تفسير اثنا عشري ج1 105 [سوره البقرة(2): آيه 29] ..... ص : 105
حضرت صادق عليه السلام به مفضل فرمايد: تأمل كن كه براى مصالح بنى آدم مهيا گرديده خاك براى بنا، و آهن براى صنعتها، و چوب براى كشتيها و غير آنها، و سنگ براى آسيا و غير آن، و مس براى ظرفها، و طلا و نقره براى معاملات، و جواهر براى ذخيره گذاشتن، و حبوبات براى خوردن، و ميوهها براى تفكّه، و گوشت براى خوردن، و بوى خوش براى لذّت، و دواها براى تصحيح بدن، و چهار پايان براى بار برداشتن و سوار شدن، و هيزم براى افروختن، و خاكستر براى ساروج ساختن، و ريگ براى فرش زمين و چه مقدار مىتوان شمرد از امثال آن. خبر ده مرا از كسى كه داخل خانهاى شود و نظر كند به خزانهها كه مملو باشد از آنچه مردم محتاجند و هر چيز را بجاى خود بيند آيا تصور مىكند كه بدون تدبير و مدبّرى و به غير تقدير مقدّرى به عمل آمده باشد؟ پس چگونه تجويز توان كرد كه عالم با اين وسعت كه در هر امرى از آن انواع مصلحت منظور شده،
تفسير اثنا عشري ج1 171 [سوره البقرة(2): آيه 69] ..... ص : 171
نكته: «فاقع» صفت «صفراء» است. يعنى زردى كه بغايت زردى باشد كه به سبب رنگش مسرور كند ناظر خود را، و طلا هم به سبب شدت زردى رنگش، سرور آورد بر خلاف نقره.
تفسير اثنا عشري ج1 173 [سوره البقرة(2): آيه 71] ..... ص : 172
جمعى گفتهاند كه پوستش را پر از طلا ساختند و به او دادند.
تفسير اثنا عشري ج1 382 [سوره البقرة(2): آيه 214] ..... ص : 381
در موعظه لقمانيه- قال لقمان يا بنىّ انّ اللّه يجرّب العبد الصّالح بالمحن و البلايا كما يجرّب الذّهب بالنّار. لقمان به پسر خود فرمايد: بدرستى كه خدا آزمايش فرمايد بنده صالح را به محنتها و بلاها چنانچه آزمايش كنند طلا را به آتش.
تفسير اثنا عشري ج1 424 [سوره البقرة(2): آيه 236] ..... ص : 422
و نيز از صادقين عليهما السلام مروى است كه بر غنى واجب است دابه يا جامه عالى، يا ده دينار طلا، و بر متوسط پنج دينار يا لباس متوسط و بر فقير دينارى يا انگشترى.
تفسير اثنا عشري ج1 470 [سوره البقرة(2): آيه 259] ..... ص : 469
راهب گفت: راست گفتى پرسيد: كليد بهشت از طلا است يا نقره؟
تفسير اثنا عشري ج1 499 [سوره البقرة(2): آيه 273] ..... ص : 497
پنجاه درهم نقره يا بقدر قيمت آن از طلا.
تفسير اثنا عشري ج2 30 [سوره آلعمران(3): آيه 14] ..... ص : 28
سيم از مزينات: وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ: و از قنطارهاى فراهم شده و دفينههاى ذخيره شده، مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ: از طلا و نقره.
تفسير اثنا عشري ج2 30 [سوره آلعمران(3): آيه 14] ..... ص : 28
نزد «ابن عباس» هزار و دويست مثقال، و به قولى هشت هزار مثقال طلا، و به قولى هشتاد هزار مثقال نقره است.
تفسير اثنا عشري ج2 32 [سوره آلعمران(3): آيه 14] ..... ص : 28
ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا: اين اشياء مذكوره، مشتهيات نفسانى و جامع فوائد، بهره چند روزه زندگانى دنياست كه از آن محظوظ و به آن مفتون مىگرديد چنانچه زنان، نوع بشر را مفتون و قناطير طلا و نقره، اغنيا را و اسبان، سلاطين و ملوك را و انعام اهل ايلات و بوادى را و زراعات، دهاقين
تفسير اثنا عشري ج2 148 [سوره آلعمران(3): آيه 75] ..... ص : 148
شأن نزول: از ابن عباس مروى است كه مردى هزار و دويست اوقيه طلا نزد عبد اللّه بن سلام وديعه نهاد، تمام را به او رد نمود و اصلا خيانت نكرد. و ديگرى، يك دينار نزد فخّاص بن عازوراء گذاشت، خيانت نموده، منكر شد آيه شريفه نازل شد: وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ: و بعضى از اهل كتاب، مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ: كسى است كه اگر امين كنى او را به قنطار، كه عبارت است از پوست گاو پر از طلا كه مال بسيار باشد، يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ: ادا كند آن مال را به تو، مراد عبد اللّه است. وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ: و بعضى از ايشان كسى باشد كه اگر او را امين گردانى به دينارى از طلا يا مال كم، لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ: ادا نكند و باز ندهد آن را به تو، إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً: مگر آنكه هميشه باشى بر سر او ايستاده و مبالغه كننده در مطالبه آن به تقاضى و ترافع و اقامه بينه، مراد فخاص است. نزد بعضى، مراد به امينان مال كثير، نصارى هستند، زيرا غالبا اميناند. و مراد به خائنان بر مال قليل، يهودند، چه اغلب در آنها خيانت است.
