ترجمه مفردات ج1 249 (بدا)[بدا]: ..... ص : 249
(1) بدن- بدون تاء تأنيث، زره كوتاهى است كه از طلا و پشم بافته مىشود در مصر لباسى مىسازند كه در تار و پودش فقط ده- اوقيه- پشم بكار رفته و بقيّه از طلاست بطوريكه به دوختن احتياجى ندارد و قيمتش هزار دينار است اين زرهها نيم تنه بافته مىشود، اوقيه، وزن و پيمانهاى است برابر 12 درهم و يك دوازدهم رطل، ابن اعرابى مىگويد، در آيه:
ترجمه مفردات ج1 380 (جبى)[جبى]: ..... ص : 380
(1) يعنى روز كه پيشانى و پهلوهايشان داغ مىشود، اين آيه ادامه آيهاى است در باره زر اندوزان و كسانيكه طلا و نقره با ثروت و سرمايه عمومى را ذخيره و انبار مىكنند و در راه خدا كه همان سود جامعه اسلامى است بمصرف نمىرسانند كه مىفرمايد (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها ... هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ- 34 و 35/ توبه) يعنى با همان فلزّاتى كه بت آنها بود داغ مىشوند.
ترجمه مفردات ج1 502 (حصل)[حصل]: ..... ص : 502
حصل: بدست آورد، تحصيل- يعنى بيرون آوردن مغز از پوست، مثل بيرون آوردن طلا از سنگ معدن و جدا كردن گندم از كاه.
ترجمه مفردات ج1 502 (حصل)[حصل]: ..... ص : 502
هر گاه اراده تبديل اضطرارى همسر داشتيد اگر باندازه يك كيسه چرمى پوست گاو، طلا هم باو داده باشيد، نبايد آنرا بستانيد و از ايشان بگيريد و يا بهتان گناه باو نسبت دهيد، چگونه آن مال را مىخواهيد بگيريد و حال اينكه مدّتها همسر بوده و آميزش داشتهايد و آنها با پيمان استوار قبلا همسرتان شدهاند، زن پدرتان را بهمسرى نگيريد كه اين كار زناى آشكار و روش نادرست است، (حرّمت عليكم ...
ترجمه مفردات ج1 616 (خف)[خف]: ..... ص : 615
(1) تمام آيه چنين است: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ- 54/ زخرف) مربوط بسخن فرعون بعد از گفتگو با موسى (ع) است كه بمردم مصر مىگويد من از اين آدمى كه چيزى ندارد برتر و بهترم او حتّى نمىتواند درست سخن بگويد چرا طلا و دستبندهاى زرّين ندارد و فرشتههايى كه
ترجمه مفردات ج1 670 (درهم)[درهم]: ..... ص : 670
دينار از طلا است، در يك سمت درهمها صورت ملكى بود كه در زير تختش جمله فارسى (پاك بخور) نوشته شده است.
ترجمه مفردات ج1 687 (دنر)[دنر]: ..... ص : 687
(2) در باره معرب بودن دينار كه راغب رحمه اللّه مىگويد، دو نظر هست يكى اينكه از- دين آر- فارسى است ديگر اينكه- از دينار يوس- لاتين و يونانى اخذ شده. نخستين دينار اسلامى مربوط بزمان عبد الملك اموى است كه صورت او در آن نقش شده بود از قرنهاى سوّم و چهارم در نيشابور و ساير شهرهاى ايران دينار طلا مسكوك مىشد بگفته ناصر خسرو سه دينار مغربى برابر سه دينار و نيم نيشابورى است. در زمان ركن الدّولة ديلمى (قرن چهارم) در ايران سكّهاى زدند كه بيشتر آن از مسّ بود كه مركز مسكوكات هم شهر نيشابور بود. ازهرى مىگويد: دينار، ديباج و قيراط از اصل عرب نيستند امّا از قديم اعراب با اين كلمات تكلّم مىكردند. ثعالبى آنها را مشترك ميان زبان فارسى و عربى مىداند.
ترجمه مفردات ج2 20 (ذهب)[ذهب]: ..... ص : 20
الذّهب: يعنى طلا كه معروف است و بسا كه- ذهبة به براده و ريزههاى طلا گفته شود كه اخصّ از- ذهب- است رجل ذهب: كسيكه از ديدن معدن طلا مدهوش و سراسيمه شده. شيء مذهب: هر چيز زر اندود.
