تنظیم نحوه اداره شركتهای سهامی و روابط بین صاحبان سهام از طریق وضع قوانین و مقررات توسط دولتها، نظم یــــافتن بخشی از معاملات اوراق بهادار با ایجاد بورسهای اوراق بهادار از جمله عوامل دیگری بودند كه به تشكیل شركتهای سهامی و فزونی سرمایه گذارانی انجامید كه نه مستقیماً در اداره شركتها مشاركت داشتند و نه دارای چنین تمایلی بودند.
تداوم انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم، ایجاد كارخانه های بزرگ و اجرای طرحهای
عظیم صنعتی نیازمند سرمایه های كلان بود. تامین چنین سرمایه هایی از
امكانات مالی یك یا چند سرمایه گذار فراتر بود و از سوئی، یك یا چند
سرمایه دار نیز آمادگی پذیرفتن خطر تجاری چنین فعالیتهای بزرگی را
نداشتند. از این رو، شركتهایی شكل گرفت كه مسئولیت صاحبان سرمایه آنها
محدود به مبلغ سرمایه گذاریشان بود و در قالب چنین مشاركتهایی، سرمایه های
كوچك تجهیز و راه حل مناسبی برای تامین سرمایه های كلان و توزیع مخاطرات
تجاری فراهم آمد. سرمایه های چنین شركتهایی به سهام تقسیم و سهام آنها
قابل نقل و انتقال بود. رواج معاملات سهام باعث رونق بازار سرمایه و
مشاركت صاحبان سرمایه های كوچك در این بازار شد. تنظیم نحوه اداره شركتهای
سهامی و روابط بین صاحبان سهام از طریق وضع قوانین و مقررات توسط دولتها،
نظم یــــافتن بخشی از معاملات اوراق بهادار با ایجاد بورسهای اوراق
بهادار از جمله عوامل دیگری بودند كه به تشكیل شركتهای سهامی و فزونی
سرمایه گذارانی انجامید كه نه مستقیماً در اداره شركتها مشاركت داشتند و
نه دارای چنین تمایلی بودند.
شركت سهامی توسط هیئت مدیره ای اداره (می شد و) می شود كه معمولاً از
سهامداران بزرگ تشكیل شده و منتخب آنان هستند. ادامه فرآیند تحول در
مناسبات مالكیت و اداره سرمایه در كشورهای توسعه یافته صنعتی، به پیدایش
گروه تازه ای از مدیران كارآزموده و حرفه ای انجامید كه در عین اقتدار
كامل در اداره واحدهای اقتصادی، گاه در سرمایه آنها سهمی ناچیز داشتند و
اندیشه جدایی مالكیت از مدیریت را مصداق عملی بخشیدند.
میلیونها نفر كه پس اندازهای خود را از راه سرمایه گذاری در اوراق بهادار
شركتها به آنها سپرده اند. برای اطمینـــان از اینكه وجوه سرمایه گذاری
شده آنان به طور درست و موثر استفاده می شود ناگزیرند به صورتهای مالی
سالانه و میان دوره ای شركتها اتكا كنند. افرادی نیز پس اندازهای خود را
به بانكها و موسسات دیگر می سپارند كه آنها هم به نوبه خود این وجــــوه
را در سهام شركتها سرمایه گذاری می كنند. بنابراین، تقریباً هر فردی به
طور مستقیم یا غیرمستقیم منافعی در شركتها دارد و حفظ منابع عمومی مستلزم
گزارشهای قابل اتكا و به موقع از عملیات و سلامتی مالی شركتهای سهامی عام
است. موسسات سرمایه گذاری، بانكها و سرمایه گذاران برای اعطای اعتبار و
سرمایه گذاری در شركتها، ریسك های مختلفی را درنظر می گیرند كه یكی از
آنها ریسك بازار یا ریسك تجاری است. در كشورهای توسعه یافته، باتوجه به
ریسكی كه برای واحد تجاری درنظر گرفته می شود نرخ بهره اعتبارات مشخص
گردیده و باتوجه به ریسك شركت وثیقه مناسب اخذ می گردد. همچنین سرمایه
گذاران به سمت شركتهایی تمایل دارند كه ریسك كمتری داشته و متناسب با آن
بازده مناسبی نیز داشته باشند. از آنجایی كه ریسك بازار یك شركت با
نوسانات بازده سهام آن اندازه گیری شده و قیمت سهام نیز به نحوی با سود هر
سهم(EARNING PER SHARE = EPS) شركت در ارتباط است لذا شركتها تمایل دارند
با كاهش نوسانات در سود هر سهم باعث كاهش در نوسانات بازده گردیده و
درنهایت تصور سرمایه گذاران و اعتباردهندگان را از ریسك شركت تحت تاثیر
قرار دهند. لذا اقدام به هموارسازی سود می كنند تا از این طریق باعث ایجاد
جریان ثابت رشد سود گزارش شده گردند.
