتباس شده است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج14 161 مقصود: ..... ص : 160
1- هيچ چيز ما را از فرستادن آياتى كه مىخواستند، باز نداشت، جز تكذيب پيشينيان. مقصود اين است كه: چيزهايى كه قريش مىخواهند، از قبيل طلا كردن كوه صفا و جارى كردن چشمهاى از زمين و ... عمل نمىكنيم، زيرا اگر عمل كنيم، آنها ايمان نمىآورند و سزاوار مىشوند كه هر چه زودتر آنها را كيفر دهيم و اين بزيان خود آنهاست. همانطورى كه ما امتهاى پيشين را اجابت كرديم و آياتى را كه مىخواستند براى آنها فرستاديم و آنها تكذيب كردند و ما آنها را گرفتار عذاب كرديم، زيرا حكم آياتى كه مردم درخواست مىكنند، اين است كه اگر تكذيب كنند و ايمان نياورند، دچار عذاب شوند، لكن در مورد اينها اراده ما اين است كه آنها را بوسيله چنين عذابى از ميان مىبريم، زيرا در ميان ايشان كسانى هستند كه خودشان يا فرزندانشان ايمان مىآورند و دين اسلام را يارى مىكنند. بعلاوه، امت و شريعت حضرت محمد (ص) تا قيامت باقى خواهد ماند، از اينرو خواسته آنها را اجابت نمىكنيم. بخصوص كه آيات قرآنى و ديگر معجزات آشكار، براى برطرف شدن ترديد و برداشته شدن عذرها كافى هستند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج14 206 ترجمه: ..... ص : 205
گفتند: ما هرگز بتو ايمان نمىآوريم، تا از اين زمين براى ما چشمهاى ظاهر سازى. يا اينكه داراى باغى از درختان خورما و انگور باشى كه در ميان آنها جويها جارى سازى. يا اينكه آسمان را- چنان كه پنداشتهاى- قطعه قطعه بر سر ما فرود آورى يا اينكه خداوند و فرشتگان را در مقابل ما آورى. يا اينكه براى تو خانهاى از طلا باشد. يا اينكه به آسمان بالا روى. ما هرگز به بالا رفتنت ايمان نمىآوريم مگر اينكه بر ما كتابى نازل كنى كه بخوانيم. بگو: پروردگارم منزه است. مگر من بشرى پيامآور، بيشتر هستم؟! هنگامى كه وسيله هدايت، بسوى مردم آمد، جز اينكه گفتند:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج14 207 لغت: ..... ص : 207
زخرف: طلا و در اصل به معناى زينت.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج14 208 شأن نزول: ..... ص : 207
- اگر اين كارها را نمىكنى، از خدا بخواه كه فرشتهاى بفرستد تا ترا تصديق كند و براى تو باغها و كاخها و گنجهايى از طلا خلق كند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج15 54 ترجمه: ..... ص : 54
كسانى كه ايمان آورده و كار نيكو كردهاند، ما پاداش نيكو كاران را تباه نمىكنيم، براى آنهاست بهشتهاى جاويدان كه از زير پاى ايشان، رودها روان است و در آنجا خود را با دستبندهاى طلا مىآرايند و جامه سبز از ديباى نازك و ديباى كلفت مىپوشند و در آنجا بر تختها تكيه مىزنند. چه نيكو پاداش و چه نيكو محل آسايشى است!