تفسير اثنا عشري ج2 174 [سوره آلعمران(3): آيه 91] ..... ص : 174
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا: بدرستى كه آنانكه كافر شدند، وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ: و مردند در حالى كه كافر بودند، يعنى به حالت كفر از دنيا رفتند، فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ: پس هرگز قبول نشود از هيچيك از آنان، مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً: پرى و مملو بودن زمين از طلا، وَ لَوِ افْتَدى بِهِ: و اگر چه فدا و بدل دهد آن همه طلا را كه روى تمام زمين، از مشرق تا مغرب و جنوب و شمال مملو ساخته، قبول كرده نشود از آنها در دفع عذاب، أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ: آن جماعت مر آنها راست عذابى دردناك، وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ: و نيست براى ايشان يارى
تفسير اثنا عشري ج2 175 [سوره آلعمران(3): آيه 91] ..... ص : 174
1- دادن فديه، و آن را نفى فرموده به آنكه اگر زمين تماما پر از طلا باشد (كنايه از عزيزترين و محبوبترين اشياء) و آن را بخواهد كافر فديه دهد، قبول نخواهد شد. مجمع البيان روايت نموده. يجاء يوم القيمة فيقال له: ارايت لو كان ملء الارض ذهبا لكنت تفدى فيقول نعم. فيقال له لقد سئلت ايسر من ذلك فلم تفعل. آورده مىشود كافر روز قيامت، گفته شود: آيا خبر مىدهى كه اگر براى تو باشد تمام زمين پر از طلا، هر آينه فديه مىدهى؟ گويد: بلى. پس گفته شود به او: هر آينه بتحقيق از تو سؤال شد كمتر از اين، تو نكردى، و آن ايمان به يگانگى خدا بود.
تفسير اثنا عشري ج2 175 [سوره آلعمران(3): آيه 91] ..... ص : 174
لو انّ لى طلاع الارض ذهبا لافتديت به من هول المطّلع و قد جعلتها شورى اگر بتحقيق مرا زمين مملو از طلا مىبود، هر آينه فديه و بدل مىدادم از هول آنچه مىبينم و مطلع از احوال آخرت مىشوم، و من خلافت را در شورى ميان فلان و فلان انداختم.
تفسير اثنا عشري ج2 324 [سوره آلعمران(3): آيه 190] ..... ص : 324
شأن نزول: قريش از يهود معجزه حضرت موسى عليه السّلام را پرسيدند، عصا و يد بيضا و غيره را بيان كردند. و معجزه حضرت عيسى عليه السّلام را پرسيدند، زنده نمودن مردگان و شفاء اكمه و ابرص را گفتند. پس خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند: ما معجزه اين دو پيغمبر را مطلع شديم، اگر كوه صفا را طلا كنى، علامت يگانگى معبود تو دانيم آيه شريفه نازل شد:
تفسير اثنا عشري ج2 560 [سوره النساء(4): آيه 103] ..... ص : 556
خانهاى كه پر باشد از طلا، و آن را در راه خدا تصدق كند.
تفسير اثنا عشري ج2 569 [سوره النساء(4): آيه 112] ..... ص : 567
لقمان پسر خود را گفت: اى فرزند اگر چنان پندارى كه سخن گفتن نقره است، بدانكه، سكوت طلا خواهد بود.
تفسير اثنا عشري ج3 233 [سوره الأنعام(6): آيه 13] ..... ص : 232
خداوند سبحان به پيغمبران خود وقت بعثت آنها، اينكه بگشايد براى ايشان گنجهاى طلا و معدنهاى زر پاك را و محلهاى نشاندن درخت كه آن بساتين شجر است و جمع فرمايد با ايشان مرغان آسمان و جانوران زمينها را، هر آينه مىكرد بىگمان و اگر چنين چيزها را مىنمودى هر آينه ساقط شدى آزمايش كردن آن به مستضعفان از دوستان به جهت عدم ادراك آنها، و نيز ساقط شدى بلاى انبيا به فقر و صبر بر آزار مستكبران، و باطل شدى جزا و پاداش بليه در عبادات بسبب سقوط بلا در طاعات، و نيست شدى پيغام و خبر وحىها، زيرا انبيا گرچه افضل خلايقند، لكن محتاجند به رياضت و اعراض از دنيا در نزول وحى بر آنها، و هر آينه واجب نشدى براى قبول كنندگان اوامر و نواهى اجرهاى امتحان شدگان، و مستحق نشدى مؤمنان ثواب نيكوكاران را كه حاصل شده از مجاهده با نفس و شيطان.
تفسير اثنا عشري ج3 310 [سوره الأنعام(6): آيه 74] ..... ص : 308
وجه منشأ عبادت اصنام- جمعى از حمقا تغير و اختلاف احوال عالم سفلى را از مقتضيات سير و تأثير احوال كواكب علوى دانسته و انتظام امورات معاش را مربوط به گردش سيارات از قبيل شمس و قمر و عطارد و زهره و مريخ و زحل و اورانوس و نپتون دانستهاند. هر صنفى كوكبى را كه اثر مقتضيه در كار خود تصور نموده تمثالى از فلز مشابه آن كوكب ساخته عبادت آن را منضم به عبادت حق تعالى نموده، مثلا زارعين كه محتاج به آب بودند چون اثرات رطوبيه كه سبب كثرت آب است از قمر دانسته صنعى از نقره به شكل قمر ترتيب و به ستايش مشغول شدند. جماعت آهنگران چون عمده ترقى كار خود را در تأثير آتش و قوه ناريه از مريخ كه ستارهاى است سرخ دانسته، لذا تمثالى سرخ مانند مريخ تهيه نمودند. زرگران چون رواج كسب خود را در طلا دانسته تمثال شمس را به رنگ طلائى ساخته و به ستايش آن مشغول شدند. همچنين ساير طبقات مردم بتدريج و به مرور ايام، كم كم عبادت اصنام مرسوم و عبادت خالق الانام متروك گردد. طبقه ديگر گفتند: خداى تعالى، مدبّر اين عالم طبيعت را روحانيون، مقرّر و هر اقليم را به ملكى واگذار نموده، لذا مجسمه ملائكه را ساخته و به عبادت آنها مشغول شدند.
