تفسير خسروي ج1 115 تفسير معانى ..... ص : 113
71- موسى عليه السّلام گفت: خداوند مىفرمايد كه ماده گاو مطلوب بايد گاوى باشد كه براى شيار كردن زمين و آب كشيدن براى زراعت رام نباشد و از تمام اين كارها معاف و از تمام عيوب مبرّى و سالم باشد و رنگ پوست او قطعهاى با قطعه- ديگر مخالف نباشد. (بنى اسرائيل چون اين صفات بشنيدند) گفتند: اكنون گفتار حقّ را براى ما آوردى (دانستيم كه اين ماده گاو از آن كيست، و از آن فلان يتيم صغير است، و رفتند كه آنرا بخرند و قرار شد كه پوست آنرا تمام پر از طلا كرده بصاحب گاو بدهند، و نزد موسى عليه السّلام برگشته او را از قضيّه با خبر كردند، موسى عليه السّلام فرمود: چارهاى جز خريدن و كشتن آن نداريد آنها هم ناچار شده آنرا بهمين شرط خريدند) و آنرا سر بريدند و حال آنكه نزديك بود نكنند و منصرف شوند (يعنى بواسطه گرانى بهاى آن ذبح نكنند).
تفسير خسروي ج1 368 بيان 1 ..... ص : 368
- ربا مبادله جنس بجنس است (از طلا و نقره و گندم و جو و خرما و نمك و غيره) با شرط دريافت اضافه كه يك درهم يا يك من گندم وام بدهد بشرط آنكه دو درهم يا دو من گندم پس بستاند. اينكه خداوند بيع را حلال فرموده است براى آنستكه چه بسا در آينده قيمتش افزايش يابد و آنچه بابت قيمت اضافه ميشود در مقابل شىء است كه از آن در خوراك يا پوشاك و غيره منتفع ميشوند و حرمت ربا براى آنستكه معاوضهاى در آن نيست و زياده هم در مقابل چيزى نيست بلكه مدّت دين كه سر آمد و مديون دين خود را پرداخت اخذ زياده ظلم است و حلال دانستن آنهم كفر است و گناه.
تفسير خسروي ج1 374 بيان ..... ص : 374
- در تفسير الواضح گويد: «ربا» بر دو نوع است: يكى آنكه در پرداخت دين تأخير شود و بر دين افزوده شود چنانكه در جاهليت معمول بوده است كه چون مدت دين سر مىآمده است مديون دين خود را ادا ميكرده است يا پرداخت را بعقب مىانداخته و بر آن مىافزوده است. ديگر رباى فضل كه در موقع گرفتن وام با بدهكار شرط مىشده است كه مبلغى بدون عوض در موقع اداى دين بر آن بيفزايد، مثلا زيد از عمرو يكصد درهم قرض كند باين شرط كه در سر سال يكصد و بيست درهم پس بدهد و همين حكم است در انواع حبوبات و معامله جنس بجنس از گندم و جو و ذرت و برنج و نمك و غيره چنانكه أبى سعيد الخدرى از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده است «الذهب بالذهب و الفضة بالفضّة و البّر بالبرّ و الشعير بالشعير و التمر بالتمر و الملح بالملح مثلا بمثل يدا بيد فمن زاد و استزاد فقد أربى، الاخذ و المعطى فيه سواء» طلا بطلا و نقره بنقره و گندم بگندم و جو بجو و خرما بخرما و نمك بنمك مثل بمثل و دست بدست بايد وام داده و گرفته شود و هر كس بر آن بيفزايد يا بخواهد كه زياده كند ربا كرده است و دهنده ربا و گيرنده در آن مساوىاند.
