تفسير اثنا عشري ج8 320 [سوره طه(20): آيه 96] ..... ص : 319
فَنَبَذْتُها: پس افكندم آن خاك را در ميان گوسالهاى كه از طلا ساخته بودم و به آن جهت گوساله به صدا آمد و بنى اسرائيل را به پرستش آن دعوت نمودم.
تفسير اثنا عشري ج8 381 [سوره الأنبياء(21): آيه 27] ..... ص : 380
تتمه: در خرايج از معجزات حضرت امير المؤمنين عليه السلام مروى است كه: زنى و مردى مخاصمه نمودند خدمت آن حضرت، پس بلند شد صداى آن مرد بر آن زن. حضرت فرمود: (اخسأ) و آن شخص خارجى بود، فورا سرش سر خوك گرديد. ديگرى عرض كرد: صيحه زدى بر اين مرد خارجى، سرش خوك شد، پس چه منع نمايد تو را از معاويه؟ فرمود: واى بر تو، اگر بخواهم معاويه را با تختش در اينجا حاضر كنم هر آينه خدا را بخوانم تا بجا آورد، و لكن براى خدا خزّانى است نه بر طلا و نقره، و لكن خزّان بر اسرارند. اينست تأويل آنچه مىخواهى «بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون»
تفسير اثنا عشري ج8 407 [سوره الأنبياء(21): آيه 58] ..... ص : 406
بتها هفتاد و دو بعضى از طلا، بعضى از نقره و برخى از آهن و مس و غيره تمام را شكسته مگر بت بزرگ را. لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ: براى اينكه بتپرستان بازگشت كنند به ابراهيم، و سؤال كنند از حال بتان تا آگاه سازد آنها را از نادانى ايشان كه اين چيزهائى كه قادر بر دفع ضرر از خود نيستند، چگونه آنها را پرستش كنند. يا برگردند پيش بتبزرگ و از او كيفيت حال را پرسند و به جواب ندادن او، نادانى آنها ثابت آيد بر خودشان، كه چنين چيزها را عبادت كنند.
تفسير اثنا عشري ج8 422 [سوره الأنبياء(21): آيه 79] ..... ص : 421
و نيز از حضرت امام محمد باقر عليه السلام مروى است كه حضرت داود عليه السلام به حضرت سليمان عليه السلام فرمود: اى فرزند، زنهار بسيار خنده مكن كه بسيارى خنده بنده را در روز قيامت فقير و تنگدست مىگرداند. اى فرزند، بر تو باد به بسيارى خاموشى مگر از چيزى كه بدانى كه خير تو در گفتن آنست. بدرستى كه يك پشيمانى كه بر خاموشى مىباشد بهتر است از پشيمانىهاى بسيار كه در بسيارى سخن باشد. اى فرزند، اگر كلام از نقره باشد، سزاوار است كه خاموشى از طلا باشد.
تفسير اثنا عشري ج8 425 [سوره الأنبياء(21): آيه 81] ..... ص : 424
شيخ طبرسى- روايت نموده كه: شياطين براى حضرت سليمان بساطى ساخته بودند از طلا و ابريشم، كه يك فرسخ در يك فرسخ بود، و منبرى از طلا در ميان بساط مىگذاشتند كه بر آن مىنشست و در اطراف آن سه هزار كرسى از طلا و نقره كه پيغمبران بر كرسيهاى طلا و علماء بر كرسيهاى نقره مىنشستند، و بر دور آن مردم و بر دور آنها شياطين مىايستادند و مرغان، ايشان را به بال خود سايه مىانداختند و باد صبا آن بساط را برمىداشت از صبح تا عصر يك ماه، و از عصر تا صبح يك ماه راه مىبرد.
تفسير اثنا عشري ج9 38 [سوره الحج(22): آيه 23] ..... ص : 37
يُحَلَّوْنَ فِيها: به زيور و زينت آراسته شوند در آن بهشتها. مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً: از دستوانها كه از طلا و لؤلؤ باشد يا از دستوانهاى طلائى كه مرواريد نشان باشد. وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ: و جامههاى ايشان كه مىپوشند در بهشت از ابريشم خالص باشد. تغيير اسلوب كلام به جهت دلالت است بر آنكه جامه معتاد ايشان است و يا براى مراعات هيئت فواصل. در حديث آمده كه هر كه در دنيا حرير پوشد در آخرت نپوشد، مراد مردان امتند كه ابريشم و طلا بر ايشان حرام است. پس در اين آيه به جهت تسليه خاطر ايشان بر صبر بر اجتناب از آن و تشويق آنها به امر آخرتى، اخبار فرموده كه حلى و حلل ايشان در آخرت طلا و ابريشم است.