تفسير اثنا عشري ج3 404 [سوره الأنعام(6): آيه 151] ..... ص : 401
و اولادان شما را. و اين امر، نهايت قباحت و شناعت خواهد بود. و نيز تذكر است براى اهل عصر اخير كه بعضى اشخاص سست اعتقاد ضعيف الايمان، تصور نمايند كه اداره زندگانى اولاد به دست ايشان است، و لذا براى رفاهيت آسايش زندگانى و شهوترانى، اقدام به عمل شنيع جاهليت نموده در صدد قتل نطفههاى اسلامى برآيند به تزريقات يا استعمال دوا، يا آلاتى كه عاقبت منجر به فساد ايلا گردد، و حال آنكه چه بسيار تأكيدات در تناكح و تناسل نموده كه من مباهات كنم روز قيامت به كثرت امت خود اگرچه سقط شده باشد و در انهدام به مراتب ديه مقرر فرموده: 1- ده مثقال طلا- كسى كارى كند كه منى شخصى در خارج بريزد. 2- بيست مثقال طلا- ديه نطفه مقرره در رحم بيفتد 3- چهل مثقال ديه علقه (خون بسته) 4- شصت مثقال ديه مضغه (پاره گوشت) 5- هشتاد مثقال طلا اگر استخوان باشد 6- صد مثقال طلا- اگر گوشت آورده ولى هنوز روح در او دميده نشده 7- هزار مثقال طلا- اگر روح دميده شده و پسر باشد 8- پانصد مثقال طلا- اگر دختر باشد. و روز قيامت مؤاخذه شود «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ. بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» و زن حامله را حرام است شرب چيزى كه موجب سقط جنين شود و بايد ديه آن را به وارث بچه دهد و به خود زن چيزى نمىرسد و همچنين شرب زن چيزى را كه او را عقيم گرداند.
تفسير اثنا عشري ج4 54 [سوره الأعراف(7): آيه 32] ..... ص : 53
و اكثر مفسرين و محدثين و جمهور اصوليين و فخر رازى برآنند كه اين حكم اباحه تام و عام به كافه انام با قيامت است هر چند سبب نزولش خاص باشد، لكن عبرت به عموم لفظ است و خصوص سبب مانع از حكم عام نيست، و لفظ زينت عام و مطلق لهذا شامل جميع اجناس و انواع و اقسام زينت فى العرف است از ملبوسات و حلل و مرصعات و لئالى و مرواريد و جواهر و تمتعات به نسوان محلله و به عطريات، مگر آنكه نصّ صريح در تحريم آن باشد مانند تزئين مرد به طلا و ابريشم يا استعمال زن زينت و عطر را براى اجنبى.
تفسير اثنا عشري ج4 125 [سوره الأعراف(7): آيه 78] ..... ص : 125
اهل سير گويند: احدى از آنها باقى نماند الّا زنى و مردى. آن زن معاينه نمود اهلاك قوم و نزول عذاب را به قوم ديگرى نقل مىنمود كه به غضب الهى هلاك شدند. بعد آب خواسته، به محض خوردن، به همان عذاب هلاك گرديد. و آن مرد در ايام ثلاثه كه سرخ و زرد و سياه مىشد، به مكه معظمه رسيد. چون خارج شد، سنگى با صوت شديد نازل بسرش آمد هلاك شد و در چاه عميقى با شاخ طلائى كه به دست داشت افتاده به مرور ايام در خاك مستور گرديد. و حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در راه تبوك گذر به ارض ثمود و سنگى را كه ناقه بيرون آمده نشان داد و قبر آن مرد را فرمود تا آن شاخه طلا را بيرون آورده به اصحاب قسمت نمودند.
تفسير اثنا عشري ج4 161 [سوره الأعراف(7): آيه 114] ..... ص : 161
تبصره: آيه شريفه دال است بر عجز فرعون از مقاومت با موسى و تذلل او، چه از جمله معلومات است كه احتياج او به سحر، به جهت عجز و ضعف او بوده، و الّا در دفع موسى احتياج به استعانت سحر نبوده. و ايضا دلالت دارد بر اينكه سحره، قادر بر قلب اعيان نبودند، و الّا محتاج به طلب اجر و مال از فرعون نشدند، بلكه خاك را منقلب به طلا مىساختند و خود را ملوك عالم مىگردانيدند.
تفسير اثنا عشري ج4 339 [سوره الأنفال(8): آيه 36] ..... ص : 337
بنا به قولى رؤساى قريش پنجاه هزار مثقال طلا خرج لشكر و مهياى احد شدند، خداى تعالى خبر داد كه اموال خود را براى صدّ و منع از راه خدا و دين اسلام و قرآن انفاق مىنمايند، لكن: فَسَيُنْفِقُونَها: پس زود باشد كه تمام آنها مال خود را خرج كنند، ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً: پس باشد آن نفقه بر ايشان پشيمانى و غصه، چه مال رفته و مقصود حاصل نشده (اسناد ذات حسرت به انفاق با آنكه عاقبت انفاق باشد به جهت مبالغه است). ثُمَّ يُغْلَبُونَ: پس مغلوب شدند در روز فتح مكه. ممكن است مراد به انفاق اول، روز بدر، و ثانى روز احد، يا هر دو يكى باشد به اين وجه كه مساق اول براى بيان غرض انفاق، و ثانى براى بيان عاقبت اگرچه هنوز به فعل نيامده باشد. تبيان: آيه شريفه برهانى است بر صحت نبوت حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اعجاز قرآن تا انقراض عالم زيرا اخبار به غيب، و مخبر مطابق خبر آمده كه از صدر اسلام تا زماننا هذا معاندين خدا و پيغمبر براى صدّ مردم از آيات الهيه و اعراض از فرمايشات نبويه و جلب به مذاهب باطله و عادات رذيله، اموال كثيرى خرج، خصوص در اين عصر حاضر كه هر مذهب مندرسه و مجعوله حاميان بيشمار پيدا كرده و اموال بسيار در ترويج آن خرج شود، از تأسيس مجالس و مدارس و نشر كتب و اعانت بضاعت و غيره، و فقط شريعت حقه محمديه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كتاب مقدس قرآنيه است كه در انظار بى وقر، و بهائى ندارد با اين حال: الإسلام يعلو و لا يعلى عليه الا انّ للباطل جوله و للحقّ دولة، اعظم براهين و اعجاز است، دماغ معاندين به خاك ماليده، و آتش حسرت در كانون آنها مشتعل، صيت حقانيت خود را اطراف عالم منتشر، و از تمام عالميان گوى سبقت را بربايد انّ فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السّمع و هو شهيد.