تفسير خسروي ج1 375 بيان ..... ص : 374
خداوند پول طلا و نقره و يا آنچه قائم مقام آنها باشد مانند اوراق بانكى براى تقويم و ارزش جنس قرار داده است و آنها را براى سد كردن راه حاجت و نيازمندى مردم نيافريده است كه بسبب رباخوارى آنها در دستهاى جماعتى از مردم جمعآورى و حبس شود و زيان ملّت و جامعه فراهم آيد. و در همين حكم است انواع حبوبات كه اساس خوراكهاى مردم است و در بالا ذكر شده و معاملات بربا پيوند بين مردم را قطع مىكند و موجد كينه و حسد مىگردد و توليد بغض و دشمنى در نفوس خلق مىنمايد و خلايق مانند گرگهاى گرسنه هريك منتهز فرصت ميشوند كه بجان هم بيفتند و آنچه در دست ديگرى است بربايند و بلاشك اين عمل موجب هلاك امّت خواهد بود.
تفسير خسروي ج1 414 تفسير الفاظ - ..... ص : 413
«الشهوات» جمع شهوت. و آن خواهش نفس است براى جلب لذّت و دفع ألم «الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ» قناطير جمع قنطار است و آن بمعنى مال بسيار و دارائى زياد است. و قناطير مقنطره يعنى مال زيادى كه گرد آمده باشد يا چنانكه گفتهاند عبارت از يكصد هزار دينار يا پوست گاوى پر از طلا يا هفتاد هزار مثقال طلا است. و مقنطره از قنطار مشتق گشته و براى تأكيد چنين گفتهاند چنانكه گويند «الوف مؤلّفة» «بدر مبدّرة». «الذهب و الفضة» ذهب زر و فضّه سيم يا بعبارت ديگر طلا و نقره. و ذهب را ذهب گفتهاند چون يذهب و لا يبقى: ميرود و نمىماند، و فضّه گفتهاند لأنّها ينفضّ يعنى پراكنده ميشود و از دست ميرود. «الخيل» جمعى است كه مفرد ندارد يعنى ايلخى و مفرد آن فرس است يعنى اسب «المسوّمة» اى المعلمة يعنى نشانه دار. و آن از مادّه سومة است كه بمعنى نشانه است مانند رنگ و داغى كه به اسب ميزنند يا بمعنى چرا كننده باشد از سامت السآئمة اى رعت يعنى چرا كرد، «انعام» جمع نعم كه شتر و گاو و گوسفند باشد «الحرث» يعنى تخم افكندن در زمين و آباد و آماده كردن آن براى كشت و محروث را هم حرث گويند و در اينجا مقصود زرع و محصول و زمين زراعتى است «متاع» يعنى بهره و تمتّع «مآب» از مادّه: آب يئوب أوبا اى رجع، يعنى فرجام و برگشتگاه، حسن المآب يعنى عاقبت نيك و برگشتگاه نيكو).
تفسير خسروي ج1 415 بيان: ..... ص : 414
حبّ مال زياد نيز در انسان غريزهايست و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «لو كان لابن آدم واديان من ذهب لتمن ان يكون لهما ثالث و لا يملأ جوف ابن آدم الا التراب» اگر آدميزاد را دو وادى از طلا باشد آرزو مىكند كه سيمين آنرا هم دارا شود و درون آدميزاد را چيزى پر نمىكند مگر خاك). دارائى وقتى مذموم است كه صاحب آنرا بطغيان و سركشى و تكبر بكشاند و از دادن حقوق خدا و خلق مضايقه كند و از رعايت مستمندان بخل ورزد و چون حقوق واجبه خود را بدهد و قيام بواجبات دينى و ملّى خود كند دارائى بهترين وسيله اتّصال و تقرّب بخداوند متعال خواهد بود.
تفسير خسروي ج2 24 تفسير معانى ..... ص : 23
- 75: و پارهاى از مردمان أهل كتاب هستند كه اگر او را امين قرار دهى و مقدار زيادى طلا باو بامانت بسپارى بتو برمىگرداند و پارهاى ديگر از آنها كسانى ميباشند كه اگر او را امين بگيرى و يك دينار نزد او بگذارى بتو پس نخواهد داد مگر اينكه بر سر او بايستى و بعنف از او مطالبه كنى و امانت خود را بازستانى، اين خيانت در امانت براى اينستكه آنها گويند و اين عقيده دارند (كه توراة فقط آنها را بخيانت نكردن ببرادران اسرائيلى خود امر كرده است) و براى خيانت و ظلم و تعدى با اميّين يعنى غير أهل كتاب پرسش و عذاب و عقابى نيست (و اگر مال غير أهل كتاب را بخورند مؤاخذهاى از آنها نميشود) و آنان بر خدا دروغ مىبندند (و افتراء ميزنند زيرا حكم خدا چنين نيست و تمام شعوب و امم در نزد او متساوى و برابراند و مزيتى كسيرا در نزد خدا جز بتقوى نيست) و آنها ميدانند كه دروغ مىگويند و بخدا افتراء مىبندند (و اين تسويل شيطانى را زعماء و احبار آنها كه توراة را تحريف و تبديل كردهاند در دماغ آنها ايجاد كردهاند و در توراة أصلى منزل از جانب حق چنين امر و نهيى نيست).