تفسير اثنا عشري ج9 238 [سوره النور(24): آيه 31] ..... ص : 230
تفسير اثنا عشري ج9 238 [سوره النور(24): آيه 31] ..... ص : 230
يكى آنكه در راه رفتن، آواز و صداى خلخال و ساير طلا و آلات و زيورهاى آنها به گوش نامحرم نرسد.
تفسير اثنا عشري ج9 238 [سوره النور(24): آيه 31] ..... ص : 230
ديگر آنكه در موقع راه رفتن طورى راه نروند كه عشوه و ناز به خرج مردها بدهند، زيرا بسيارى از زنها اگر هيچگونه طلا آلات همراه نداشته باشند و صورت آنها هم پوشيده باشد و آرايش خود را نشان ندهند، لكن به طرزى راه روند كه همان راه رفتن آنها مهيج شهوت و سبب فتنه و فساد است، لذا خداى تعالى نهى فرمود و اين حكم نسبت به تمام زنان ثابت است تا روز قيامت.
تفسير اثنا عشري ج9 428 [سوره الشعراء(26): آيه 58] ..... ص : 428
وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ: و از گنجهاى طلا و نقره و از منزلهاى نيكو و خوش آينده و آراسته كه نشيمن بزرگان و اميران ايشان بود، چون در آن مكانها نشستى، خدم و حشم گرداگرد آنها درآمدندى. نزد بعضى مراد منابر آنها بود.
تفسير اثنا عشري ج10 25 [سوره النمل(27): آيه 17] ..... ص : 25
شيخ طبرسى روايت نموده كه شياطين براى حضرت سليمان عليه السّلام بساطى ساخته بودند از طلا و ابريشم كه يك فرسخ در يك فرسخ بود، و براى آن حضرت منبرى از طلا در ميان باسط مىگذاشتند كه بر آن مىنشست و دور آن سه هزار كرسى از طلا و نقره كه پيغمبران بر كرسيهاى طلا و علما بر كرسيهاى نقره مىنشستند، و بر دور آنها ساير مردم و بر دور مردم شياطين و جنيان مىايستادند و مرغان به بال خود سايه بر سر آنها مىافكندند و باد صبا آن بساط را برمىداشت از صبح تا عصر (شام) يك ماه راه مىبرد و از عصر تا صبح يك ماه.
تفسير اثنا عشري ج10 26 [سوره النمل(27): آيه 18] ..... ص : 26
حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ: تا وقتى كه درآمدند در وادى مورچگان، يعنى در اثناى سير، به وادى مورچگان رسيد كه در زمين شام است. نزد بعضى اين وادى در طائف بوده. على بن ابراهيم روايت نموده: چون باد تخت سليمان را برداشت، گذشت بر وادى موران، و آن وادى است كه طلا و نقره مىرويد از آن چنانكه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خداى را واديى هست كه طلا و نقره از آن مىرويد و آن را حمايت نموده به ضعيفترين خلقش كه آن مورچه است، و اگر خواهند شتران قوى وارد آن شوند نتوانند.
تفسير اثنا عشري ج10 33 [سوره النمل(27): آيه 23] ..... ص : 32
وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ: و براى آن زن بود تختى بزرگ نسبت به تختهاى سلاطين ديگر. ابن عباس گفته: بزرگى آن نسبت به بزرگى عرش سليمان بود، اگرچه پادشاهى سليمان اعظم از پادشاهى او بود مقدمه آن از طلا مرصع به ياقوت احمر و زمرد سبز بود، و مؤخر آن از نقره مكلل به الوان جواهر، و بر آن هفت خانه و بر هر خانه درى آويخته و به قولى چهار قائمه داشت يكى از ياقوت زرد و يكى از ياقوت سرخ و يكى از زمرد سبز و يكى از درّ سفيد و صفحههاى آن مرصع به جواهر.
تفسير اثنا عشري ج10 42 [سوره النمل(27): آيه 35] ..... ص : 41
تفصيل هديه بلقيس: مفسرين نقل نمودهاند كه بلقيس پانصد غلام را لباس كنيزان و پانصد كنيز را لباس غلامان پوشانيد، جبّههاى زربفت در بر آنها و دست بندهاى طلا در دست و طوقهاى طلا در گردن و گوشوارههاى طلا در گوش و بر اسبهاى تازى سوار نمود. و پانصد كنيز را به همين ترتيب مزين ساخت و مقدارى از مشك و عنبر و هزار خشت طلا و نقره و حقهاى از جواهر و درّ ناسفته و نامهاى نوشت براى سليمان كه اگر تو پيغمبرى غلامان و كنيزان را از هم جدا كن و بگو در حقّه چيست، و درّهاى ناسفته را سوراخ و در رشتهآور.
