در علم اقتصاد تعداد محدودی از نظریات وجود دارند که اهمیت بسیار زیادی دارند. مباحثی به نام های «اصول اقتصادها» یا «ده اندیشه بزرگ» یا «ده عامل مهم اقتصادی» در اکثر کتاب های مقدماتی اقتصادی وجود دارند.
در علم اقتصاد تعداد محدودی از نظریات وجود دارند که اهمیت بسیار زیادی دارند. مباحثی به نام های «اصول اقتصادها» یا «ده اندیشه بزرگ» یا «ده عامل مهم اقتصادی» در اکثر کتاب های مقدماتی اقتصادی وجود دارند. در اینجا من نسخه خود را بر اساس فصل ۱ کتاب «روش اقتصادی فکر کردن» ارائه می کنم.
۱) انسان ها عمل می کنند.
انسان ها برای خود هدف انتخاب می کنند و برای رسیدن به این اهداف یک مسیر انتخاب می کنند. برای مثال، یکی از اهداف شما برخورداری از تحصیلات مناسب عالیه است. گرفتن نمره ۱۰۰ در درس اقتصاد یکی از راه هایی است که برای رسیدن به این هدف در نظر گرفته اید. این امر همچنین شامل بسیاری از مسیرها و هدف های فرعی هم می شود. فرض کنید که یکی از اهداف شما گرفتن نمره ۱۰۰ در درس اقتصاد است. خواندن کتاب، انجام دادن تکالیف، حضور در کلاس، ملاقات با استاد و ملاقات با همکاران استاد همه راه های فرعی برای رسیدن به هدف هستند.
۲) هر کاری یک هزینه ای دارد.
وقتی شما کاری را انجام می دهید، فرصت انجام کارهای دیگر را از دست می دهید. به طور مثال، شما در حال حاضر دامنه وسیعی از انتخاب ها را پیش روی خود دارید. شما می توانید بخورید، بخوابید، کار کنید یا حتی با دوست خود صحبت کنید، اما شما به جای همه اینها خواندن این مطلب را انتخاب کرده اید. بهترین انتخاب بعدی شما در واقع هزینه ای می شود که برای خواندن این مطلب متحمل می شوید. اگر شما می خواهید در یک کلاس که هفته ای پنج ساعت است شرکت کنید و بهترین انتخاب بعدی شما این است که کار کنید و ساعتی ۸ دلار به دست آورید، آنگاه هزینه شرکت در کلاس مذکور، از دست دادن درآمد ۴۰ دلاری است (به طور خلاصه می توان گفت شرکت در کلاس برای شما ۴۰ دلار هزینه دارد). باید شنیده باشید که «هیچ چیز مجانی نمی شود»، در واقع حتی کالای مجانی هم واقعا مجانی نیستند. اگر شما نیم ساعت در یک صف برای پیتزای رایگان بایستید و از طرف دیگر امکان انجام کار با درآمد هر ساعت ۸ دلار را داشته باشید، آنگاه هزینه آن پیتزا برای شما از دست دادن آن ۴ دلار است.
۳) انسان ها به مشوق ها پاسخ می دهند.
مشوق ها در انسان ها انگیزه ایجاد می کنند. اگر هزینه کاری با بیشتر انجام دادن آن نزولی شود، انسان ها، برای کاهش هزینه، آن کار را بیشتر انجام می دهند و اگر هزینه صعودی باشد آن کار را کمتر انجام می دهند (قانون تقاضا). به طور مشابه انسان ها کاری را که پاداش بیشتری داشته باشد بیشتر از کاری که پاداش کمتر دارد، انجام می دهند (قانون عرضه). منظور از هزینه تعداد دلارهایی است که برای به دست آوردن چیزی باید پرداخت (برای مثال دو دلار برای یک فنجان قهوه). قیمت های بازار بر اساس تبادلات خریداران و فروشندگان به دست می آید.
۴) انسان ها بر اساس مقادیر نهایی تصمیم می گیرند.
انسان ها بده بستان می کنند. تحلیل های اقتصای سود محور است، به این معنی که هنگامی که انسان ها می خواهند تصمیم بگیرند، هزینه و منفعت کمی بیشتر و کمی کمتر از هر چیزی را حساب می کنند. شما معمولا یک تصمیم مطلق در مورد خوب یا بد بودن چیزی نمی گیرید. شما معمولا به این نتیجه نخواهید رسید که اقتصاد خواندن همیشه خوب است (وگرنه ۲۴ ساعت در روز مشغول خواندن اقتصاد بودید) یا همیشه بد است (وگر نه هرگز اقتصاد نمی خواندید). برای مثال شما هزینه اندکی بیشتر فیزیک خواندن را با منفعت اندکی بیشتر اقتصاد خواندن مقایسه می کنید. اصولا انسان ها کاری را انجام می دهند که فایده نهایی اش بیشتر از هزینه نهایی اش باشد؛ بنابراین از انجام کارهایی که هزینه نهایی شان بیشتر از فایده نهایی شان باشد، پرهیز می کنند. تصمیمی که در نهایت اتخاذ می کنید به اهداف و ارزش های شما بستگی دارد. علم اقتصاد نمی تواند به شما بگوید که یک دقیقه بعدی، یک ساعت بعدی یا یک روز آینده را به خواندن اقتصاد، خواندن فیزیک، به روز کردن فیس بوک خود یا خوابیدن بپردازید. آنچه که اقتصاد انجام می دهد این است که برای شما روشن می سازد که شما دارید یک بده بستان انجام می دهید.
۵) مبادله به نفع انسان ها است.