تفسير خسروي ج2 170 تفسير الفاظ ..... ص : 170
تفسير خسروي ج2 170 تفسير الفاظ ..... ص : 170
-- «وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ» العضل تنگ گرفتن و منع از تزويج و أصل آن امتناع و اشكال است و الدّاء العضال يعنى بيمارى سخت كه قابل علاج نباشد «فاحشة» مصدر است مثل عافيه و عاقبه و بمعنى فعل شنيع و قبيح و كردار زشت است «عاشِرُوهُنَّ» مصدر آن معاشرت است از ماده عشرت يعنى با آنها معاشرت و مصاحبت كنيد «كَرِهْتُمُوهُنَّ» كره و كره بفتح كاف و ضمّ آن هر دو بمعنى بد آمدن و زشت داشتن است مثل ضعف و ضعف «بِالْمَعْرُوفِ» يعنى آنچه را شرع و عرف و طبع انكار نكند و بد نداند «زَوْجٍ» بمعنى زوجه يعنى زن ميباشد و بهر دو معنى استعمال ميگردد «قِنْطاراً» مأخوذ از قنطره يعنى مال بسيار و بقولى يك پوست گاو پر از طلا كه ديه آدمى باشد «بُهْتاناً» بهتان دروغى كه دروغ بسته را مبهوت ميكند بهته يبهته بهتا و بهتانا يعنى باو نسبت دروغ داد «أَفْضى» الافضآء إلى الشىء الوصول إليه بالملامسة و هو ما يكون بين الزوجين يعنى تا حد لمس بچيزى رسيدن «مِيثاقاً غَلِيظاً» پيمان محكم كه حقّ صحبت و ممازجت باشد.
تفسير خسروي ج2 269 بيان ..... ص : 268
ثانيا- راجع بديه واجبه و امور مربوطه بقتل عمد و خطا در كتب فقهاء أحكام كثيرهاى ذكر شده است و خلاصه آنچه مستفاد ميشود اگر عاقله قاتل از صاحبان شتر باشند ديه عبارت از يكصد شتر است بدون خلاف و اگر بنا شود طلا بدهد يكهزار دينار و اگر نقره بدهد ده هزار درهم است و ديه خطا بايد در ظرف سه سال تأديه گردد و هر چند ظاهر آيه نشان ميدهد كه ديه بر خود قاتل است ولى بنا باجماع و علم بسنّت رسول صلّى اللّه عليه و آله بايد ديه را عاقله قاتل بدهند و عاقله عبارت از برادران و برادر زادگان و عموها و پسر عموهاى پدر است و بقول شافعى موالى هم جزو عاقلهاند و و أبو حنيفه گويد پدر و پسر هم داخل عاقله هستند و ابن مسعود از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده است كه مرد بگناه پسرش و پسر بگناه پدرش مأخوذ نيست و امّا الزام ديه بر عاقله مبنى بر مؤاخذه برىء نسبت به سقيم يعنى بىتقصير نسبت بمقصر نيست زيرا ديه عقوبت محسوب نميشود بلكه حكمى شرعى و تابع مصلحت است و بنا بقولى بر سبيل معاونت و بمقتضاى مساوات ميباشد.