تفسير اثنا عشري ج10 42 [سوره النمل(27): آيه 35] ..... ص : 41
چون رسولان روانه شدند، هدهد آمدن آنها را پيش از رسيدن ايشان به سليمان اخبار نمود. سليمان امر فرمود ميدانى كه هفت فرسخ طول داشت به خشتهاى طلا و نقره فرش، و فرشهاى ملوكانه مرصّع به درّ و ياقوت و انواع جوهر گستردند، تخت سليمان را در وسط نهادند چهار هزار كرسى طلا و نقره در راست و چپ آن مهيا و لشگريان بترتيب صف كشيدند بدين وجه كه چند فرسخ آدميان در پيش ايستادند، و چند فرسخ جنيان از عقب آنان، سباع و وحشيان و پرندگان در بالا صف كشيدند. و چنين مجلسى به اين عظمت در دنيا منعقد نشده. رسولان وارد شدند، آن منظره را مشاهده نمودند با هيبت و شوكت و سطوت، فورا هول و ترس ايشان زياد شد. موكلان گفتند: بگذريد كه اينها تماما مطيع فرمان سليمانى و اذيتى نرسانند.
تفسير اثنا عشري ج10 46 [سوره النمل(27): آيه 39] ..... ص : 46
وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ: و بدرستى كه من بر حمل آن تخت هر آينه توانا و امين هستم در حفظ آن كه در طلا و نقره و جواهرات آن خيانت نكنم و آن را به تو رسانم. حضرت به جهت اظهار قدرت و دليل بر صحت نبوت فرمود: زودتر از اين مىخواهم آورده شود.
تفسير اثنا عشري ج10 124 [سوره القصص(28): آيه 25] ..... ص : 122
يعنى از فرعون و قوم او، چه ايشان را بر اين ولايت دسترس نيست. پس فرمود تا طعام حاضر كردند. موسى عليه السّلام از خوردن امتناع نموده فرمود: ما اهلى هستيم كه كار آخرت را به دنيا نفروشيم، اگرچه مزد آن مساوى دنيا باشد از طلا، يعنى سقايت اغنام براى خدا كردم نه براى جزا. شعيب فرمود: اين طعام نه مزد كار تو است بلكه عادت ما باشد كه هر كه به منزل ما رسد به طريق ضيافت او را خدمت كنيم، حالا تو مهمانى و ماحضرى رسيده، مروت مقتضى آنست كه رد ننمائى، چه ميهمان سخن ميزبان را رد نكند. موسى عليه السّلام بعد از استماع اين كلام از آن طعام تناول فرمود در اثناى آن حال:
تفسير اثنا عشري ج10 185 گزارش سر انجام قارون ..... ص : 185
در تفسير منهج آورده كه سرائى ساخته بود ديوارها از صفايح زر و در آن محلّى به طلا. عدهاى نزد او مىرفتند طعام مىداد و با هم مشغول لهو و لعب مىشدند تا حكم زكات نازل شد كه صاحبان دولت، عشر يا ربع مال بدهند.
تفسير اثنا عشري ج10 185 گزارش سر انجام قارون ..... ص : 185
موسى مىخواهد مالها را بگيرد و ما را فقير كند، من او را در ميان قوم رسوا كنم تا كسى ديگر سخن او را نشنود. زنى فاجره را طلبيد و هميان زرى به او داد و به قولى طشتى از طلا پر ساخته به او داد، و مقرر كرد كه فردا در محضر خاص و عام اقرار كند كه موسى با او زنا نموده. روز ديگر موسى عليه السّلام مردم را موعظه و امر و نهى مىفرمود: هر كه دزدى كند دستش را ببرم و هر كه قذف كند بىگناهى را حدش زنم، و هر كه زنا كند اگر محصن است سنگسار كنم و غير محصن را تازيانه زنم. قارون برخاست گفت: اگر هم تو باشى؟ حضرت فرمود: اگر هم من باشم. قارون گفت: بنى اسرائيل گمان مىبرند كه تو با فلان زن فاحشه زنا نمودى. فرمود. معاذ اللّه او را حاضر كنيد. زن آمد، حضرت موسى
تفسير اثنا عشري ج10 208 [سوره العنكبوت(29): آيه 11] ..... ص : 208
وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا: و هر آينه البته البته مىداند خدا آنان را كه ايمان آوردهاند به دل، وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ: و هر آينه البته البته خدا مىداند منافقان را كه به زبان اظهار ايمان كنند لكن به قلب اصلا اعتقاد ندارند و ايشان را در دنيا متميز خواهد ساخت به ابتلاء و امتحان در بلا چه به محنت و بليت، جوهر مرد شناخته شود همچنانكه به آتش، عيار طلا معلوم گردد.