مبادله نوعی همکاری داوطلبانه است و باعث رفاه بیشتر ما می شود. این امر از دو طریق انجام می شود. راه اول اینکه ما می دانیم انسان ها کاری را انجام می دهند که انتظار منفعت یا بهتر شدن اوضاع را از آن کار داشته باشند. اگر شما ۱۰۰ دلار بابت بلیت کنسرت بپردازید، ما به این نتیجه می رسیم که شما منفعت حاصل از شرکت در کنسرت را به منفعت هر کار دیگری که می توانستید با آن ۱۰۰ دلار انجام دهید، ترجیح می دهید. منظور ما این نیست که انسان ها در این انتخاب ها مرتکب اشتباه نمی شوند، برای مثال، بارها اتفاق افتاده است که یک فیلم نامناسب خریده ایم یا اینکه غذای بدمزه ای را در رستوران سفارش داده باشیم، بلکه منظور ما این است که به طور کلی معامله منجر به بهتر شدن اوضاع می شود. راه دوم اینکه معامله با افزایش بهره وری منجر به بهتر شدن اوضاع می شود. طبق قانون مزیت نسبی، هنگامی که انسان ها متخصص می شوند و معامله می کنند، می توانند از ورودی یکسان خروجی بیشتری بگیرند یا اینکه می توانند همان خروجی قبل را با ورودی کمتر حصول کنند. در هر حالت انسان ها برای رسیدن به هدف منبع بیشتری در دست خواهند داشت. این امر بازتابی از تفکرات آدام اسمیت است که می گوید انسان ها زمانی برای رسیدن به هدفتان به شما کمک می کنند که شما به آنها برای رسیدن به هدفشان کمک کنید.
۶) انسان ها عاقلانه تصمیم می گیرند.
این اصل بحث برانگیز تر از آن چیزی است که به نظر می رسد. وقتی می گوییم انسان ها عاقلانه تصمیم می گیرند، منظور ما این است که آنها تمایل دارند کاری را انجام دهند که برایشان سود خالص به همراه می آورد. این امر به آن معنی نیست که همیشه تصمیم درست می گیرند یا اینکه اطلاعات کاملی در مورد مساله دارند یا اینکه هرگز اشتباه نمی کنند. بلکه به این معنی است که آنها اهدافی دارند و تلاش می کنند تا راهی را برای رسیدن به آن هدف انتخاب کنند که به نظرشان بهترین راه است؛ بنابراین به مشوق ها پاسخ می دهند و از اشتباهات درس می گیرند.
۷) استفاده از بازارها پر هزینه است، اما استفاده از دولت ممکن است پرهزینه تر باشد.
هزینه های معامله شامل هزینه ارزیابی ارزش کالا و خدمات و همچنین هزینه مربوط به عقد قرار داد است. از آنجایی که مبادله هزینه بر است، احتمالا موقعیت هایی پیش خواهد آمد که انسان ها در آن موقعیت به رغم وجود منفعت، از انجام آن مبادله خودداری کنند. اصولا دولت ها این توانایی را دارند که این کاستی های بازار را برطرف کنند. با اینکه کسانی هم که برای دولت کار می کنند از مشوق ها استقبال می کنند، اما سیاست های دولتی مثل کنترل قیمت، مالیات و سوبسید از انجام مبادله توسط انسان ها جلوگیری می کند.
۸) سودآوری به بنگاه ها این پیغام را می رساند که دارند به دیگران کمک می کنند و ضرردهی این پیغام را می رساند که دارند منابع را هدر می دهند.
در شرایطی که حقوق اموال شخصی محفوظ است، سود و ضرر مکانیزم بازخورد خوبی برای بازار می شوند. شما می توانید با تامین کالا و خدمات مورد نیاز مردم با قیمت مطلوب آنها سود به دست آورید. اگر شما کالا و خدماتی را که مردم نمی خواهند در قیمتی نامطلوب ارائه دهید، ضرر می کنید. دست نامرئی بازار بنگاه هایی را که منجر به بد شدن وضع مردم می شود از گردونه بازار خارج می کند. به عبارتی این دست نامرئی به بنگاه های ناموفق گوشزد می کند که منابعی که آنها دارند تلف می کنند می تواند در بنگاه دیگری به نحو بهتری مصرف شود. منابع خود به خود از بنگاه های ضررده به بنگاه های سوآور سرازیر می شوند.
۹) ما نباید عواقب بلندمدت و غیرعمدی سیاست ها و عملکردها را نادیده بگیریم.
تحلیل اقتصادی مناسب شامل فرآیند پرسیدن «و بعدش چه می شود؟» در مورد هر سیاست و عملکرد است. در این کتاب که در مورد علم اقتصاد صحبت می کند، توماس سوول این فرآیند را که به دنبال تاثیر سیاست ها و عملکردها است بررسی می کند که این موارد چگونه بر هر یک از اقشار جامعه اثر می گذارد، «فکر کردن در مورد گذشته: مرحله یک» می نامد و هنری هازلیت در فصل اول کتاب علم اقتصاد کلاسیک آن را «هنر اقتصاد» می نامد. روش اقتصادی فکر کردن، علم اقتصاد را به عنوان «یک نظریه در مورد انتخاب کردن و عواقب غیر عمدی آن» تعریف می کند و اصولا از تحلیل های اقتصادی از جمله مجزا کردن و پیگردی عواقب غیر عمدی سیاست ها و عملکردها، چه خوب چه بد، بهره می برد.
آرت کاردن
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: میزس
۲۳ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۵:۴۲:۱۵ قبل از ظهر