تفسير خسروي ج3 138 نزول: ..... ص : 138
قريش گفتند (يا محمّد صلّى اللّه عليه و آله) موسى و عيسى معجزاتى داشتهاند تو هم معجزهاى بنما تا تصديقت كنيم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود چه چيز مايليد كه بياورم گفتند: (كوه صفا را براى ما طلا ساز و بعض مردگان ما را زنده كن كه از آنها سؤال كنيم كه آيا تو بر حقّى يا بر باطل و ملائكه را هم بما نشان ده كه به اين مطلب گواهى دهند).
تفسير خسروي ج3 140 تفسير الفاظ - ..... ص : 139
«وَ حَشَرْنا»: و جمعنا يعنى گرد آورديم «قُبُلًا» جمع قبيل بمعنى كفيل يا جمع قبيل بمعنى قبيله و جماعات مانند رغيف و رغف و بقولى قبلا اى مواجهة و مقابلة يعنى رو برو و قبلا بكسر قاف هم قرائت شده است يعنى عيانا و مواجهة «شَياطِينَ» ابن عباس گفته است هر سركش متمرّدى از جنّ و انس را شيطان گويند «يُوحِي» ايحآء- اعلام باخفاء و با سرعت مانند ايماء و مراد در اينجا وسوسه شياطين انسى و جنّى است «زُخْرُفَ» بمعنى زينت است و طلا را هم زخرف نامند و زخرف الشىء زيّنه «غُرُوراً» مكر و فريب «فَذَرْهُمْ» اى فدعهم يعنى واگذار آنها را، از اين فعل جز مضارع و امر استعمال نميشود. «وَ لِتَصْغى» اى و لتميل- صغى اليه اى مال- صغى يصغى و صغا يصغو و يصغى صغاء و صغيا اى مال يعنى ميل كرد باو و أصغى إليه- اى- استمع يعنى گوش داد «وَ لِيَقْتَرِفُوا» اى و ليكتسبوا- اقترف المال اكتسبه- اقترف الذنب اجترحه يعنى مرتكب گناه شد.
تفسير خسروي ج3 322 تفسير الفاظ - ..... ص : 322
«حُلِيِّهِمْ» جمع حُلى آنچه براى حليه يعنى زيور آلات از طلا و نقره بكار رود «عجل» گوساله «خُوارٌ» صداى گاو خار يخور خوارا «سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ» از كنايات است يعنى بسختى پشيمان شدند.
تفسير خسروي ج3 464 بيان - ..... ص : 463
و نيز از او منقول است كه خداى تعالى در اين آيه دو وعده بمن داده است. يكى آنكه از آنچه از من فدا گرفتهاند بهتر بمن بدهد و داد زيرا از من بيست أوقيه طلا فديه گرفتند و حالا بيست غلام دارم كه هر يك براى من با بيست هزار دينار تجارت ميكنند و بمن سقايت زمزم را عطا كرد كه از همه أموال عرب نزد من عزيزتر است و اميدوارم وعده ديگر را هم كه مغفرت است وفا فرمايد.
تفسير خسروي ج4 96 تفسير معانى - ..... ص : 95
قسم بكسيكه جانم بدست اوست اگر بخواهم كوهها طلا و نقره شده با من حركت كنند حركت ميكنند) پس از آن باز بخدمت حضرت آمده عرض كرد: (قسم بكسيكه ترا بحق برانگيخته است اگر دعا كنى و مالى روزى من شود حقّ هر ذيحقّى را خواهم داد) حضرت دعا كرد و خداوند هم مستجاب فرمود و از طريق گوسفندى كه بدست آورد صاحب مال فراوان شد و مدينه براى او تنگ شد و از آنجا دورى گزيد و در اثر اين تموّل از جماعت و جمعه بتدريج باز ماند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مأمور جمعآورى صدقات را نزد او فرستاد و او بخل ورزيد و نداد و گفت زكاة برادر جزيه است رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دوبار فرمود (واى بر ثعلبه) و اين آيات نازل گشت و چون بثعلبه رسيد با صدقات بسوى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله برگشت و حضرت فرمود (خداوند مرا منع فرموده است از اينكه از تو بپذيرم) و تا روح مباركش برفيع أعلى ملحق گشت از او قبول نفرمود.
