اقتصاد ایران دوران بسیار پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. برنامه
اول توسعه در زمانی به اجرا در آمد كه ایران از جنگ هشت ساله تحمیلی فارغ
شده بود و نیاز به یك بازسازی اساسی در ساختار اقتصادی داشت ، در چنین
شرایطی این برنامه حول«سیاست تعدیل اقتصادی» شكل گرفت و برنامه های توسعه
ای آن آغاز شد. نیاز به گفتن ندارد كه این برنامه با چه مشقتی پشت سر
گذاشته شد و عواقب آن چه بود و همین اشاره بس كه برنامه دوم كه در اصل
ادامه همان برنامه اول بود «در جا» متوقف شد و به جای آن برنامه «تثبیت»
اجرا شد این در حالی بود كه «جوهر» سیاست تعدیل اقتصادی در تداوم آن نهفته
بود. برنامه سوم كمابیش تلفیقی از تجربیات برنامه های اول و دوم بود .
این
برنامه با اینكه در اجرا با مشكلاتی مواجه شد اما به اعتقاد اكثر
كارشناسان موفق ترین برنامه توسعه ای كشور در سالهای پس از انقلاب بود.
اكنون آنچه پیش روی ما است دو برنامه تقریباً ناموفق و یك برنامه موفق به
اضافه برنامه چهارم كه از لحاظ ساختاری با سه برنامه قبلی متفاوت است .
بررسی تجریبات ، شكست ها و موفقیت های برنامه های اقتصادی و اعلام آن باید
از اصول حرفه ای هر رسانه باشد و در این راستا ما بر آن شدیم كه از نظرات
افراد خبره و صاحبنظر در برنامه ریزیهای توسعه اقتصادی استفاده كنیم . لذا
در اولین گفت و گو با دكتر«علینقی مشایخی» استاد مدیریت دانشكده مدیریت و
اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف مسائل و مشكلات پیرامون اقتصاد ایران در سه
برنامه قبلی توسعه و نیز حال را طرح كردیم. لازم به یادآوری است این صفحه
برای اظهار نظر دیگر « صاحبنظران» باز است و ما از نظرات آنها برای بهتر
شدن برنامه ریزی و رفع كاستی ها استفاده خواهیم كرد .
منصور بیطرف
محور این گفت وگو، ارزیابی اقتصاد ایران طی شانزده سال گذشته است. در این
دوران، چند برنامه توسعه تدوین شد و در دستور كار دولت قرار گرفت. شما
مشكل اقتصاد ایران در مدت مذكور را در چه می دانید؟ نبود طرح و برنامه
جامع، كاستی های برنامه یا مواردی دیگر؟
برای اینكه یك مجموعه موفق باشد، داشتن برنامه كافی نیست برای اینكه
مجموعه ای موفق باشد عناصر دیگری باید وجود داشته باشد و به نظر من مشكلی
كه در نظام اداره كشور وجود داشت، عدم اجرای خوب برنامه ها بود. به طور
كلی برای موفقیت وجود عناصری در كنار برنامه الزامی است: باید یك ساختار
اجرایی و سازمانی مناسبی باشد تا برنامه را پیگیری كند، باید یك نظام
كنترلی مناسب وجود داشته باشد نه اینكه مچ گیری كند بلكه ارزیابی كند به
طور منظم بازخورد بگیرد و اگر از برنامه انحرافی مشاهده شد، آن را اصلاح
كند، باید نیروهای انسانی واجد شرایط در مناصب اجرایی باشند، باید یك
سیستم ارزیابی انگیزشی وجود داشته باشد كه مجموعه را به طرف پیاده كردن
برنامه سوق بدهد. اینها چنانچه وجود نداشته باشد حتی اگر بهترین برنامه ها
را داشته باشید، معلوم نیست كه اجرا و پیاده شود. بحث دیگری هم كه بسیار
مهم به نظر می رسد اینكه چقدر محتوا و مغز برنامه توسط كسانی كه می توانند
در اجرا و پیگیری تأثیر بگذارند، فهمیده یا پذیرفته شده باشد چون برنامه
محتویاتی دارد و براساس نگرش و فلسفه ای تنظیم شده كه ممكن است آن نگرش و
فلسفه عمیقاً توسط كسانی كه می توانند تأثیر بگذارند در اینكه اجرا و
پیگیری بشود، فهمیده نشده باشد یا اگر برایشان تفهیم شده باشد، قبولش
نداشته باشند در نتیجه در عمل كار دیگری بكنند. بنابراین می توان به عامل
بسیار مهمی اشاره كرد و آن اینكه برنامه های توسعه به طوركامل اجرا نشده.