تفسير اثنا عشري ج10 403 [سوره الأحزاب(33): آيه 4] ..... ص : 402
1- تفسير برهان- از حضرت باقر عليه السّلام مروى است در اين آيه شريفه فرمود حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام: جمع نشود دوستى ما و دوستى دشمن ما در جوف انسانى، بدرستى كه خداوند قرار نداده براى شخص دو قلب، پس دوست دارد به يكى و دشمن دارد به ديگرى. و اما محب ما خالص گرداند دوستى را براى ما چنانچه خالص شود طلا به آتش كه كدورتى در آن نيست.
تفسير اثنا عشري ج10 498 [سوره الأحزاب(33): آيه 71] ..... ص : 497
مىگفت: يا مبتغى العلم! انّ هذا اللّسان مفتاح خير و مفتاح شرّ فاختم على لسانك كما تختم على ذهبك و ورقك: اى طلب كننده علم، بدرستى كه اين زبان كليد خير و كليد شر است، پس مهر كن زبان خود را چنانچه مهر كنى طلا و نقره خود را (كنايه از آنكه حفظ كن آن را)
تفسير اثنا عشري ج11 40 [سوره فاطر(35): آيه 35] ..... ص : 40
علامه مجلسى (رحمه اللّه) از حضرت باقر عليه السلام در ذيل حديثى روايت نموده: چون داخل شود مؤمن به منازل خود در بهشت، بر سر او تاج پادشاهى و كرامت بگذارند و بپوشانند بر او حلههاى طلا و نقره و در اكليل زير تاج ياقوت و مرواريد بافته باشند و بپوشانند او را هفتاد حله به رنگهاى گوناگون و نوعهاى مختلف بافته به طلا و نقره و مرواريد و ياقوت سرخ چنانكه حق تعالى فرموده «يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ» و پوشش آنها در بهشت حرير است، و چون مؤمن بر تخت خود بنشينند تخت او به حركت آيد از شادى، و چون قرار گيرد ولىّ خدا در بهشت، رخصت طلبد بر او ملكى كه موكل
تفسير اثنا عشري ج11 137 [سوره الصافات(37): آيه 93] ..... ص : 136
مگر بت بزرگ كه از طلا و ياقوت در چشمش نهاده بودند و تبر را بر دوش او نهاد.
تفسير اثنا عشري ج11 151 [سوره الصافات(37): آيه 125] ..... ص : 151
أَ تَدْعُونَ بَعْلًا: آيا مىخوانيد و مىپرستيد «بعل» را به خدائى. (بعل بتى بود از طلا و بيست گز قد او و چهار روى داشت مجوف و چهار صد خادم داشت، او را خدا و خدمه او را پيغمبران و چون اين بت در شهر «بك» بود از بلاد شام لذا آن را بعلبك نام شد). وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ: و وامىگذاريد پرستش نيكوترين آفرينندگان را. مراد از خالقين مصوران يا صانعانند، يعنى بت مصنوعه را پرستش كنيد و پرستش نيكوترين صانعان كه خداى يگانه بىهمتا است واگذاريد.
تفسير اثنا عشري ج11 233 [سوره الزمر(39): آيه 20] ..... ص : 232
لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ: لكن آنانكه بپرهيزند و بيانديشند پروردگار خود را از مخالفت و نافرمانى بوسيله قبولى ايمان و طاعت، لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها: براى ايشان است در بهشت غرفهها كه بنا كرده از بالاى آن، غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ: غرفههاى بلندتر بنا كرده و مستحكم گردانيده شده بدون قصور و كجى، تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: جارى است از زير آن غرفهها نهرها، وَعْدَ اللَّهِ: اين وعده خداى تعالى است به ايشان، لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ: خلاف نمىكند خدا وعده خود را، پس البته محقق الوقوع باشد و تخلف آن محال است. شيخ كلينى (رحمه اللّه) به سند معتبر روايت نموده كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سؤال نمود از تفسير (لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ) فرمود: يا على، خداوند اين غرفهها را بنا نمود براى دوستان خود از مرواريد و ياقوت و زبر جد، و سقفهاى آن از طلا منقش به نقره، هر غرفه هزار در، و هر درى را ملكى موكل است.
تفسير اثنا عشري ج11 351 [سوره فصلت(41): آيه 10] ..... ص : 351
وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ: و بيافريد خداى تعالى در زمين كوههاى بلند پايه را، مِنْ فَوْقِها: از بالاى زمين. و فايده فوقيت آنست كه منافع آن مفروض باشد براى اشخاص، و ظاهر شود براى نظار، و آنچه در آنست از وجوه استبصار و معرفت بندگان و علم به آثار و شواهد قدرت الهى به موادى كه نظام عالم منوط به آنست مانند طلا و نقره و مس و روى و آهن و سرب و جواهرات نفيسه مانند لعل و زبرجد و ياقوت، چقدر فوائد از آنها براى بشر حاصل گردد كه در شماره نيايد.