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج15 56 مقصود: ..... ص : 55
يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ: براى آنها در بهشت زيورهايى است كه بصورت دستبندهاى طلا مورد استفاده آنها قرار ميگيرد. سعيد بن جبير گويد: آنها را دستبندى از طلا و دستبندى از نقره و دستبندى از لؤلؤ و ياقوت است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج15 60 مقصود: ..... ص : 59
ابن عباس گويد: يعنى براى صاحب باغ، از غير اين باغها نيز ميوههايى بود، چنان كه گاهى مردم مالك ميوه درخت هستند نه خود درخت. مجاهد گويد: يعنى اين مرد، علاوه بر اين دو باغ داراى طلا و نقره بود. قتاده و ابن عباس- بنا بروايت ديگر- گويند: صاحب باغ، علاوه بر اين باغها اموال بسيارى داشت.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج15 115 مقصود: ..... ص : 111
علت اينكه ديوار را تعمير كردم، اين بود كه بدو طفل يتيم تعلق داشت و در زير آن گنجى نهفته بود. گنج، طلا و نقره و چيزهاى ديگر است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج15 115 مقصود: ..... ص : 111
ابن عباس و سعيد بن جبير و مجاهد گويند: در اين گنج صحيفههايى از علوم مدفون بود. قتاده و عكرمه گويند: طلا و نقره بود. مختار جبايى و روايت ابو الدرداء از پيامبر گرامى نيز همين است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج15 206 مقصود: ..... ص : 206
يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً: اى محمد، آن روز را بياد آنها بياور كه متقين را جمع مىكنيم و آنها را دسته دسته به بهشت خويش مىبريم. برخى گويند: آنها سوار بر شترانى كه مثل آنها ديده نشده است، هستند و تا در بهشت پيش مىروند. محمل اين شتران طلا و مهار آنها زبرجد است. اين قول از على عليه السلام و ابن عباس است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج16 61 مقصود: ..... ص : 60
طلا و نقره و زيورهايى بود كه در موقع غرق شدن ايشان به ساحل افتاد و بنى اسرائيل برداشتند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج16 196 ترجمه: ..... ص : 195
اين دو گروه، با يكديگر در باره خدايشان به خصومت پرداختهاند. آنها كه كافر شدهاند، براى ايشان جامههايى از آتش بريده شده و از بالاى سرشان، آب جوش، ريخته مىشود. آنچه در شكمشان هست و پوستشان پخته مىشود و براى ايشان است گرزهايى از آهن. هر وقت بخواهند از غم و اندوه از آن خارج گردند، در آن باز گردانده مىشوند و عذاب سوزان به آنها چشانيده مىشود. خداوند مردم مؤمن و نيكو كار را به بهشتهايى مىبرد كه نهرها از زير آنها روان است. در آنجا دستبندها از طلا و مرواريد زيور خود كنند و لباسشان در آنجا ديباست. بگفتار خوب و براه ستوده، هدايت شدهاند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج16 198 مقصود: ..... ص : 197
زر و زيور آنها دستبندهايى است از طلا و مرواريد و لباس آنها در آنجا از ديبا است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج18 91 مقصود: ..... ص : 87
مقاتل گويد: شياطين براى سليمان بساطى بافته بودند يك فرسنگ در يك فرسنگ با تار و پود زرين و ابريشمين. در ميان آن منبرى طلايى گذاشته مىشد و سليمان بر آن مىنشست و اطراف او سه هزار كرسى بود از طلا و نقره. پيامبران بر كرسى طلا مىنشستند و علماء بر كرسى نقره و مردم در اطراف آنها بودند و جنيان و شياطين در اطراف مردم و مرغان با بالهاى خود بر سر آنها سايه مىافكندند. تا اشعه آفتاب آنها را ناراحت نكند. باد صبا اين بساط را حركت ميداد و از صبح تا شب و از شب تا صبح مسير يك ماه را طى ميكرد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج18 98 مقصود: ..... ص : 96
وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ: او را تختى بود بزرگتر از تخت تو و جلو تخت او به ياقوت سرخ و زمرد سبز و عقب آن از طلا و به جواهرات رنگارنگ، تزيين شده بود. او را هفت خانه بود و هر خانهاى درى داشت بسته.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج18 107 مقصود: ..... ص : 105
هنگامى كه خبر اين هدايا به سليمان رسيد به جنيان دستور داد تا آجرهاى طلا ساختند و تمام راه را با آنها فرش كردند. حاملان هديه كه اين وضع را مشاهده كردند، متوجه شدند كه هداياى ايشان ناچيز و بىارزش است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج18 107 مقصود: ..... ص : 105