تفسير اثنا عشري ج4 343 [سوره الأنفال(8): آيه 41] ..... ص : 342
فىء مخصوص به امام عليه السّلام است و از غنيمت اخراج خمس، و باقى متعلق به كسانى است كه در جهاد حاضر بودهاند. و به اجماع اماميه خمس واجب است در هفت چيز: 1- فوائد از ارباح تجارات و زراعات و صناعات كه زائد باشد بر مؤته سال. 2- گنج. 3- معادن. 4- غوص. 5- مال حلال مختلط به حرام. 6- زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد. 7- غنيمت دار الحرب. و جمهور عامه آن را تخصيص دادهاند به مأخوذات از دار الحرب. و شافعى خمس را در معدن طلا و نقره واجب داند فقط. و نزد ابى حنيفه مخصوص است به منطبع. لكن حق تعميم خمس است در امور مذكوره، بنا به روايات صحيحه
تفسير اثنا عشري ج4 343 [سوره الأنفال(8): آيه 41] ..... ص : 342
(1) يعنى طلا و نقره مسكوك.
تفسير اثنا عشري ج5 67 [سوره التوبة(9): آيه 31] ..... ص : 66
3- مصعب بن سعيد نقل نموده از عدى بن حاتم كه گفت: من نصرانى بودم، و صليبى از طلا در گردن، خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شرفياب، حضرت فرمود: يا عدى بن حاتم، اين بت از گردن خود خارج كن. من بيرون آوردم، و بينداختم، بعد حضرت سوره برائت تلاوت و به اين آيه رسيد «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» من گفتم: ما ايشان را عبادت نكرديم، فرمود: تو به قول آنها حلال را حرام و حرام را حلال دانى؟ عرض كردم: بلى، فرمود: اين عبادت احبار و رهبانان است.
تفسير اثنا عشري ج5 75 [سوره التوبة(9): آيه 34] ..... ص : 73
وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ: و آن كسانى كه جمع، و گنج مىكنند طلا و نقره را. وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ: و انفاق ننمايند در راه خدا.
تفسير اثنا عشري ج5 76 [سوره التوبة(9): آيه 34] ..... ص : 73
نزد اكثر مفسرين مراد زكات مال است، چنانچه از عبد اللّه عمرو ابن عباس و ضحاك و شعبى بلكه اجماع است به اينكه هر مالى كه زكات آن را داده باشند گنج نيست، اگرچه زير زمين باشد. و هر مالى كه زكات آن ادا نشده گنج است اگرچه روى زمين باشد. نزد جابر بن عبد اللّه انصارى هر مالى كه زكات آن ادا شده گنج نباشد، و شرّ آن به سبب زكات خارج شود. عمار ياسر گويد: قوم عيسى عليه السّلام مائده خواستند، چون عطا فرمود كافر شدند. و قوم صالح طلب ناقه كردند، چون مرحمت نمود كفران ورزيدند. شما را نهى فرمود از گنج طلا و نقره، و شما گنج مىكنيد. مردى گفت: ما گنج نكنيم عمار گفت: بلى، براى آن جنگ و يكديگر را مىكشيد.
تفسير اثنا عشري ج5 76 [سوره التوبة(9): آيه 34] ..... ص : 73
قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تبّا للذّهب تبّا للفضّة حضرت سه مرتبه فرمود: ملازم بدارد خسران را براى طلا و نقره. اصحاب پيغمبر را گرانآمد، عمر سؤال نمود: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، چه مال را سرمايه قرار دهيم؟ فقال صلّى اللّه عليه و آله لسانا ذاكرا و قلبا شاكرا و زوجة مؤمنة تعين احدكم على دينه. فرمود: زبانى مشغول به ذكر الهى، و قلبى شاكر به نعم سبحانى، و زن مؤمنه كه معين شما باشد در دين.
تفسير اثنا عشري ج5 77 [سوره التوبة(9): آيه 34] ..... ص : 73
نكات ادبيه- «وَ لا يُنْفِقُونَها» افراد ضمير نه تثنيه به سه وجه است: 1- راجع به معنى كه كنوز و اموال و اعيان، طلا و نقره باشد، زيرا طلا و نقرههاى بسيار در دست مردمان گنجها باشد. دوم- ضمير راجع به زكات و معنى انفاق اخراج باشد، يعنى زكات نمىدهند بلكه منع نمايند. پس وعيد تعلق دارد به منع زكات نه جمع مال. سيم- ضمير راجع به فضه و اكتفا شد به يكى و اقرب فضه باشد، يا به سبب زيادتى آن.