● دستكاری حسابها
دستكــــاری حسابها با این هدف انجام می شود كه تصور بازار از ریسك شركت
را تحت تاثیر قرار دهد. براین اساس، ~~~«استولوی» و «برتون» مدلی را بسط
دادند كه ریسك را به دو بخش تقسیم كرد و نمودهای مربوط به آنها را در
صورتهای مالی مشخص كردند. اولین بخش ریسك با پراكندگی بازده مرتبط است و
با سود هر سهم اندازه گیری می شود. دومین بخش متناظر با ساختار مالی شركت
است و با نسبت بدهی به دارایی سنجیده می شود. در چارچوبی كه آنان ارائه
داده اند فعالیتهای دستكاری حسابها را در ارتباط با این دو جنبه از ریسك
طبقه بندی می كند. كوپلند (COPLAND) دستكاری حسابها را به عنوان توانایی
افزایش یا كاهش اختیاری سود خالص تعریف كرده است. درعین حال، یادآور می
شود كه دستكاری حسابها معانی متعددی دارد و همــه آنهایی كه حسابها را
دستكاری می كنند از یك الگوی رفتاری تبعیت نمی كنند.
چارچوبی كه توسط «استولوی» و «برتون» ارائه شده برمبنای این اصل اساسی
استوار است كه ارائه اطلاعات مالی كمك می كنند كه مخارج پروژه های تامین
مالی شركت كاهش یابد. این كاهش بستگی به ریسكی دارد كه سرمایـــــه گذاران
نسبت به شركت درنظر می گیرند. ریسك با بتا(BETA) اندازه گیـری می شود كه
بستگی به تغییرات درآمد دارد. علاوه بر این ریسك ساختاری با تعادل بین
بدهی و دارائی اندازه گیری می شود. در نتیجه، اهداف دستكاری حسابها تغییر
این دو معیار ریسك است، تغییرات سود هر سهم و نسبت بدهی به دارایی.
● هموارسازی سود
هموارسازی سود، فرآیند دستكاری زمان شناسایی درآمدها یا درآمد گزارش شده
است تا جریان سود گزارش شده، تغییر كمی داشته باشد، مادامی كه درآمد گزارش
شده را در بلندمدت افزایش ندهد . (FEDENBERG TIROLE, ۱۹۹۵) هموارسازی سود
یك هدف روشن دارد و آن ایجاد جریان رشد ثابت در سود است. وجود این نوع
دستكاری نیازمند آن است كه شركت سود زیادی داشته باشد تا بتواند ذخایر
لازم را برای منظم كردن جریانها در هنگام نیاز تامین كند. به طور كلی هدف
آن، كاهش تغییرات سود است. محققان هموارسازی سود از این باور تبعیت می
كنند كه اعضای بازار با جریان ثابت سود گمراه مـــــی شوند. این باور
براساس مشاهدات علی و روش تخمین ریسك است. تغییرات سود معیاری برای ریسك
است. بنابراین، اگر برای كل سود، ما تغییرات را كاهش دهیم ما تصور بازار
را از ریسك تغییر خواهیم داد.
این فرضیه كه ممكن است شركتها به طور تعمدی سود را هموار سازند برای اولین
بار توسط «هپ ورث» بیان شد و توسط «گردون» با مجموعه ای از فرضیات توسعه
داده شد:
فرضیه ۱: ضابطه ای كه مدیران شركت از میان اصول حسابداری تعدادی را انتخاب می كنند ماكزیمم كردن مطلوبیت یا آسایش خودشان است.
فرضیه ۲: مطلوبیت مدیران با: ۱ - امنیت شغلی ۲ - نرخ رشد سودشان و ۳ - نرخ رشد اندازه شركت افزایش می یابد.
