براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر «هر كس حق بهره مندی از سطح زندگی مناسب برای خود و خانواده اش را داراست و از جمله اقلام این زندگی مناسب، دسترسی به غذا، پوشاك، مسكن، مراقبت های بهداشتی و خدمات اجتماعی ضروری هستند.» اما برای اغلب مردم جهان این حقوق هر روز دست نیافتنی تر می شوند. به عنوان مثال حق غذا خوردن را در نظر بگیرید. غذا یك عرضه كوتاه مدت نیست. تولید غذا در جهان هیچ گاه به اندازه امروز نبوده است.
براساس گزارش توسعه منابع انسانی سازمان ملل در سال ۱۹۹۷ این تولید به
اندازه كافی هست كه هر ساكن كره زمین روزانه ۲۷۰۰ كالری مصرف كند. اما
تولید به تنهایی كافی نیست. مردمی كه به غذا نیاز دارند باید بتوانند آن
را خریداری كنند و مشكل دقیقاً از همین جا آغاز می شود. براساس همین گزارش
سالیانه ۳۰ میلیون نفر از مردم جهان فقط از گرسنگی می میرند و ۸۰۰ میلیون
نفر از سوءتغذیه مزمن رنج می برند.دویست سال پیش افرادی بر اثر بیماری ها،
جان خود را از دست می دادند. اما بشر توانسته در طول این مدت با پیشرفت
علم پزشكی این مشكلات را حل كند. اما چگونه ممكن است با گذشت بیش از ۲۰۰۰
سال از میلاد مسیح(ع) و بیش از ۱۴۰۰ سال بعد از بعثت پیامبر اكرم(ص) و
تأكید و سفارش خداوند و رسولان به فقرا، هنوز هم میلیون ها انسان از فقر،
گرسنگی، قحطی، سوءتغذیه و بیماری های قابل درمان جان خود را از دست بدهند
و در عوض همین مشكلات، در نقاط دیگری از جهان، هزاران انسان به خاطر
پرخوری و چاقی بیش از حد، به بیماری های مختلف دچار شده و جان خود را از
دست می دهند و این دو سر طیف گسترده انسان- اشرف مخلوقات جهان و خلیفه
الله- است.
انسان پرمدعای هزاره سوم، گرفتار معضلات و نابسامانی هایی است
كه نمی تواند از آنها چشم پوشی كند. می توان فقر را بعد از جنگ و كشتار
همنوعان دومین معضل بشر دانست كه هنوز برای رهایی از آن اقدامات مؤثری
انجام نداده است.كوفی عنان- دبیر كل سازمان ملل به مناسبت ۱۷ اكتبر ۲۰۰۵
برابر با ۲۵ مهر ماه ۱۳۸۴ روز بین المللی محو فقر در پیامی اعلام داشت كه
فقر در حال نابودی خانواده ها، جوامع و ملت هاست و روزانه موجب مرگ ۳۰
هزار كودك در جهان می شود. او خواستار مشاركت بین المللی ثروتمندان و فقرا
برای بهبود و ایجاد فرصت ها در مسیر ایجاد زندگی بهتر برای ابنای بشر شد.
عنان تأكید كرد موضوع امسال- «دستیابی به اهداف توسعه هزاره، توانمندسازی
فقیرترین فقیرها»- براین واقعیت تأكید دارد كه اگر به فكر فقیرترین
فقیرها، یعنی آنان كه غالباً از فرآیند توسعه خارج هستند باشیم، فقر را می
توان كاهش داد.
جیمز موریس- مدیر اجرایی برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد- در گزارشی
بیان كرد كه تعداد كمی از مردم می دانند كه تلفات ناشی از گرسنگی و بیماری
های مرتبط بیش از تلفات ناشی از ایدز، مالاریا و سل می باشد، چیزی كه بدتر
است این است كه آمار گرسنگی مزمن پس از گذشت چند دهه مجدداً روبه افزایش
است.جمع كل كودكان گرسنه در جهان در حدود ۱۰۰ میلیون نفر می باشد كه در
حال حاضر از دریافت هرگونه مساعدت محرومند. یاری رسانیدن به آنان و نیز
حدود ۱۵ میلیون مادرانی كه از سوء تغذیه مزمن رنج می برند و كودك شیرخوار
دارند حدود ۵ میلیارد دلار در سال هزینه دارد.