تفسير خسروي ج4 125 بيان - ..... ص : 125
ثانيا- ظاهر آيه و تفسير اكثر مفسّرين بر اين دلالت دارد كه أخذ صدقه اختصاص بتائبين فقط ندارد بلكه امر است به اين كه از تمام ثروتمندان و مالكين نصاب زكاة، بايد حقوق واجبه زكاة گرفته شود: (و آن از نقره چون به دويست درهم برسد و طلا چون به بيست مثقال برسد و شتر چون به پنج و گاو چون به سى و گوسفند چون بچهل و غلّات و ميوهها چون به پنج وسق (يعنى شصت صاع يا سيصد و بيست رطل حجازى) بالغ شوند.
تفسير خسروي ج4 231 توجيه: ..... ص : 231
ابن عباس (رض) در تفسير (فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ) گويد فرعون را زرهى از طلا بر بدن بود كه بآن شناخته ميشد و معناى آيه اين است كه:
تفسير خسروي ج4 265 بيان نزول ..... ص : 264
- از ابن عبّاس (رضى) مروى است كه رؤساى مكّه از قريش نزد رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله آمدند و عرض كردند يا محمّد صلّى اللّه عليه و آله اگر تو فرستاده خدا هستى كوههاى مكّه را براى ما طلا گردان يا فرشتگانى از آسمان بياور كه شهادت بنبوّت تو دهند و لذا اين آيه فَلَعَلَّكَ ... الخ نازل گرديد.
تفسير خسروي ج4 389 تفسير معانى: ..... ص : 386
39- اى دو رفيق زندان من آيا خدايان و پروردگاران پراكنده و متفرّقى كه (شما از طلا و نقره و چوب و سنگ و آهن: بزرگ و كوچك و وسط براى خود ساختهايد و سود و زيانى بر آنها مترتّب نيست براى پرستش) بهتر هستند يا خداى يكتاى با قدرت و غلبهاى كه قاهر و غالب بر همه موجودات است (و مقهور و مغلوب كسى نميشود و هر نفع و ضرر و خير و شرّى بسته باراده و قدرت و نيروى اوست).
تفسير خسروي ج5 27 تفسير الفاظ: ..... ص : 27
«أَوْدِيَةٌ» جمع وادى و آن موضعى است كه آب بسيارى در آن سيلان و جريان يابد و تشكيل رودى دهد و بخود آب جارى در آن هم وادى گويند «زَبَداً» زبد كفى است كه در موقع سيلابها بر روى آب پيدا ميشود و بآن غثاء و رغوه گويند «رابِياً» يعنى جوششكنان و زياد شونده- ربا يربو ربا- اى زاد و غلا «و ممّا توقدون عليه فى النّار زبد مثله» يعنى و از آنچه كه شما مانند طلا و آهن و جميع معادن بر آن در آتش مىافكنيد و ميسوزيد كفى هست مانند كف روى آب- «جُفاءً» آنچه را كه سيلاب رود مىافكند و ميرود و از گياهان خشگ و غيره بجا مىگذارد و چيزهائى مورد اعتناء نميباشند بآن مثل ميزنند و آنرا جفاء مىگويند «الْحُسْنى» مؤنث الأحسن يعنى المثوبة الحسنى كه ثواب نيكوتر باشد «الْمِهادُ» گاهواره جمع آن مهد و مهد و أمهده.