تفسير اثنا عشري ج11 470 [سوره الزخرف(43): آيه 35] ..... ص : 470
وَ زُخْرُفاً: و طلا ساختمى، يعنى اصل آن نقره سفيد و زخرفه آن از طلاى سرخ و خانههاى آنها مزين و منقش به زيب و زينت و انواع آرايش تا در آن تصرف و متمتع شدى نظر به عدم قابليت دنيا و زخارف آن و لذا فرمود: لو زنت الدّنيا عند اللّه جناح بعوضة ما سقى الكافر منها شربة ماء: اگر دنيا مقدار بال پشه قدر و قيمتى مىداشت هرگز يك شربت آب به كافر ندادى.
تفسير اثنا عشري ج11 471 تنبيه: ..... ص : 470
فرمود خداى عزّ و جلّ: اگر هر آينه نبود كه بيابد بنده مؤمن در نفس خود دغدغه، هر آينه دستمال بند سر كافر را از طلا قرار مىدادم «اشاره به منتهاى تجمل» 3- حق سبحانه و تعالى، متصدى امرى نمىشود كه موجب مفسده و مؤدى كفر گردد، پس به طريق اولى فاعل كفر و مريد آن نخواهد بود، زيرا قبيح، و صدور آن از ذات سبحانى محال است.
تفسير اثنا عشري ج11 483 [سوره الزخرف(43): آيه 52] ..... ص : 483
أَمْ أَنَا خَيْرٌ: چون ظاهر شد بر شما شوكت و عظمت من، پس نه چنان است كه موسى از من ارفع باشد بلكه من بهترم، مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ: از اين كس كه در ملك من او خوار و بىمقدار است، وَ لا يَكادُ يُبِينُ: و نزديك نيست كه روشن سازد سخن را، يعنى به جهت لكنت زبان سخن را بر وجهى نتواند ادا كند كه مفهوم گردد. مراد آنكه با اينكه موسى از عدد و مدد مفقود است و اسباب ملك و سياست از او مسلوب باشد، طاقت لسان و فصاحت بيان كه مستلزم كمال رجال است آن را نيز ندارد، پس چگونه او را رتبه آن باشد كه با من برابرى نمايد و دعوت نبوت كند. بعضى از مفسرين گفتهاند حق تعالى در زمانى كه حضرت موسى را نزد فرعون فرستاده عقده را از زبان او برداشته بود چنانكه سؤال «و احلل عقدة من لسانى» و جواب «قد اوتيت سؤلك يا موسى» مخبر است بر آن. قوم فرعون حضرت موسى عليه السلام را پيش از رسالت بر اين وجه ديده و دانسته بودند و از رفع آن اطلاع نداشتند و فرعون به جهت اهانت آن را ذكر نمود. و چون آن زمان رسم بود هر كه را پيشواى خود مىگردانيدند دستوانهاى طلا در دست و طوق طلا به گردن او قلاده مىساختند، فرعون پس از تحقير موسى عليه السلام به قوم گفت اگر به سياست و رياست از جانب خدا آمده،
تفسير اثنا عشري ج11 484 [سوره الزخرف(43): آيه 53] ..... ص : 483
فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ: پس چرا افكنده نشد بر او، أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ: دستوانها از طلا و نقره، يعنى چرا خدا او را دستوانهاى زرين نداد، أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ: يا چرا نيامدهاند با او ملائكه، مُقْتَرِنِينَ: در حالتى كه پيوستگان باشند با او براى اعانت او، چه هر پادشاهى به جهت فرستادن ايلچى به اطراف جمعى را نامزد خدمت خود مىكند تا معاون و مجرى حكم او باشند، پس چگونه خداى تعالى مرد فقير و بىيار و مددكار به رسالت فرستند.
تفسير اثنا عشري ج11 495 [سوره الزخرف(43): آيه 71] ..... ص : 495
يُطافُ عَلَيْهِمْ: گردانيده شود بر ايشان، بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ: به كاسههاى پهن از طلا كه براى انواع اطعمه مهيا باشد، وَ أَكْوابٍ: و تنگها كه براى اصناف اشربه آماده شده، وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ: و در بهشت است آنچه آرزو كند و ميل نمايد نفسهاى ايشان، وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ: و مستلذ شود چشمها به نظر كردن در آن، وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ: و شما در بهشت دائم و ثابت باشيد كه هرگز زوال و فنا نيابيد و نعم بىپايان از شما سلب نشود.
تفسير اثنا عشري ج12 29 [سوره الدخان(44): آيه 45] ..... ص : 29
كَالْمُهْلِ: مانند چيزى است كه گداخته شود در آتش مانند مس و طلا و نقره، يا روغن زيت، يَغْلِي فِي الْبُطُونِ: مىجوشد زقوم در شكم كفار.