تفسير اثنا عشري ج5 77 [سوره التوبة(9): آيه 35] ..... ص : 77
يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ: روزى كه گداخته و سرخ كرده شود آن طلا و نقره در آتش جهنم. فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ: پس داغ كنند به آن مالهاى گداخته پيشانى مانعين زكات را. وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ: و پهلوهايشان و پشتهاى آنها را.
تفسير اثنا عشري ج5 78 [سوره التوبة(9): آيه 35] ..... ص : 77
نيست بنده مالدارى كه اداى زكات آن را ننموده مگر آنكه جمع شود روز قيامت قطعات طلا و نقره و گداخته گردد در آتش جهنم، پس داغ كنند پيشانى و پهلوها و پشتش را تا خداى تعالى حكم فرمايد ميان بندگان در روز پنجاه هزار سال پس از آن راهش يا به بهشت است يا به جهنم.
تفسير اثنا عشري ج5 79 [سوره التوبة(9): آيه 35] ..... ص : 77
يعنى: هر كس بگذارد گنجى را، ممثل شود روز قيامت مار عظيم زهردار، براى او دو شاخ است، پيروى كند آن شخص را، گويد: واى بر تو، كيستى؟ جواب دهد به قدرت الهى: من گنجى هستم كه گذاردى بعد از خود، پس هميشه ملازم با او، تا آنكه يك لقمه كند دست او را، پس فراگيرد او را و ببلعد. (نستجير باللّه من هذا العذاب المهين). على بن ابراهيم (رحمه الله) در معنى آيه فرموده: خداى تعالى حرام فرموده گنج طلا و نقره را، و امر نموده به انفاق در راه الهى و رضاى سبحانى «قال يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ ...»
تفسير اثنا عشري ج5 79 [سوره التوبة(9): آيه 35] ..... ص : 77
عبرت- در طى حديث شريف نبوى صلّى اللّه عليه و آله حصّنوا اموالكم بالزّكاة. يكى از شارحين احاديث، حكايتى نقل نموده: وقتى يكى از دينداران و پرهيزكاران پس از اداى زكات مال عازم بيت اللّه گرديد، از شهر خود حركت نمود. در يكى از بلاد كه در سر راه بود نزول نموده، سردابى ديد، مردمان در آنجا تردد داشتند. براى وضو داخل سرداب شد، هميان خود را كه همراه داشت و مبلغى خطير از طلا در آن بود، آن را در گوشهاى نهاد. چون از وضو فارغ شد، هميان را فراموش نموده از آن مكان كوچ نمود. چون دور شد، يادش آمد، و معاودت ممكن نبود. پس متوجه درگاه الهى شد عرض كرد: الهى، تو ما را امر نمودى به زكات و آن را احصار مال ما قراردادى، و از حضرت رسول تو به ما رسيده كه حصّنوا اموالكم بالزّكاة: بنابراين مال مرا حفظ فرما.
تفسير اثنا عشري ج5 152 [سوره التوبة(9): آيه 75] ..... ص : 151
شأن نزول- در منهج- ابو امامه باهلى نقل نموده كه: ثعلبة بن خاطب الانصارى كه از مشاهير زهاد و عباد بود، خدمت پيغمبر، و از فقر و فاقه شكايت كرد. از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله درخواست نمود كه آن حضرت دعا فرمايد غنى شود. هر چه حضرت او را نصيحت فرمود كه: واى بر تو، از اين مدعا درگذر كه عاقبت غنا در مظان خطر است، و قناعت كن به آنچه دارى، زيرا به اندك مال شكر گزارى بهتر از بسيارى است كه شكر آن را بجا نياورند، به خداى تعالى اگر خواهم كوههاى طلا و نقره با من حركت كنند، حق تعالى فرمايد، اما من مىبينم عاقبت فقر به خير، و عاقبت غنا در مظنه شر است، پس به پيغمبر خدا اقتدا كن فايده نبخشيد.
تفسير اثنا عشري ج5 344 [سوره يونس(10): آيه 58] ..... ص : 343
11- قمى- از حضرت باقر عليه السّلام «فضل اللّه» رسول اللّه و «رحمته» علىّ بن أبي طالب «فبذلك فليفرحوا» قال: فليفرح شيعتنا هو خير ممّا اعطوا اعدائنا من الذّهب و الفضّة. على بن ابراهيم قمى از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده فرمود: فضل الهى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و رحمت سبحانى على بن ابى طالب عليه السّلام پس به ايمان اين دو وجود مقدس، بايد خوشحال شوند شيعيان ما. او بهتر است از آنچه عطا شده دشمنان ما از طلا و نقره. و عياشى نيز به همين معنى از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت نموده.
تفسير اثنا عشري ج5 390 [سوره يونس(10): آيه 92] ..... ص : 389
نزد بعضى مراد به بدن زره و «با» به معنى «مع» باشد، يعنى تو را با زرهات بيرون اندازيم. لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً: تا عبرت و آيتى باشد براى كسانى كه بعد از تو آيند تا نگويند مثل مقالات تو و دعوى الوهيت ننمايند و سركشى نكنند، و آيت بزرگى بود با اينكه با تمام قوم غرق شد، فقط جسد مرده فرعون با زره طلا يا آهن بر خلاف عادت به روى آب آمد، و حال آنكه جسم ثقيل مانع باشد، و بقيه به قعر دريا معذب گرديدند، و اهانت و فضاحت فرعون و فرعونيان بر عالم و عالميان آشكارا، و نام ننگين آنان بر صفحه روزگار باقى ماند. وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ: و بدرستى بسيارى از مردمان. عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ: از آيات قدرت ما هر آينه بىخبرانند و غافل هستند، نه در آن فكر كنند و نه از آن عبرتى يابند.