موریس افزود: مبلغ ۲ میلیارد دلار می تواند توسط كشورهای در حال توسعه
تأمین گردد و مبلغ باقیمانده یعنی ۳ میلیارد دلار برای كشورهای توسعه
یافته است كه می بایست تقبل كنند. با یك نگاه اجمالی می توان هزینه های
نظامی و ساخت اسلحه های جدید كشورهای پیشرفته را با این ارقام مقایسه كرد
و تأسف خورد. پروفسور آمارتیاكومارسن Amartya kumarsen معروف به
آمارتیاسن- فیلسوف و اقتصاددان هندی تبار انگلستان كه در سال ۱۹۳۳ میلادی
در ایالت بنگال هندوستان به دنیا آمد و استاد اقتصاد دانشگاه كمبریج است.
به واسطه تحقیقات گسترده و عمیق در رشته اقتصاد رفاه و در تبیین روش و
برخورد عادلانه و نقادانه به پدیده های فقر، نابرابری و قحطی و نتایج شگفت
انگیز و جالب توجه كه در سال های ،۱۹۷۱ ۱۹۷۶ و ۱۹۷۹ ارایه كرد و از آن به
بعد دریچه های كاری و تحقیقاتی تازه ای را برای محققین دیگر بازكرد از سوی
آكادمی سلطنتی علوم سوئد مفتخر به دریافت جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸
شد. او اولین و تنها آسیایی است كه جایزه نوبل اقتصاد دریافت كرده است.او
می گوید: نمی توان درك كرد كه چگونه یك نظم جهانی ترحم آمیز می تواند این
همه از انسان ها را گرفتار مصیبت، گرسنگی مستمر و زندگی محنت زده و فلاكت
بار كند و چرا میلیون ها كودك بی گناه هر سال باید به خاطر كمبود و فقدان
غذا یا مراقبت های پزشكی و اجتماعی جان ببازند.
این مسأله جدیدی نیست و
موضوع بحث متكلمین بوده است. این استدلال كه خداوند دلایلی دارد كه از ما
می خواهد خودمان به حل این مسأله بپردازیم مورد حمایت گسترده اندیشمندان
بوده است. من به عنوان یك فرد غیرمذهبی در موقعیتی نیستم كه بتوانم مزایای
كلامی این استدلال را ارزیابی كنم. اما می توانم قوت اقناعی این ادعا را
درك كنم كه خود ما باید مسئولیت توسعه و تغییر در جهانی را كه در آن بسر
می بریم عهده دار باشیم. لازم نیست كه كسی دیندار یا بی دین باشد كه این
ارتباط مقدماتی را بپذیرد. به عنوان انسان هایی كه در یك مفهوم كلی با هم
زندگی می كنیم، نمی توانیم گریزی از این اندیشه ها داشته باشیم كه
رویدادهای دهشتناكی كه در حول و حوش ما رخ می دهند اساساً مشكلات خود ما
هستند. مسئول این مشكلات خود ما هستیم. چه، كسی دیگری هم دخیل باشد یا
خیر؟!به عنوان انسان های ذی صلاح، نمی توانیم از وظیفه قضاوت درباره این
كه در چه وضعی هستیم و چه باید كرد شانه خالی كنیم. به عنوان مخلوقات
فكور، می توانیم در مورد زندگی دیگران تأمل و اندیشه كنیم. احساس مسئولیت
ما می توانند به طور كلی به مصایبی كه در حول و حوش ما وجود دارند و در
حیطه قدرت ما برای كمك به حل آنها قرار می گیرند نیز مرتبط شوند.