فرضیه ۳ - به دست آوردن اهداف مدیریت كه در فرضیه ۲ بیان شد بستگی به رضایت سهامداران از عملكرد شركت دارد.
فرضیه ۴: سهامداران با افزایش نرخ رشد سود (یا متوسط نرخ بازدهی دارایی) و
ثبات در سود راضی می شوند این مسئله برای مدیران ضروریست تا بتوانند با
آسایش خیال به دنبال اهداف خود باشند.
بنابراین این نظریه مطرح شد كه فرض كنیم چهارفرضیه فوق مورد قبول واقع
شوند یا صحیح باشند. مدیران باتوجه به محدودیتهایی كه بر قدرتشان وجود
دارد سعی می كنند كه: ۱ - سود گزارش شده را هموار سازند و ۲ - نرخ رشد سود
را هموار كنند.
برای هموارسازی سود&، انگیزه های متعددی برشمرده شده است كه می توان
به تاثیر بر قیمت و ریسك سهام دستكاری پاداش جبران خدمات مدیران رهایی از
محدودیتهای قراردادهای بدهی و... اشاره كرد. باید یادآور شد كه انگیزه
برای هموارسازی سود محدود به مدیران سطح بالا نمی شود. مدیران پایین دست
نیز سعی بر هموارسازی دارند تا از دیدگاه مدیران رده بالا عملكرد خوبی
نشان داده باشند. آنها سعی می كنند به بودجه تعیین شده دسترسی پیدا كنند و
همچنین در سطح مناسب كارآیی فعالیت كنند.
● انواع هموارسازی سود
انواع هموارسازی سود در شكل شماره دو ارائه گردیده است.«آناند موهان جول»
و «آنجان وی. تاكور» می گویند كه هموارسازی واقعی همراه با تصمیماتی است
كه بر توزیع وجوه نقد شركت تاثیر می گذارند و باعث از بین رفتن ارزش شركت
می شوند. تغییر در زمان سرمایه گذاری وقتی سود به طور مصنوعی هموار شده
جریانات نقدی را تحت تاثیر قرار نمی دهد. این نوع هموارسازی بااستفاده از
انعطاف پذیری گزارشگری به دست می آید كه توسط، (GENERAL ACCEPTED
ACCOUNTING PRINCIPLE) GAAP فراهم شده است.
«داس چر» و «مالكوم» (DASCHER MALCOM, ۱۹۷۰) وجه تمایز بین هموارسازی
واقعی و مصنوعی را بدین صورت بیان كردند: <چنانچه یك معامله واقعی بدون
درنظر گرفتن تاثیر آن بر هموارسازی سود انجام شود، در آن صورت هموارسازی
واقعی بوده است درحالی كه هموارسازی سود به فرایند حسابداری اطلاق می شود
كه باعث انتقال هزینه و/ یا درآمد از یك دوره به دوره دیگر می گردد...
هموارسازی مصنوعی هنگامی حاصل می شود كه مدیران قدرت تصمیم گیری دارند
مثلاً پروژه تحقیقاتی سرمایه ای شود یا عمر مفید والگوی تخصیص آن طی عمر
مفید تعیین كنند.
محققان متعددی سعی بر تفكیك اثرات سه نوع هموارسازی از یكدیگر داشتند اما
نتیجه تحقیقات آنان نشان می دهد كه تفكیك اثرات سه نوع هموارسازی از
یكدیگر امكان پذیر نیست و فرایند هموارسازی سود ناشی از اثرات هر سه نوع
هموارسازی است. آنچه در مطالعات انجام شده بیشتر موردتوجه قرار گرفته،
هموارسازی مصنوعی بوده است و شاخصهای ارائه شده برای تعیین هموارسازی نیز
بر این نوع هموارسازی تمركز دارند.
مدل «روزن بوم»، «ون در گوت» و «مرتنز»: هموارسازی سود یك استراتژی
بلندمدت است كه مدیران شركتها برای كاستن از نوسانات سود گزارش شده اتخاذ
می كنند. برای هموارسازی سود باید ابزارهای متعددی را به خدمت گرفت. به
همین خاطر توانایی مدیریت برای هموارسازی سود را می توان با ابزارهایی كه
برای هموارسازی سود به كار گـــــــرفته اندازه گیری كرد. شاخصی كه «روزن
بوم»، «ون در گوت» و «مرتنز» برای اندازه گیری ضریب هموارسازی سود به كار
گرفته اند به صورت زیر تعریف می شود:
به طوری كه: DCFiتغییرات در وجوه نقد عملیاتی شركت I و DOIiتغییرات در سود عملیاتی شركتi است.