مثلاً برنامه تعدیل اقتصادی كه پیگیری و اجرای صحیح نشد. اساساً سیاست
تعدیل چنان اصول منطقی و متینی دارد كه مخالفت كردن با آنها بسیار سخت است
یكی اینكه می گوید دولت به همان میزان خرج كند كه درآمد دارد یعنی تعادل.
بین هزینه ها و درآمد دولت و اگر دولت بیشتر از درآمد خود خرج كند، قرض می
كند، پایه پولی را بالا می برد، نقدینگی زیاد می شود، تورم افزایش می
یابد. در آن برنامه ها هم به جای اینكه كسری بودجه واقعاً از بین برود و
تعادل برقرار شود، مقداری كسری بودجه مخفی شد. كاری كه شد این بود كه
مقداری از اعتبارات تكلیفی به عهده بانكها گذاشته شد و به جای آنكه دولت
برای پروژه ها قرض كند، گفتند پروژه ها خودشان از بانك قرض بگیرند و معلوم
بود كه این قرض ها پس دادنی نیست.
مورد دیگر كه تعدیل می گوید این است كه میزان واردات و صادرات باید متعادل
باشد با تنظیم نرخ ارز. پس اگر واردات بیشتر از صادرات باشد، معنی اش این
است كه شما ارز بیشتری نیاز دارید برای اینكه وارد كنید و چون تقاضای ارز
بیشتری دارید، باید قیمت ارز بالا برود تا این تعادل حفظ شود، حالا اگر
این رابطه را قطع كنید، مشكل پیش می آید. همان طور كه در برنامه اول یا
اوایل برنامه دوم بود كه دولت به رغم سیاست تعدیل، سعی كرد نرخ ارز را
دستوری تعیین كند. مثلاً بخشنامه می كردند كه نرخ ارز باید ۱۳۰ تومان
نباشد و ۹۰ تومان باشد یا ۷۰ تومان و... گویی نرخ ارز از این بخشنامه
تبعیت می كرد. این كار را كردند از آن طرف هم گفتند برای اینكه نشان بدهیم
ارز داریم، هر كسی هر چقدر می خواهد با همان نرخ دستوری گشایش اعتبار كند.
هجوم به سمت گشایش اعتبار رفت هیچ مكانیزمی هم نبود كه كنترل كند میزان
اعتبار گشایش شده و تعهدات ارزی چقدر است و چه طور با میزان درآمدهای ارزی
در تعادل قرار می گیرد بعد به یكباره باخبر شدند كه تعهدات زیادی برای
كشور ایجاد شده بود. چون نرخ ارز پایین بود و هركس می رفت واردات می كرد
به نفعش بود. به گونه ای كه گفته می شد بعضی ها جنسی را وارد می كردند و
قیمت آن را بالاتر اظهار می كردند و ارز بیشتری با قیمت ارزان می گرفتند
كه این كار، منفعتی دوجانبه داشت و خیلی ها آن زمان ماشین آلات كارخانجاتی
را با همین شیوه وارد می كردند و ارز بیشتری گرفتند و بعد آن ارز را به
ریال با قیمت بیشتری فروختند. كل كارخانه برایشان مجانی بود و مازاد هم
ایجاد شده بود حالا مهم نبود كه كارخانه درست كار می كند یا نه، سودش را
در زمان ایجاد كارخانه گرفته بودند. پس به این توجه نشد كه تعادل با نرخ
ارز حفظ شود، یعنی از طرفی نرخ ارز را به طور دستوری تعیین كردند بعد هم
هر كسی هر چقدر خواست توانست وارد كند. این هجوم واردات، عدم تعادل بین
صادرات و واردات ایجاد كرد و بدهی بزرگی برای كشور درست شد. در نتیجه آن
بدهی باید پرداخت می شد و چند سال باید بخش عمده ای از درآمد ارزی كشور را
بابت بدهی می دادند لذا دولت مجبور شد طوری كشور را اداره كند كه گویی
درآمد نفت نصف آن میزان واقعی است به طور مثال اگر ۱۶ میلیارد دلار درآمد
نفت داشتیم و ۸ میلیارد دلار برای پرداخت بدهی ها در سال مصرف می شد مانند
این بود كه با ۸ میلیارد دلار باید كشور اداره می شد و این، كسری بودجه
زیادی ایجاد كرد، نقدینگی بسیار بالایی ایجاد كرد و تورم را بالای ۵۰ درصد
برد. نرخ تورم كه به ۵۰ درصد رسید، بعضی آن را به حساب برنامه تعدیل
گذاشتند در صورتی كه عدم پیروی از سیاست تعدیل چنین چیزی را به وجود آورد
و بعد همان فشار هم باعث شد كه سیاست های تعدیل متوقف شود.