تفسير اثنا عشري ج6 31 [سوره هود(11): آيه 12] ..... ص : 31
شأن نزول: ابن عباس نقل نموده كه كفّار عرب از تعصب و عناد نسبت به قرآن مجيد، طريق استهزاء را داشته و از حضرت ختمى مرتبت صلى اللّه عليه و آله آيات مقترحه تقاضا نموده. از جمله آنكه: چرا گنجى به تو ندادند؟ يا: اگر پيغمبر هستى كوههاى مكه را طلا نما. يا: ملائكه نازل و در حضور ما شهادت به
تفسير اثنا عشري ج6 221 [سوره يوسف(12): آيه 39] ..... ص : 221
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ: اى دو رفيق زندانى. أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ: آيا خداوندان پراكنده كه شما داريد از طلا و نقره و آفتاب و ماه و ستاره. يا متفرقه در مرتبه از اعلى و اوسط و ادنى، بهتر است، أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ: يا خداى يگانه و يكتاى در ذات و صفات غالب بر مكونات هيچكس را تاب مقاومت قدرت او نيست. استفهام به داعى تقرير است، يعنى خداى به حق مستحق عبوديت باشد نه غير او.
تفسير اثنا عشري ج6 245 [سوره يوسف(12): آيه 57] ..... ص : 244
احمد بن محمد عيسى از حسن بن على بن الياس از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده كه سالهاى فراخى منقضى شد و سنوات قحطى رسيد در زمين مصر و شام. اهل مصر روى به يوسف آوردند. سال اول به نقودى كه داشتند غله به آنها فروخت. سال دوم به حلىّ و طلا آلات. سال سوم به غلام و كنيز. سال چهارم به دواب و مواشى. سال پنجم به ضياع و عقار. سال ششم به فرزندان. سال هفتم همه خط بندگى به او دادند، پس يوسف را ملكى حاصل شد كه هيچكس را نبود، و خزينهاى كه مانند آن ديده نشده. صورت حال به ملك اطلاع، گفت: همه در اختيار تواند. پس يوسف عليه السّلام همه را آزاد و تمام آنچه از ايشان گرفته بود باز داد. چون ملك اين احسان و كرم از او ديد فورا گفت: اشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لا شريك له و انّك رسوله و حكمت در اين بود كه مصريان در وقت خريد و فروش او را به صورت بندگى ديده بودند، قدرت ازلى همه را طوق بندگى او گردن نهاد تا كسى را صحبت بىادبانه در باره او نرسد.
تفسير اثنا عشري ج6 260 [سوره يوسف(12): آيه 70] ..... ص : 260
نزد بعضى آن ظرف از نقره و طلا كارى بود. نزد جمعى آبخورى ملك و گرانمايه و مرصّع به جواهر بود. چون طعام عزيز شد، براى عزت طعام آن را پيمانه قرار دادند.
تفسير اثنا عشري ج6 262 [سوره يوسف(12): آيه 72] ..... ص : 262
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ: گفتند: مشربه ملك را نمىيابيم و آن پيمانه بود از طلا كه به آن كيل مىنمودند. و منادى كه كارگزار و بزرگترين ملازمان بود گفت: وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ: و هركه بياورد پيمانه را براى او باشد يكبار شتر از طعام. وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ و من دادن آن، كفيل و ضامن هستم. برادران قسم خوردند و از اين قسم تبرى نمودند.
تفسير اثنا عشري ج6 352 [سوره الرعد(13): آيه 13] ..... ص : 351
شأن نزول: شيخ طوسى (قدس اللّه سره) در امالى از انس بن مالك روايت نموده كه: حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى را به يكى از فراعنه و طاغيان عرب فرستاد براى دعوت به خداى تعالى. طاغى گفت: اين خدائى كه مرا به او دعوت كنيد آيا از طلا يا نقره يا آهن است؟ بناى جدال را گذاشت.
تفسير اثنا عشري ج6 363 [سوره الرعد(13): آيه 17] ..... ص : 363
فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً: پس سيل آن رود برگرفته باشد كفى را بالا آمده روى آب. حاصل آنكه آب سيل در نهرها جارى و كف بر روى آب سارى. وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ: و از آنچه ميافروزيد بر آن آتش از طلا و نقره و ساير فلزات. ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ: به جهت طلب زيورى يا متاعى از اوانى كه از برنج و مس و روى و آلات و ادوات و لوازمات صنعتى كه از آهن و سرب سازند، چون اين فلزات را بگدازند ميعان يابد. زَبَدٌ مِثْلُهُ: كفى و لاتى مثل آب حاصل آيد.
تفسير اثنا عشري ج6 374 [سوره الرعد(13): آيه 23] ..... ص : 374
جَنَّاتُ عَدْنٍ: 1- بوستانهاى با اقامت كه هميشه در آن باشند و زوال و فنا ندارد. 2- نزد ابن عباس درجه عليا و ساكنين آن شهداء و صديقون باشند 3- مكانى در بهشت كه در آن انبياء و ائمه و شهداء هستند. 4- قصرى است از طلا، داخل نشود آن را مگر نبى يا صديق يا شهيد يا حاكم عادل.
تفسير اثنا عشري ج7 93 [سوره الحجر(15): آيه 19] ..... ص : 93
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها: و زمين را بسط داديم و كشيديم بر روى آب از زير خانه كعبه. وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ: و انداختيم و افكنديم در آن كوههاى برافراشته پابرجا كه فوائد آن بسيار است: 1- سبب ثبات و استقرار زمين است از تزلزل. 2- تكون فلزات سبعه طلا و نقره و مس و سرب و روى و آهن در آن مىباشد كه موجب انتظام عالم و معاش بنى آدم است. 3- احجار نفيسه مانند لعل و زبرجد و ياقوت و امثال آن جز در كوه متولد نشود. 4- جريان چشمهها از دامنه كوهها باشد، تمام اين آثار دال است بر تدبير مدبر حكيم.