عصر ما
اتفاقات هولناك و گریه كم ندارد. اما تداوم گرسنگی در سطحی گسترده در
جهانی كه به لحاظ رونق و رفاه بی سابقه است، مطمئناً یكی از بدترین
آنهاست. قحطی ها با شدت تعجب آوری به كشورهای متعدد سر می زند. به علاوه
گرسنگی گسترده و رایج موجب بدبختی و نكبت عظیمی در بسیاری از نقاط جهان می
شود. صدها میلیون نفر از جمعیت جهان را به ضعف و ذلت نشاند و بخش قابل
توجهی از آنها را به طور مستمر به كام مرگ می كشاند. آنچه كه این گرسنگی
گسترده را فراتر از یك تراژدی می كند، شیوه ای است كه ما آن را به صورت
بخشی جداناپذیر از جهان مدرن پذیرفته و تحمل می كنیم گویی تراژدی است كه
ذاتاً گریزناپذیر است. اغلب فرض می شود كه كار چندانی برای علاج این وضعیت
های بسیار بد نمی توانیم انجام دهیم.اگرچه، تولید غذا باید یكی از
متغیرهایی باشد كه در میان چیزهای دیگر می تواند بر شیوع گرسنگی تأثیر
بگذارد. حتی قیمتی كه در آن مصرف كننده می تواند غذا را خریداری كند متأثر
از اندازه تولید غذا است.
نباید نسبت به ماهیت و شدت مسایل مربوط به
گرسنگی، تغذیه ناكافی و قحطی با تمركز بر روی تولید غذا قضاوت كنیم. حتی
اگر وقتی كه غذا زیادی وجود دارد یك فرد ممكن است مجبور به گرسنگی كشیدن
بشود و این زمانی است كه او توانایی خرید غذا در بازار را ندارد.حتی وقتی
یك قحطی به كاهش تولید غذا نسبت داده می شود (قحطی های چین در سال
های۱۹۶۱-۱۹۵۸ و قحطی های ایرلند در دهه ۱۸۴۰) برای تبیین علت این كه چرا
بخش هایی از جمعیت یك كشور از بین می روند در حالی كه بقیه مشكلی ندارند
باید فراتر از آمار تولید غذا برویم. قحطی ها با منطق تفرقه بیانداز و
حكومت كن به وجود می آیند. وقتی تولید غذا در قلمروی به خاطر خشكسالی كاهش
می یابد كشاورزان آن منطقه ممكن است از حقوق حق خود یعنی غذا خوردن محروم
شوند، در حالی كه كمبود واقعی و قحطی در كشور وجود نداشته باشد. قربانیان
وسیله خرید غذا ندارند. چون در صورتی كه محصولاتشان را از دست بدهند چیز
دیگری برای فروش ندارند. دلایل خوبی وجود دارد كه فقر را به صورت محرومیت
از قابلیت های اولیه در نظر بگیریم، تا صرفاً به صورت درآمد پایین كه
ضابطه متعارف شناسایی فقر است. محرومیت از قابلیت های اولیه می تواند در
مرگ و میر زودرس، تغذیه ناكافی قابل توجه، امراض ماندگار، بیسوادی گسترده
و سایر كاستی ها منعكس شوند، چشم انداز فقر قابلیتی این دید منطقی را كه
درآمد پایین مطمئناً یكی از علل اصلی فقر است نفی نمی كند، چون فقدان
درآمد می تواند دلیل اصلی برای محرومیت قابلیتی یك فرد باشد. فقر را می
توان به نحو معقولی برحسب محرومیت قابلیتی شناسایی كرد، رویكردی كه توجه
خود را معطوف محرومیت هایی می كند كه به لحاظ ذاتی مهم هستند.
بر خلاف این
كه درآمد پایین فقط به لحاظ ابزاری حائز اهمیت است.گرسنگی نه تنها به
تولید غذا و توسعه كشاورزی مربوط می شود، بلكه همچنین به كاركرد كل اقتصاد
و حتی گسترده تر به عملكرد مناسبات سیاسی و اجتماعی مربوط می شود كه می
توانند به طور مستقیم و غیرمستقیم به توانایی مردم در بدست آوردن غذا و
كسب سلامتی و تغذیه تأثیر گذارند.توماس رابرت مالتوس (۱۸۳۷-۱۷۶۶) هرگونه
اعانه پولی را به عنوان راه حل مسأله جمعیت رد می كرد، زیرا اعتقاد داشت
هرگونه پرداخت پولی به صورت اعانه، مسأله فقر را حل نخواهد كرد. بلكه تنها
به افزایش درآمد نهایی كمك كرده و در نتیجه منجر به رشد جمعیت خواهد شد.