برخى گفتهاند: وى 500 غلام و 500 كنيز تقديم سليمان كرد. كنيزان را به قباها و كمربندها ملبس گردانيد و دست و گردن غلامان را به طوقها و گردنبندهاى زرين آرايش كرد و بگوش آنها گوشوارههاى درنشان آويخت و آنها را سوار بر اسبهاى قيمتى كه افسار آنها از طلاى مرصع به جواهرات بود كرد و همراه 500 آجر طلا و 500 آجر نقره و تاجى مكلل به در و ياقوت و حقهاى كه در آن درى سوراخ نشده و نگينى، داراى سوراخى كج و معوج بود، نزد سليمان فرستاد. مردى از بزرگان قوم بنام منذر بن عمرو با عدهاى از مردان برازنده نيز حامل نامهاى بودند كه بحضور سليمان بار يافتند. در نامه نام همه هدايا نوشته و اضافه شده بود: اگر پيامبر هستى ميان كنيزان و غلامان تميز ده و پيش از آنكه حقه را بگشايى بگو كه در آن چيست؟
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج18 107 مقصود: ..... ص : 105
فرستاده بلقيس حركت كرد كه نزد سليمان رود. هدهد قبل از فرستاده نزد سليمان آمد و جريان را به اطلاع او رسانيد. سليمان به جنيان دستور داد كه خشت- هاى طلا و نقره را آماده سازند و ميدانى به مساحت چند فرسخ از آن خشتها فرش سازند و اطراف ميدان را ديوارى از طلا و نقره برآورند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج18 194 مقصود: ..... ص : 192
(انسان ميشود، از لحاظ علمى هم اين مطلب روشن است و حتى چنان كه علم بيان ميكند تنها تفاوت اجسام از لحاظ اختلاف تعداد الكترونهاى آنهاست و لذا مىتوانيم با خارج كردن بعضى الكترونها از مدار اتم يا افزودن الكترون بمقدار آن، جسم ديگرى بسازيم. همان كارى كه كيمياگران قديم به امكان آن پى برده بودند و مىفهميدند كه ميشود اجسام كم بها را تبديل به اجسام پر بها كرد ولى رمز آن و طرز انجام آن را نميدانستند و بخاطر پيدا كردن رمز و اختراع طرز آن تا توانستند اجسام را تجزيه يا تركيب كردند و اگر بهدف خود نرسيدند، ولى شيمى را توسعه بخشيدند. از اينجا اين مطلب هم روشن ميشود كه چطور بوسيله امام يا پيامبرى خاك، طلا ميشود تا شاعرى مىگويد:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج18 236 مقصود: ..... ص : 233
(1)- ابن مطلب بمتن آيه مربوط نيست. آنچه بر حسب تاريخ مسلم است، كيمياگران به هدف خويش هرگز نائل نشدهاند. البته مقصود اين نيست كه تبديل فلزى به طلا غير ممكن است زيرا در عصر ما كيمياگرى تحقق يافته و امكان تبديل هر فلزى به طلا هست و راه آن، وارد كردن الكترن در مدار اتم يا خارج كردن آن است. اشكالى كه دارد اين است كه اين كار پر خرج است و براى انسان صرف نميكند كه مبالغى هنگفت خرج كند براى اينكه مقدار كمى طلا از اين راه بدست آورد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج18 237 مقصود: ..... ص : 233
زين قاطرها از طلا و آنچه در زير زينها بود پارچههاى سرخرنگ بود.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج19 74 مقصود: ..... ص : 70
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ: و مشركين مكه گفتند چرا بر پيامبر (ص) آيتى از پروردگارش فرود نيامد و مقصودشان از آيه آن بود كه مىگفتند ما ايمان نميآوريم تا براى ما از زمين چشمه ظاهر كنى،- و ميگفتند بايد كوه صفا را طلا نمايى.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج20 229 بناء مسجد اقصى بدست داود و سليمان ع ..... ص : 228
و چون عمر داود به 140 رسيد از دنيا رفت و سليمان را جانشين خود قرار داد و او دوست داشت بيت المقدس را تمام كند، پس جمع كرد جنّيان و شياطين را و تقسيم كرد بر ايشان كارها را و هر طائفه را مخصوص كارى كرد، پس جنّ و شياطين را فرستاد كه سنگهاى مرمر سفيد و صاف را از معادن آن استخراج كنند و فرمان داد كه شهرى از سنگ مرمر و سنگهاى معدنى نازل مثل و رق بسازند، و آن را دوازده محلّه قرار داد و در هر محلّهاى يكى از اسباط بنى اسرائيل را نشانيد و چون از شهر سازى خلاص شد شروع كرد در بناء مسجد، پس شيطانها را فرقه فرقه، گروه گروه كرد، گروهى را فرستاد كه استخراج طلا و ياقوت از معادن آن نمايند و دستهاى را فرستاد كه جواهر و سنگهاى ارزنده را از اماكن خود بياورند و فرقهاى را فرستاد كه مشك و عنبر و ساير طيبها و چيزهاى خوشبو حاضر كنند و گروهى را فرستاد كه از درياها درّ بيرون آورند، پس آن قدر از اين چيزها آوردند كه جز خداى تعالى حساب آن را ندارد، سپس سنگتراشها را حاضر كرده و دستور داد كه آن سنگها را برش داده تا بصورت تختههايى درآوردند و آن جواهر و لؤلؤ ها را در آن بكار برند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج20 230 بناء مسجد اقصى بدست داود و سليمان ع ..... ص : 228