روش شناسی فوق تغییرات وجوه نقد عملیاتی را با سود عملیاتی مقایسه می كند.
یادآوری می شود كه وجوه نقد ناشی از عملیات كمتر موضوع دستكاری حسابداری
است تا سود عملیاتی. مدیریت با انتخاب آزادانه اصولی از GAAP، وجوه نقد
ناشی از عملیات را به سختی می تواند تحت تاثیر این انتخابها قـــرار دهد.
<«میلك>>» و «جیاكومینو» (MIELKE GIACOMINO ۱۹۹۳) می گویند كه:
محاسبه و استفاده از وجوه نقد ناشی از عملیات، تحریفها را حذف می كند.
باتوجه به اینكه شركتها از روشهای مختلف استهلاك استفاده كرده و عمر مفید
متفاوتی برای دارائیها قائل می شوند وجوه نقد ناشی از عملیات، این نقایص
مقایسه سود شركتها را حذف می كند. راپاپورت (RAPPAPORT) نیز با نظر آنان
موافق بوده و عقیده دارد كه روشهای حسابداری، وجوه نقد ناشی از عملیات را
تحت تاثیر قرار نمی دهد.
هموارسازی واقعی بر جریان وجوه نقد تاثیرگذار است اما هموارسازی مصنوعی
تاثیری بر جریان وجوه نقد ندارد (هورویتز، ۱۹۷۷). جریانات نقدی از تخصیص
آزادانه مبرا هستند در حالی كه این خاصیت حسابداری تعهدی است.
● بازده تعدیل شده براساس ریسك
عوامل مختلفی بر بازده و ریسك یك سهام تاثیر می گذارند. ویلیام اف.شارپ
براساس تحقیقات قبلی اش با هاری ماركویتز عوامل تاثیرگذار بر بازده و ریسك
یك سهم را به دو دسته تقسیم كرد: آنهایی كه بستگی به شركت دارند (ریسك
غیرسیستماتیك) و آنهایی كه با بازار در ارتباط هستند (ریسك سیستماتیك).
بازده یك سهام را می توان به صورت زیر نوشت:
Rit = aI +b iRMt = et
به طوری كه:
Rit= بازده دارایی i در دوره t
s RMt= بازده همه سهامهای بازده برای دوره t
et= اشتباه تصادفی در فرایند برای دوره t.
این مدل به نام مدل بازار شناخته شده است. مهمترین فرض مدل بازار این است
كه تغییرات در یك سهام منفرد ناشی از عواملی است كه بر كل بازار تاثیر می
گذارد. وقتی بدره سهام تشكیل می شود. ریسك غیرسیستماتیك حـــــذف شده و
ریسك سیستماتیك باقی می ماند.
طبق تعریف، بازده تعدیل شده براساس ریسك عبارت است از تفاوت بین بازده
واقعی یك دارایی و بازدهی ناشی از نوسانات بازار آن دارایی (ضریب بتا). از
این رو تئوریسن های بازار، نوسانات بازار را با ریسك برابر می دانند.
بازده تعدیل شده براساس ریسك را ضریب آلفا نیز می نامند. نام آلفا از حرف
a در معادله خطی y=a+bx گرفته شده است.
غالباً معیار عملكرد تعدیل شده براساس ریسك برای مقایسه سرمایه گذاریهای
مختلف مورداستفاده قرار می گیرد. معیاری كه درحال حاضر در موسسات مشاوره
سرمایه گذاری مانند مورنینگ استار (MORNING STAR) یا میكروپال (MICROPAL)
به كار گرفته می شود. این معیار معمولاً بازده میانگین را برای سطح ریسك
آن سرمایه گذاری تعدیل می كند.● بازده غیرنرمال
برای آنكه بازده غیرنرمال را در بلندمدت اندازه گیری كنیم گام اول این است
كه بازده نرمال را تعریف كنیم. در مدل های هنجاری قیمت گذاری دارائیها
شواهد كمی برای نحوه تعریف بازده نرمال بلندمدت دارند. آزمونهای بازده
غیرنرمال بلندمدت براساس دو رویكرد طبقه بندی می شوند: رویكرد سری های
زمانی؛
● رویكرد عرضی.