تفسير خسروي ج5 28 تفسير معانى: ..... ص : 27
17- خداى تعالى آبى از آسمان (يعنى بارانى از ابر) فرو فرستاد و نهرهائى از آن هر يك باندازه ظرفيت خود سيلان يافت و جارى گرديد (هر نهرى باندازه خويش از آن باران برداشت نهر كوچك بقدر كوچكى خود و نهر بزرگ بقدر بزرگى خود يا باندازهاى كه خداى تعالى مقرّر و مقدّر فرموده است تا محل انتفاع و سود خلق واقع شود) و پس از جريان سيل در نهرها آن آب كفى بر بالاى خود و بر روى آب با خود برداشت- و نيز از آنچه شما در آتش مىگدازيد و بر آن آتش مىافروزيد (و فلزات طلا و نقره و آهن و غيره را در آتش آب مىكنيد) مانند همان آب سيل كفى (از فضولات و چيزهاى زائد مخلوط با آنمعدن) بر روى آن فلز آب شده مشاهده مىكنيد و فلزّات آب شده را براى حلىّ و زينت (و براى نصب جواهر) بكار ميبريد يا براى متاع و انتفاع از ظروف و ادوات زندگى و جنگ و سكّه تهيه مىنمائيد (در موقع گداختن در بوته آن كف بر روى فلز آب شده مىايستد). خداى تعالى مثل حق و باطل را هم اينچنين ميزند كه امّا آن كف بهدر ميرود و پوچ و باطل ميشود (بطوريكه انتفاعى از آن حاصل نميگردد) و امّا آنچه بمردم سود ميدهد (يعنى اصل آب و خالص فلزّ) در روى زمين باقى مىماند (يعنى مثل مؤمن و اعتقاد او مانند مثل آن آب صافى است كه گياهان زمين از آن سودمند و زندگانى هر چيز بسته بآن است و مانند مثل طلا و نقره و ساير فلزّات خالص است كه محل انتفاع خلايق است و مثل كفر و كافر مانند آن كفى است كه بر روى آب سيل است بهدر ميرود و پوچ ميشود و مانند آن فضولات فلزات است كه كسى از آن بهرهمند نميشود و دور ريخته ميشود- اينست مثلهائى كه خدا (در امر دين مردم) ميزند.
تفسير خسروي ج5 308 نزول ..... ص : 307
حضرت فرمود براى اينها هم من مبعوث نشدهام- گفتند حال كه چنين نميكنى پس از پروردگارت بخواه كه فرشتهاى بفرستد و ترا تصديق كند و براى تو باغات و گنجها و كاخهائى از طلا فراهم سازد، فرمود براى اينهم من مبعوث نشدهام من آمدهام كه آنچه را براى آن خدا مرا مبعوث كرده است بشما برسانم اگر پذيرفتيد فبها و الّا او بين من و شما حكم خواهد كرد.
تفسير خسروي ج5 310 تفسير معانى: ..... ص : 309
93- يا خانهاى از طلا و نقش و نگار و مذهّبشده بر تو باشد- يا بآسمان بالا بروى و (اگر هم بالا رفتى) ما باور نميكنيم كه تو ارتقاء يافتهاى مگر اينكه براى هر يك از ما كتابى (از جانب خدا شاهد صحّت نبوّت خود) نازل كنى كه ما آنرا بخوانيم- بگو (يا محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) منزّه است پروردگار من (كه بدلخواه بندگان خود عملى كند يا صفت اجسام باو دهند و رو برو شدن با او و نزول يا آوردن او را جايز بشمارند مضافا به اين كه) آيا من جز بشرى هستم كه برسالت آمدهام (و اينها كه شما ميگوئيد در طاقت بشر نيست و من چگونه مقدورم باشد كه اينكارها بنفسه توانم كرد چنانكه پيمبران قبل از من هم نكردند و ظهور آيات و معجزات بر حسب مصلحت خداست نه باقتراح و مطالبه مردم).
تفسير خسروي ج5 373 توضيح: ..... ص : 373
أوّلا در موضوع گنج مزبور كه در زير ديوار چه بوده است مفسّرين را اقوالى است بعضى گفتهاند دفينهاى از زر و سيم بوده است و بعضى گفتند لوحى بوده كه بر آن مواعظى نوشته است و جمع بين أقوال حديثى است كه أبو الدرداء از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده و از ابن عباس و حسن نيز روايت گرديده است و از حضرت أبى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام نيز مروى است كه گنج مذكور لوحى بوده است از طلا و بر آن اين كلمات مرقوم و مكتوب بوده است:
تفسير خسروي ج6 72 تفسير معانى: ..... ص : 71
23- همانا كسانى را كه ايمان آوردند (بخدا و اقرار بوحدانيّت او نمودند) داخل در بهشتهائى ميكند كه از زير (درختان و قصور آنها) نهرهاى آب جارى است و در آن آرايش و زينت كرده ميشوند بدستبندهائى از طلا و مرواريد و لباس آنان در بهشت ديبا و پرنيان است (بجبران حريرى كه در دنيا براى لباس مرد حرام است).