پس بيت المقدس همواره هم چنان كه سليمان بنا كرده بود آباد و مورد احترام بود تا بخت النصر بجنگ بنى اسرائيل آمد، پس شهر اورشليم را ويران و مسجد را خراب و آنچه در سقفهاى آن و ديوارهاى آن از طلا و نقره و در و ياقوت و جواهر بود برداشت و آن را حمل بكشورش از زمين عراق نمود. سعيد بن مسيّب گويد: وقتى سليمان از بناء بيت المقدّس خلاص شد درهاى آن بسته شد و هر كارى سليمان كرد باز نشد تا در دعائش گفت خدايا بنمازهاى پدرم داود قسمت ميدهم كه درهاى مسجد را بروى من باز كن پس درها گشوده شد و سليمان براى آن ده هزار نفر از قاريان بنى اسرائيل قرار داد كه پنجهزار نفر در شب و پنج هزار نفر در روز مشغول قرائت و خواندن تورات و زبور باشند و ساعتى نبود از شب و روز مگر آنكه خدا در آن عبادت ميشد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج20 333 ترجمه: ..... ص : 332
33- (آن بخشش بزرگ) بهشتهاى جاودانست كه در آن داخل مى شوند در حالى كه در آن بوستانها از دستبندهاى طلا و مرواريد آراسته شوند و پوشش ايشان در آنجا ابريشم است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج20 334 اعراب: ..... ص : 334
مِنَ الْكِتابِ در محل حال از ضمير منصوب محذوف از صله است، و تقديرش اينست، و الذى اوحيناه اليك كائنا من الكتاب، و آنچه وحى كرديم ما بتو بوده است از قرآن، جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها، خبر مبتداء محذوف، و ممكنست كه بدل از قول خدا الْفَضْلُ الْكَبِيرُ باشد، يدخلونها در محل نصب است بنا بر حاليت و هم چنين يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ من متعلّق به يحلون است، مِنْ ذَهَبٍ در موضع صفت اساور است يعنى، اساور كائنة من ذهب، دستبندهايى كه از طلا ميباشد، لا يَمَسُّنا در محل نصب است بنا بر حاليت.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج20 342 اين سه طايفه اهل نجاتند: ..... ص : 337
يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ آراسته ميشوند در آن از دستبندها، اساور جمع اسوره و آن جمع سوار بمعناى دستبند است. مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً از طلا و لؤلؤ و كسى كه لؤلؤا قرائت كرده پس معنايش در يحلون فيها لؤلؤا، است وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ و پوشش ايشان در آن بهشتها ابريشم است، و هر گاه ما گفتيم كه مقصود از آن گروه سه گانه است، پس ظالم لنفسه بفضل خدا و يا شفاعت پيغمبر (ص) و ائمه عليهم السلام داخل بهشت ميشوند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج21 42 تفسير ..... ص : 40
أَ تَدْعُونَ بَعْلًا (آيا بعل را مىخوانيد) «عطا» گويد: «بعل» بتى بوده كه آنان از طلا ساخته و به آن عبادت مىكردند. «عكرمه»، «مجاهد»، «قتاده» و «سدى» گويند: «بعل» به لغت اهل «يمن» به پروردگار و بزرگ و آقا گفته ميشود، پس تقدير چنين ميشود! (آيا پروردگارى را غير از خداوند مىخوانيد) وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ (و وا مىگذاريد بهترين آفريدگان را) يعنى آيا ترك مىكنيد عبادت و پرستش بهترين خالقان را؟.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج21 57 شرح لغات: ..... ص : 57
فاتن- كسى را گويند كه با آرايش خود بسوى گمراهى بخواند و اصل لغت (فتنه) از باب (فتنت الذهب بالنار) است كه به معنى: خارج كردم طلا را و بصورت خالص در آوردم مىباشد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج22 214 ترجمه آيات: ..... ص : 213
35- و طلا قرار ميداديم، و همه اينها وسائل زندگى دنيا است، اما زندگى سراى ديگر نزد پروردگارت از آن افراد با تقوى است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج22 216 لغات آيات: ..... ص : 215
طلا را زخرف گفتهاند، و گفته ميشود: زخرفه در صورتى كه چيزى را نيكو سازند و زينت بخشند، و بهمين مناسبت است كه به نقاشيها و تصويرها نيز زخرف گفتهاند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج22 219 معنى آيات: ..... ص : 216
(وَ زُخْرُفاً) يعنى: طلا، از ابن عباس و ضحاك و قتاده است كه زخرفا منصوب است بوسيله فعلى مقدر يعنى: «و جعلنا لهم مع ذلك ذهبا».