«كتاری» و «وارنر» (KOTHARI WARNER, ۱۹۹۶) مدل بازار، CAPM و مدل سه عامله
فاما - فرنچ را به عنـــوان مدل های سری های زمانی طبقه بندی كردند. هنگام
كاربرد این مدل ها یك خاصیت مشترك وجود دارد:
پارامترهای آنها باید در دوره ای غیر از دوره نمونــه برآورد شود. فرض
اصلی این مــــدل ها این است كه این پارامترها تغییر نمی كنند. هنگامی كه
محققان بازده غیرنرمال را برای دوره ای بیش از پنج سال مورد بررسی قرار می
دهند این پیش فـرض مخدوش مــــی گردد.
تعداد زیادی از محققان از یك بدره مبنا یا بدره مشابه برای محاسبه بازده
مورد انتظار استفاده می كنند. این رویكرد را رویكرد عرضی می نامند. برتری
این رویكرد این است كه نیازی به اطلاعات تاریخی برای تخمین پارامترها
ندارد. پیش فرض اصلی این رویكرد عبارت است از اینكه بدره مشابه در همه
خواص با بدره ما یكسان است.
رویكرد استفاده شده در این پژوهش از فرآیندی تبعیت می كند كه توسط فاما
(۱۹۹۸)، لیون، باربر و تسای(TSAI) ت(۱۹۹۹)، میتشل و استانفورد
(MITCHELSTANFORD, ۲۰۰۰) و بوئم و سورسكو (BOEHME & SORESCU, ۲۰۰۲ )
پیشنهاد شده است. برای هر ماه، بازده غیرنرمال هر سهم با كسركردن بازده
مورد انتظار از بازده واقعی به دست می آید. میانگین بازده غیرنرمال همه
سهامهای آن بدره در آن ماه، بازده غیرنرمال آن ماه بدره را تشكیل مــــی
دهد. این بدره هرماه مورد بازبینی قرار می گیرد و همان مراحل برای محاسبه
بازده غیرنرمال بدره تكرار می گردد.
برای هرماه، بازده غیرنرمال هر سهم (ARi,t)در بدره به صورت زیر محاسبه می گردد:
ARi,t= Ri,t - E(Ri,t)
به نحوی كه:
Ri,t= بازده واقعی شركتi در ماهt
E(Ri,t)= بازده مورد انتظار آن شركت.
بازده غیرنرمال برای بدره برای آن ماه به صورت زیر محاسبه می گردد:
ARp,t = Sxi,tARi,t
▪روش تحقیق: روش مورد استفاده دراین تحقیق، آزمونهای رگرسیون وT-Student
با رویكرد طرح تحقیقی پس رویدادی (استفاده از اطلاعات گذشته) است.
▪جامعه آماری و نمونه: جامعه آماری این تحقیق كلیه شركتهای پذیرفته شده در
بورس اوراق بهادار تهران هستند كه تا پایان سال ۱۳۷۶ در بورس پذیرفته شده
اند. نمونه آماری مشتمل بر ۴۴ شركت از صنایع مختلف است. البته باتوجه به
وضعیت خاص شركتهای سرمایه گذاری، این شركتها از نمونه آماری حذف گردیده
اند.
▪محدوده زمانی تحقیق: محدوده زمانی این یك دوره زمانی پنج ساله از سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۰ است.
▪تعریف فرضیات آماری: فرضیه اهم این تحقیق بدین صورت تعریف شده است كه:
فرضیه اول: بین هموارسازی سود و بازده تعدیل شده براساس ریسك رابطه معنی
داری وجود دارد. در راستای آزمون فرضیه فوق هدف دیگر این تحقیق، شناسایی
وضعیت میانگین بازده غیرنرمال است. این هدف در قالب فرضیه زیر تبیین
گردیده است:
▪فرضیه دوم: میانگین بازده غیرنرمال در شركتهایی كه هموارسازی سود انجام
داده اند از میانگین بازده غیرنرمال شركتهایی كه سود هموار نشده دارند
كمتر است.
باتوجه به مطالب فوق فرضیاتHO وH۱ متناظر با فرضیه نخست به شرح ذیل بیان می گردد:
▪H۰: بین هموارسازی سود و بازده تعدیل شده براساس ریسك در شركتهای پذیرفته
شده در بورس اوراق بهادار تهران رابطه معنی داری وجود ندارد.