تفسير خسروي ج6 315 تفسير معانى: ..... ص : 315
39- ديو سركش متمرّدى از جنّ (كه قبلا نسبت بسليمان متمرد بوده و بعد تسليم شده بود) بسليمان گفت من آن تخت را پيش از آنكه تو از جايت برخيزى (يعنى روز بنصف نرسيده باشد زيرا سليمان تا ظهر هر روز جلوس مينمود) براى تو ميآورم (يا آورنده آن هستم) و همانا من برآوردن آن در اين مدت نيرومند و توانا هستم و امين هم مىباشم (كه طلا و جواهر آن بىعيب به اين جا برسد).
تفسير خسروي ج7 397 تفسير معانى: ..... ص : 396
35- و يا (تمام آنها را از سقفها و نردبان و در خانهها و تختها همگى) از طلا مىنموديم.
تفسير خسروي ج7 406 تفسير معانى: ..... ص : 404
53- (و برسم زمان كه هر پيشوا و رئيسى بايد بازوبند طلا داشته باشد گفت) چرا خداوند بازوبند طلا و دستبند زرين باو نداده است يا چرا ملائكه را همراه او نفرستاده است (كه او را متابعت كنند و بر امرى كه مبعوث است او را معاونت نمايند و بصدق او شهادت دهند).
تفسير خسروي ج7 406 حديث: ..... ص : 406
از حضرت أمير مؤمنان عليه السّلام مروى است كه موسى عليه السّلام با هارون پيراهن پشمينهاى در تن و چوبى در دست نزد فرعون رفتند و باو گفتند اگر ايمان آوردى پادشاهى و اقتدار ترا دوام دهيم و تاج و تخت ترا هميشه حفظ كنيم فرعون باهل مصر گفت سخن اينها تعجبآور است اين دو با اين حقارت و نادارى براى من دوام عزّت و بقاء مملكت را شرط مىكنند چرا خودشان پشمينه پوشيده و بازوبند طلا ندارند و حال آنكه (أمير عليه السّلام فرمود) اگر خداوند اراده مىكرد بپيمبران خود گنجهاى طلا و معدنهاي جواهر و باغهاى دنيا را عطا كند و پرندهها و وحوش جهان را بدور آنها جمع فرمايد مىكرد ولى اگر چنين مىكرد امتحان مردم و ثواب اعمال آنها از ميان ميرفت پس بآنها قوّت عزم و با ضعف حال قناعت بخشود كه چشم و دلها را پر كنند ... الخ
تفسير خسروي ج7 433 تفسير معانى: ..... ص : 432
45- مانند فلزّ (مس و روى و طلا و نقره) گداختهاى در درون شكم (اهل آتش) مىجوشد.
تفسير خسروي ج8 82 بيان: ..... ص : 81
5- عكرمه گويد: طلا را چون داخل آتش افكنند گويند (فتن) اين جماعت را هم كه خدا فرمايد يفتنون يعنى آنها گداخته ميشوند بسوختن در آتش همچنانكه طلا براى غشّى كه در آن است در آتش سوخته و گداخته ميشود (از مجمع البيان).
تفسير خسروي ج8 210 بيان: ..... ص : 209
امام غزالى ره گويد: آيا گمان ميبرى كه ميزان توأم با كتاب (در آيه مباركه) ترازوى سنجش گندم و جو يا طلا و نقره است يا به وهم توقپان كشش (فلان و فلان) است چه گمان دورى و چه بهتان بزرگى از خدا بترس و در تأويل راه ستم مپيماى و يقين بدان كه اين ميزان ميزان معرفت خداست و ميزان شناسائى ملائكه و كتب و پيمبران خداست تا كيفيّت وزن با آن را از پيمبران بياموزند چنانكه از ملائكه آموختهاند و خدا معلّم اوّل و جبرائيل معلّم دوّم و رسول معلّم سوّم و خلق تماما از رسول مىآموزند و سواى آن راهى براى معرفت نيست (انتهى كلام غزالى).