تفسير اثنا عشري ج12 178 [سوره الحجرات(49): آيه 3] ..... ص : 177
إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ: بدرستى كه آنانكه فرو مىنشانند و نرم مىكنند، أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ: صداهاى خود را نزد رسول خدا كه حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله است به جهت مراعات ادب و توقير و تعظيم آن حضرت، أُولئِكَ الَّذِينَ: آن گروه متأدب آنانند كه، امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ: آزمايش فرموده است خدا قلبهاى آنها را، لِلتَّقْوى: براى پرهيزكارى مانند طلا كه به آتش، غشّ آن برود و خالص آن بماند.
تفسير اثنا عشري ج12 187 [سوره الحجرات(49): آيه 10] ..... ص : 186
3- كافى- از حضرت صادق عليه السّلام: قال لان اصلح بين اثنين احبّ الىّ من ان اتصدّق بدينار. فرمود: اگر هر آينه اصلاح نمايم بين دو نفر، دوستتر است نزد من از اينكه تصدق كنم به دينار طلا.
تفسير اثنا عشري ج12 426 [سوره الرحمن(55): آيه 46] ..... ص : 425
تنبيه: در اين دو بهشت اقوالى است: 1- يكى جنت جسمانى و ديگر جنت روحانى. 2- يكى جنت عدن و ديگر جنت نعيم. 3- يكى جنت از طلا و ديگر جنت از نقره. 4- يكى از ياقوت سرخ و ديگر از زبر جد سبز. 5- يكى براى اداى طاعت و ديگر براى ترك معصيت. 6- يكى از روى عدل و ديگر از روى فضل. 7- يكى براى مؤمن خائف و ديگر براى خدم و متعلقات او. 8-
تفسير اثنا عشري ج12 431 [سوره الرحمن(55): آيه 56] ..... ص : 430
در كتاب كافى- از حضرت باقر عليه السّلام در ذيل حديثى فرمايد: اطيب و الذّ همه نعمتها آنكه براى هر مؤمنى هفتاد حوراء و چهار زن از آدميين است كه ساعتى با حوراء خلوت نمايد و ساعتى با آن زنان و ساعتى بر سرير خود تكيه نمايد، ناگاه مشاهده كند كه نور او را فرا گرفته، به خدام خود گويد: اين چه نورى است كه درخشيده است شايد اين نور از لحظات نور پروردگار است كه لمعان نموده؟ خدام گويد: قدّوس قدّوس جلّ جلاله، نه از نور پروردگار است، بلكه اين نور حوراء از زنان تو كه هنوز داخل بر تو نشده و اكنون از خيمه خود بيرون آمده و مشرف بر تو شده. چون نظر نمود كه تو بر سرير خود تكيه كردهاى تبسم نموده از روى شوق و محبت به تو و اين نورى كه تو را فرا گرفت، از ضياء و روشنى دندانهاى او باشد كه بر تو تابيده، پس ولى خدا به خدام گويد اذن دهيد او را كه داخل شود بر من. به مجرّد اذن ولىّ خدا، مبادرت نمايند هزار خادم و هزار خادمه براى آنكه بشارت دهند به آن حورا كه ولىّ خدا اذن داده كه تو داخل شوى، پس آن حوراء داخل شود و حال آنكه پوشيده باشد هفتاد حله بافته شده از طلا و نقره مكلل به درّ و ياقوت و زبر جد به الوان مختلفه رنگ شده باشد از مشك و عنبر كه مىبيند مؤمن مغز ساق او را از وراء هفتاد حله ... تا آخر حديث كه فرمايد ولىّ خدا با آن حورا معانقه نمايد مدت طويلى كه هيچيك از ديگرى ملول نشوند.
تفسير اثنا عشري ج13 20 [سوره الحديد(57): آيه 10] ..... ص : 18
اما در انفاق، نزول آيه «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» در حق او. و نيز در خبر صحيح روزى اعرابى از او چيزى طلب نمود، به و كيل خود فرمود: عطا كن اعرابى را هزار و نفرمود از نقره يا طلا. و كيل پرسيد: كدام آن را؟ حضرت فرمود: «كلاهما عندى حجر»: هر دو نزد من سنگ است، آنچه اعرابى را نفع بخشد به او بده.
