در مهندسی و علوم طبیعی اصطلاح جالب و مهمی هست به اسم شهود تخمینی که اشاره می کند به این که یک فرد حرفه ای در این حوزه ها باید حس ملموس از بزرگی و ابعاد واقعی اعداد و ارقام داشته باشد.
در مهندسی و علوم طبیعی اصطلاح جالب و مهمی هست به اسم شهود تخمینی که
اشاره می کند به این که یک فرد حرفه ای در این حوزه ها باید حس ملموس از
بزرگی و ابعاد واقعی اعداد و ارقام داشته باشد. به طور مثال وقتی مهندسی
در طراحی و محاسبات خود به این نتیجه می رسد که نیروی لازم برای جابه جایی
یک بار ۱۰۰ اسب بخار است همزمان باید این تصور را داشته باشد که یک موتور
۱۰۰ اسب بخاری در واقعیت یعنی چه؟ به عبارت دیگر باید فوراً بزرگی موتور و
مصرف سوخت و حجم باری که می تواند جابه جا کند و غیره در ذهنش نقش ببندد.
چنین شهودی کمک می کند که وقتی جواب یک مسئله در عالم نظر به دست می آید
با حس واقعی ارزیابی شده و در صورت اشتباه فاحش در محاسبات خطاهای آن
آشکار شود. مفهومی کاملاً مشابه این موضوع در اقتصاد هم صادق است.
یک
نمونه خیلی جالب فقدان شهود اقتصادی در ایران که این روزها به طرز گسترده
ای نقل می شود داستان شیرین سرمایه گذاری ۲۰۰ میلیارد دلاری ایرانی ها در
دبی است که نه تنها نقل زبان مردم عادی و فضاهای ژورنالیستی شده است بلکه
مسئولان مملکتی هم در صحبت های مختلف به آن استناد می کنند. نکته جالب
اینجا است که در برخی موارد ماجرا داغ تر شده و گفته می شود ۲۰۰ میلیارد
دلار فقط در بخش مسکن یا در بورس دبی سرمایه گذاری شده است. با رجوع به
همان مفهوم شهود اقتصادی می توان نشان داد که این ادعا تا چه اندازه از
واقعیت های اقتصادی دو کشور دور است.
در ابتدای بحث باید این موضوع را روشن کنیم که برای سرمایه گذاری در یک
کشور خارجی نیاز به انتقال ارز خارجی هست. یعنی اگر این بحث درست باشد
معنی اش این خواهد بود که ایرانیان دویست میلیارد دلار ثروت را در قالب
دلار یا سایر ارز های معتبر خارجی (و نه ریال) از کشور خارج کرده و به دبی
منتقل کرد ه اند.
همین موضوع سرنخ مهمی خواهد بود تا با بررسی ظرفیت های
ارزی و نیز کل ظرفیت اقتصادی دو کشور قابل تحقق بودن این رقم را بررسی
کنیم. ضمناً جالب خواهد بود که ابتدا نگاهی به ظرفیت های ارزی کشور داشته
باشیم. تخمین ظرفیت ارزی کشور کار پیچیده ای نیست چرا که بخش عمده آن از
محل درآمد های نفتی تامین می شود. آمارها می گوید که از برخی مقاطع بسیار
کوتاه که بگذریم کل صادرات نفت ایران در سال های بعد از انقلاب چیزی بین ۲
تا ۵/۲ میلیون بشکه در روز و قیمت هر بشکه نفت هم بین ۱۵ تا ۴۰ دلار در
سال های قبل در نوسان بوده است. محاسبات دقیق رقم متوسط ۲۶ دلار قیمت فروش
برای هر بشکه را نشان می دهد که ضمناً باید هزینه تولید را هم از آن کسر
نمود. با این حساب خالص درآمد ارزی حاصل از فروش نفت سالیانه تقریباً
معادل ۲۰ میلیارد دلار خواهد بود.