در همین مورد خاص سیاست تعدیل، آیا نباید زیرساختاری فراهم می شد و سپس
این برنامه در آن بستر به اجرا درمی آمد؟بله در اجرای سیاست تعدیل باید
زمینه هایی فراهم كرد كه بعضی فشارهای كوتاه مدت به گروههایی از مردم را
كاهش دهد یا جذب كند. یكی از اصول برنامه تعدیل این است كه كالاها با نرخی
كه عرضه و تقاضا معلوم می كند و با نرخی كه می شود در سطح بازار بین
المللی مبادله كرد قیمت گذاری شوند وگرنه قیمت ها علامت غلط به اقتصاد می
دهد و منابع اقتصادی اعم سرمایه و نیروهای انسانی به تولید كالاهای
موردنیاز نمی پردازند و اقتصاد منابع خودش را هدر می دهد. این، یكی از جهت
گیری های كلی تعدیل است. با این تعریف ما نباید انرژی را قیمت گذاری كنیم
و وقتی شما انرژی را ارزان قیمت گذاری می كنید، زیرساخت های جامعه طوری
شكل می گیرد كه مصرف انرژی زیاد می شود. مثلاً اتلاف انرژی در ساختمانها
زیاد می شود، سیستم حمل و نقل طوری شكل می گیرد كه انرژی بیشتری مصرف می
شود حمل و نقل عمومی و ریلی توسعه نمی یابد و قاچاق مواد سوختی هم شكل می
گیرد اینها همه معنی اش این است كه مملكت این مبلغ انرژی را هدر می دهد در
صورتی كه اگر این رویه اشتباه در پیش گرفته نمی شد، می توانست منابعی كه
به صورت انرژی هدر می رود صرف بهبود آموزش، بهبود بهداشت و... شود و حالا
اگر ما داریم سوبسید انرژی كلان را می دهیم كه هر سال هم بیشتر و بیشتر می
شود و مسأله را بزرگتر می كند، اشتباه است و باید این سوبسید را برداریم و
سیستم را به سمتی ببریم كه قیمت انرژی واقعی باشد تا علامت درستی به مصرف
كنندگان و تولیدكنندگان بدهد تا انرژی در كشور هدر نرود و بتوان مازاد آن
را صادر كرد و یا منابع آن را صرف كارهای اساسی تری كرد.اگر بخواهیم این
كار بكنیم باید دوران گذری را طی كنیم و در این دوران ممكن است اغتشاشاتی
در قیمت ها و در قدرت خرید بعضی قشرها ایجاد شود پس باید تمهیداتی اندیشید
كه در دوران گذر به قشرهای ضعیف فشار زیادی وارد نشود و اگر این كار را
نكنیم و آن را عقب بیندازیم، بالاخره مجبوریم یك زمانی حلش كنیم و زمانی
كه مجبوریم حل كنیم، چون ابعاد مسأله بزرگتر شده، فشارها ممكن است بیشتر
باشد لذا اینكه گفتید پیش از اجرای سیاست تعدیل باید زیرساخت و زمینه هایی
فراهم آورد، درست است. زمینه اش به این معناست كه برای عبور از دوران گذر
از سیستم قیمتی به هم خورده و مغشوش، به طرف سیستم قیمتی ای كه قواعد عرضه
و تقاضا تعیین می كند باید تمهیداتی بیندیشید یا زیرساخت هایی درست كنید
كه گروههای كم درآمد حمایت شوند در این دوران گذر ممكن است فشار به اقشار
ضعیف وارد شود پس ضروری است آنها را در تور حفاظتی خود بگیرید تا آن دوران
طی شود.ولی این زیرساخت ها برای اجرای برنامه پیش بینی شد.