ترجمه مفردات ج2 139 (زخرف)[زخرف]: ..... ص : 139
الزّخرف: زينت و آرايشى زرين و طلائى، و از اين معنى طلا را هم- زخرف- گفتهاند.
ترجمه مفردات ج2 140 (زرع)[زرع]: ..... ص : 140
لباس حقّ و با بيان حقّ اداء شود آواى فطرت و ايمان زاست و نيازى به ظاهرسازى و طلا كارى سخنان نيست.
ترجمه مفردات ج2 277 (سور)[سور]: ..... ص : 277
در آيات: (أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ- 53/ زخرف) و (أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ- 21/ انسان) (دستبند و دستيارههايى از طلا و نقره كه- اسورة و اساور جمع آن است).
ترجمه مفردات ج2 278 (سور)[سور]: ..... ص : 277
(1) نظر مؤلّف محترم از (القى) در تمام آيه اوّل مربوط به سخن فرعون است كه مىگويد: (يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ؟ أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ ...- 53 و 54/ زخرف) فرعون كه حقّ را در داشتن مادّيّات و انباشتن طلا و قدرت و غلبه و تسلّط بر نهرها مىداند به طرفداران خود مىگويد: آيا اين من نيستم كه همه اين وسايل رفاهى را دارم، آيا نمىبينيد، و آيا من از موسى كه خوار و ذليل است و درست نمىگويد برتر و بهتر نيستم و اگر او حقّ است چرا برايش دستيارههاى طلا نيفكندهاند و فرشتگان دوش به دوش او همراهش نيستند؟ فرعون مىخواهد بگويد اينها كه من دارم بخشايشى است كه به من داده شده و موهبتى است كه نتيجه جبرى لياقت و حق بودن من است و گر نه چرا به موسى داده نشده و او مستضعف است.
ترجمه مفردات ج2 303 (شبه)[شبه]: ..... ص : 299
شبه: نوعى از سنگهاى معدنى است كه رنگش به رنگ طلا شبيه است.
ترجمه مفردات ج2 394 صرفان: ..... ص : 394
صرفان: مس، گويى كه از طلا و نقره شدن برگشته است.
ترجمه مفردات ج2 518 (طوق)[طوق]: ..... ص : 518
اصل- طوق- چيزى است كه بر گردن قرار داده مىشود كه يا طبيعى است مثل طوق كبوتر و يا ساختگى و دست ساز است، مثل حلقه طلا و نقره و سپس به صورت فعل در آمده و گفته مىشود طوّفته كذا- قلّدته- يعنى به گردنش قلّادة و طوقى آويختم.
ترجمه مفردات ج2 679 (عين)[عين]: ..... ص : 677
طلا- را هم عين گويند، چون بهترين فلز است به چشم تشبيه شده است همانطور كه چشم برترين و بهترين عضو بدن است.
ترجمه مفردات ج2 692 (غرب)[غرب]: ..... ص : 691
دلو چاه هم به تصوّر دور شدنش به قعر چاه- غرب ناميده شده اغرب السّاقى: دلو را گرفت. و نيز- غرب- زر و طلا، چون در ميان فلزّات زمينى ديگر بى نظير است.
ترجمه مفردات مقدمهج3 12 پيام تاريخى راهيان پيكار مقدس امروز ايران به آيندگان و وارثان خويش ..... ص : 4
عمرو عاص كاخى در مصر بنا كرد روستاها و آباديهائى بخود اختصاص داد در يكى از املاكش كه در طائف بود و وهط ناميده ميشد يك ميليون نهال مو كاشت درآمد ساليانه او ده ميليون درهم بود و غير از اينها سيصد هزار دينار طلا در مرگش از او بجا ماند (مشاكله الناس لزمانهم ص 23 از يعقوبى). قدرتش- تائيد خدائى، سلاح ايمان، سلاح نظامى، وحدت در ميان امت و پشتيبانى تمام مردم انقلابى اسلامى ايران و جهان.
ترجمه مفردات ج3 9 (فتن)[فتن]: ..... ص : 9
اصل- فتن- داخل كردن و گداختن طلا در آتش است تا خالص از ناخالص و خوب از بدش آشكار شود و براى دخول در آتش هم اين واژه استعاره شده است، در آيات زير:
ترجمه مفردات ج3 12 (فتن)[فتن]: ..... ص : 9
انبوهى طلا و نقره، اسبان نشاندار، گلهها و كشتزارها و از اين قبيل در آراسته شد نشان در متاع دنيوى است.