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج22 237 ترجمه آيات: ..... ص : 236
53- چه ميشد كه دست بندهايى از طلا برايش مىافتاد، يا فرشتگان همراهش قرين با او مىآمدند؟.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج22 242 معنى آيات: ..... ص : 238
(فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ) يعنى اگر موسى در ادعاى نبوّتش راستگو است چه ميشد كه دستبندهايى از طلا (از آسمان) برايش مىآمد قوم موسى را رسم بر اين بود كه هر گاه كسى را به آقايى برميگزيدند طوقههايى از طلا بدست و گردن او مىآويختند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج22 296 معنى آيات: ..... ص : 294
(لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ) و خداوند سوگند ميخورد كه پيش از كفّار قوم پيامبر (ص) ملّت فرعون را امتحان نموديم، و براى آنان تكليف سخت قرار داديم، زيرا فتنه عبارتست از سختى عبادت و اصل لغت فتنه بمعنى دميدن آتش است در طلا تا آن را از غش خالص سازند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج22 318 معنى آيات: ..... ص : 316
(كَالْمُهْلِ) كه عبارتست از مس گداخته يا سرب گداخته يا طلا و نقره گداخته.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج23 190 معناى آيات: ..... ص : 187
امتحان دلها يك امتحان معنوى است كه از امتحان طلا بوسيله آتش كه آن را ذوب نموده غش آن را جدا كرده خالص آن باقى مىماند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج23 297 معنى آيات: ..... ص : 292
عكرمه گويد: مگر نمىبينيد هنگامى كه طلا را در آتش مىافكنند گفته ميشود آزمايش شد، يعنى اينان هم با سوختن در آتش آزمايش ميكردند، همانگونه كه طلا با سوختن غل و غشى كه در آنست خالص ميشود، و خازنان دوزخ به آنان ميگويند:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج24 24 لغات آيات: ..... ص : 23
و العيون: جمع عين و چشمه آبست و آن جايى است كه آب از زمين فوران ميكند بطور مستدير و گرد مانند استداره و گردى چشم حيوانات پس عين مشترك ميان چشم حيوانات و چشمه آب و معدن طلا و چشم ترازو و چهره ابر و سر زانو است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج24 108 تفسير آيات: ..... ص : 107
و بعضى گويند: باغى از طلا و بستانى از نقره است، سپس توصيف دو بستان را نموده و فرمود:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج24 118 تفسير آيات: ..... ص : 118
و بعضى گفتهاند: كه مقصود اينست كه آن دو بستان در فضيلت از دو باغ اوّل كمتر است و از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: دو باغ ظرفها و ساير آنچه در آنست از نقره است، و دو باغ تمام ظروف و متعلّقاتش از طلا است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج24 123 خلاصه صفات زنان بهشتى صفات زير است ..... ص : 121
و از ابن عباس روايت شده كه خيمه يك درّ تو خاليست و مساحتش يك فرسخ در يك فرسخ است و در آن چهار هزار دستگيره از طلا است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج26 159 تفسير و مقصود: ..... ص : 151
شربت بماء الد حرضين فاصبحت عسرا على طلّا بك ابنة مخزم
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج26 170 دليل: ..... ص : 166
ابو على گويد: و بهتر قرائت آنست كه گفته خضر را برفع و استبرق بجرّ است بجهت اينكه خضرا تمام صفت براى تمام موصوف و آن ثياب است و امّا استبرق مجرور است از جهت اينكه جنس است كه ثياب بآن اضافه شده- چنانچه به سندس اضافه شده مثل اينكه ميگويند لباس خز و كتان و غيره و بر اين دلالت ميكند قول خدا وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ. و كسى كه خضر و استبرق هر دو را بجرّ قرائت كرده پس او جرّ داده خضر را كه آن جمع بر سندس براى اينكه معنايش اينست كه اين لباس از اين جنس است. و ابو الحسن (اخفش) اجازه داده توصيف اين اجناس را بجمع پس گفت: مىگويى اهلك النّاس الدّينار الصّفر و الدّرهم البيض مردم را نابود ميكند دينار زرد و درهم سفيد (طلا و نقره) بنا بر تقبيح و توبيخ آنها باين كار.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج26 178 تفسير و مقصود: ..... ص : 172