این زیر ساخت ها به طور كامل دیده نشد و ضعف نظام اجرایی یكی از دلایل بود
اگر آن نظام آمادگی اجرایی نداشته باشد سیاستمداران از اینكه درگیر این
حركت و سیاست دوران گذر باشند احتراز می كنند. چون عواقب كوتاه مدت بدی
دارد با پرهیز از درگیر شدن با آن مسأله اجازه می دهند با گذشت زمان ابعاد
مسأله بزرگتر شود.همان طور كه وقتی در مسأله سوبسید انرژی با ابعاد كمتری
مواجه بودیم اگر آن را حل می كردیم بسیار راحت تر بود ولی هنگامی كه حل
نكردیم، ابعادش بزرگتر شد و انجام آن مرتباً مشكل تر می شود. زیرا زیرساخت
هایی براساس انرژی سوبسیددار شكل گرفته كه تغییر آنها بسیار پیچیده تر و
مشكل تر شده است.این طور نتیجه گیری می شود كه نظام اجرایی كشور برنامه
تعدیل را به طور ناقص اجرا كرد و علاوه بر آنكه بدون فراهم كردن پیش شرط
ها، آن را به اجرا درآورد و زیان دوجانبه ای به كشور تحمیل شد.درست است.
وقتی می گوییم باید زیرساخت های مناسب به وجود بیاید، این برمی گردد به
توان اجرایی و سیستم اجرایی كشور یعنی برمی گردد به اینكه سیستم، مدیران
را چطور تعیین و ارزیابی می كند چطور اختیار می دهد؟ چطور رابطه شان را با
هم تنظیم می كند. بنابراین سیستم اجرایی كارآمد لازم است حال ممكن است آن
سیستم اجرایی مناسب مستقر نباشد، یا در آن ساختار اجرایی افراد با كیفیت و
توان اجرایی مناسب در رده های مختلف قرار نگرفته باشند، ساختار به هر یك
از این دلایل می تواند ضعیف باشد وقتی ساختار ضعیف بود، پیاده كردن كار
اجرایی بزرگ سخت است برای همین است كه من تأكید می كنم نه تنها برنامه
لازم است بلكه برای اینكه مجموعه ای موفق بشود، ساختار هم باید خوب باشد
یعنی برنامه به تنهایی نمی تواند معجزه كند پس ممكن است بخشی از این
برنامه، اصلاح ساختار شود یا ممكن است بخشی از این برنامه اصلاح روش نصب
مدیران و ارزیابی مدیران و حوزه اختیار مدیران سیستم ارزیابی مدیران و
كنترل مدیران شود. ولی اگر ساختار و قسمتی از برنامه كه متوجه اصلاح
ساختار است پیاده نشود، توان اجرای برنامه وجود نخواهد داشت. پس نمی توان
همه چیز را سر برنامه شكست حالا اینكه ساختار و نیروهایی كه در ساختار
قرار می گیرند را چه چیزی تعیین می كند باید گفت این به سیاست و حوزه
سیاسی كشور برمی گردد.
به نظر شما اولویت با كدام یك بود؟
این، فرایندی است كه باید به صورت دست به دست و همراه با هم جلو برود. نمی
شود یكی را به یك كمالی رساند بدون اینكه دیگری حركت كند یك قدم كه در
اصلاح برنامه جلو می رویم یعنی یك قدم در اصلاح زیرساخت و یك قدم در اصلاح
ساختار و اینها باید همدیگر را تقویت كنند و طی یك فرایندی جامعه را جلو
ببرند باید اینطوری به مجموعه و اصلاح جامعه نگاه كرد و در غیر این صورت
اگر فقط به یك حوزه نگاه كنی، ضعف حوزه های دیگر آن را پایین می كشند.در
اینجا یك نكته همیشه مورد بحث بوده و آن، توقف سیاست تعدیل است. این سؤال
كه اگر اجرای برنامه تعدیل اقتصادی با وجود آن نواقص تداوم می یافت آیا
اقتصاد ایران نسبت به وضعیت كنونی موقعیت بهتری نداشت؟
فكر می كنم اگر ادامه می دادیم و می توانستیم تحمل بكنیم، بهتر بود. نكته
ای كه باید بدانیم این است كه خیلی پیشرفت ها و چیزهای مثبت در این سالها
اتفاق افتاده كه از نتایج اجرای تعدیل (هرچند به طور ناقص) است. مثلاً اگر
صنایع كشور را بررسی كنیم می بینیم صنعت قطعه سازی و خودروی ایران به لحاظ
كمی و كیفی رشد كرده، عمر ساخت بیشتر شده است. یا رشد تولید فولاد كشور
مورد دیگری است یا اینكه در صنعت نفت و گاز با آزاد شدن و فعال كردن
مكانیزم های بازار، ظرفیت پیمانكاری ایران رشد كرده است پس اقتصاد ایران
نسبت به زمانی كه سیاست تعدیل وجود نداشت، خیلی توانمندتر است.