ترجمه مفردات ج3 14 (فتن)[فتن]: ..... ص : 9
در حديثى از حضرت رضا در تفسير: (الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ ....- 1/ عنكبوت) هست كه مىگويد يعنى در دين آزموده ميشويد همانگونه كه طلا در كوره آزموده ميشود و سپس همانند زر و سيم خالص ميشويد. (مجمع البحرين 6/ 296)..
ترجمه مفردات ج3 70 (فضأ)[فضأ]: ..... ص : 70
اين آيه اشاره به يك امر مهم انسانسازى است كه مىگويد هر گاه خواستيد همسرى را بجاى همسر قبليتان به ازدواج درآوريد اگر به همسر اوليتان حتى به اندازه يك پوست گاو هم طلا يا مال بسيار زيادى داده بوديد از او باز پس نگيريد، چگونه مىخواهيد با ستم و بهتان و گناه آشكار از او بگيريد، و چگونه اموال آنها را مىگيريد و حال اينكه شما همبستر يكديگر بودهايد و به يكديگر رسيدهايد و آنها از شما پيمانى استوار گرفتهاند.
ترجمه مفردات ج3 222 (قطع)[قطع]: ..... ص : 219
سخن ملكه سبأ است كه پس از دريافت نامه حضرت سليمان عليه السّلام يارانش را به مشورت مىطلبد و مىگويد بدون شما كارى را فيصله ندادهام مگر اينكه شما در آن نظر دهيد و گواه باشيد. ابن اثير يكى از مشتقات واژه قطع- را مقطعات يعنى لباسهاى نيم تنه ميداند و ميگويد در حديثى از پوشيدن اين نيمتنهها كه با طلا و زيور تزيين شده نهى شده است «نهى عن لبس الذهب الا مقطعا» يعنى در بكار بردن طلا و زيور جز باندازه حلقهاى يا گردان بندى و از اين قبيل بقيه نهى شده «نهى عن لبس الذهب الا مقطعا» يعنى در بكار بردن طلا و زيور جز باندازه حلقهاى يا گردنبندى و از اين قبيل تعبيه نهى شده زيرا آراستن خويش به زيور آلات عادت اسرافكاران، مستكبران و متكبران است. اندازه كم و مجاز هم همان و گفت: لِيَقْطَعَ طَرَفاً (127/ آل عمران) يعنى گروهى از ايشان را هلاك كند.
ترجمه مفردات ج3 297 (كبر)[كبر]: ..... ص : 287
اشاره اين حديث به صحنههاى تاريخى خونبار ستمگران و فرعونهاى هر عصر و زمانى است كه خود را با اسارت ميليونها انسان مالك الرقاب مردم و خداى جهانيان مىدانند همه را گردنگزار ستمها و گمراهيهاى خود مىخوانند تاريخ و زمانه گواهست كه اينان سر انجام با چه ذلتى سر در خاك زبونى و مذلت نهادهاند يكى در لجنزار دريا غرق شده و ديگرى كه با سرمايههايى از طلا و جواهرات، بهشتى ساخته بود هنوز گام در آن ننهاده مگسى هلاكش كرد و آن سومى كه هزاران نمونه دارد شبانه تصميم به چپاولگرى و خونخوارى گرفت كه ناگهان دست اجل از كاخش به خاكش رساند و على عليه السّلام چه زيبا فرمود كه: عرفت اللَّه بفسخ العزائم و بعد الهمم- يعنى خداى را به شكستن مقاصد ستم پيشگان و از بين بردن و دور نمودن تصميمات و آرزوها شناختم.
ترجمه مفردات ج4 86 (كنز)[كنز]: ..... ص : 85
فيروز آبادى ميگويد: «كنز- به فتح اول مالى است ذخيره شده و معرب است فارسى آن گنج است» يعنى طلا و نقره و هر چيزى كه نگاه داشته ميشود و مال و ثروت است.
ترجمه مفردات ج4 102 (كوى)[كوى]: ..... ص : 101
آيات 34 و 35 سوره توبه سرنوشت نكبت بار كسانى را كه طلا و نقره.