تفسير اثنا عشري ج7 401 [سوره الإسراء(17): آيه 59] ..... ص : 401
شأن نزول: قول اول: ابن عباس نقل نموده كه اهل مكه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند: اگر تو پيغمبرى، كوه صفا را براى ما طلا گردان. آيه شريفه نازل شد كه ما را از اعطاى اين آيت مانعى نيست، الا آنكه مانند اين آيات مقترحه (دلبخواهى) اولين از امم سابقه خواستند، و ما داديم، تكذيب كردند، و اگر اين درخواست شما را بدهيم، شما هم تكذيب كنيد، آنگاه حكمت مقتضى آن است كه شما را بعد از آن مهلت ندهيم و تعجيل در عقوبت فرمائيم، چنانچه به امت سلف كرديم از نزول عذاب استيصال. و حق تعالى به واسطه شرافت حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عذاب استيصال را از امت آن سرور برداشته. ايضا: چون مىدانيم از ايشان كسانى تولد يابند كه به آنحضرت ايمان آورند و دين او را نصرت كنند. ايضا: امت آن سرور شريف و باقى باشند تا قيامت، لذا مصلحت اقتضا نمود كه درخواست قوم اجابت نشود، و لكن نازل فرموديم آيات باهرات و معجزات قاهرات ديگر را تا تمام حجت و قطع معذرت آنها را بنمايد و حق مسلم آيد.
تفسير اثنا عشري ج7 438 [سوره الإسراء(17): آيه 89] ..... ص : 437
شأن نزول: مفسران نقل نمودهاند كه أبو جهل و عتبه و شيبه و جمعى از قريش خدمت حضرت پيغمبر عرضه داشتند كه شهر ما كم آب و زراعت مىباشد اين كوهها را از اطراف ما دور كن تا زمينهاى ما قابل زراعت شود و نهرها مانند نهرهاى شام و عراق روان گردان تا كشت كنيم و خداى خود را بگو تا ملائكه براى صدق دعوى تو بفرستد و ترا قصرهاى طلا و نقره دهد تا از فقر برهى و بگو تا آسمان را بر سر ما فرود آورد تا از عذاب او آگاه شويم و امثال اين سخنان از روى سرزنش مكرر كردند و بعد از الزام حجت بر ايشان باعجاز قرآن اين آيات مقترحه خواستند و عبد اللّه بن اميه مخزومى گفت ايمان نيارم تا نردبان بنهى و بر آسمان روى و من در تو نگاه كنم و نسخهاى بيارى بنام هر يك از ما بخوانيم و بدانيم تو پيغمبرى و با وجود اظهار اين آيات گمان برم كه ترا تصديق نخواهم كرد حق تعالى آيات شريفه نازل فرمود:
تفسير اثنا عشري ج7 441 [سوره الإسراء(17): آيه 93] ..... ص : 440
أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ: يا باشد براى تو خانهاى از طلا كه در آنجا بنشينى أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ: يا بروى در آسمان. وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ: و هرگز تصديق نمىكنيم مر برآمدن ترا به آسمان. حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ: تا آنكه فرود آورى بر ما نوشتهاى را كه بخوانيم آن را و در آن تصديق نبوت تو باشد. عبد اللّه بن ابى اميّه مىگفت: كتابى نازل شود بدين طريق كه از خدا بعبد اللّه بن ابى اميّه اينكه حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صادق و من او را مبعوث ساختم و با آن چهار ملك باشد شهادت دهند كه اين كتاب از جانب خداوند عالميان است و مسلم است كه مقصودشان از اين آيات دلبخواهى لجاج و عناد بوده و الا اگر چنانچه غرضشان استرشاد و هدايت ميبود هرآينه كافى بود آنچه را كه مشاهده نمودند از معجزات قاهره و آيات باهره.
تفسير اثنا عشري ج8 17 [سوره الكهف(18): آيه 9] ..... ص : 14
اختلاف كلمه ميان آنها پيدا، دقيوس (دقيانوس) سلطان فارس با صد هزار مرد، مملكت اقسوس را متصرف شد. قصرى ساخت يك فرسخ در يك فرسخ مجلسى در آن قصر به هزار ذراع، و عرض آن شيشه، و چهار هزار استوانه طلا در آن قرار داد با هزار قنديل طلا با زنجيرها، و در شرق و غرب مجلس هشتاد سوراخ به طورى كه سير آفتاب در آن مجلس واقع مىشد. تختى از طلا با چهار پايه نقره مرصّع، طرف راست تخت هشتاد كرسى مرصّع به زبرجد سبز محل بطارق، و طرف چپ هشتاد كرسى مرصع به ياقوت، مكان هر اقله بالاى تخت تاج او.
تفسير اثنا عشري ج8 17 [سوره الكهف(18): آيه 9] ..... ص : 14
روزى دقيانوس با اين هيئت جلوس داشت. سه غلام وارد، به دست يكى جامى طلا مملو از مشك، و ديگرى جامى شيشه از گلاب، ديگرى مرغ سفيد منقار قرمز. يك مرتبه مرغ صدا برآورد و پرواز نموده، در جام مشك غلطان، تمام را به پرهاى خود گرفت، و همچنين در جام گلاب، و صدائى نمود، بر تاج شاه نشست. دقيانوس را تجبر و سركشى فرا، و ادعاى خدائى كرده، قوم را به خود دعوت، هر كه اطاعت مىنمود جبهاى مىداد، و هر كه مخالفت مىنمود مىكشت.