یعنی توقف تعدیل در آن مقطع بهتر بود یا تداومش؟
به نظر من تداومش بهتر بود. اگر اشتباهات در اجرای سیاست تعدیل صورت نمی
گرفت تداوم كار هم آسان تر بود. همان طور كه گفتم اشتباهات بزرگی رخ داد
كه در آخر هم مجبور شدیم برگردیم و نرخ ارز را یكنواخت كنیم و بازار تعیین
كند اشتباهی بزرگ بود كه عقبگرد سختی داشت و عواقب بدی داشت. از این رو
تأكید می كنم تعدیل، عناصر و اصولی دارد كه اگر تشریح شود من تعجب خواهم
كرد و بعید می دانم كسی با آن مخالفت كند یعنی كسی بگوید مخالف است دولت
همان قدر خرج بكند كه درآمد دارد. بگوید مخالف است كه واردات با صادرات
متناسب باشد و این را مكانیزمی تعیین كند كه نرخ ارز است یا اینكه كسی
مخالف این باشد كه اگر كالایی كم است، قیمتش بالا برود و این امر علامت
بدهد كه مردم ظرفیت تولید آن را بیشتر كنند.اگر تعدیل اجرا بشود به طور
مثال غیر از چند قلم كالای اساسی، فرض كنید كالایی در جامعه كم است سیاست
تعدیل می گوید بگذارید قیمت این كالا بالا برود و به جای اینكه واردات
كنید، كسانی كه تولید می كنند، ظرفیت را توسعه بدهندو كسانی كه در تولید
آن نیستند، تشویق شوند و آن را تولید كنند . این روندوقتی ادامه پیدا بكند
منافعش در نهایت به مصرف كننده می رسد برای اینكه كالا فراوان و ارزان می
شود فقط باید كمی زمان داد چون ظرفیت سازی زمان می گیرد و اگر این زمان را
ندهی و این مكانیزم را متوقف كنی باید مسأله را با ابعاد بیشتری تحمل كنی
و ادامه كمبود را شاهد باشی، عدم پیشرفت تكنولوژی را ببینی، استمرار و
تشدید بیكاری را تحمل كنی، در نتیجه وقتی اصول و عناصر اصلی تعدیل را
ببینی، بعید می دانم كه آدم منطقی با این عناصر مخالفت كند فقط بحثی كه
ممكن است بشود این است كه در دوران گذر چه كار كنی كه آثار منفی یا فشار
به برخی اقشار جامعه كمتر بشود پس این باید مورد سؤال باشد نه خود
تعدیل.این مربوط به كاستی های هشت ساله اول بود. در مقاطع بعدی چه
اقداماتی باید به اجرا درمی آمد كه انجام نشد؟
یكی از كارهایی كه دولت باید انجام می داد مقداری انجام داد ولی باید
بیشتر انجام می داد، روان كردن و كارآمدتركردن نظام اجرایی كشور و سازمان
اداری كشور بود. دولت شاید به اندازه ای كه باید در این زمینه توفیق پیدا
نكرد البته كارهایی كرد كه خوب بود مثل اصلاح قانون مالیاتها و قانون جذب
سرمایه گذاری خارجی و ... منتها این قوانین مثلاً قانون جذب سرمایه گذاری
خارجی بستری می خواست كه بخشی از آن در روان بودن سیستم اجرایی ریشه دارد
و این هم كار خیلی سنگین و بزرگی است ،مقداری هم ریشه در حوزه های سیاسی
داخلی وخارجی دارد. شما اگر نظام اجرایی روانی داشته باشید قانون شفاف و
ساده ای برای جذب سرمایه هم وجود داشته باشد، ولی بستر سیاسی كشور یا
شرایط اجتماعی آماده نباشد موفقیت كسب نمی كنید، البته در سالهای گذشته
دولتها سعی كردند و نتایج بهتری كسب كردند منتها بعضی از این حوزه ها فقط
محدود به عمل دولت ها نیست یعنی به كل نظام برمی گردد یعنی حكومت در مجموع
باید به این جمع بندی برسد در حالی كه بعضی وقتها روشن نبود چیزی كه دولت
به آن می رسد، همان جمع بندی حكومت باشد و وقتی این تعارضات وجود داشت،