تفسير اثنا عشري ج13 225 [سوره التحريم(66): آيه 6] ..... ص : 225
نگاهداريد نفسهاى خود را به ترك معاصى و پيروى شهوات و صبر در فعل طاعات و عبادات، وَ أَهْلِيكُمْ: و نگاهداريد اهالى خود را از زنان و فرزندان و خادمان به تعليم واجبات و نصايح و تأديبات، ناراً وَقُودُهَا: از آتشى كه گيرانه و فروزنده آن، النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ: مردمان كفارند از جن و انس، و سنگ كبريت كه زياد كننده حرارت آتش است. نزد بعضى بتان سنگ كه كفار مىپرستيدند، يا گنجهاى طلا و نقره احبار و رهبانان، كه اصل آن سنگ است.
تفسير اثنا عشري ج13 414 [سوره الإنسان(76): آيه 9] ..... ص : 413
تتمه: در مجالس نقل نموده كه بعد از دعاى پيغمبر، جبرئيل نازل، و با او طبقى از طلا مرصّع بالدّر و ياقوت، مملو از ثريد و گوشت مجزّا شده، از استخوان بوى مشك و كافور از آن ساطع بود. پس نشستند اهل بيت، و تناول نمودند تا سير شدند و كم نيامد از آن يك لقمه. و حضرت حسين عليه السّلام بيرون آمد و با او گوشتى بود، يهوديه ندا كرد: يا اهل بيت الجوع، از كجاست اين قطعه، مرا اطعام فرما. حضرت دست دراز نمود كه او را بدهد. جبرئيل نازل، و از دست او گرفت و طبق را به آسمان برد. حضرت فرمود: اگر اراده نكرده بود حضرت حسين عليه السّلام اطعام جاريه را، هرآينه واگذاشته بود آن طبق در اهل بيت مىخوردند تا روز قيامت. قضيه اطعام اهل بيت، شب بيست و پنجم ذى حجه، و نزول سوره هل اتى روز بيست و پنجم نازل شد.
تفسير اثنا عشري ج13 416 [سوره الإنسان(76): آيه 13] ..... ص : 416
مُتَّكِئِينَ فِيها: در حالتى كه تكيه كنندگان باشند در بهشت، عَلَى الْأَرائِكِ: بر تختهاى آراسته به طلا و نقره و انواع جواهر و درّ و ياقوت، لا يَرَوْنَ فِيها: در حالتى كه نبينند در بهشت، شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً: آفتاب را، يعنى گرما را نيابند و نه سرما را. مراد آنكه هواى بهشت معتدل بود، زمستان و تابستان نباشد تا از گرما و سرما متأذى نشوند، چنانچه در حديث وارد است كه هواى بهشت معتدل باشد.
تفسير اثنا عشري ج14 36 [سوره النازعات(79): آيه 24] ..... ص : 36
فرعون كه چنين لافى مىزند، كار او به كجا رسد. بنا به قولى فرعون چون مشاهده اژدها كرد، پناه به قوم خود آورد. گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى فامنعونى من هذا الثعبان». جهّال قوم به جهت فرط جهالت تفكّر نكردند در اين كه شخصى كه از ضرر ثعبان خائف و بامثال خود استعانت جويد، چگونه در دعوى الوهيت صادق باشد. مروى است چون فرعون معجزات را ديد، ملزم شد و نخواست كه عجز او بر قوم ظاهر شود. حيلهبازى پيش گرفت، گفت: اگر به حسب فرض خداى ديگر باشد، چنانچه موسى گويد، من برتر از او خواهم بود. چه رسول او موسى است هميشه برهنه و گرسنه و كلاهى بر سر و چوبى در دست و نعلينى در پا و نه اسب دارد نه غلام و خدم، و رسولان من جامههاى زيبا و لباسهاى ديبا [پوشيدهاند] و به شوكتى تمام بر اسبها سوارند و مستغرق در طلا و نقره، صاحب خدم و حشم و مال و منال، از اين جا رتبه من و خداى موسى را معلوم كنيد و بدانيد من
تفسير اثنا عشري ج14 115 [سوره الانشقاق(84): آيه 5] ..... ص : 115
در خبر است از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه چون نشانههاى قيامت ظاهر شود، زمين آنچه در وى باشد، بيرون اندازد از پارههاى جگر خود، يعنى سنگهاى طلا و نقره. ظالم گويد: به جهت اين از من ظلم و قتل صادر شده، دزد گويد: به سبب اين دست مرا قطع كردند، پس همه فانى شديم و اينها را گذاشتيم.
