«آزاد بودن به این معنا نیست که مجاز به انجام هرکاری هستیم.» این جمله را همگی تا به حال بارها شنیده ایم و هر دفعه واکنش من به آن این بوده که: «اوه واقعا؟!»
«آزاد بودن به این معنا نیست که مجاز به انجام هرکاری هستیم.» این جمله را همگی تا به حال بارها شنیده ایم و هر دفعه واکنش من به آن این بوده که: «اوه واقعا؟!»
آن طور که من می دانم آزادی درست به این معناست که ما مجاز باشیم هرکاری می خواهیم بکنیم. آزادی؛ یعنی جواز انجام هر کاری را که مغزتان به شما می گوید و معقول به نظر می رسد، داشته باشید. البته همچنین آزادی به این معنا هم هست که فکر نکردن را انتخاب کنید یا رفتارهای خودآزاد و خودتخریب گرانه از خودتان نشان بدهید.
همچنین درست است که آزادی به شما اجازه نمی دهد کارهایی بکنید که آزادی دیگران را خدشه دار می سازد. نمی توانید برعلیه دیگری از خشونت استفاده کنید (منظور خشونت تدافعی نیست)، نمی توانید دارایی هایش را بدزدید یا بدون اجازه اش به آنها دست درازی کنید. اینها هیچ کدام به این معنی نیست که آزادی محدودیت دارد؛ بلکه تنها به این معنا است که داشتن درک درست از آزادی مستلزم آن است که به آزادی برابر دیگران نیز احترام بگذاریم. اگر من حق آزادی شما را بگیرم، آن وقت دیگر هیچ جا آزادی ای باقی نمی ماند. اگر شما هم حق آزاد بودن مرا نقض کنید، به همین ترتیب آزادی همگان به خطر می افتد. تنها راه وجود یک جامعه آزاد همین است که همه اعضایش به یک اندازه و تحت حاکمیت قانون آزاد باشند.
اینکه می گویند میان آزادی و مجاز بودن تفاوت هست همیشه عذر و بهانه ای است برای آنکه یک جور محدودیت را توجیه کنند، آزادی افراد را سلب کنند. می گویند «فروش دارو بدون نسخه هیچ گاه نباید آزاد باشد، فکر کنید که اگر یک خلبان از اینها استفاده کند چه حوادثی ممکن است به بار بیاید.» در نظر بگیرید که در همین آمریکا فروش بسیاری از داروها آزاد است و به ندرت پیش می آید که بگویند خلبانی به این خاطر هواپیمایش را به کوه کوبید. دلیلش آن است که چیزی به نام مسوولیت پذیری عقلانی در افراد وجود دارد و به علاوه ایرلاین ها هم دوست ندارند که مشتریانشان را به کشتن بدهند. کافی است گزارش شود که یک هواپیما به خاطر هوشیار نبودن خلبانش سقوط کرده است و آن گاه باید دیگر با آن شرکت ایرلاین خداحافظی کرد.
برخی ها هم می گویند سختگیری ها برای کمک به معتادان خوب است. جنگ با مواد مخدر هم به اندازه جنگ با فقر شکست خورده بوده است؛ همچنان که هر جنگی علیه اراده فردی محکوم به شکست است. وقتی نزدیکان و بستگان یک نفر نمی توانند جلوی رفتارهای خودتخریبگرش را بگیرند، چطور امکان دارد که دولت بتواند؟
برخی از این توجیه ها استفاده می کنند تا حقوق و مالکیت افراد را خدشه دار کنند. کسانی هم می خواهند از همین دلایل استفاده کنند تا جلوی فست فود ها و غذاهای پرچرب یا مضر برای سلامتی را بگیرند. کسانی که از دود سیگار خوششان نمی آید (که باید اعتراف کرد اکثریت هستند) از همین توجیه استفاده می کنند تا سیگار کشیدن را در همه جا غیرقانونی کنند؛ حال چه خود مالک موافق باشد یا خیر.
درسی که باید بگیریم این است که: هر وقت شنیدید که کسی بین آزادی و مجاز بودن تمایزی قایل می شود، بدانید که می خواهد بخشی از آزادی افراد را قربانی کند. اگر کمی بیشتر دقیق شوید خیلی زود معلوم می شود که دنبال محدود کردن کدام آزادی هستند.
انسان ها برای فکر کردن نیاز به آزادی دارند. انسان با فشار اسلحه یا زور و تخریب سیاستمداران وادار به فکر کردن نمی شود. انسان موجودی عقلایی است، موجودی که اگر خودآگاهی اش به خطر بیفتد و آزادی استدلال کردن از او گرفته شود، نه می تواند تولید کند و نه حتی برای بلندمدت قادر به بقا است. در جامعه ای که آزادی را محدود می کند عقل و منطق به زیرزمین می رود. در جامعه که به آزادی و حقوق افراد ارج می گذارد، عقل و منطق بهترین بازدهی را دارد زیرا کسانی که بیشترین تمایل را به فکر کردن دارند، آزاد هستند که از تفکراتشان سود ببرند. یک مثال: آمریکا به ویژه در سال های ابتدایی پیدایش اش، از آزادی تقریبا نامحدود برخوردار بود و ببینید که چه دستاوردهایی به همراه آورد. هیچ جامعه دیگری در تاریخ بشر به این اندازه به چیزی که آندرو برنشتین «عصر نوآوری» نامیده بود، نزدیک نشده است. دلیل این امر برتری ملی نیست. آمریکا به هر حال کشور مهاجران است. بحث تنوع و گوناگونی نیز نیست. تنوع به خودی خود ارزش نیست. آنچه دستاورد به همراه می آورد عقل، استعداد و پایمردی و خلاقیت است. این کیفیات برای هر کس که ازشان استفاده کند به یک اندازه دستاورد به همراه خواهند آورد.
بعضی از انسان ها آزادی شان را به هدر می دهند. مواد مخدر مصرف می کنند یا اینکه زندگی هایشان را با تنبلی و بی هدفی از میان می برند. این اتفاقات در هر جامعه ای، چه آزاد و چه غیر آزاد می افتد. حل کردن این مساله ربطی به دولت ندارد. رشته هایی مثل روان شناسی و پزشکی باید به چنین افرادی رسیدگی کنند و در نهایت نیز مسوولیت اصلی بر عهده خود اشخاص است. یک چیز روشن است: در جامعه ای که آزاد نباشد عقل و استدلال به نهانخانه می رود و باهوش ترین ها و بااستعدادترین ها نمی توانند از مهارت های خود منتفع شوند. در یک جامعه آزاد آنان حداقل راحت تر زندگی می کنند. آزادی و عقلانیت سطح زندگی همگان را ارتقا می دهد: چه کسانی که خود تولیدکننده هستند و چه کسانی که منفعل هستند و تنها از مزایای غیرمستقیم کار سایرین برخوردار می شوند. همه باید مدافع و هواخواه آزادی و مجوز استفاده از آن باشند.
مایکل هرد
مترجم: مانی گلستانی
روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )
۲۳ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۵:۲:۵۵ قبل از ظهر