خودش ترمزی ایجاد می كرد. بنابراین حكومت و مجموعه اداره كننده كشور باید
به یك جمع بندی برسند. كار دیگری هم كه دولت طی این مدت انجام نداد، ذهنیت
سازی برای حكومت بود. به همین دلیل است كه دولت به تنهایی نمی تواند در
پیگیری فكرش موفق باشد در نظام حكومتی ما حتی لازم است یك ذهنیت مشتركی
بین دولت و بقیه نهادهای قدرت به وجود بیاید كه در آن ذهنیت مشترك، همه با
هم یك هدف را دنبال كنند مسأله ای كه به خصوص در ۶-۵ سال گذشته داشتیم،
این بود كه ذهنیت مشترك وجود نداشت خیلی وقتها تعارضاتی وجود داشت اختلاف
نظرهایی بود كه سیاست درست چیست و همین تعارضات بستر لازم را خراب می كرد
نه تنها كمك نمی كرد كه سرمایه گذاری خارجی جذب بشود یا سیاستی كه در پیش
گرفته شده بود بتواند با قوت جلو برود، بلكه اثرات منفی یا مخربی روی آن
می گذاشت.با این توصیف شما از یكدست شدن دولت و حكومت استقبال می كنید
یعنی آن را برای ایجاد ذهنیت مشترك و حصول نتیجه قطعی مفید می دانید؟
این ، یك نكته مثبت است البته بحث، این است كه آن ذهنیت مشترك درست باشد
اگر هم ذهنیت مشترك درست نباشد مهم این است كه بستر و فضایی وجود داشته
باشد كه بتوان این ذهنیت را مورد نقد سازنده قرار داد. چون لازمه موفقیت
یك مجموعه اجرایی چه از حكومت چه مؤسسه و... این است كه در نهادهایی كه
قدرت دارند همدلی و همفكری باشد چون اگر با هم درگیر شوند كاری جلو نمی
رود. از این جهت یكدست شدن مثبت است منتها این یكدست شدن، مكملی هم می
خواهد كه فضای نقد است. در غیر این صورت ممكن است مجموعه به طور یكدست
اشتباهاتی مرتكب شود كه ضربات این اشتباهات خیلی شدیدتر و خطراتش بیشتر
باشد. گذشته از این ، فكر می كنم نكات دیگری هم وجود داشت كه برمی گردد به
مدیریت اجرایی. دولت باید بیشتر سعی می كرد كه نظامهای ارزیابی و كنترل
مدیریتی را در مجموعه خودش حاكم كند نه تنها دولت بلكه بقیه قوا هم به
نوعی باید فضایی را به وجود می آوردند كه افرادی كه توانایی دارند شناخته
می شدند شرایطی كه باید در نظام اجرایی كشور ایجاد شود كه افرادی كه توان
دارند شناخته و رشد داده شوند، آموزش ببینند و ارتقا پیدا كنند به طوری كه
دریك لحظه كه از افراد حاضر در رتبه های مختلف تصویر می گیرند، هركس
قابلیت بیشتری دارد، در رتبه بالاتری قرار گرفته باشد. حوزه اصلاح نظام
مدیریتی برای تشخیص قابلیت ها، رشد و پرورش آنها خیلی جای كار دارد و توجه
كمی به آن شده و خیلی هم كلیدی است برای اینكه وقتی افراد قابلی را انتخاب
كردی، بعد می توانی نظام اجرایی را درست كنی و برنامه ها را پیگیری كنی
حتی در نظام اقتصادی آزاد هم به نوعی مكانیزم هایی هست كه مدیران قابل به
طور خودكار شناخته می شوند و مدیران ناقابل خارج می شوند و امكانات به دست
مدیران قابل داده می شود این بحث شناخت قابلیت و رشد دادن قابلیت ها در
نظام های اقتصادی توسط مكانیزم های اقتصادی باید انجام شود و سازمانها رشد
كنند كما اینكه ورشكست شدن شركتها هم یك مكانیزم پالایش اقتصاد است از
مجموعه هایی كه منابع را هدر می دهند و با قابلیت اداره نمی شوند وقتی در
یك فضای رقابتی كار انجام شود و رانت وجود نداشته باشد كسی كه خوب كار نمی