تفسير اثنا عشري ج8 49 [سوره الكهف(18): آيه 31] ..... ص : 48
تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ: جارى است از زير منازل ايشان جويها. يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ: زينت يابند در آن بوستانها از دسترنجنها و دستوانهاى طلا. در زاد المسير- سعيد بن جبير نقل نموده كه: هر يك از بهشتيان را سه دستوانه باشد: يكى از طلا و يكى از نقره و يكى از لؤلؤ و ياقوت.
تفسير اثنا عشري ج8 97 [سوره الكهف(18): آيه 77] ..... ص : 96
حكايت: در كتب سير نقل شده كه اهل آن شهر چون نزول اين آيه را خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدند، بارى از طلا آوردند و گفتند: يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله، به اين بار طلا از تو مىخريم يك نقطه، به اينكه «باء» «فابوا» را به «تا» تبديل نمائى تا قرائت چنين شود «فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما- يعنى آمدند اهل شهر اينكه ضيافت كنند آن دو پيغمبر را» تا ملامت و لئامت از ما رفع شود. حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله انكار و فرمود: تغيير اين يك نقطه هم موجب دخول كذب است در قرآن و قدح در الهيت. از اين حكايت ثابت شود كه تغيير يك نقطه از قرآن، موجب بطلان ربوبيت حضرت رحمان خواهد بود، چه رسد به تغيير حكمى از احكام آن.
تفسير اثنا عشري ج8 104 [سوره الكهف(18): آيه 82] ..... ص : 102
آن گنج، لوحى بود از طلا، در آن نوشته بود: بسم اللّه الرحمن الرحيم، نيست خدائى بجز ذات احديت بارى تعالى و محمد صلّى اللّه عليه و آله فرستاده خدا است. عجب دارم از كسى كه مىداند مرگ حق است، چگونه خوشحال مىشود عجب دارم كسى را كه ايمان دارد به قدر، چگونه محزون شود. عجب دارم كسى را كه ياد آورد آتش را، چگونه مىخندد. عجب دارم كسى را كه مىبيند دنيا و تغيير اهلش را حالى بعد حالى، چگونه مطمئن شود به آن.
تفسير اثنا عشري ج8 108 [سوره الكهف(18): آيه 83] ..... ص : 107
ابن الكوا از حضرت امير المؤمنين عليه السلام در منبر سؤال نمود: خبر ده مرا از ذو القرنين، آيا پيغمبر بود يا پادشاه و قرنين او از طلا بود يا از نقره؟ فرمود: نه پيغمبر بود و نه پادشاه، و قرنين او نه از طلا بود نه از نقره، و لكن بندهاى بود دوست مىداشت خدا را و خدا او را دوست مىداشت، و نصيحت نمود براى خدا. پس نصيحت فرمود او را خدا و ناميده شد به ذو القرنين، زيرا قوم خود را دعوت به خداپرستى. پس ضربتى به يك طرف سر او زدند، پس غايب شد زمانى، بعد برگشت به ايشان، دوباره ضربت ديگر به او زدند، و در شما هست مثل او. مراد خود حضرت باشد كه در خندق دو ضربت به سر آن سرور زدند. و چندين حديث بدين مضمون است.
تفسير اثنا عشري ج8 220 [سوره مريم(19): آيه 77] ..... ص : 220
شأن نزول: تفسير برهان: از حضرت باقر عليه السلام مروى است كه: خباب آهنگر براى عاص بن وائل كار كردى، و عاص حق او را تأخير انداختى و او مطالبه ننمودى. پس از اسلام عصبيت او را بر آن داشت كه حق خود را بخواهد، و عاص گفت: خلاف عادت رفتار كنى. گفت: آن روز هر دو بر يك كيش بوديم مسامحه مىكردم، اما امروز (من) مسلمان و تو بر كفر هستى، دست برندارم تا حق مرا دهى. عاص به طعن و سخريه گفت: شما گوئيد در بهشت طلا و نقره بسيار است، آنچه مىطلبى آنجا به تو خواهم داد، زيرا نصيب من بيشتر از تو باشد آيه شريفه نازل شد: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا: آيا ديدى اى پيغمبر آن را كه كافر شد به آيات و معجزات ما يا به آيات قرآنى يا به دلايل وحدانيت ما. وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً: و گفت به خدا قسم هر آينه داده شوم فرداى قيامت، مال و فرزند.
تفسير اثنا عشري ج8 225 [سوره مريم(19): آيه 85] ..... ص : 225
در كافى- به سند معتبر از حضرت باقر عليه السلام كه از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله سؤال نمودند از تفسير «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً» حضرت فرمود: يا على، اين گروه نيستند مگر سواران و ايشان كسانيند كه از معاصى خدا پرهيز كردند، پس خدا دوست داشت ايشان را و اعمالشان را پسنديد و ايشان را متقيان نام فرمود. يا على، به حق خداوندى كه حبه را شكافت و گياه را بيرون آورد و خلايق را آفريد، ايشان از قبرها بيرون آيند و ملائكه استقبال ايشان كنند به ناقهاى چند از ناقههاى عزت كه بر آن جمازهاى طلا بسته مكلل به مرواريد و ياقوت و حلّههاى آنها از استبرق و سندس بهشت از بافته ارغوانى و پرواز كنند ناقهها با ايشان به محشر، با هر مردى هزار ملك از پيش رو و از طرف راست و از طرف چپ حركت كنند و ايشان را به سرعت برند تا درب بهشت، و در بهشت درختى هست كه هر برگ آن هزار نفر را سايه كند و در طرف راست درخت چشمه پاكيزه هر يك شربتى بياشامند، و حق تعالى دلهاى آنها را از حسد پاك، و بريزد به آن موهاى زياد را از بدنهاى ايشان و اينست معنى «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» تا آخر حديث.