ترجمه مفردات ج4 156 (لم)[لم]: ..... ص : 153
پس- ليس للإنسان الا ما سعى- براى هر انسانى چه از نظر مادى و چه معنوى باندازه زحمت و سعىشان نتيجه هست و نعمت و رزق و عناى معنوى و عزت حقيقى از آن پيامبران، اولياى خدا، دانشمندان پارسا، زحمتكشان خداپرست است نه اينكه فرعون وار به موسىهاى هر زمان بگوئيم اگر تو خدائى هستى چرا دستياره طلا ندارى لباس ژنده بر تن دارى او عزت و بزرگى را در كاخ و ثروت هر چند كه بر سر فعل مضارع در ميآيد و گاهى- الف- استفهام بر سرش در ميآيد- در آيات:
ترجمه مفردات ج4 156 (لما)[لما]: ..... ص : 156
چيست دنيا از خدا غافل شدن نى طلا و نقره و فرزند و زن
ترجمه مفردات ج4 205 (محص)[محص]: ..... ص : 204
- محصت الذهب و محصته- در وقتى است كه من طلا را از ناخالصى خالص كنم و مواد زائدش را دور سازم. در آيه گفت:
ترجمه مفردات ج4 290 (نجو)[نجو]: ..... ص : 288
آيه فوق در باره غرق شدن و بر روى آب آمدن فرعون است، بدن زره كوتاهى است (نيم تنه) كه از طلا و پشم ساخته ميشود و در مصر شهرت داشته، ابن اعرابى ميگويد «يهوديان در باره غرق شدن فرعون شك داشتند تا اينكه جنازهاش كندن پوست درخت يا گوسفند را هم- نجو- گويند شاعر ميگويد:
ترجمه مفردات ج4 290 (نجو)[نجو]: ..... ص : 288
با همان زره نيم تنه طلائى كه به تن داشت در ساحل پيدا شد، فهميدند كه غرق شده چون داعيه خدائى داشته و نمىبايست غرق ميشد ليث از ابن عباس نقل ميكند كه- بدن- زرهى است كه دو آستينش كوتاه است و از طلا ميبافتند و چون فرعون با آن زره سنگين بر سطح آب آمد دليلى بر نبوت موسى عليه السّلام بود، خواجه عبد اللّه انصارى مينويسد- امروز ترا بر سر آب آريم با آن زره- مقريرى قيمت آنرا هزار دينار نوشته است (خطط 1/ 172- مقريرى 4/ 332- كشف الاسرار 17/ 157 تفسير كبير 14 تهذيب ازهرى 4314 المحكم ابن سيده).
ترجمه مفردات ج4 353 (نضر)[نضر]: ..... ص : 352
اخضر ناضر- شاخهاى سبز و زيبا. نصر و نضير- يعنى طلا و زر بخاطر روشنى و پاكى آن.
ترجمه مفردات ج4 353 (نضر)[نضر]: ..... ص : 352
قدح نضار- جامى زرين و خالص مانند شمش طلا. اما قدح نضار- بصورت مضاف و مضاف اليه يعنى كاسهاى كه از چوب شورهگز ساخته شده. (درختى است كه بهترين ظروف از آن ساخته ميشود).
ترجمه مفردات ج4 436 (وادى)[وادى]: ..... ص : 435
جبين و چهره حافظ خدا جدا نكند ز خاك بارگه كبرياى شاه شجاع و در هجو و بدگوئى فلان شاعر كه بجاى طلا نقرهاش ميدهند ميگويد:
ترجمه مفردات ج4 437 (وادى)[وادى]: ..... ص : 435
اذا ما قطعنا واديا من حديثنا الى غيره زدنا الاحاديث واديا يعنى ما شعرا هر گاه از يك وادى (حالت) در ميگذريم و به وادى ديگر ميرويم سخنان اين وادى بر ما افزوده ميشود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «لو كان لابن آدم واديان من ذهب لابتغى اليهما ثالثا». اگر براى فرزندان آدم دو نهر ورود از طلا باشد باز آرزو دارد سومى را هم بر آنها بيفزايد (1). در آيه فرمود:
ترجمه مفردات ج4 450 (وزن)[وزن]: ..... ص : 449
و آيه وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ- الحجر/ 19 كه گفتهاند همان معادن طلا و نقره است و نيز گفتهاند اين اشاره به تمام موجوداتى است كه خداى تعالى آفريده است كه آنها را معتدل و موزون آفريده است. چنانكه گفت:
ترجمه مفردات ج4 476 (وقد)[وقد]: ..... ص : 475
كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ- المائده/ 64 كه براى درخشيدن هم استعاره مىشود مىگويند- اتقد الجوهر و الذهب مرواريد و طلا برق مىزنند.