كند ورشكست می شود و بیرون می رود. امكاناتی كه معطل كرده آزاد می شود و
به نیرویی كه می تواند سازمانش را به خوبی اداره كند داده می شود در
سازمانهای اجرایی هم باید چنین مكانیزم هایی باشد یعنی همانطور كه در
اقتصاد این مكانیزم به رشد و قابلیت كمك می كند در نظام و ساختار اجرایی
نیز وجود این مكانیزم ها لازم است. به طور كلی ما باید خیلی نگران باشیم
اگر با گذشت زمان مردان و زنان پاك و با قابلیت ما شاخص نمی شوند و شناخته
نمی شوند و در نظام مدیریتی بالا نمی روند بلكه همیشه یك فضای مغشوش و
درهمی داریم كه معلوم نیست چه كسی بد كار می كند و چه كسی خوب كار می كند.
به نظر شما درا ین سالهای گذشته كادرسازی انجام نشد؟
به طور سیستماتیك نشد بحث دیگری هم وجود داشت. مسأله ای كه هر نظام اجرایی
اعم از دولت و سازمانها دارند این است كه مدیران نسل بعدی چطور رشد می
كنند به طوری كه نسل بعدی كه می آید با توانایی و قابلیت بیشتری از نسل
فعلی عهده دار مسؤولیت ها شود. كه ما در همه حوزه ها، اقتصادی، سیاسی و
اجرایی به این مورد زیاد توجه نكردیم و من به عنوان یك ناظر بیرونی نمی
بینم كه فرایند رشد مدیران و رهبران نسل بعد در جریان باشد چون لازمه این
اتفاق این است كه مكانیزم ارزیابی خودكار اقتصادی و ارزیابی نظام مند
مدیریتی مستتر باشد. اگر آنها وجود نداشته باشد، چطور می توان سنجید كه چه
كسی خوب كار كرده است؟ چه كسی باید میدان و رشد پیدا كند؟ همه جنبه های یك
مدیریت كارآمد به هم متصل و یكپارچه هستند. پس نمی شود یكی را به كمال
رساند و بعد شروع كرد به دیگری پرداخت. موضوعات كلیدی ای هستند كه باید
همزمان با هم جلو بروند تا مملكت رشد كند.به هر ترتیب سند چشم انداز بیست
ساله نظام و برنامه چهارم توسعه پیش روی دولت قرار دارد و باید به اجرا
درآید. آیا در صورتی كه ساختار برای اجرای این برنامه فراهم باشد می تواند
شرایط اقتصادی كشور و نواقص گذشته را اصلاح كند؟سند چشم انداز دستاورد
خوبی است و باید آن را جدی گرفت، این سند خوب است برای اینكه اگر رویش بحث
شود و افراد با قدرت و با نفوذ كشور، خوب بدانند كه این تصویر یعنی چه و
بعد هم طالب این باشند كه تحقق پیدا بكند، این اولین قدم است برای اینكه
كشور یك جهت شود به طرف یك هدف.ذهنیت مشتركی كه به آن اشاره كردید، می
تواند همین باشد؟بله، حداقل می تواند آن ذهنیت به جهت هدف این باشد یعنی
باید یك ذهنیت مشترك ایجاد كنیم كه یك چشم انداز مشترك داریم و همه به آن
معتقدیم و می خواهیم برای آن تلاش كنیم. این اولین قدم هدایت كشور است. در
اینجا چند سؤال مهم پیش رو است شاخص هایی در این چشم انداز مطرح شده مثل
اینكه می خواهیم از نظر اقتصادی، علمی فناوری در منطقه اول بشویم. پس باید
دید در ۲۰ سال گذشته عملكرد كشور از نظر شاخص های مطرح در چشم انداز در
مقایسه با كشورهای موفق منطقه چگونه بوده است و ما چه كار كردیم آنها هم
چه كار كردند اگر ما به طور نسبی در برخی زمینه ها عقب افتادیم در آینده
نیز چه كار متفاوتی نسبت به گذشته می خواهیم انجام دهیم تا سریعتر حركت
كنیم. یا اینكه ارتقای بهره وری در برنامه را چطور می خواهیم محقق كنیم.