ابن عبّاس گويد: آيا نميبينى اين مرد را كه بر اوست لباس و آنچه بالاى آن پوشيده برتر و گرانقدرتر است (وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ) نقره شفّاف كه داخلش از خارج ديده ميشود چنانچه از بلور ديده ميشود و آن برتر از درّ و ياقوت است و آنها از طلا و نقره بالاترند پس اين نقره بالاتر و بهتر از طلا است و نقره و طلا در دنيا بهاء و قيمت چيزهاست.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج26 178 تفسير و مقصود: ..... ص : 172
و بعضى گفتهاند: آنها گاهى خود را با طلا زينت ميكنند و گاهى با نقره تا اينكه جمع كنند زينتهاى خوب را چنانچه خداوند تعالى فرمود (يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ) آراسته ميشوند در بهشت بدستبندهايى از طلا
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج26 179 تفسير و مقصود: ..... ص : 172
و نقره گر چه قيمتش در دنيا از طلا پستتر است ولى نقره بهشتى در نهايت- خوبى مخصوصى است وقتى كه بآن صفتى كه ما ياد نموديم باشد. و مقصود در آخرت چيزيست كه لذّت و سرور بآن زياد ميشود نه اينكه ارزشش زيادتر باشد زيرا در آنجا قيمتى در كار نيست.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج26 418 «گفتار بزرگان در معناى شاهد و مشهود» ..... ص : 417
(3) در روايت ديگر ابن عبّاس و سعيد بن مسيّب گويند شاهد محمّد صلّى اللَّه عليه و آله است و مشهود روز قيامت است. از حسن بن على عليهما السّلام هم همين را روايت كردهاند. و نقد شده كه مردى داخل مسجد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله شد و ديد مردى از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله حديث ميكند گويد: پس از شاهد و مشهود پرسيدم گفت بلى شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است. پس از او گذشتم بديگرى رسيدم كه او هم از پيغمبر (ص) حديث ميكرد. پس از او هم از شاهد و مشهود پرسيدم گفت شاهد روز جمعه و مشهود روز قربانست. پس از آن دو گذشته بيك جوانى رسيدم كه صورتش مانند دينار طلا ميدرخشيد و جلب نظر ميكرد و او هم از پيغمبر (ص) حديث مينمود. پس باو گفتم مرا خبر بده از شاهد و مشهود. پس گفت امّا شاهد محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و امّا مشهود پس روز قيامت است آيا نشنيدهاى خداوند سبحان ميفرمايد يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً. و نيز فرمود: ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ. پس از اوّلى پرسيدم كه كيست گفتند ابن عبّاس و از دوّمى سؤال كردم گفتند ابن عمرو از سوّمى پرسيدم گفتند او حسن بن على عليهما السّلام است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج27 43 اقوال در اين آيه ..... ص : 39
و بعضى گفتهاند: آنها ظرفهاى از طلا و نقره و جواهر زر كه در جلوى آن نهاده شده و با آن آنچه بخواهند از مشروبات مينوشند و از بس زيباست از ديدن آنهم لذّت ميبرند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج27 70 قصه إرم ذات العماد ..... ص : 69
پس چون اين را ديد وحشت كرده و يكى از دو در را باز كرد، پس ديد شهريست كه مانند آن را نديده است، و ديده آنجا قصرهايى است كه بالاى هر يك از آنها غرفهها و بالاى آن غرفهها نيز غرفههاى ديگر است كه با طلا و نقره و لؤلؤ و ياقوت بنا شده و دستگيرههاى اين غرفهها مانند دستگيره دروازه شهر است و اين غرفه مقابل و برابر يكديگر قرار دارد، و مفروش است تمامى آنها بلؤلؤها و بندقههاى بسته از مشك و زعفران.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج27 71 قصه إرم ذات العماد ..... ص : 69
پس معاويه در پى كعب الاحبار فرستاد و چون آمد گفت اى ابا اسحاق آيا در دنيا شهرى از طلا و نقره هست گفت آرى، و تو را خبر مى دهم بآن و آنكه آن را بنا نمود شدّاد بن عاد بوده و امّا مدينه و شهر آن إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ است كه خداوند تعالى آن را در كتابش تعريف كرده و فرموده (الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ).