▪H۱: بین هموارسازی سود و بازده تعدیل شده براساس ریسك در شركتهای
پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران رابطه معنی داری وجود دارد.
همچنین از آنجایی كه فرضیه دوم به بررسی میانگین های دو جامعه از متغیرهای
مختلف می پردازد، لذا فرضیاتHO وH۱ مربوط به فرضیه دوم به شرح ذیل است:
▪HO : میانگین بازده غیرنرمال شركتهایی كه هموارسازی سود انجام داده اند
بیشتر یا مساوی میانگین بازده غیرنرمال شركتهایی است كه هموارسازی سود
انجام نداده اند.
▪H۱ : میانگین بازده غیرنرمال شركتهایی كه هموارسازی سود انجام داده اند
كمتر است از میانگین بازده غیرنرمال شركتهایی است كه هموارسازی سود انجام
نداده اند.
● نتیجه گیری
نتایج حاصل از آزمون رابطه بین هموارسازی سود و بازده تعدیل شده براساس
ریسك نشان داد كه بین هموارسازی سود و بازده تعدیل شده براساس ریسك رابطه
معنـــی داری وجود دارد. برای اطمینان بیشتر بین هموارسازی سود و میانگین
بازده شركتها رگرسیون انجام شد، نتایج حاصل از این آزمون نیز نشان داد كه
بین هموارسازی سود و بازده رابطه ای معنی دار و مثبت وجود دارد. تایید
فرضیه نخست بدین معنی است كه هرچه شركتی بیشتر سود خود را هموار كند بازده
تعدیل شده براساس ریسك آن نیز بالاتر است و بین هموارسازی سود و بازده
تعدیل شده براساس ریسك رابطه خطی مثبتی وجود دارد. نتایج حاصل از آزمون
فرضیه دوم نیز موید نتایج فرضیه اول بوده و نشان می دهد كه شركتهایی كه
هموارسازی سود انجام می دهند به طور میانگین بازده غیرنرمال بیشتری دارند.
همانگونه كه قبلاً نیز بیان شده، بازده غیرنرمال، بازده مازاد بر بازده
مورد انتظار است. لــــذا می توان نتیجه گیری كرد كه بازده واقعی شركتهایی
كه هموارسازی سود انجام می دهند از بازده مورد انتظار آنها بالاتر است.
چنانچه عوامل ایجاد كننده بازده را به دو قسمت سود نقدی سهام و تغییرات
قیمت تقسیم كنیم نتیجه حاصل از آزمون فرضیه دوم نشان می دهد كه بازده ناشی
از تغییرات قیمت شركتهایی كه هموارسازی سود انجام می دهند بیشتر از
شركتهایی است كه هموارسازی سود انجام نمی دهند. این مهم می تواند ناشی از
بالاتر بودن عرضه و تقاضا برای سهام این شركتهاست كه باعث افزایش قیمت
آنها مــــی گردد. به عبارت دیگر شركتهایی كه هموارسازی سود انجام می دهند
توانسته اند توجه سرمایه گذاران را به خود معطوف سازند. زیرا بازده واقعی
آنها بیشتر است از آنچه سرمایه گذار انتظار دارد و علاوه بر حداقل بازده
بدون ریسك (نرخ بهره اوراق مشاركت) و صرف ریسك، بازده بدون ریسك مازادی را
عاید سرمایه گذاران می كند.
نتایج تحقیقات «گری مین» و حمید پورجلالی با طرح فرضیه هایی نظریه گری در
ایران (بعد از انقلاب اسلامی) نشان داد كه ارزشهای حسابداری ایران بعد از
انقلاب اسلامی به سمت كنترل قانونی، یكنواختی، محافظه كاری و پنهان كاری
متمایل شده اند. دو عامل اول باعث كاهش انعطاف پذیری در گزارشگری مالی می
گردد اما محافظه كاری و پنهان كاری عواملی هستند كه منطبق با هموارسازی
سود هستند. باتوجه به اینكه بازده غیرنرمال شركتهایی كه هموارسازی سود
انجام داده اند بیشتر است، لذا می توان نتیجه گیری كرد كه عوامل محافظه
كاری و پنهان كاری باعث ایجاد آن شده اند.