چه كارهایی قبلاً نكردیم و حالا باید بكنیم تا بهره وری بالا برود صرف
اینكه مسؤولین اراده كنند بهره وری بالا برود كه بهره وری بالا نمی رود.
پس اول باید روی این متمركز باشیم و جواب آن را پیدا كنیم. به هر حال این
تعهد كه الآن مدیریت نظام پذیرفته كه مملكت در بسیاری از زمینه های مهم به
موفقیت اول در منطقه برسد كار خیلی خوبی است. نرخ رشد اقتصادی تركیه در
سال گذشته ۹ درصد بوده اگر این كشور با این نرخ جلو برود باید دید چقدر از
ما جلو می افتد و ما چه باید بكنیم كه از تركیه جلوتر قرار بگیریم لذا
باید دید روند چند سال گذشته چطور بوده است و بعد روند گذشته را خیلی سرعت
بدهیم تا هم عقب افتادگی گذشته جبران شود و هم از كشورهای منطقه جلو
بیفتیم.به هر ترتیب تجربه كشورهای در حال توسعه پیش روی ماست ما تنها
جامعه ای نیستیم كه در دنیا زندگی می كنیم الآن كشورها و جوامع مختلفی با
عملكردهای مختلف هستند تجربه كشورهایی كه خوب جلو رفتند موجود است.من در
اینجا لازم می دانم نكته ای را به این بحث اضافه كنم و آن ضرورت استفاده
از پتانسیل ایرانیان خارج از كشور است. اینها سرمایه انسانی بسیار عظیمی
هستندكه از تخصص و دانش بالایی برخوردارند.
چون در چند دهه گذشته نیروهای
بسیار زبده ای جذب خارج شدند آنها هم تجربه دارند و هم به شبكه اقتصاد
جهانی متصل شده اند.ایرانی های خارج از كشور همچون متخصصین مقیم خارج از
كشورهای هند و چین كه به دارایی بزرگ و مؤثری برای كشورشان تبدیل شده اند،
اگر زمینه جذب و كار برایشان فراهم بشود تا در خدمت پیشرفت ایران قرار
بگیرند، می توانند ایران را یاری دهند. البته این كار نیز بستر می خواهد
نمی شود در بستری كه رانت خواری است آنها را آورد، نمی توان در بستری كه
تنگ نظری وجود دارد و برای روش و منش افراد در زندگی خصوصی و شخصی شان
احترام قائل نمی شود این كار را كرد. بالاخره شرایطی دارد كه آنها را جذب
كنیم. اگر ما طوری حركت كنیم كه آنها را جذب كنیم آنها می توانند در
پیشرفت اقتصادی ایران نیروهای عظیمی باشند ممكن است اینجا ملاحظاتی در
حوزه های دیگری باشد ولی به هر صورت یك بده و بستان است. كه شما در ازای
چه چیزی می خواهید چه به دست بیاورید. در آخر هم باید بگویم اگر جامعه و
نظام اسلامی ما نتواند در جهت تحقق چشم انداز حركت كند و توانایی اش برای
پیشبرد جامعه مورد شك و تردید قرار بگیرد، بزرگترین ضربه امنیتی برای نظام
پیش می آید. یعنی نظام باید بتواند شرایط جامعه را نسبت به جوامع دیگر به
وضع بهتری تغییر دهد و اگر یك نظام نتواند این را انجام بدهد و بقیه جلو
بزنند و توانایی اش مورد تردید قرار گیرد، پایه های نظام سست می شود و
امیدواریم كه این مورد برای نظام ما پیش نیاید.