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج27 279 قصه اصحاب الفيل ..... ص : 276
پس نجاشى شصت هزار نفر با او فرستاد و روزبه را فرماندار برايشان قرار داد تا با حمير كه كشندگان پدر او بودند جنگ كردند و داخل صنعاء شده و آنجا را متصرّف و تمام يمن را در حيطه تصرّف و دولت خود آورد، و در ميان اصحاب روزبه مردى بود كه باو ابرهه ميگفتند و او ابو يكسوم بود پس بروزبه گفت من باين امر دولت از تو شايستهترم و او را با حيله كشت و نجاشى را راضى كرد، سپس كعبهاى در يمن بنا كرد و در آن قبههايى از طلا قرار داد و مردم را امر كرد بسوى آن قصد نمايند و مراسم حج را نظير مراسم حج بيت اللَّه الحرام در آنجا انجام دهند، و مردى از بنى كنانه بيرون رفت تا وارد يمن شد و آن كعبه صنعاء را ديد، سپس در آنجا نشسته و قضاء حاجت كرد، يعنى خود را تخليه نمود، پس ابرهه داخل بر آن شد و اين نجاست را در آن ديد، پس گفت چه كسى اين جرئت را نمود و هتك حرمت اينجا را نموده، گفتند مردى از بنى كنانه از اهل مكّه، گفت قسم به نصرانيتم كه خانه كعبه را ويران ميكنم تا هرگز كسى، قصد آنجا را نكند و فيل خواست كه با قومش و كسانى كه از مردم يمن پيرو او هستند- خروج نمايند و بيشترين پيروان او از عك و اشعريين و خثعم بودند گويند سپس حركت كرده تا اينكه در بعضى از راهها مردى از بنى سليم را فرستاد تا اينكه مردم را دعوت كند بسوى حج خانهاى كه او بنا كرد بيايند پس مردى از حمس از بنى كنانه او را ملاقات كرده و او را كشت، پس اين عمل نيز خشم ابرهه را افزون كرده و جدّيت كرد در رفتن از اهل طائف راهنمايى خواست، پس مردى از هذيل را كه باو نفيل ميگفتند با او فرستادند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج27 317 تفسير: ..... ص : 311
حقّا بمن بالاتر و بهتر از آن داده شده گفتند كدام است، فرمود خداوند بمن در بهشت نهرى داده كه مجرا و منبع آن از زير عرش است و بر كنار او هزار هزار (يك مليون) قصر است كه يك خشت آن طلا و يك خشت آن نقره است علف و گياه و خرّه آن زعفران و ريگ و لجن آن در و ياقوت، و زمين آن مشك سفيد و اين براى من و امّت من ايجاد شده و اين است قول خداى تعالى، إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، گفتند راست گفتى اى محمد و آن در تورات نوشته شده اين كوثر بهتر از كشتى نوح است.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج27 366 شأن نزول: ..... ص : 365
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج27 366 شأن نزول: ..... ص : 365
ابن عبّاس گويد: عامر بن طفيل وارد بدين ربيعه برادر لبيد آمدند خدمت پيامبر (ص) و عامر گفت ما را بچه دعوت ميكنى اى محمد، فرمود به خدا، گفت او را براى ما توصيف كن كه آيا از طلا و نقره يا از آهن يا از چوب است، پس سوره توحيد نازل شد و صاعقهاى خدا فرستاد بر اربد و او را سوزانيد و عامر را صاعقه و يا تيرى برانش خورد و هلاك شد. ضحاك و مقاتل و قتاده گويند: عدّهاى از علماء يهود آمدند خدمت پيغمبر (ص) و گفتند اى محمد پروردگارت را براى ما تعريف كن تا شايد ما ايمان بتو بياوريم زيرا خدا صفت خود را در تورات نازل كرده، پس سوره قل هو اللَّه احد نازل شد و آن نسبت مخصوص خداست.