تفسير اثنا عشري ج14 175 [سوره الغاشية(88): آيه 13] ..... ص : 175
فِيها سُرُرٌ: در آن بهشت تختهاى مرصع، مَرْفُوعَةٌ: رفيع القدر، يا بلند برداشته، تا مؤمن بالاى آن برآيد، تا جميع نعم دائمى كه حق تعالى به او كرامت فرموده باشد، به نظر او در آيد. و اين تختها اصل آن از طلا و مكلّل به زبرجد و
تفسير اثنا عشري ج14 192 [سوره الفجر(89): آيه 8] ..... ص : 191
از چه چيز ساخته شده؟ گفتند: يك خشت از طلا و يك خشت از نقره و سنگريزه آن مرواريد، [داراى] قصرها و اشجار و نهرهاى شير و عسل و آب جارى است. گفت: من قدرت آن دارم مثل آن بسازم، چرا از خدائى خود دست بردارم؟ سرپيچى نمود. پس عمّال خود را امر نمود مكانى خوش آب و هوا در نواحى شام يافتند يك فرسخ در يك فرسخ و صد امير را گفت هر يك هزار مرد حاضر ساختند. ملوك هند و روم و شهر ياران را امر نمود تا آنچه طلا و نقره و جواهرات داشتند، دادند طرح بنا ريختند. خشتى از طلا و خشتى از نقره به كار بردند. فرجهاى آن را جواهر نصب [كردند]. هر روز چهار هزار بار طلا و نقره و جواهر به كار [برد]. بوستانى بنا نمود با هزار قصر و ديوارها و سقفها به درّ و لعل و فيروزه و زبرجد مرصّع گشته، در جلو هر يك از غرفات درختان طلا و نقره برگهاى آن از زبرجد سبز و خوشههاى مرواريد آويخته. زمين آن مشك و عنبر و زعفران ريخته و پاى هر درخت طلا و نقره درخت ميوهاى كاشته براى تناول و تفرّج. بعد از سيصد سال يا پانصد سال تمام شد. آن را گلستان ارم نام كردند.
تفسير اثنا عشري ج14 193 [سوره الفجر(89): آيه 8] ..... ص : 191
در حوالى آن قصور بسيار و منارهاى عالى مقدار، و من به اميد آنكه كسى را ببينم و احوال شتر را پرسم، داخل شدم. درى عظيم ديدم. هر دو لنگهاش از طلا و مرصع به لؤلؤ و ياقوت سرخ و سفيد و اقسام جواهر. متحير و متعجب ماندم. چون كسى پيدا نشد دابّه خود را بستم و شمشير حمايل نموده به شهر آمدم از مشاهده حيرتم بيشتر شد. قصرها ديدم، ستونهاى آن زبرجد و ياقوت بناى آن خشتى از طلا و خشتى از نقره و فوق آن غرفهها، غرفههاى ديگر از طلا و نقره و ياقوت، به جاى سنگريزه مرواريد و بجاى خاك مشك و زعفران. خوف و ترس بر من زياد شد. درختان از طلا و نقره و برگها از زبرجد و شكوفهها از ياقوت لمعان. آن جواهرات به روشنى روز غالب شد. گفتم به حق خداى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه مثل آن در دنيا نيست. بعضى از جواهرات كه بزمين ريخته بود، برداشتم. پس به يمن بر گشتم و آنها را به مردمان نشان دادم. تعجب كردند اين خبر شهرت يافت. به معاويه رسيد كه آن وقت حاكم شام بود. مرا خواست. واقعه را گفتم. مرا نشاند، كعب الاحبار را طلبيد. گفت در دنيا چنين شهرى هست؟
تفسير اثنا عشري ج14 193 [سوره الفجر(89): آيه 8] ..... ص : 191
خاتمه: عقال شيبانى نقل نموده چون شدّاد و اتباعش هلاك شدند، او را پسرى بود بنام مرثد بن شداد. او را بر ممالك خليفه گردانيدند. پدر را برداشت به حضر موت آورد به صبر و كافور شست و در غارى به روى تختى از طلا خوابانيد و هفتاد حلّه به زر و سيم بر او پوشانيد و لوحى بزرگ بر بالين او نهاد و اين ابيات بر آن نوشت:
تفسير اثنا عشري ج14 282 [سوره العلق(96): آيه 8] ..... ص : 282
إِنَّ إِلى رَبِّكَ: به درستى كه به سوى پروردگار تو است الرُّجْعى: بازگشتن همه در آخرت پس طاغى شونده در عبادت را به جزا و سزاى خود رساند و هرگاه مآل كار چنين باشد، چگونه شخص به سبب مال طاغى شود و عبادت و اطاعت را فرو گذارد. نزد بعضى اين آيه و آنچه بعد از اين است، در شأن ابو جهل نازل شده. به حضرت گفت تو دعوى كنى هر كه مستغنى باشد، طاغى شود تو كوه مكه را طلا و نقره گردان، شايد ما بعضى آن را بگيريم و طاغى شويم و دست از دين خود برداريم و تابع تو شويم. جبرئيل نازل شد و گفت: اگر مىخواهى چنين كنيم، اما اگر بعد از آن ايمان نياورند، آنچه به اصحاب مائده به جا آورديم، با آنها خواهيم نمود. حضرت دست از دعا باز داشت.