به این رقم می توان حدود ۵ میلیارد دلار
متوسط صادرات رسمی و غیر رسمی محصولات غیر نفتی را هم اضافه کرد تا به
متوسط درآمد ارزی معادل ۲۵ میلیارد دلار در سال برسیم. با این رقم درآمد
متوسط سالیانه و حتی با وارد کردن درآمد های اضافی در برخی سال ها و نیز
سرمایه خارجی جذب شده و خالص وام های دریافت شده می توان گفت که سقف کل
ورود ارز به کشور از پیروزی انقلاب تاکنون حداکثر چیزی بین ۷۰۰ تا ۸۰۰
میلیارد دلار بوده است.
۱- به این نکته دقت کنید که بخش اعظم درآمد ارزی کشور در سال های گذشته
توسط دولت برای خرید بنزین، گندم، تجهیزات نظامی و نیازهای دوره جنگ،
اعزام بیماران به خارج از کشور، واردات دارو و تجهیزات پزشکی، مواد واسطه
ای، تجهیزات صنعتی و غیره هزینه شده است و بخش باقی مانده هم که در اختیار
بخش خصوصی بوده است باید برای واردات انواع کالاهای مصرفی و سرمایه ای صرف
می شده است. حال واقعاً تعجب آور است که از این مبلغ درآمد ارزی محدود
باید چه میزان آن به دست بخش خصوصی می رسیده است که دویست میلیارد فقط در
دبی سرمایه گذاری شود.
در واقع با تخمین ساده ای می توان گفت که کل ارزی
که در تمام این مدت در دست بخش خصوصی ایران بوده است چیزی نزدیک به دویست
میلیارد دلار بوده است. ضمناً به این نکته هم دقت کنید که سرمایه گذاری در
دبی بحثی است که در سال های اخیر مطرح شده و فی المثل در دوره جنگ اصلاً
عملی نبوده است. در نتیجه می توان گفت که کل ارز در اختیار بخش خصوصی در
مدت مطرح شدن دبی به عنوان یک گزینه سرمایه گذاری چیزی بین۱۰۰ تا ۱۵۰
میلیارد دلار بوده که باید صرف موارد متعددی مثل خرید مواد اولیه کارخانه
های بخش خصوصی، واردات پوشاک، مواد غذایی، لوازم الکترونیکی، خودرو و
تجهیزات صنعتی و نیز سفر و اقامت در کشورهای خارجی و بسیاری فعالیت های
دیگر می شده است که سرمایه گذاری در دبی فقط یک بخش از آن است. آیا واقعاً
این حجم از دلار در کشور ما وجود داشته است که ۲۰۰ میلیارد دلار آن توسط
بخش خصوصی به دبی منتقل شود؟ ماجرا شبیه این است که بگوییم خانواده ای که
حداکثر یک میلیون تومان درآمد دارد فقط ۲ میلیون تومان برای خرید یک قلم
کالا خرج کرده باشد.
۲- گزارش رسمی سازمان ملل با عنوان «چشم انداز سرمایه در جهان» اشاره می
کند که کل کشور امارات متحده عربی (و نه فقط دبی) در سال ۲۰۰۴ که یکی از
موفق ترین سال ها بوده است حدود ۵ میلیارد دلار سرمایه خارجی جذب نموده
است. اگر فرض کنیم که تمام سرمایه خارجی امارات به دبی منتقل می شود و کل
این سرمایه را ایرانیان تامین کنند
- یعنی از سرمایه گذاری های بزرگ شرکت های غربی و شرقی در آنجا صرف نظر
کنیم- و اگر فرض کنیم که دبی در تمام سال ها توانسته همین مبلغ ۵ میلیارد
دلار سرمایه خارجی را جذب نماید- که البته این فرض بسیار خوشبینانه ای است
چون در سال های قبل رقم بسیار کم تر از این بوده است- آن گاه چهل سال طول
می کشد تا چنین سرمایه خارجی در این کشور جذب شود. دقت کنید که کل دوره
مطرح شدن دبی به عنوان یک گزینه سرمایه گذاری کم تر از ده سال است.