بنابر این، كمك به مستمندان وضعیت آنها را بدتر می كند، زیرا با افزایش
تعداد كودكان این طبقه، چنین اقدامی موجب می شود تا ثروت جامعه از افرادی
كه آن را به صورت مولد مورد استفاده قرار می دهند، به جمعیت فقیر جامعه
انتقال یابد و بنابر این وجوهی كه باید برای ایجاد مشاغل جدید سرمایه
گذاری شود برای نگهداری فقرا، بیهوده مصرف می شود و در نتیجه رشد اقتصادی
كاهش می یابد. به نظر مالتوس علت فقر در جامعه ساختار بنیادی آن یا توزیع
درآمد غیرعادلانه و عدم تساوی میان طبقات در بهره برداری از مالكیت و یا
ثروت نیست.
بلكه علت واقعی فقر از رفتار اجتماعی خود فقرا ناشی می شود. به
عبارت دیگر، فقرا خود مسئول بدبختی خود می باشند و متأسفانه برای مبارزه
با فقر اقتصادی نمی توان كاری انجام داد. تنها راه حل این است كه گرسنگی و
فقر، رشد جمعیت را تدریجاً متوقف كند.پروفسورسن معتقد است درست همان طور
كه در بدبینی مالتوسی [-تولید غذا به زودی از رشد جمعیت عقب می افتد-] می
تواند به عنوان یك پیش بینی كننده وضعیت غذا در جهان گمراه كننده باشد،
آنچه را كه می توان خوش بینی مالتوسی [-گرسنگی و فقر رشد جمعیت را تدریجاً
متوقف می كند-] نامید می تواند میلیون ها نفر را به كام مرگ فرو كشد. به
خاطر این كه مسئولین در دام پیش بینی غلط تولید سرانه غذا افتاده اند و
علایم اولیه مصیبت و قحطی را نادیده گرفتند. نظریه غلط درك شده می تواند
كشنده باشد، فقر چشم انداز مالتوسی نسبت غذا به جمعیت مسئول مرگ میلیون ها
انسان است (مانند قحطی ۱۹۴۳ بنگال)آدام اسمیت- پدر علم اقتصاد-
(۱۷۹۰-۱۷۲۳) برخلاف مالتوس، با قانونی كه به نفع فقرا، تحت عنوان قوانین
فقرا وضع شده بود، مخالف نبود؛ هرچند آن قانون را به خاطر زمختی و ماهیت
ضد تولیدی و برخی قواعد دست و پاگیری كه وجود آنها را برخلاف منافع كسانی
می دانست كه از آن استفاده می كنند مورد انتقاد قرار می داد. براساس تحلیل
های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اخیر، به نظر من می توان اقداماتی را
شناسایی كرد كه منجر به حذف قحطی ها و كاهش اساسی تغذیه ناكافی مزمن
شوند.مطمئناً این امر حقیقت دارد كه هیچ گاه با وجود كاركرد یك مردم
سالاری چند حزبی قحطی رخ نداده است. در حقیقت، كشورهای فقیر با حكومت مردم
سالاری گاهی اوقات كاهش بسیار بیشتری در تولید و عرضه غذا و نیز سقوط شدید
تر قدرت خرید بخش های عمده ای از جمعیت را نسبت به بعضی كشورهایی كه حكومت
غیر مردم سالاری دارند داشته اند. اما در حالی كه كشورهای استبدادی با
قحطی های بزرگ روبه رو شوند، كشورهای مردم سالار علی رغم این كه وضعیت
غذایی بهتری داشتند، توانستند ترتیب هایی اتخاذ كنند كه از بروز قحطی
جلوگیری كنند. اداره مبتنی بر مردم سالاری، شامل انتخابات چند حزبی و
رسانه های آزاد، این امكان را به وجود می آورند كه ترتیباتی برای امنیت
اولیه حمایتی نهادینه شوند. در واقع پیشگیری از وقوع قحطی ها تنها یك
نمونه از گستره حمایتی مردم سالاری است.