۳- کل تولید ناخالص ملی امارات متحده عربی (شامل بخش های مختلف از جمله
نفت) تقریباً ۵۰ میلیارد دلار در سال است. ۲۰۰ میلیارد دلار یعنی ۴ برابر
کل تولید ناخالص ملی دبی و شارجه و بقیه امیر نشین ها. گزارش ها بیان می
کند که کشورهای موفق سالیانه سرمایه خارجی بین ۲ تا ۱۰ درصد تولید ناخالص
ملی خود را جذب می کنند. این یعنی به طور متوسط ۲۰سال طول می کشد تا حجم
سرمایه خارجی در این کشورها به اندازه تولید ناخالص ملی یک سال برسد. باید
به مسئولان دبی تبریک گفت که فقط از یک کشور یعنی ایران توانسته اند حداقل
۵۰۰ درصد سرمایه خارجی جذب کنند.
۴- متوسط تولید ناخالص ملی ایران در چند سال گذشته بین ۱۰۰ تا ۱۴۰ میلیارد
دلار بوده است. اگر نرخ پس انداز را خیلی خوشبینانه بیست درصد فرض کنیم کل
منابع مازاد در ایران برای سرمایه گذاری حدود ۳۰ میلیارد دلار است که باید
صرف انواع مصارف سرمایه ای شود. فکر می کنید چند سال طول می کشد که
اقتصادی که کل منابع سرمایه ای اش در بخش دولتی و خصوصی در سال ۳۰ میلیارد
دلار است فقط در یک کشور همسایه ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری کند؟
۵- ممکن است استدلال شود که بخشی از این سرمایه گذاری توسط ایرانیان مقیم
خارج از کشور صورت گرفته است. در این صورت مستقل از اندازه سرمایه گذاری
کل این بحث بی مورد است؛ چرا این که این سرمایه از جایی خارج از کشور به
جای دیگری منتقل شده است و اصولاً ربطی به کشور ما ندارد که بخواهیم در
تحلیل ها به آن استناد کنیم. در ضمن حتی با این فرض هم این عدد بسیار بعید
است.
کل ثروت ایرانیان مقیم آمریکای شمالی حدود ۵۰۰ میلیارد دلار و کل
ثروت ایرانیان خارج از کشور حدود ۸۰۰ میلیارد دلار برآورد شده است که با
توجه به اندازه جمعیت ایرانی ساکن خارج و موقعیت های شغلی آنها رقم معقولی
به نظر می رسد. فقط یک لحظه به این موضوع فکر کنید که چطور می شود که کل
سرمایه جمعیت نزدیک به یک میلیونی ایرانیان موفق ساکن آمریکا که اقتصادی
۱۰ هزار میلیارد دلاری دارد و طی نزدیک به ۴۰ سال شکل گرفته است نزدیک به
۵۰۰ میلیارد دلار باشد و آن گاه دبی که کل تولید ناخالص داخلی اش معادل ۵۰
میلیارد دلار یعنی کم تر از نیم درصد اقتصاد آمریکا است قادر باشد ۲۰۰
میلیارد دلار سرمایه ایرانیان را جذب کرده باشد. ضمناً رقم سرمایه
ایرانیان در کشور ثروتمندی مثل آلمان که تولید ناخالص داخلی اش حداقل ۴۰
تا ۵۰ برابر دبی است فقط ۴۰ میلیون یورو برآورد شده است. به قول معروف به
نظر می رسد که دوستانی که بحث شیرین ۲۰۰ میلیارد دلار را باب کرده اند هیچ
تصوری از ۲۰۰ میلیارد یا از مفهوم دلار ندارند. تخمین های واقع بینانه تر
کل سرمایه ایرانیان در دبی را بین ۵ تا ۱۲ میلیارد دلار برآورد می کند.
این ارقام به اندازه اقتصاد ایران و دبی می خورد هر چند که اشکالش این است
که به درد تبلیغات روزنامه ای نمی خورد.
۱۸ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۵۵:۵۵ قبل از ظهر